چرا به «علی بن یقطین» دستور رسید مانند اهل سنت وضو بگیرد؟!
«علی بن یقطین» از یاران امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بود، که در دستگاه عباسیان نفوذ کرده و چنان پیش رفته بود که به مقام وزارت هارونالرشید (لعنةاللهعلیه) رسیده بود. امام کاظم (علیهالسلام) او را دوست داشتند و بهشت را بر او بشارت داده بودند. وی که چهار سال از امام بزرگتر بود، در سن ۵۸ سالگی و یک سال پیش از شهادت امام، از دنیا رفت. علی بن یقطین، چنان مورد اعتماد عباسیان بود که امین، ولیعهدِ هارون، بر جنازهاش نماز خواند.
وروى محمدُ بن إِسماعیل ، عن (محمدِ بن الفضل ) قال: إِختلفَتِ الروایةُ مِن بینِ أَصحابنا فی مسحِ الرجلَینِ فی الوضوء ، أَهوَ من الأصابِع إِلى الکَعْبَینِ ، أَمْ مِنَ الکَعبینِ إِلى الأصابِع؟ فکتبَ علیُّ بن یقطین إِلى أَبی الحسن موسى: جُعِلْتُ فِداکَ ، إنّ أَصحابَنا قَدْ اختلفُوا فی مسحِ الرجلینِ ، فإِن رأَیتَ أَنْ تَکتُبَ إِلیَّ بخطِّکَ ما یکونُ عَملی بحَسَبِهِ فَعَلْت إِنْ شاءَ اللهُ. فکتبَ إِلیهِ أَبو الحسنِ: «فَهِمْتُ ما ذَکَرْتَ مِنَ الاختِلافِ فی الوُضوء ، والذی امرُکَ بهِ فی ذلکَ أَنْ َتتمضمض ثلاثاً ، وتَستَنْشِقَ ثلاثاً ، وتغسِلَ وَجْهَکَ ثلاثاً ، وتُخَلِّلَ شَعْرَ لحیَتِکَ (و تَغْسِلَ یدَکَ إِلى المِرفقَینِ ثلاثاً) وتمسَحَ رأسَکَ کُلَّه ، وتمسَحَ ظاهِرَ أُذُنَیْکَ وباطِنَهُما ، وتَغْسِلَ رِجْلَیْکَ إِلى الکَعْبَینِ ثلاثاً ، ولا تُخالفْ ذلکَ إلى غیرِه». فلمّا وصَلَ الکتابُ إِلى علیِّ بنِ یقطین ، تعجَّبَ ممّا رُسِمَ لَهُ فیهِ ممّا جمیعُ العصابةِ على خلافهِ ، ثم قال : مولایَ أَعلمُ بما قال ، وأَنا ممتثلٌ أَمرَهُ ، فکانَ یعملُ فی وضوئهِ على هذا الحدِّ ، ویخالفُ ما علیه جمیعُ الشِیعةِ ، امتثالاً لأمرِ أَبی الحسنِ. وسُعِیَ بعَلیِّ بنِ یقطین إِلى الرشیدِ وقیِلَ لَهُ: إِنّه رافِضی مخالِف لَکَ ، فقالَ الرشیدُ لِبعضِ خاصَّتِه : قَدْ کَثُر عِندی القولُ فی علیِّ بن یَقطین ، والقرْفُ له بخلافنا ، ومَیْلُهَ إِلى الرَّفْضِ ، ولَسْتُ أَرى فی خِدْمته لی تقصیراً ، وقَدِ امْتَحَنْتُه مِراراً ، فما ظَهَرْتُ منه على مایُقْرَفُ به ، وأُحبّ أَن أستَبرىءَ أَمرَهُ مِنْ حیثُ لایَشْعُرُ بذلک فَیَتَحرّز منّی. فقیلَ له : إِنّ الرافِضَةَ ـ یا أَمیرَ المؤمنین ـ تُخالِفُ الجماعةَ فی الوُضوء فتُخَفِّفُه ، ولا ترى غَسْلَ الرِجْلین ، فامْتَحِنْهُ مِنْ حَیث لا یَعْلمُ بالوقوفِ على وضوئه. فقال : أَجَلْ ، إِنَّ هذا الوَجْهَ یَظْهَرُ به أَمْرُه. ثم ترکه مدَّةً وَناطَهُ بشیءٍ من الشُّغْلِ فی الدارِ حتى دَخَلَ وَقْتُ الصلاة ، وکانَ علیُّ بن یَقْطین یَخلُو فی حُجْرةٍ فی الدارِ لِوُضُوئهِ وَصَلاتِه ، فلَمّا دَخَلَ وَقْتُ الصلاةِ وَقَفَ الرشید مِنْ وَراء حائطِ الحُجْرَةِ بحیث یَرى عَلیَّ بن یقطین ولا یَراه هو ، فَدَعا بالماءِ لِلْوُضُوء ، فَتَمَضْمَضَ ثلاثاً ، وَاسْتَنْشَقَ ثلاثاً ، وغَسَلَ وَجْهَهُ ، وخَلَّل شَعْرَ لِحْیَتِه ، وغَسَلَ یَدَیْه إِلى المِرْفَقَیْن ثلاثاً ، ومَسَحَ رَأْسَهُ وأُذنَیْه ، وغَسَلَ رِجْلَیْهِ ، والرشیدُ یَنْظُرُ إِلیه ، فَلَمَا رآه قد فَعَلَ ذلک لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ حتى أشْرفَ علیه بحیث یَراه ، ثم ناداهُ : کَذبَ ـ یا علیّ بن یقطین ـ مَنْ زَعَمَ أَنّکَ مِنَ الرّافِضَةِ. وصلُحَتْ حالهُ عِنْدَه. ووَرَدَ علیه کتابُ أَبی الحسن: «ابتدِئ من الان یا علیَّ بن یقَطین ، تَوَضَّأ کما أَمَرَ اللهُّ ، اغْسلْ وَجْهَکَ مَرّةً فریضةً وأًخْرى إِسباغاً ، وَاغْسلْ یَدَیْکَ مِنَ المِرْفَقَیْنِ کذلکَ ، وَامْسَحْ بِمُقَدَمِ رَأْسِکَ وَظاهِرِ قَدَمَیْکَ مِنَ فَضلِ نَداوَةِ وُضُوئکَ ، فَقَدْ زالَ ما کان یُخافُ عَلَیْکَ ، والسَّلام».
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد (للشیخ المفید)، ج۲، ص۲۲۷
از محمد بن فضل نقل شده است که گفت:
میان شیعیان اختلاف شد که آیا مسح پا از انگشتان تا برآمدگی پاست، یا از برآمدگی پا تا انگشتان؟
به همین خاطر علی بن یقطین (در نامهای) خطاب به امام کاظم (علیهالسلام) نوشت:
«فدایتان شود! شیعیان در مورد مسح پا دچار اختلاف شدهاند. پس اگر صلاح میدانید، به خطِ خودتان برایم بنویسید که تکلیفم در مورد آن چیست؟ تا إنشاءالله، انجام دهم.»
(در پاسخ) امام کاظم (علیهالسلام) نوشتند:
«آنچه را که در مورد اختلاف در وضو ذکر کردی، فهمیدم، و آنچه را که تو را به آن امر میکنم، این است که آب را سه بار مضمضه کنی (در دهان بگردانی)، و سه بار استنشاق کنی (در بینی بکشی)، سه بار صورت خود را بشویی و دست در موی ریشت کنی، و دستت را (از انگشتان) تا آرنج بشویی، و تمام سرت را مسح کنی، و بیرون و داخلِ گوشَت را مسح کنی، و سه بار پایت را تا برآمدگی پا بشویی، و از این (روشِ وضو گرفتن) تخلف نکنی.»
وقتی نامه به علی بن یقطین رسید، از آنچه در مورد مسئله، برایش مرقوم شده بود، تعجب کرد، چراکه دقیقاً مطابق فتوای اهل سنت بود!
آنگاه گفت: «مولایم بهتر میداند که چه گفته و من مطیعِ امر او هستم.»
پس (علی بن یقطین، از آن پس) بهخلاف تمامِ شیعیان، طبق آن دستورالعمل وضو میگرفت، تا از دستور امام کاظم (علیهالسلام) اطاعت کردهباشد.
(از طرفی) عدهای نزد هارونالرشید، از علی بن یقطین سعایت (بدگویی و سخنچینی) کردند و گفتند که او شیعه است و از مخالفین شماست.
هارونالرشید به برخی از نزدیکانش گفت: «گزارشهای زیادی در مورد علی بن یقطین به من رسیده و او را متهم میکنند که مخالف ماست و به تشیّع گرایش دارد، اما من تا به حال کوتاهیای از او ندیدهام. او را بارها آزمودهام، اما چیزی از آن اتهامات برایم ثابت نشدهاست. دوست دارم به صورتی که متوجه نشود مذهبش را بیازمایم و بیگناهیاش بر من ثابت شود.»
اطرافیان گفتند: «ای امیرالمؤمنین! شیعیان در وضو گرفتن، خلاف دیگران عمل میکنند و آن را خلاصه میکنند؛ چنانکه نمیبینید پاهاشان را (مانند غیرشیعیان) بشویند (بلکه تنها مسح میکنند.) پس به نحوی که متوجه نشود، در گوشهای وضویش را نظاره کنید و او را بیازمایید.»
هارونالرشید گفت: «بله، این کار مذهبش را مشخص میکند.»
مدتی او را رها کردند و (بعد) برای کاری به خانهای فرستادند، تا اینکه وقت نماز شد - و علی بن یقطین چنین بود که همواره در اتاقی به تنهایی وضو میگرفت و نماز میخواند - پس زمانی که وقت نماز شد، هارونالرشید از پشت پردهی اتاق، طوری که علی بن یقطین او را نبیند، به نظاره ایستاد.
علی، مقداری آب خواست تا وضو بگیرد. آنگاه (مانند اهل سنت) سه بار مضمضه کرد و صورتش را شست و دست در ریش برد و دستانش را به سمت آرنج سه بار شست و سر و گوشش را مسح کرد و پاهایش را شست، در حالی که هارونالرشید او را میدید.
هارون، وقتی این صحنه را دید، اختیارش را از دست داد و از پشت پرده بیرون آمد و به او گفت: «هر که گمان کند تو از شیعیان هستی، دروغ گفتهاست، ای علی بن یقطین!»
بعد از آنکه رابطهی میانشان خوب شد، نامهای از امام کاظم (علیهالسلام) به او رسید که (در آن نوشته شدهبود):
«ای علی بن یقطین! از این لحظه، چنانکه خداوند امر فرمودهاست، وضو بگیر؛ صورتت را کامل بشوی، و دستانت را نیز از آرنج بشوی، و جلوی سر و روی پاهایت را با آب باقی ماندهی وضویت مسح کن. دیگر از اینجهت بر تو هراسی نیست. والسلام.»
پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد رابطهی علی بن یقطین با امام و خدماتش به شیعیان، ماجراهای جالب دیگری نیز نقل شدهاست، که با اندکی جستجو در اینترنت، قابل مشاهده است.