دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

 

رُوِیَ عَنْهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ لَهُ: «یَا جَابِرُ... أُوصِیکَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلاَ تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوکَ فَلاَ تَخُنْ وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلاَ تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلاَ تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلاَ تَجْزَعْ وَ فَکِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیکَ فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِکَ مَا قِیلَ فِیکَ فَسُقُوطُکَ مِنْ عَیْنِ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عِنْدَ غَضَبِکَ مِنَ اَلْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْکَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِکَ مِنْ أَعْیُنِ اَلنَّاسِ وَ إِنْ کُنْتَ عَلَى خِلاَفِ مَا قِیلَ فِیکَ فَثَوَابٌ اِکْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُکَ وَ اِعْلَمْ بِأَنَّکَ لاَ تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اِجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ وَ لَکِنِ اِعْرِضْ نَفْسَکَ عَلَى کِتَابِ اَللَّهِ فَإِنْ کُنْتَ سَالِکاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لاَ یَضُرُّکَ مَا قِیلَ فِیکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا اَلَّذِی یَغُرُّکَ مِنْ نَفْسِکَ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَى هَوَاهَا فَمَرَّةً یُقِیمُ أَوَدَهَا وَ یُخَالِفُ هَوَاهَا فِی مَحَبَّةِ اَللَّهِ وَ مَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسُهُ فَیَتَّبِعُ هَوَاهَا فَیَنْعَشُهُ اَللَّهُ فَیَنْتَعِشُ وَ یُقِیلُ اَللَّهُ عَثْرَتَهُ فَیَتَذَکَّرُ وَ یَفْزَعُ إِلَى اَلتَّوْبَةِ وَ اَلْمَخَافَةِ فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَ مَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ اَللَّهَ یَقُولُ «إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ»»

 تحف‌العقول، ج۱، ص۲۸۴

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است که در ضمن وصیت طولانی‌شان به جابر بن یزید جُعفی فرمودند:

«ای جابر!... پنج چیز به تو توصیه می‌کنم:

«اگر به تو ظلم شد، تو ظلم نکن،

اگر به تو خیانت شد، تو خیانت نکن،

اگر [سخنانت] را تکذیب کردند، خشمگین نشو،

اگر تو را ستایش کردند، سرخوش نشو

و اگر تو را نکوهش کردند، بی‌تابی نکن.

 

و در مورد نکوهشی که درباره‌ات می‌گویند فکر کن؛

اگر آن‌چه درباره‌ات می‌گویند را در خود می‌یابی، پس افتادنت از چشم خداوند (جلّ‌وعزّ) موقع خشمگین شدنت از حق، مصیبت بزرگ‌تری است برای تو از این‌که می‌ترسی از چشم مردم بیفتی

و اگر خلاف آن‌چه درباره‌ات می‌گویند هستی، پس این، [مستوجبِ] ثوابی است که بدون این‌که جسمت به سختی افتاده باشد، به‌دست آورده‌ای.

 

و بدان که تو ولیّ (دوستِ) ما نیستی، مگر وقتی اهالی شهرت علیه تو متحد شدند و گفتند تو مرد بدی هستی، این تو را غمگین نکند و اگر گفتند مرد خوبی است، این، تو را شادمان نسازد.

 

اما [اگر در چنین موقعیتی قرار گرفتی،] خودت را به کتاب خدا عرضه کن؛

اگر در راه قرآن حرکت می‌کنی؛ یعنی نسبت به چیزهایی که (خداوند) از تو نسبت به آن بی‌رغبتی خواسته، بی‌رغبت هستی و نسبت به چیزهایی که (خداوند) تو را به آن ترغیب کرده، رغبت داری و نسبت به چیزهایی که (خداوند) تو را از آن ترسانده، می‌ترسی، در این صورت، [در راهی که می‌روی] ثابت‌قدم باش و شادمان باش؛ زیرا چیزهایی که درباره‌ات می‌گویند، ضرری به تو نمی‌رساند.

اما اگر از قرآن دور هستی، پس به چه‌چیزِ خود مغروری؟!

 

به‌راستی که مؤمن همتش این است که با نفسش بجنگد تا بر هواهای (نفسانی)اش غالب گردد؛

گاهی کجی‌هایش را راست می‌کند و به‌خاطر محبت خداوند، با هواهایش مخالفت می‌کند

و گاهی نفسش او را زمین می‌زند، پس از هواهای (نفسانی)اش پیروی می‌کند. اما خداوند جانی دوباره به او می‌بخشد، پس نجات می‌یابد و خداوند لغزشش را می‌بخشد تا (آن مؤمن) به خود بیاید و به هراس بیفتد که توبه کند و (با نفسش) مخالفت کند. به این ترتیب، به‌خاطر افزایش هراسش (از خداوند)، بصیرت و معرفتش افزایش می‌یابد.

 

این همان است که خداوند می‌فرماید:

«إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ»[اعراف:۲۰۱]؛ «کسانی که تقوا ورزیده‌اند، هرگاه دچار وسوسه‌ای از شیطان شوند، به خود می‌آیند و ناگاه بصیرت می‌یابند.»»

 

تحف‌العقول، ج۱، ص۲۸۴

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

دانستن این نکته راجع‌به شخصیت مخاطب امام باقر (علیه‌السلام) در این حدیث، ما را به فهم مقصود امام نزدیک می‌نماید:

جابر بن یزید جُعفی از اصحاب سرّ امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) بوده است و به این دلیل که ناقل روایات نابی بوده است که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در زمان خود نمی‌توانستند به همه اصحاب بگویند و منتشر کنند، سایر اصحاب این روایات را از او نمی‌پذیرفتند و تا مدت‌ها روایات او را ضعیف و خودش را اهل غلو می‌دانستند.

 

 

مطلب مرتبط پیشین:
چه شد که یونس به گریه افتاد؟!
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۱۵
ابوالفضل رهبر

 

در مورد موضوع «محدوده‌ی علم امام» که چند مطلب اخیر (+ + + + + + +) پیرامون آن ذکر شد، دو نظر عمده میان علمای شیعه مطرح است:

- فیلسوفان و عارفان، معمولاً قائل به این هستند که علم امام با علم خداوند برابر است، با این تفاوت که علم خداوند ذاتی و استقلالی است و علم امام غیرذاتی و افاضه‌ای از جانب پروردگار است.

- در مقابل، متکلمان و محدثان، هرچند علم امام را بسیار گسترده و فراتر از علم سایر انسان‌ها می‌دانند، اما تأکید دارند که این علم محدود است و بخش‌هایی از علم الهی را شامل نمی‌شود.

گویا این اختلاف نظر، ناشی از تفاوت منابعی است که هر گروه از آن طریق به این نظر رسیده‌اند؛ اهل کلام و حدیث به نصوص قرآنی و حدیثی پای‌بند هستند و اهل فلسفه و عرفان به ادله عقلی و شهودی تکیه می‌کنند، هرچند هر دو گروه برای اثبات نظر خود، به روایاتی استشهاد می‌نمایند که شاید در ظاهر با هم تعارض دارند، اما قابل جمع هستند.

 

بحث در این رابطه مفصل و دامنه‌دار است و در این مجال نمی‌گنجد (در انتها منابعی را برای مطالعه بیشتر معرفی می‌کنم)، اما اگر بخواهم همین‌جا از مطالب ارائه‌شده پیرامون علم امام، جمع‌بندی‌ای داشته‌باشم، عرض می‌کنم:

- محدوده‌ی علم امام بسیار گسترده است؛ آن‌قدر که هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم نزد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است و به این واسطه، قدرت فوق‌العاده‌ای دارند. علم ایشان محدود به مسائل شرعی نیست و مسائل تکوینی را نیز شامل می‌شود. همچنین ایشان این علوم را به انحاء مختلف به‌دست می‌آورند؛ اکتسابی یا لَدُنّی.

- علم غیب مختص به خداوند و پنهان از دیگران است، اما خداوند بخشی از این راز را با رسولانش (از جمله جبرئیل و پیامبر (صلوات‌الله‌علیهما) در میان گذاشته و آنان نیز این راز را با کسانی که خداوند خواسته (از جمله اهل‌بیت علیهم‌السلام)، در میان گذاشته‌اند.

- هرچند بخش عظیمی از علم نزد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) حاضر است، اما همه‌ی آن، بالفعل نزد ایشان حاضر نیست، ولی این امکان هست که هرگاه خداوند بخواهد یا خودشان بخواهند (و خداوند نیز بخواهد)، به‌نحوی به ایشان ابلاغ می‌شود.

و الله العالم

 

در انتها پیشنهاد می‌کنم در این خصوص این دو مقاله را مطالعه بفرمایید:

«بازخوانی قلمرو علم امام در آیینه روایات»؛ امرالله قلی‌زاده و محمدحسین فاریاب

«علم امام؛ تام یا محدود؟»؛ سیدعلی هاشمی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْإِمَامِ یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ؟ فَقَالَ: «لاَ وَ لَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِکَ.»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۷

 

از عمّار ساباطی نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم:

آیا امام غیب می‌داند؟

حضرت فرمودند:

«نه، اما هرگاه قصد کند که چیزی را بداند، خداوند او را به آن‌چیز آگاه می‌سازد.»

 

 

حال، سؤال این است که خداوند از چه طریق امام را آگاه می‌سازد؟

در حدیث زیر به بعضی از این طرق اشاره شده است...

 

 

...عَنِ اَلْحَارِثِ اَلنَّصْرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): اَلَّذِی یُسْأَلُ عَنْهُ اَلْإِمَامُ وَ لَیْسَ عِنْدَهُ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ أَیْنَ یَعْلَمُهُ؟ قَالَ: «یُنْکَتُ فِی اَلْقَلْبِ نَکْتاً أَوْ یُنْقَرُ فِی اَلْأُذُنِ نَقْراً.» وَ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): إِذَا سُئِلْتَ کَیْفَ تُجِیبُ؟ قَالَ: «إِلْهَامٌ وَ سَمَاعٌ وَ رُبَّمَا کَانَا جَمِیعاً.»

 الأمالی(للطوسی)، ج۱، ص۴۰۸

 

از حارث نصری نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

مطلبی که درباره آن از امام سؤال می‌شود و پاسخی در آن‌باره نزد امام نیست، ایشان از کجا علم پیدا می‌کند (تا بتواند پاسخش را دهد؟)

حضرت فرمودند:

«به شکل خاصی در دلِ (امام) الهام می‌شود یا به نحو خاصی در گوشِ (او) بیان می‌شود.»

از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال شد:

وقتی از شما سؤال می‌شود، چه‌طور پاسخ می‌دهید؟

حضرت فرمودند:

«(از راهِ) الهام و (یا از راهِ) شنیدن و گاهی نیز از هر دو طریق.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ ع فَقَالَ لَهُ یَحْیَى: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَى رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ شَعْرَةٌ فِیهِ وَ لَا فِی جَسَدِی إِلَّا قَامَتْ.» ثُمَّ قَالَ: «لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص.»

 الأمالی(للمفید)، ص۲۳

 

از ابن‌مغیره نقل شده است: من و یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی[۱]، نزد امام کاظم (علیهماالسلام) بودیم.

یحیی به ایشان عرض کرد:

فدایتان شوم، آن‌ها گمان می‌کنند که شما غیب می‌دانید.

حضرت فرمودند:

«سبحان الله! دستت را روی سرم بگذار! به خدا قسم، هیچ مویی روی سرم و روی بدنم نمانده، مگراین‌که راست شده است.»

سپس فرمودند:

«نه به خدا قسم، چیزی نیست، مگراین‌که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ارث رسیده است.»

 

 

 

همچنین سید رضی نقل کرده است که وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) توصیفات ظاهری قوم مغول (که فاصله‌ای طولانی با سرزمین‌های اسلامی داشتند) را بیان فرمودند، یکی از اصحاب به ایشان عرض کرد:

ای امیر مؤمنان! قطعاً به شما علم غیب داده شده است.

حضرت خندیدند و به آن مرد که از قبیله بنی‌کلاب بود، فرمودند:

«یَا أَخَا کَلْبٍ‏ لَیْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» الْآیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی.»

 نهج‌البلاغة، ص۱۸۶

 

«ای برادر کلبی! این علم غیب نیست. این، فقط علمی است که یک از دارای علم[۲] آموخته شده است.

علم غیب، تنها علم به زمان برپایی قیامت است و آن‌چیزهایی که خداوند (سبحانَهُ) فرموده است؛

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[لقمان:۳۴]؛

«به‌راستی که خداوند، نزد اوست علم به هنگام برپایی قیامت و او باران را نازل می‌فرماید و او می‌داند که در رَحِم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به‌دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام مکان می‌میرد. به‌راستی که خداوند دانا و آگاه است.»

پس خداوند (سبحانه) می‌داند که چه‌چیز در رَحِم‌هاست؛ این‌که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوت‌مند است یا بخیل، شقی است یا سعادتمند و این‌که او کسی است که در آتش (جهنم) هیزم است یا در بهشت، هم‌نشین پیامبر است.

این، همان علم غیبی است که هیچ‌کس جز خداوند نمی‌داند و هر علمی غیر از این، علمی است که خداوند به پیامبرش (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آموخته است و او به من آموخت و برایم دعا کرد که سینه‌ام آن را در بر گیرد و قفسه سینه‌ام احاطه‌اش کند.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] از نوادگان امام حسن مجتبی؛ یحیی، پسر عبدالله محض، پسر حسن مثنی، پسر امام حسن مجتبی (علیه‌السلام). او که برادر محمد نفس زکیه بود، علیه هارون‌الرشید قیام کرد و در نهایت زندانی شد و در زندان از دنیا رفت.

[۲] گویا مقصود، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

در مطالب پیشین ملاحظه فرمودید که علم غیب مختص خداوند (عزّوجلّ) است، اما خداوند از این علم به بعضی افراد افاضه فرموده است.

در این مطلب، با استناد به آیه‌ای از قرآن کریم، ملاحظه می‌فرمایید که پنج مورد از علم غیب هست که احدی از آن‌ها اطلاع ندارد و فقط به خداوند اختصاص دارد...

 

 

...عَنْ أَبِی أُسَامَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ لِی أَبِی: «أَ لَا أُخْبِرُکَ بِخَمْسَةٍ لَمْ یُطْلِعِ اللَّهُ عَلَیْهَا أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ؟» قُلْتُ: «بَلَى.» قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»

 الخصال، ج۱، ص۲۹۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«پدرم (امام باقر علیه‌السلام) به من فرمودند:

«آیا تو را آگاه کنم از پنج چیزی که خداوند احدی از مخلوقاتش را هرگز از آن‌ها مطّلع نساخته؟»

عرض کردم:

«بله (بفرمایید.)»

ایشان [این آیه را تلاوت] فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[لقمان:۳۴]؛

«به‌راستی که خداوند، نزد اوست علم به هنگام برپایی قیامت و او باران را نازل می‌فرماید و او می‌داند که در رَحِم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به‌دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام مکان می‌میرد. به‌راستی که خداوند دانا و آگاه است.»»

 

 

 

...عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ اِسْتَأْثَرَ بِهِ فِی غَیْبِهِ فَلَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ لاَ مَلَکاً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى: «إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتُهُ فَمَا اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتُهُ فَقَدِ اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِی عَلَیْهِ [یَعْلَمُهُ] اَلْکَبِیرُ مِنَّا وَ اَلصَّغِیرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَةُ.»

 بصائرالدرجات، ج۱، ص۱۱۱

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند دو (دسته) علم دارد:

(۱) علمی که آن را در غیبش، برای خودش برگزیده، و هیچ پیامبری از پیامبران را و هیچ فرشته‌ای از فرشتگان را از آن مطّلع نفرموده است؛ این، همان سخن خداوند (تعالی) است که:

«إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ»[لقمان:۳۴]؛

«به‌راستی که خداوند، نزد اوست علم به هنگام برپایی قیامت و او باران را نازل می‌فرماید و او می‌داند که در رَحِم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به‌دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام مکان می‌میرد.»

(۲) همچنین خداوند علمی دارد که فرشتگانش را از آن مطّلع کرده است و چیزی که فرشتگانش از آن مطلع باشند، حتماً حضرت محمد و خاندانش (صلوات‌الله‌علیهم) از آن اطلاع دارند و چیزی که حضرت محمد و خاندانش (علیهم‌السلام) از آن مطلع باشند، حتماً مرا نیز مطلع ساخته است. بزرگ ما (اهل بیت) و کوچک ما، تا هنگام برپایی قیامت [به آن علم دارند.]»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَدِیرٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْیَنَ یَسْأَلُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ» قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِبْتَدَعَ اَلْأَشْیَاءَ کُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ کَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِینَ وَ لَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لاَ أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْمٰاءِ»؟» فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ: ««عٰالِمُ اَلْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلىٰ غَیْبِهِ أَحَداً»؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِلاّٰ مَنِ اِرْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ» وَ کَانَ وَ اَللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ اِرْتَضَاهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «عٰالِمُ اَلْغَیْبِ» فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یُفْضِیَهُ إِلَى اَلْمَلاَئِکَةِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیْهِ فِیهِ اَلْمَشِیئَةُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلاَ یُمْضِیهِ فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلَّذِی یُقَدِّرُهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ اَلْعِلْمُ اَلَّذِی اِنْتَهَى إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ إِلَیْنَا.»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۶

 

از سَدیر بن حکیم صیرفی نقل شده است:

شنیدم که حُمران بن أعیَن از امام باقر (علیه‌السلام) درباره این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کرد:

«بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»[بقره:۱۱۷]؛

«(خداوند) ابداع‌کننده آسمان‌ها و زمین است.»

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«خداوند (عزّوجلّ) همه چیز را با علم خویش و بدون نمونه‌ای از پیش، ابداع فرموده است. پس آسمان‌ها و زمین‌ها را در حالی پدید آورد که پیش از آن‌ها آسمان‌ها و زمین‌هایی نبود. مگر این سخن خداوند (تعالی) را نشنیده‌ای:

«وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْمٰاءِ»[هود:۷]؛

«(اوست که آسمان‌ها و زمین را آفرید،) درحالی‌که تختِ (سلطنت)اش بر آب بود»؟»[۱]

حُمران به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کرد:

نظرتان راجع به این آیه چیست:

«عٰالِمُ اَلْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلىٰ غَیْبِهِ أَحَداً»[جن:۲۶]؛

«خداوند عالم به غیب است و هیچ‌کس را بر [اسرارِ] غیبِ خود آگاه نمی‌کند»؟

امام باقر (علیه‌السلام ادامه آیه را تلاوت) فرمودند:

««إِلاّٰ مَنِ اِرْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ»[جن:۲۷]؛

«(خداوند کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند) مگر فرستاده‌ای را که او را پسندیده و برگزیده است.»

به خدا قسم، حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جمله کسانی است که آن‌ها را پسندیده و برگزیده است.[۲]

اما (درباره‌ی) این سخن خداوند که «او عالم به غیب است»؛ به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ)، عالِم است به آن‌چه از مخلوقاتش غایب (پنهان) است؛ در مورد چیزهایی که قبل از این‌که آن‌ها را خلق کند و [امورشان را] به فرشتگان بسپارد، آن‌ها را در علم خود مقدّر نموده و قضاء فرموده (وقوعشان را حتمی کرده.)

ای حُمران! این همان علمی است که نزد خداوند محفوظ و منحصر به اوست؛ اگر بخواهد آن را قضاء می‌کند (حکم قطعی می‌کند تا انجام شود) و (گاهی) در مورد آن بداء برایش حاصل می‌شود (قرار قبلی برای انجامش را تغییر می‌دهد.)

اما آن علمی که خداوند (عزّوجلّ) آن را مقدّر فرموده و قضاء کرده و امضاء نموده، این، همان علمی است که به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، و بعد به ما رسیده است.»[۳]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] گویا مقصود این است که اگر پیش از آن، آسمان و زمینی خلق شده بود، عرش (تخت سلطنت) الهی بر روی آب قرار نمی‌گرفت.

[۲] در مطلب پیشین، به نقل از امام باقر (علیه‌السلام)، اشاره شد که جبرئیل (علیه‌السلام) نیز مانند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جمله فرستادگانی است که خداوند از غیب به او خبر داده است.

[۳] بر اساس آموزه‌های دینی، برای تحقق امور در عالَم، شش مرحله از جانب خداوند طی می‌شود: (۱) علم، (۲) مشیت، (۳) اراده، (۴) تقدیر، (۵) قضاء و (۶) امضاء. [توضیح بیشتر خارج از حوصله است. برای اطلاع بیش‌تر، مراجعه شود به: التوحید، ج۱، ص۳۳۴]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۱۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ: سَأَلَ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ اَلْغَیْبَ؟ فَقَالَ: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «یُبْسَطُ لَنَا اَلْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ یُقْبَضُ عَنَّا فَلاَ نَعْلَمُ.» وَ قَالَ: «سِرُّ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِیلَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِیلُ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اَللَّهُ.»»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۶

 

از مُعمّر بن خلّاد نقل شده است:

مردی از اهالی فارس، از امام رضا (علیه‌السلام) پرسید:

آیا شما غیب می‌دانید؟

حضرت فرمودند:

«[جدم] امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«[سفره‌ی]‌ علم، (گاهی) برای ما (اهل بیت) پهن می‌شود، پس ما خواهیم دانست

و (گاهی) از [جلوی] ما جمع می‌شود، پس ما نخواهیم دانست.»

ایشان همچنین فرمودند:

«خداوند (عزّوجلّ) رازش را با جبرئیل (علیه‌السلام) در میان گذاشته و جبرئیل این راز را با حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در میان گذاشته و حضرت محمد نیز آن را با هرکه خداوند خواسته، در میان گذاشته است.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۹ ، ۰۷:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب قبل، به «آصف بن برخیا» اشاره شد که با مقدار کمی که از علم کتاب داشت، توانست تخت بلقیس را در کمتر از چشم بر هم زدن، نزد حضرت سلیمان (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) حاضر کند.

در حدیثی از امام باقر (علیه‌السلام) حقیقت این انتقال تشریح شده است و علمی که عاصف با آن به چنین قدرتی دست یافته بود، با علمی که نزد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هست، مقایسه شده است.

ملاحظه بفرمایید...

 

 

...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«إِنَّ اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمَ عَلَى ثَلاَثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّى تَنَاوَلَ اَلسَّرِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ اَلْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ اَلاِسْمِ اَلْأَعْظَمِ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى اِسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ اَلْغَیْبِ عِنْدَهُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ.»

 الکافی، ج۱، ص۲۳۰

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که اسم اعظم خداوند بر هفتاد و سه حرف است. نزد آصف (بن برخیا) فقط یک حرف از این هفتاد و سه حرف بود.

پس آن حرف را به زبان آورد و زمینی که میان او و تخت بلقیس بود، فرو رفت و ناپدید شد تا او تخت را با دستش گرفت. سپس زمین، سریع‌تر از چشم بر هم زدن، به جای خود برگشت.

و نزد ما (اهل بیت) هفتاد و دو حرف از (هفتاد و سه حرف) اسم اعظم هست و یک حرف نزد خداوند (تعالی) است و آن را، در علم غیبی که نزد اوست، به خود اختصاص داده است.

«و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»؛ «و هیچ توان و قدرتی نیست، مگر با (توفیقِ) خداوندِ بلندمرتبه‌ی عظیم.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ یَحْیَى اَلْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ کَثِیرٍ فِی مَجْلِسِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذْ خَرَجَ إِلَیْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ.» قَالَ سَدِیرٌ: فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِی مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ مُیَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ: جُعِلْنَا فِدَاکَ سَمِعْنَاکَ وَ أَنْتَ تَقُولُ کَذَا وَ کَذَا فِی أَمْرِ جَارِیَتِکَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّکَ تَعْلَمُ عِلْماً کَثِیراً وَ لاَ نَنْسُبُکَ إِلَى عِلْمِ اَلْغَیْبِ: قَالَ: فَقَالَ: «یَا سَدِیرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ اَلْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»؟» قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَرَأْتُهُ. قَالَ: «فَهَلْ عَرَفْتَ اَلرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا کَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ اَلْکِتَابِ؟» قَالَ: قُلْتُ: أَخْبِرْنِی بِهِ. قَالَ: «قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ اَلْمَاءِ فِی اَلْبَحْرِ اَلْأَخْضَرِ. فَمَا یَکُونُ ذَلِکَ مِنْ عِلْمِ اَلْکِتَابِ؟» قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ هَذَا! فَقَالَ: «یَا سَدِیرُ مَا أَکْثَرَ هَذَا أَنْ یَنْسُبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى اَلْعِلْمِ اَلَّذِی أُخْبِرُکَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْضاً: «قُلْ کَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ»؟» قَالَ: قُلْتُ: قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: «أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتَابِ کُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتَابِ بَعْضُهُ؟» قُلْتُ: لاَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتَابِ کُلُّهُ. قَالَ: فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ: «عِلْمُ اَلْکِتَابِ وَ اَللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْکِتَابِ وَ اَللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا.»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۷

 

از سَدیر بن حکیم نقل شده است:

من، ابوبصیر، یحیای بزّاز و داود بن کثیر، در جلسه‌ی امام صادق (علیه‌السلام) بودیم. ناگهان ایشان با حالتی خشمگین (از اندرونیِ منزلشان) خارج شدند و نزد ما آمدند.

امام وقتی در جای خود نشستند، فرمودند:

«چقدر تعجب می‌کنم از گروهی که گمان می‌کنند ما غیب می‌دانیم. هیچ‌کس غیب نمی‌داند جز خداوند (عزّوجلّ). من قصد داشتم کنیزم، فلانی را بزنم، اما او از من فرار کرد و من نمی‌دانستم در کدام‌یک از اتاق‌های خانه (پنهان شده) است.»

سَدیر گوید: وقتی ایشان از جای خود برخواستند و به (اندرونِ) منزلشان رفتند، من، ابوبصیر و مُیسِّر (بر ایشان) وارد شدیم و به ایشان عرض کردیم:

فدایتان شویم! به (سخنانِ) شما گوش می‌دادیم، وقتی آن چیزها را در مورد کنیزتان می‌فرمودید. ما می‌دانیم که شما علم فراوانی دارید اما به شما علم غیب نسبت نمی‌دهیم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«ای سَدیر! مگر قرآن نخوانده‌ای؟»

عرض کردم:

بله (خوانده‌ام.)

حضرت فرمودند:

«آیا در میان آیاتی که از کتاب خداوند (عزّوجلّ) خوانده‌ای، این آیه را دیده‌ای:

«قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»[نمل:۴۰]؛

«کسی که نزد او دانشی [مختصر] از کتاب بود، [به حضرت سلیمان علیه‌السلام] گفت: من آن [تخت بلقیس] را پیش از آن‌که چشمانت را بر هم بگذاری، نزد تو حاضر می‌کنم.»؟»

سدیر گوید: عرض کردم:

فدایتان شوم! این آیه را خوانده‌ام.

حضرت فرمودند:

«آیا آن مرد را می‌شناسی؟[۱] آیا آن‌چه نزد او از علم کتاب بود را می‌دانی؟»

عرض کردم:

مرا از آن آگاه کنید.

حضرت فرمودند:

«[دانسته‌ی او از کتاب] به‌قدر قطره‌ای از آب دریای اخضر[۲] بود. این مقدار، چقدر از علم کتاب است؟»

عرض کردم:

فدایتان شوم! چقدر این مقدار کم است!

حضرت فرمودند:

«ای سدیر! چه بسیار است این مقدار [همان قطره‌ای از دریا] که خداوند (عزّوجلّ) آن را به علمی منسوب کرده که به تو خبر می‌دهم.

ای سدیر! آیا در میان آیاتی که از کتاب خداوند (عزّوجلّ) خوانده‌ای، این آیه را نیز دیده‌ای:

«قُلْ کَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ»[رعد:۴۳]؛

«[ای پیامبر! به کافرانی که منکر رسالت تو از جانب من هستند،] بگو: کافی است که خداوند میان من و شما گواه باشد و نیز کسی که علم کتاب نزد اوست.»؟»

عرض کردم:

این آیه را خوانده‌ام، فدایتان شوم!

حضرت فرمودند:

«آیا کسی که تمام علم کتاب نزد اوست، بیشتر می‌فهمد یا کسی که بخشی از علم کتاب نزد اوست؟»

عرض کردم:

نه، کسی که همه علم کتاب نزد اوست (بیشتر می‌فهمد.)

آن‌گاه حضرت با دست به سینه‌شان اشاره کردند[۳] و فرمودند:

«به خدا قسم، علم کتاب، همه‌اش نزد ماست. به خدا قسم، همه‌اش نزد ماست.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] اشاره دارد به «آصف بن برخیا» که دوست، وزیر، کاتب و وصیّ حضرت سلیمان بوده است. او بود که تخت بلقیس را در کم‌تر از چشم بر هم زدن، از یمن تا بیت‌المقدس آورد. در مطلب بعد، به علم او و نسبتش با علم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) اشاره خواهد شد، إن‌شاءالله.

[۲] یکی از هفت دریایی که در دوران قدیم برای کره زمین متصور بودند؛ دریای اخضر (سبز)، دریای احمر (سرخ)، دریای اسود (سیاه)، دریای بربر، دریای عمان، دریای اقیانوس و دریای روم.

[۳] چنان‌که ملاحظه کردید، امام برای نشان دادن محلی که این علم در آن قرار دارد، به سینه مبارکشان اشاره کردند، نه سرشان و به قلب مبارکشان، نه مغزشان. به خلاف آن‌چه رایج است، بر اساس روایات، همان‌طور که ایمان و عقل در ظرف قلب قرار می‌گیرند، محل استقرار علم نیز قلب است؛ به‌عنوان مثال از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه علمی را شنیدید، آن را به کار گیرید. باید قلب‌هایتان را وسعت ببخشید؛ چراکه علم، هرگاه در قلب شخصی که تاب تحمل آن را ندارد، فراوان گردد، شیطان بر او مسلط خواهد شد.»

 الکافی، ج۱، ص۴۵

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

باید میان این‌که «علم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بسیار بسیار فراوان و بیش از حد تصور ماست»، و این‌که «ایشان علم غیب دارند و علمشان با علم خداوند برابر است»، تفکیک نمود.

در مطالب آتی، احادیث بیشتری در مورد علم امام و چند و چون آن ذکر خواهد شد، إن‌شاءالله.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۴۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ.»

 الکافی ج ۱، ص ۵۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«تمام علم مردم را در چهار [موضوع] یافتم:

اول آن‌که پروردگارت را کاملاً بشناسی،

دوم آن‌که کاملاً بفهمی با تو چه [رفتاری] کرده است،

سوم آن‌که کاملاً بفهمی از [خلقتِ] تو چه قصدی داشته است،

و چهارم آن‌که کاملاً بفهمی چه‌چیز تو را از دینت بیرون می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۹ ، ۰۷:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُوسَى بْنِ طَلْحَةَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ أَخِی یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ بِالْمَدِینَةِ فَاسْتَقْبَلَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فِی بَعْضِ أَزِقَّتِهَا، قَالَ فَقَالَ: «اِذْهَبْ یَا یُونُسَ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ» قَالَ: فَجِئْتُ إِلَى اَلْبَابِ فَإِذَا عِیسَى بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّیُّ جَالِسٌ، قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لَهُ: أَنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ، قَالَ: فَلَمْ یَکُنْ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ أَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ)، [عَلَى حِمَارٍ] قَالَ: فَدَخَلَ عَلَى اَلْحِمَارِ اَلدَّارَ، ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَیْنَا فَقَالَ: «ادْخُلاَ!» ثُمَّ قَالَ: «یَا یُونُسَ بْنَ یَعْقُوبَ أَحْسَبُکَ أَنْکَرْتَ قَوْلِی لَکَ إِنَّ عِیسَى بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ.» قَالَ قُلْتُ: إِی وَ اَللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لِأَنَّ عِیسَى بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ، فَقَالَ: «یَا یُونُسُ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ هُوَ مِنَّا حَیٌّ وَ هُوَ مِنَّا مَیِّتٌ.»

 اختیارمعرفةالرجال (رجال‌الکشی)، ج۱، ص۳۳۲

 

از یونس بن یعقوب [از راویان اهل کوفه] نقل شده است:

من در مدینه بودم که امام باقر (علیه‌السلام) در یکی از کوچه‌های مدینه به‌سوی من آمدند و فرمودند: «ای یونس! برو (جلوی) درب خانه که مردی از ما اهل بیت آن‌جاست.»

من به‌سوی خانه رفتم و دیدم «عیسی بن عبدالله قمی» آن‌جا نشسته است. به او گفتم: تو که هستی؟ گفت: من مردی از اهالی قم هستم.

چیزی نگذشته بود که امام صادق (علیه‌السلام) سوار بر الاغی آمدند و وارد خانه شدند. بعد رو به ما دو نفر کردند و فرمودند: «وارد شوید!»

بعد فرمودند: «ای یونس بن یعقوب! گمان می‌کنم این گفته مرا که «عیسی بن عبدالله» از ما اهل بیت است را [در دلت] انکار کردی.»

عرض کردم: بله به خدا قسم، فدایتان شوم؛ چون عیسی بن عبدالله مردی است از اهالی قم.

حضرت فرمودند: «ای یونس! عیسی بن عبدالله از ماست؛ چه زنده باشد و چه مرده باشد.»

 

 

در روایت دیگری که اتفاقاً خطاب به عیسی بن عبدالله است، امام صادق تصریح می‌کنند که چه کسانی به این مرتبه می‌رسند که از اهل بیت (علیهم‌السلام) باشند:

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَدَخَلَ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّیُّ فَرَحَّبَ بِهِ وَ قَرَّبَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ قَالَ: «یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لاَ کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ اَلْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۷۸

 

علی بن ابوزید از پدرش نقل کرده است:

من نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودم که «عیسی بن عبدالله قمی» وارد شد. حضرت برای او جا باز کردند، او را کنار خود نشاندند و بعد فرمودند:

«ای عیسی بن عبدالله! از ما (اهل بیت) نیست و شأن و کرامتی ندارد؛ کسی که در شهری باشد که در آن شهر صدهزار نفر یا بیشتر باشند و در آن شهر کسی باشد که از او پرهیزکارتر باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۹ ، ۰۷:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: «یَمْلِکُ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ أَشْهُراً.»

 الغیبة(للنعمانی)، ج۱، ص۳۳۱

 

از عبدالله بن ابی‌یعفور نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«قائم (علیه‌السلام) نوزده سال و چند ماه [بر زمین] حکومت خواهد کرد.»[۱]

 

 

 

...عَنْ جَابِرٍ اَلْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: «وَ اَللَّهِ لَیَمْلِکَنَّ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ رَجُلٌ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلاَثَمِائَةِ سَنَةٍ یَزْدَادُ تِسْعاً.» قُلْتُ: مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «بَعْدَ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ.» قُلْتُ: وَ کَمْ یَقُومُ اَلْقَائِمُ فِی عَالَمِهِ؟ قَالَ: «تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً ثُمَّ یَخْرُجُ اَلْمُنْتَصِرُ فَیَطْلُبُ بِدَمِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ دِمَاءِ أَصْحَابِهِ فَیَقْتُلُ وَ یَسْبِی حَتَّى یَخْرُجَ اَلسَّفَّاحُ.»

 الغیبة(للطوسی)، ص۴۷۸

 

از جابر بن یزید جُعفی نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«به خدا قسم، قطعاً مردی از ما اهل‌بیت، بعد از مرگش، سیصد و نُه سال [بر زمین] مسلط خواهد شد.»[۲]

عرض کردم:

این [حکومت جهانی] چه زمانی خواهد بود؟

حضرت فرمودند:

«بعد از قائم (علیه‌السلام).»

عرض کردم:

و [حکومتِ] حضرت قائم در عالَمِ خود، چه مدت برپا خواهد بود؟

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«نوزده سال. سپس آن دادگر خروج می‌کند و انتقام خون امام حسین (علیه‌السلام) و اصحابش را می‌گیرد. پس می‌کشد و به اسارت می‌گیرد تا زمانی که سفّاح خروج کند.»[۳] [۴]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] نُعمانی در کتاب الغیبة، این روایت را با سه سند متفاوت ذکر کرده است تا بر اعتبار آن افزوده باشد.

[۲] با توجه به این‌که ایشان بعد از مرگشان حکومت خواهند کرد، مشخص می‌شود که امام باقر در این بخش از حدیث، به رجعت اهل بیت (علیهم‌السلام) اشاره دارند.

[۳] در بعضی نسخه‌ها، در ادامه ذکر شده است که مقصود از سفّاح، امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) است. بنابراین بخش پایانی این حدیث، اشاره به رجعت ایشان دارد.

[۴] نُعمانی در کتاب الغیبة، روایت جابر را با تفاوت اندکی ذکر کرده است.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] در خصوص مدت زندگانی امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه)، پس از قیام تا شهادتشان، در منابع روایی شیعی و سنی اعداد متفاوتی ذکر شده است؛ از پنج تا سیصدونُه سال. آن‌چه در این مطلب ذکر شد، روایاتی است که در معتبرترین منابع مرتبط نقل شده است. بر اساس روایات نقل‌شده در کتاب‌های الغیبة (نوشته شیخ طوسی متوفای ۳۸۵ق) و الغیبة (نوشته نعمانی متوفای ۳۶۰ق) این مدت «نوزده سال» خواهد بود.
[۲] اصل وجود دوره «رجعت» که در پاورقی‌ها به آن اشاره شد، با توجه وجود روایاتی که تواتر معنوی دارند، از اعتقاداتِ مسلّم شیعه است. رجعت، دوره‌ای است پس از قیام امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) که در آن ائمه (علیهم‌السلام) یک‌به‌یک به دنیا برمی‌گردند (رجعت می‌کنند) و مؤمنان محض و کافران محض دوران امامتشان نیز حاضر می‌شوند تا بَدان روزگارشان توسط خوبانشان مجازات شوند.

[۳] امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) دو حکومت خواهند داشت؛ یکی، حکومتِ بعد از قیامشان که بر اساس روایات مذکور نوزده سال به طول می‌انجامد و دیگری، حکومت ایشان در دوران رجعت خواهد بود. گویا دعاهای ما مبنی بر این‌که بعد از قیام ایشان زنده شویم و در رکاب ایشان بجنگیم، در دوره رجعتِ ایشان مستجاب خواهد شد؛ زیرا در این دوره است که مؤمنان راستینِ دوران امامت ایشان باز خواهند گشت.

[۴] احتمالاً شما هم از شنیدن عدد «نوزده» برای شمارش سالیان حکومت امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) جا خورده باشید. گویی حسرتی بر دلمان می‌افتد که کاش بعد از قرن‌ها صبر شیعه، مدت طلایی و رویایی حکومت ایشان بسیار طولانی‌تر می‌بود. هرچند تصور دوران عجیب و شورانگیز رجعت از این حسرت می‌کاهد، اما جای تأمل هست که چرا خداوند چنین مقدر فرموده که این دوره فقط نوزده سال باشد؛ دوره‌ای که بخشی از آن به جنگ با مستکبران عالم نیز خواهد گذشت!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَشَکَا إِلَیْهِ أَذًى مِنْ جَارِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اصْبِرْ» ثُمَّ أَتَاهُ ثَانِیَةً فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص: «اصْبِرْ» ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ فَشَکَاهُ ثَالِثَةً. فَقَالَ النَّبِیُّ ص لِلرَّجُلِ الَّذِی شَکَا: «إِذَا کَانَ عِنْدَ رَوَاحِ النَّاسِ إِلَى الْجُمُعَةِ فَأَخْرِجْ مَتَاعَکَ إِلَى الطَّرِیقِ حَتَّى یَرَاهُ مَنْ یَرُوحُ إِلَى الْجُمُعَةِ فَإِذَا سَأَلُوکَ فَأَخْبِرْهُمْ.»» قَالَ: «فَفَعَلَ فَأَتَاهُ جَارُهُ الْمُؤْذِی لَهُ فَقَالَ لَهُ: رُدَّ مَتَاعَکَ فَلَکَ اللَّهُ عَلَیَّ أَنْ لَا أَعُودَ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و به‌خاطر آزاری که از همسایه‌اش به او می‌رسید، شکایت کرد.

رسول خدا به او فرمودند: «صبر کن!»

بعد، برای بار دوم نزد ایشان آمد.

پیامبر به او فرمودند: «صبر کن!»

بعد، برای سومین بار نزد ایشان برگشت و از همسایه‌اش شکایت کرد.

پس پیامبر به مردی که شکایت کرده بود، فرمودند: «وقتی بامداد مردم برای به نماز جمعه می‌رفتند، اثاثیه‌ات را در مسیرِ (مردم به نماز جمعه) بیاور تا هرکس به نماز جمعه می‌رود آن را ببیند. وقتی از تو سؤال کردند (که چرا چنین کرده‌ای)، آن‌ها را (از آزارهای همسایه‌ات) آگاه کن.»

آن مرد این کار را کرد. پس همسایه‌ی آزارگرش نزد او آمد و به او گفت: اثاثت را [جمع کن و به خانه‌ات] بازگردان که برایت با خداوند عهد می‌کنم که [به وضعیت سابق] برنگردم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«مِنَ الْقَوَاصِمِ الْفَوَاقِرِ الَّتِی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جَارُ السَّوْءِ إِنْ رَأَى حَسَنَةً أَخْفَاهَا وَ إِنْ رَأَى سَیِّئَةً أَفْشَاهَا.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از بلاهای بسیار شکننده‌ای که کمر را می‌شکند، همسایه بد است؛

اگر نیکی‌ای [از شما] ببیند، پنهانش می‌کند و اگر بدی‌ای [از شما] ببیند، افشایش می‌سازد.»

 

 

 

...عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ جَارِ السَّوْءِ فِی دَارِ إِقَامَةٍ تَرَاکَ عَیْنَاهُ وَ یَرْعَاکَ قَلْبُهُ إِنْ رَآکَ بِخَیْرٍ سَاءَهُ وَ إِنْ رَآکَ بِشَرٍّ سَرَّهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۹

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«پناه می‌برم به خدا از همسایه بد در اقامت‌گاه؛

چشمانش تو را می‌بیند و دلش به تو توجه دارد، (اما) اگر تو را در حالتی خوب ببیند، این او را ناراحت می‌کند و اگر تو را در حالتی بد ببیند، این او را شاد می‌سازد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدٍ صَالِحٍ ع قَالَ قَالَ:

«لَیْسَ حُسْنُ الْجِوَارِ کَفَّ الْأَذَى وَ لَکِنَّ حُسْنَ الْجِوَارِ صَبْرُکَ عَلَى الْأَذَى.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۷

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زیبا‌ همسایگی کردن، [فقط] خودداری از اذیتِ (همسایه) نیست،

بلکه زیبا همسایگی کردن، این است که بر آزارِ (همسایه) صبر نمایی.»

 

 

 

...عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الْوَصَّافِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۸

 

از امام باقر از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«به من ایمان ندارد؛ کسی که شب سیر بخوابد درحالی‌که همسایه‌اش گرسنه است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«حُسْنُ الْجِوَارِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زیبا همسایگی کردن، روزی را زیاد می‌کند.»

 

 

 

...عَنِ الْحَکَمِ الْخَیَّاطِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«حُسْنُ الْجِوَارِ یَعْمُرُ الدِّیَارَ وَ یَزِیدُ فِی الْأَعْمَارِ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زیبا همسایگی کردن، خانه‌ها (شهرها) را آباد می‌سازد و بر عُمرها می‌افزاید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: «قَدْ کَانَ لِهَذَا اَلْأَمْرِ وَقْتٌ وَ کَانَ فِی سَنَةِ أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْتُمْ بِهِ وَ أَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.»

 الغیبة(للنعمانی)، ج۱، ص۲۹۲

 

از اسحاق بن عمار صیرفی نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«به‌راستی برای این امر[۱] وقتِ [معین‌شده]ای بود و آن در سال ۱۴۰ بود.[۲]

اما شما [اصحاب] درباره آن سخن گفتید و آن را فاش نمودید، پس خداوند (عزّوجلّ) آن را به تأخیر انداخت.»

 

 

اما اصحاب از کجا می‌دانستند که قیام در زمان امامت امام صادق (علیه‌السلام) اتفاق خواهد افتاد؟

به روایت زیر توجه کنید...

 

 

...عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ اَلْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ عَنِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ: «هَذَا وَ اَللَّهِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.» قَالَ عَنْبَسَةُ فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِکَ فَقَالَ: «صَدَقَ جَابِرٌ.» ثُمَّ قَالَ: «لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنْ لَیْسَ کُلُّ إِمَامٍ هُوَ اَلْقَائِمَ بَعْدَ اَلْإِمَامِ اَلَّذِی کَانَ قَبْلَهُ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۰۷

 

از حسن بن محبوب نقل شده است:

جابر بن یزید جُعفی روایت کرد:

از امام باقر درباره حضرت قائم سؤال شد.

حضرت با دستشان بر [شانه‌ی فرزندشان] امام صادق (علیهم‌السلام) زدند و فرمودند:

«به خدا قسم، این [فرزندم]، قائم آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.»

حسن بن محبوب گوید:

[بعدها] عنبسة بن بِجاد گفت:

وقتی امام باقر وفات کردند، نزد امام صادق (علیهماالسلام) رفتم و روایتی که جابر بن یزید نقل کرده بود را به ایشان اطلاع دادم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«جابر راست گفته است.»

سپس فرمودند:

«شاید شما فکر می‌کنید چنین نیست که هر امامی قائم است، بعد از امامی که پیش از او بوده است.»

 

 

همچنین در روایات اشاره شده است که پس از قیام و شهادت امام صادق (علیه‌السلام)، برای امام بعدی گشایش حاصل می‌شود.

به روایات زیر توجه کنید...

 

 

...حَدَّثَنِی سَعِیدٌ اَلْمَکِّیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ کَانَتْ لَهُ مَنْزِلَةٌ مِنْهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «یَا سَعِیدُ اَلْأَئِمَّةُ اِثْنَا عَشَرَ إِذَا مَضَى سِتَّةٌ فَتَحَ اَللَّهُ عَلَى اَلسَّابِعِ وَ یَمْلِکُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ خَمْسَةٌ وَ تَطْلُعُ اَلشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا عَلَى یَدِ اَلسَّادِسِ.»

 الغیبة(للطوسی)، ج۱، ص۵۳

 

از سعید مکّی - که نزد امام صادق (علیه‌السلام) منزلتی داشت - نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«ای سعید! امامان، دوازده نفر هستند؛ وقتی شش نفرشان از دنیا رفتند، خداوند برای نفر هفتم گشایش ایجاد می‌کند

و پنج نفر از ما اهل بیت، مالک [صاحب حکومت جهانی] می‌شوند و خورشید به دست ششمین نفر، از غربش طلوع می‌کند.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «عَلَى رَأْسِ اَلسَّابِعِ مِنَّا اَلْفَرَجُ.»

 الغیبة(للطوسی)، ج۱، ص۵۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«فَرَج (گشایش)، بر سرِ هفتمین نفر از ما (اهل بیت) است.»

 

 

 

...حَدَّثَنِی اَلْإِصْطَخْرِیُّ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: «کَأَنِّی بِابْنِ حَمِیدَةَ عَلَى أَعْوَادِهَا قَدْ دَانَتْ لَهُ شَرْقُ اَلْأَرْضِ وَ غَرْبُهَا.»

 الغیبة(للطوسی)، ج۱، ص۵۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«گویی بر شاخه‌ها (نسلِ) پسر حمیده[۳] می‌بینم که شرق و غرب زمین در برابرش خاضع و مطیع می‌گردند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، قیام امام و تحقق نظام ولایی است.

[۲] توجه داشته باشید که امام صادق (علیه‌السلام) متولد سال ۸۳ هجری قمری بوده‌اند، در سال ۱۱۴ به امامت رسیده‌اند و در سال ۱۴۸ به شهادت رسیده‌اند.

[۳] حمیده، نام همسر امام صادق و مادر امام کاظم (علیهماالسلام) است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۰۷:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ بَنِی سَعْدٍ: «أَ لاَ أُحَدِّثُکَ عَنِّی وَ عَنْ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ أَنَّهَا کَانَتْ عِنْدِی فَاسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِی صَدْرِهَا وَ طَحَنَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ یَدَاهَا وَ کَسَحَتِ اَلْبَیْتَ حَتَّى اِغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا وَ أَوْقَدَتْ تَحْتَ اَلْقِدْرِ حَتَّى دَکِنَتْ ثِیَابُهَا فَأَصَابَهَا مِنْ ذَلِکَ ضُرٌّ شَدِیدٌ. فَقُلْتُ لَهَا: «لَوْ أَتَیْتِ أَبَاکِ فَسَأَلْتِهِ خَادِماً یَکْفِیکِ حَرَّ مَا أَنْتِ فِیهِ مِنْ هَذَا اَلْعَمَلِ.» فَأَتَتِ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَوَجَدَتْ عِنْدَهُ حُدَّاثاً فَاسْتَحْیَتْ فَانْصَرَفَتْ فَعَلِمَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ لِحَاجَةٍ فَغَدَا عَلَیْنَا وَ نَحْنُ فِی لِحَافِنَا فَقَالَ «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ» فَسَکَتْنَا وَ اِسْتَحْیَیْنَا لِمَکَانِنَا ثُمَّ قَالَ «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ» فَسَکَتْنَا ثُمَّ قَالَ «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ» فَخَشِینَا إِنْ لَمْ نَرُدَّ عَلَیْهِ أَنْ یَنْصَرِفَ وَ قَدْ کَانَ یَفْعَلُ ذَلِکَ فَیُسَلِّمُ ثَلاَثاً فَإِنْ أُذِنَ لَهُ وَ إِلاَّ اِنْصَرَفَ فَقُلْنَا «وَ عَلَیْکَ اَلسَّلاَمُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ اُدْخُلْ» فَدَخَلَ وَ جَلَسَ عِنْدَ رُءُوسِنَا ثُمَّ قَالَ «یَا فَاطِمَةُ مَا کَانَتْ حَاجَتُکِ أَمْسِ عِنْدَ مُحَمَّدٍ؟» فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ نُجِبْهُ أَنْ یَقُومَ فَأَخْرَجْتُ رَأْسِی فَقُلْتُ: «أَنَا وَ اَللَّهِ أُخْبِرُکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّهَا اِسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِی صَدْرِهَا وَ جَرَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ یَدَاهَا وَ کَسَحَتِ اَلْبَیْتَ حَتَّى اِغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا وَ أَوْقَدَتْ تَحْتَ اَلْقِدْرِ حَتَّى دَکِنَتْ ثِیَابُهَا فَقُلْتُ لَهَا: لَوْ أَتَیْتِ أَبَاکِ فَسَأَلْتِهِ خَادِماً یَکْفِیکِ حَرَّ مَا أَنْتِ فِیهِ مِنْ هَذَا اَلْعَمَلِ.» قَالَ: «أَ فَلاَ أُعَلِّمُکُمَا مَا هُوَ خَیْرٌ لَکُمَا مِنَ اَلْخَادِمِ إِذَا أَخَذْتُمَا مَنَامَکُمَا فَکَبِّرَا أَرْبَعاً وَ ثَلاَثِینَ تَکْبِیرَةً وَ سَبِّحَا ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ تَسْبِیحَةً وَ اِحْمَدَا ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ تَحْمِیدَةً» فَأَخْرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ رَأْسَهَا وَ قَالَتْ: «رَضِیتُ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ رَضِیتُ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ.»»

 من‌لا‌یحضره‌الفقیه، ج۱، ص۳۲۰

 

روایت شده است که امیر مؤمنان (علیه‌السلام) به مردی از [قبیله‌ی] بنی‌سعد فرمودند:

«آیا از خودم و از فاطمه زهرا نگویم که او نزد من (در خانه‌ی من) بود و با مَشک [از چاه] آب برمی‌داشت [و به خانه می‌آورد] آن‌قدر که اثر آن [بندِ مشک] بر سینه‌اش به جای می‌ماند و با آسیاب گندم آرد می‌کرد آن‌قدر که دستانش تاول می‌زد و خانه را تمیز می‌کرد آن‌قدر که لباس‌هایش خاک‌آلود می‌گشت و زیر دیگ غذا آتش درست می‌کرد آن‌قدر که لباس‌هایش چرک می‌شد و به خاطر این (زحمت‌ها) آسیب سختی دیده بود.

به او گفتم: «کاش نزد پدرت می‌رفتی از او خدمت‌کاری درخواست می‌کردی تا قدری از مشقتی که به‌خاطر این کارها داری را بکاهد.»

پس نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفت. دید کسانی نزد ایشان هستند که سخن می‌گویند. پس خجالت کشید و بازگشت. پیامبر فهمیدند که او برای حاجتی آمده است. فردا صبح زود نزد ما آمدند و ما زیر لحافمان بودیم.

فرمودند: «السلام علیکم»

ما سکوت کردیم و به‌خاطر موقعیتمان خجالت کشیدیم [چیزی بگوییم.]

بعد فرمودند: «السلام علیکم»

ما سکوت کردیم.

بعد فرمودند: «السلام علیکم»

ما ترسیدیم که اگر جواب ایشان را ندهیم، بازگردند؛ چون ایشان چنین می‌کردند که سه بار سلام می‌کردند. اگر به ایشان اجازه (ورود) داده می‌شد، (وارد می‌شدند) و الا بازمی‌گشتند. پس گفتیم: «و علیک السلام ای رسول خدا! بفرمایید داخل!»

ایشان وارد شدند و کنار سرمان نشستند. بعد فرمودند: «ای فاطمه! دیروز چه حاجتی نزد محمد داشتی؟»

من ترسیدم که اگر جواب ایشان را ندهیم، برخیزند (و بروند.) پس عرض کردم: «من – به خدا قسم – به شما خبر می‌دهم، ای رسول خدا! فاطمه با مَشک [از چاه] آب برمی‌دارد آن‌قدر که اثر آن بر سینه‌اش به جای مانده و با آسیاب گندم آرد می‌کند آن‌قدر که دستانش تاول می‌زند و خانه را تمیز می‌کند آن‌قدر که لباس‌هایش خاک‌آلود می‌گردد و زیر دیگ غذا آتش درست می‌کند آن‌قدر که لباس‌هایش چرک می‌شود پس به او گفتم: کاش نزد پدرت می‌رفتی از او خدمت‌کاری درخواست می‌کردی تا قدری از مشقتی که به‌خاطر این کارها داری را بکاهد.»

پیامبر فرمودند: «آیا به شما چیزی یاد ندهم که برای شما از خدمت‌کار بهتر باشد؟ هرگاه به به رختخوابتان رفتید، سی و چهار بار تکبیر (الله اکبر) و سی و سه بار تسبیح (سبحان الله) و سی و سه مرتبه حمد (الحمد لله) بگویید.»

پس فاطمه (علیهاالسلام) سرش را بیرون آورد و عرض کرد: «راضی شدم از خدا و از رسولش. راضی شدم از خدا و از رسولش.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«جَاءَتْ فَاطِمَةُ ع تَشْکُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص کُرَیْسَةً وَ قَالَ: «تَعَلَّمِی مَا فِیهَا.» فَإِذَا فِیهَا: مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یُؤْذِی جَارَهُ وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ لِیَسْکُتْ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«حضرت فاطمه (علیهاالسلام) از بعضی امورشان به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شکایت کردند.

رسول خدا جزوه‌ای به ایشان دادند و فرمودند:

«آن‌چه در آن است را بیاموز.»

در آن جزوه [نوشته شده] بود:

هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نباید همسایه‌اش را اذیت کند،

هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید مهمانش را تکریم کند

و هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید یا حرف خوب بزند یا ساکت باشد.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

جا دارد که تأمل شود:

امور شخصی‌ای که حضرت زهرا از آن‌ها شکایت داشته‌اند، چه بوده؟ (شاید آن‌چه در مطلب بعدی ذکر می‌شود، ما را به پاسخ این سؤال راهنمایی کند.)

چرا پیامبر برای رفع ناراحتی دخترشان (صلوات‌الله‌علیهما) چنین به ایشان پاسخ دادند؟

و این دستورات اخلاقی-اجتماعی چه‌طور مشکلات ایشان را رفع می‌کرده یا تحملشان را برای ایشان آسان‌تر می‌نموده است؟

 

در روایت دیگری نیز نقل شده است حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) چنین شکایتی را نزد پدرشان (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بردند و ایشان هم نسخه‌ای عملی به دخترشان دادند که ان‌شاءالله در مطلب بعدی ذکر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۸:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«تَرْکُ الْعَشَاءِ مَهْرَمَةٌ وَ یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ إِذَا أَسَنَّ أَلَّا یَبِیتَ إِلَّا وَ جَوْفُهُ مُمْتَلِئٌ مِنَ الطَّعَامِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ترک وعده شام، موجب پیری است و برای انسان شایسته است که وقتی مسنّ شد، نخوابد، مگراین‌که شکمش از غذا پر باشد.»

 

 

 

...عَنْ سَعِیدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ:

«إِذَا اکْتَهَلَ الرَّجُلُ فَلَا یَدَعُ أَنْ یَأْکُلَ بِاللَّیْلِ شَیْئاً فَإِنَّهُ أَهْدَى لِلنَّوْمِ وَ أَطْیَبُ لِلنَّکْهَةِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۸

 

از امام رضا (علیه‌السلام) نقل شده است:

«وقتی انسان به سن کهولت (سی‌سالگی) رسید، خوردن چیزی در شب را ترک نکند؛ زیرا این کار، خواب را آرام و دهان را خوش‌بو می‌کند.»

 

 

 

...عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«لَا خَیْرَ لِمَنْ دَخَلَ فِی السِّنِّ أَنْ یَبِیتَ خَفِیفاً بَلْ یَبِیتُ مُمْتَلِیاً خَیْرٌ لَهُ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«خیری نیست در کسی که پا در سن گذاشته و سبک می‌خوابد. بلکه اگر با شکم پر بخوابد، برایش بهتر است.»

 

 

 

...عَنْ ذَرِیحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«الشَّیْخُ لَا یَدَعُ الْعَشَاءَ وَ لَوْ بِلُقْمَةٍ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام‌) نقل شده است:

«شیخ (کسی که چهل سال را رد کرده است)، شام را ترک نکند، ولو با یک لقمه.»

 

 

 

...عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَیْلَةً وَ هُوَ یَتَعَشَّى فَقَالَ: «یَا مُفَضَّلُ اُدْنُ فَکُلْ.» قُلْتُ: تَعَشَّیْتُ. فَقَالَ: «اُدْنُ فَکُلْ فَإِنَّهُ یُسْتَحَبُّ لِلرَّجُلِ إِذَا اِکْتَهَلَ أَلاَّ یَبِیتَ إِلاَّ وَ فِی جَوْفِهِ طَعَامٌ حَدِیثٌ.» فَدَنَوْتُ فَأَکَلْتُ.

 المحاسن، ج۲، ص۴۲۲

 

از مفضل بن عمر نقل شده است:

خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم، درحالی‌که ایشان شام می‌خوردند.

فرمودند:

«ای مفضل! بنشین و بخور!»

عرض کردم:

شام خورده‌ام.

فرمودند:

«بنشین و بخور! زیرا مستحب است که انسان وقتی به کهولت (سی‌سالگی) رسید، نخوابد، مگراین‌که در شکم غدایی تازه باشد.»

پس نشستم و (شام) خوردم.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

ترجمه «کهولت» به «سی‌سالگی» و «شیخوخت» به «چهل‌سالگی»، بر اساس روایتی است که از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده؛

«إِذَا زَادَ اَلرَّجُلُ عَلَى اَلثَّلاَثِینَ فَهُوَ کَهْلٌ وَ إِذَا زَادَ عَلَى اَلْأَرْبَعِینَ فَهُوَ شَیْخٌ.»

 تحف‌العقول، ج۱، ص۳۷۰

«وقتی انسان سی‌سالگی را پشت‌سر بگذارد، کَهل است و اگر چهل‌سالگی را رد کند، شیخ است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۰۸:۴۲
ابوالفضل رهبر