دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

انسان، در سرزمین مشرکان زندگی کند و خود نیز،

در محله ی راهزنان بزرگ شود و خود نیز،[1]

.

.

.

و بعد ...

آن قدر رشد کند که از برترین انسان ها شود،[2]

که خدا به رسولش امر کند باید او را دوست داشته باشی،[3]

که بهشت مشتاق دیدارش باشد،[4]

که وقتی همه برگشتند، او بایستد،[5]

که وقتی هم قطارانش در سیل دنیاگرایی غرق شدند [6]، زهدش همچنان مثال زهد عیسی ع باشد،[7]

که چنان در دفاع از دین استوار باشد، که طعم زندان خلیفه ثانی [8] و تبعید خلیفه ثالث [9] را بچشد و باز بایستد.

***

چطور توانست از آن منجلاب به این مقام بلند صعود کند و چنین استوار بایستد؟

راز موفقیتش چه بود؟

 

به نظر می رسد، امام صادق ع در این روایت به راز موفقیت او اشاره فرموده اند؛

 

« کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ التَّفَکُّرَ وَ الِاعْتِبَارَ »

 [الخصال، ج‏1، ص42]

بیشترین عبادت ابوذر، رحمت خدا بر او باد، دو خصلت بود؛ «تفکر» و «عبرت آموزی».

 ***

ابوذر بسیار اهل تفکر و عبرت آموزی بود.

کلید رهایی اش از شرک را نیز با همین دو خصلت به دست آورد؛

 

خودش نقل می کند:

سالها قبل از اسلام بت پرست بوده و «مناة» را که  بت قبیله اش بوده، عبادت می کرده.

روزی مقداری شیر برای «مناة» می آورد، کنارش می گذارد و گوشه ای می ایستد تا ببیند با آن چه می کند.

اندکی بعد، روباهی می آید، شیر را می خورد، کنار «مناة» می آید، پایش را بلند می کند، بر آن بول می کند و می رود!

 

ابوذر با دیدن این منظره به فکر فرو می رود ...

با خود می گوید: بتی که به این اندازه ناتوان است که روباهی می تواند غذای او را بخورد و این جسارت را نسبت به او روا دارد، چگونه می تواند از من و قبیله ام دفع ضرر کند.

 

با همین تلنگر بیدار می شود، از بت پرستی دست می شوید، تحقیق می کند و 3 سال پیش از بعثت پیامبر ص(در 17سالگی) یکتاپرست می شود.

پس از مطلع شدن از ظهور پیامبر خاتم ص نیز بی درنگ به اسلام متلبس می شود.[10]

***

خداوند، عالم را طوری خلق کرده است که از در و دیوارش آیه و نشانه و موعظه می بارد،

امام کاظم ع در پاسخ  به نامه هارون الرشیدکه از ایشان درخواست موعظه ای کوتاه کرده بود، به این جمله اکتفا می کنند که ...

« ِمَا مِنْ شَیْ‏ءٍ تَرَاهُ عَیْنُکَ إِلَّا وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ »

 [الأمالی( للصدوق)، ص509]

« چیزی نیست که چشمت آن را ببیند و در آن موعظه ای نباشد. »

 

کافی است؛ خوب «ببینیم»، به «فکر» رویم و «عبرت» گیریم.

 

[1] بیست سال پیش از بعثت پیامبر ص، در قبیله ی «بنی غفار» به دنیا آمد. [اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵] شغل مردم قبیله اش غارت کاروانهایی بود که به مکه رفت و آمد داشتند. خود نیز علی رغم سن کم، راهزن قهاری بود و همیشه تنها راهزنی می کرد. [طبقات ابن سعد]

[2] قال رسول الله ص: « ذَاکَ مِنَّا أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ » ؛ او از ما (اهل بیت ع) است، خدا بدش می آید از کسی که از او بدش بیاید، و دوست دارد کسی را که او را دوست داشته باشد. [الاختصاص: 222]

[3] قال رسول الله ص: « إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ عَلِیٍّ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ » ؛ خداوند به من امر کرد که چهار نفر را دوست داشته باشم؛ علی ع و سلمان و ابوذر و مقداد بن الاسود. [عیون أخبار الرضا، ص200]

[4] قال رسول الله ص: « الْجَنَّةُ تَشْتَاقُ إِلَیْکَ یَا عَلِیُّ وَ إِلَى عَمَّارٍ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ » ؛ ای علی! بهشت مشتاق توست و مشتاق عمار و سلمان و ابوذر و مقداد. [الخصال، ج1، ص145]

[5] قال الباقر ع: « ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعْدَ النَّبِیِ‏ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْد » ؛ بعد از (رحلت) پیامبر ص، همه مردم مرتد شدند(از مسیر صحیح دین خارج شدند) جز سه نفر؛ مقداد بن الاسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی، سپس مردم حق را شناختند و بعد از آن ملحق شدند. [الإختصاص، ص6]

[6] پس از فتوحات گسترده، اموال هنگفتی به سرزمین مسلمین روانه شد. نقل است که زبیر بن عوام در بصره باغی داشت که در آن هزار غلام و هزار کنیز مشغول به کار بودند، و پس از مرگش، طلاهایش را با تَبَر میان ورّاث قسمت کردند.

[7] قال رسول الله ص: « مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى زُهْدِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع فَلْیَنْظُرْ إِلَى زُهْدِ أَبِی‏ ذَرٍّ » ؛ هرکه خواست زهد عیسی بن مریم ع را ببیند، به زهد ابوذر بنگرد. [روضة الواعظین، ص240- 246]

[8] ابوذر، در زمان حکومت عمر بن خطاب، علی رغم ممنوعیت نقل احادیث پیامبر ص، به همین جرم به زندان افتاد. [المجروحین، ج ۱، ص ۳۵] وی می گفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا ص روایت نقل نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا ص ترجیح خواهم داد. [طبقات کبری، ج ۲، ص ۳۵۴]

[9] ابوذر به خاطر اعتراضات صریح و علنی اش به بذل و بخشش های هنگفت عثمان بن عفوان از بیت المال، مورد خشم وی قرار گرفت و بار اول به شام و بار دوم به ربذه تبعید شد و سرانجام در سال 32 هجری قمری در همین مکان از دنیا رفت. [شرح نهج البلاغه(لابن ابی الحدید)، ج ۸، ص۲۵۶]

[10] خود می گوید: من چهارمین نفر بودم که اسلام آوردم و نزد پیامبر ص رفتم و شادی را در چهره او احساس کردم [صحیح ابن حبان، ج ۱۶، ص ۸۳]

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

گاهی وقتی در جمعی شوخی می‌کنیم و کسی را می‌خندانیم، می‌گوییم «مِن‌باب ادخال سرور بود».

اهل‌بیت علیهم‌السلام به «ادخال سرور» توصیه کرده‌اند و برای آن ثواب‌های عجیبی برشمرده‌اند.

 

به عنوان مثال از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است:

«مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللَّه‏.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۸۸

 

«کسی که مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و کسی که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است.»

 

 

همچنین از هم‌ایشان نقل شده است:

 

«إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۸۹

 

«همانا محبوب‌ترین کارها نزد خداوند عزّ و جلّ؛ ادخال سرور بر مؤمنین است.»

 

 

اما مگر یک «شوخی» می‌تواند چنین ارزشی داشته باشد؟!

اهل بیت علیهم‌السلام، در روایات متعدد «ادخال سرور» را معنا کرده‌اند و حدود و ثغور آن را معیّن نموده‌اند.

با نگاهی به نمونه‌ای از این روایات، متوجه می‌شویم که علت این پاداش بزرگ چیست و ادخال سرور در حقیقت به چه معناست؛

 

هِشَام بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مِنْ أَحَبِّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ؛ إِشْبَاعُ جَوْعَتِهِ أَوْ تَنْفِیسُ کُرْبَتِهِ أَوْ قَضَاءُ دَیْنِهِ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۹۲

 

هشام بن حکم از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده است:

«از محبوب‌ترین اعمال نزد خداوند عزّ وجلّ، ادخال سرور بر مؤمنین است؛

رفع گرسنگی اش،

یا برطرف کردن اندوهش،

یا پرداختن بدهی اش.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۳ ، ۰۱:۲۹
ابوالفضل رهبر