دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

قَالَ ص:

«أَقَلُّ مَا یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَخٌ یُوثَقُ بِهِ أَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلَالٍ»
 تحف‌العقول، ص۵۴

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: 
«کم‌ترین چیزی که در آخرالزمان یافت می‌شود (دو چیز است):
۱- برادری که قابل اعتماد باشد،
۲- یا درهمی که از حلال باشد.»
 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند برداشت از حدیث:
۱- با این توصیفات، به نظر می‌رسد در آستانه‌ی آخرالزمان، و یا حتی در آن، واقع شده‌ایم!
۲- آن‌چه کم‌یاب شود، ارزش‌مند می‌گردد. لازم است قدرِ «برادر دینی قابل اعتماد» و «مال حلالِ» خود را بدانیم و در دست‌یابی، نگه‌داری و توسعه‌ی آن‌ها بکوشیم.
۳- مراقب ورود «افراد غیرقابل اعتماد» و «مال حرام» به زندگی‌مان باشیم.
۴- به خطا رفتنِ اکثریت، نشانه‌ی سختیِ امتحان است. ما هم در معرض هستیم، کلاه خود را سِفت بچسبیم!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۹
ابوالفضل رهبر

عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الضَّحَّاکِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا سَرَّاجٍ وَ کَانَ خَادِماً لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَعَثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی حَاجَةٍ وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ أَنَا وَ جَمَاعَةً مِنْ مَوَالِیهِ قَالَ فَانْطَلَقْنَا فِیهَا ثُمَّ رَجَعْنَا مُغْتَمِّینَ قَالَ: وَ کَانَ فِرَاشِی فِی الْحَائِرِ الَّذِی کُنَّا فِیهِ نُزُولًا فَجِئْتُ وَ أَنَا بِحَالٍ فَرَمَیْتُ بِنَفْسِی فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذَا أَنَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَدْ أَقْبَلَ قَالَ: فَقَالَ: «قَدْ أَتَیْنَاکَ» أَوْ قَالَ: «جِئْنَاکَ» فَاسْتَوَیْتُ جَالِساً وَ جَلَسَ عَلَی صَدْرِ فِرَاشِی فَسَأَلَنِی عَمَّا بَعَثَنِی لَهُ فَأَخْبَرْتُهُ فَحَمِدَ اللَّهَ ثُمَّ جَرَی ذِکْرُ قَوْمٍ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا نَبْرَأُ مِنْهُمْ إِنَّهُمْ لَا یَقُولُونَ مَا نَقُولُ. قَالَ: فَقَالَ: «یَتَوَلَّوْنَا وَ لَا یَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ تَبْرَءُونَ مِنْهُمْ؟» قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ فَیَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْکُمْ؟» قَالَ: قُلْتُ: لَا جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: «وَ هُوَ ذَا عِنْدَ اللَّهِ مَا لَیْسَ عِنْدَنَا أَ فَتَرَاهُ اطَّرَحَنَا.» قَالَ: قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا نَفْعَلُ. قَالَ: «فَتَوَلَّوْهُمْ وَ لَا تَبَرَّءُوا مِنْهُمْ إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَهُ سَهْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمَانِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ فَلَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ وَ لَا صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ وَ لَا صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْخَمْسَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السِّتَّةِ وَ لَا صَاحِبُ السِّتَّةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّبْعَةِ وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلًا إِنَّ رَجُلًا کَانَ لَهُ جَارٌ وَ کَانَ نَصْرَانِیّاً فَدَعَاهُ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ زَیَّنَهُ لَهُ فَأَجَابَهُ فَأَتَاهُ سُحَیْراً فَقَرَعَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ لَهُ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ فَقَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ مُرَّ بِنَا إِلَی الصَّلَاةِ قَالَ فَتَوَضَّأَ وَ لَبِسَ ثَوْبَیْهِ وَ خَرَجَ مَعَهُ قَالَ فَصَلَّیَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ صَلَّیَا الْفَجْرَ ثُمَّ مَکَثَا حَتَّی أَصْبَحَا- فَقَامَ الَّذِی کَانَ نَصْرَانِیّاً یُرِیدُ مَنْزِلَهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَیْنَ تَذْهَبُ النَّهَارُ قَصِیرٌ وَ الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الظُّهْرِ قَلِیلٌ قَالَ فَجَلَسَ مَعَهُ إِلَی أَنْ صَلَّی الظُّهْرَ ثُمَّ قَالَ وَ مَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ قَلِیلٌ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّی صَلَّی الْعَصْرَ قَالَ ثُمَّ قَامَ وَ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ هَذَا آخِرُ النَّهَارِ وَ أَقَلُّ مِنْ أَوَّلِهِ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّی صَلَّی الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّمَا بَقِیَتْ صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ قَالَ فَمَکَثَ حَتَّی صَلَّی الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقَا فَلَمَّا کَانَ سُحَیْرٌ غَدَا عَلَیْهِ فَضَرَبَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ اخْرُجْ بِنَا فَصَلِّ قَالَ اطْلُبْ لِهَذَا الدِّینِ مَنْ هُوَ أَفْرَغُ مِنِّی وَ أَنَا إِنْسَانٌ مِسْکِینٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ.» فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): «أَدْخَلَهُ فِی شَیْ ءٍ أَخْرَجَهُ مِنْهُ أَوْ قَالَ أَدْخَلَهُ مِنْ مِثْلِ ذِهْ وَ أَخْرَجَهُ مِنْ مِثْلِ هَذَا.»

 الکافی، ج۲، ص۴۲

 
یعقوب بن ضحّاک، از یکی از شیعیان که «سَرّاج»[۱] بوده است و خادم امام صادق، علیه‌السلام، نقل می‌کند که گفت: 
زمانی که امام صادق، علیه‌السلام، در شهر «حیره»[۲] بودند، من و گروهی از غلامان‌شان را برای کاری فرستادند. رفتیم و شب‌هنگام بازگشتیم. بسترِ من در حیاطِ خانه‌ای بود که در آن منزل کرده بودیم. در حالی که آزرده و خسته بودم، برگشتم و (در بستر) دراز کشیدم، که در این هنگام امام صادق، علیه‌السلام، تشریف آوردند. 

فرمودند:

«نزد تو آمدیم!»[۳]
برخاستم و نشستم و آن حضرت بالاى بسترم نشستند و از کارى که مرا دنبال آن روانه کرده بودند سؤال فرمودند و من به ایشان گزارش دادم و ایشان حمدِ خدا کردند.

سپس ذکرِ گروهی به میان آمد و من عرض کردم: فدایتان شوم! ما از آنان بیزاریم، آنان به آن‌چه ما (شیعیان) معتقدیم، اعتقاد ندارند.

حضرت فرمودند:
«آنان ما را دوست دارند و به آن‌چه شما عقیده دارید، عقیده ندارند، و شما از آن‌ها بیزاری می‌جویید؟!»
عرض کردم: آری. 

فرمودند:
«در این‌صورت، نزد ما (اهل بیت) نیز حقایقى است که نزد شما نیست، آیا سزاوار است ما نیز از شما بیزار باشیم؟»
عرض کردم: نه، فدای‌تان شوم! 

فرمودند:
«نزد خدا نیز حقایقى است که نزد ما (اهل بیت) نیست، به نظرت ما را از خود رانده است؟» 
عرض کردم: نه به خدا قسم، فدای‌تان شوم! چنین فکر نمی‌کنیم. 

امام فرمودند:
«پس آنان را دوست بدارید و از ایشان بیزار نباشید، 
زیرا برخى از مسلمانان یک سهم (از ایمان و اعتقاد را) دارند و برخى دو سهم و بعضى سه سهم و بعضى چهار سهم و بعضى پنج سهم و بعضى شش سهم و برخى هم هفت سهم،
شایسته نیست آن‌که یک سهم دارد، بر (ایمان و اعتقادِ) آن‌که دو سهم دارد، وادار شود و نه آنکه دو سهم دارد بر آن‌چه که صاحب سه سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که سه سهم دارد، بر آن‌چه که صاحب چهار سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که چهار سهم دارد، بر آن‌چه که صاحب پنج سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که پنج سهم دارد، بر آن‌چه صاحب شش سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که شش سهم دارد، بر آن‌چه صاحب هفت سهم دارد، وادار شود. 

اکنون برایت مثالى می‌زنم:
مردی (مسلمان)، همسایه‌ای مسیحی داشت. او را به اسلام دعوت کرد و اسلام را در نظرش زیبا جلوه داد، پس همسایه‌اش پذیرفت (و مسلمان شد). 
نزدیک سحر نزد آن تازه‌مسلمان رفت و درب خانه‌اش را کوبید. گفت: کیست؟ پاسخ داد: من فلانی‌ام، گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بساز و لباس بپوش تا با هم به نماز برویم. (تازه‌مسلمان) وضو گرفت و لباس پوشید و با او بیرون شد. 
آن‌گاه نمازِ بسیار خواندند، سپس نماز صبح را نیز خواندند و (در مسجد) ماندند تا هوا روشن شد. 
تازه‌مسلمان برخاست که به خانه‌‏اش برود، همسایه‌اش گفت: کجا می‌روى؟ روز کوتاه است و به ظهر چیزى نمانده، پس با او نشست تا نماز ظهر را هم خواند. 
سپس به او گفت: فاصله‌ی ظهر و عصر نیز اندک است، پس او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند. 
تازه‌مسلمان برخواست تا به خانه‌اش برود، که به او گفت: اکنون دیگر پایان روز است و از آغازش کم‌تر است و او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم خواند. 
سپس خواست به منزلش برگردد، که باز هم به او گفت: یک نماز دیگر باقی مانده. 
ماند، تا نماز عشاء را هم خواند و از هم جدا شدند (و هریک به خانه‌اش رفت). 
وقتی دوباره سحر شد، مرد مسلمان به دنبال او رفت و درب خانه‌اش را زد. گفت: کیست؟ پاسخ داد: فلانی‌ام. گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بساز و لباس بپوش و بیا با هم برویم نماز. 
گفت: برو براى این دین کسی را پیدا کن که از من بی‌کارتر باشد، من مردی مستمندم و خرجِ عده‌ای بر گردنم است.»

(در این هنگام) امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند: 
«او را چون‌آن وارد دین کرد، و چون‌این از دین خارج نمود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] سَرّاج: سازنده‌ی زین اسب.
[۲] حِیره: شهری اطراف کوفه. لازم به توضیح است که امام صادق، علیه‌السلام، در ابتدای خلافت منصور دوانیقی، که پایتخت خود را کوفه قرار داد، حدود دو سال ساکن شهر کوفه شدند و در این مدت به نشر علوم و معارف، و نیز پرورش اصحاب (که عمدةً ساکن این شهر بودند) پرداختند.
[۳] ظاهراً امام با این جمله، اعلام ورود فرموده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۳
ابوالفضل رهبر

 
قَالَ رَسولُ اللهِ ص:

«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ التَّأَلُّفِ لَهُ وَ تَعْلِیمِهِ وَ تَأْدِیبِه‏.»

 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۵، ص۱۶۹ (به نقل از کتابی خطی، به نام کتاب الاخلاق، تألیف ابوالقاسم کوفی)

 

رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرمودند:

«رحمت خدا بر بنده‌ای که فرزندش را (برای رسیدن) به «بِرّ»(خوبی و نیکویی) یاری رساند، با: 

- احسان به او، 

- و اُنس گرفتن با او، 

- و تعلیم او، 

- و تأدیب‌اش.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند نکته پیرامون فرمایش رسول خدا:

الف:

«هدف»، این است که فرزندان‌مان را طوری بار بیاوریم که اهل «بِرّ» باشند.

برای تبیین معنای «بِرّ» به دو آیه از قرآن کریم اشاره می‌شود:

۱- «تا وقتی که از آن‌چه دوست دارید، «انفاق» نکرده‌اید، به «بِرّ» نخواهید رسید و هرآن‌چه انفاق می‌کنید، خداوند به آن داناست.»

 [سوره آل عمران، آیه۹۲]

انفاق، عبارت است از خرج کردن از علم، مهارت، توانایی، مال، جان، آبرو و...، برای نیازمندان. یعنی برای رفع حاجت برادران و خواهران ایمانی‌مان، از امکانات خود، دریغ نکنیم. 

 

۲- ««بِرّ» این نیست که روی‌تان را (مانند مسیحیان) به سمت مشرق و (مانند یهودیان، به سمت) مغرب بگردانید، بلکه (اهلِ) «بِرّ» کسی است که: 

- به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد،

- داراییِ (خود) را، با آن‌که دوستش دارد، به خویشان، و کودکان پدرمرده، و تهی‌دستانِ (آبرومندی که درخواست کمک نمی‌کنند)، و درراه‌ماندگانی (که نمی‌توانند به وطن بازگردند)، و فقرایی که درخواستِ (کمک) می‌کنند، و در راهِ آزاد کردنِ بندگان، بدهد، 

- و نماز را بر پا دارد، 

- و زکات (اعم از زکات مال و جان و علم و...) را بپردازد،

- و آنان که به عهدشان وفا کنند، 

- و در فقر و بیماری و جنگ، صبور باشند. 

اینان، کسانی‌اند که راست می‌گویند و هم‌اینان هستند که پرهیزکارند.»
 [سوره بقره، آیه۱۷۷]

این، «غایتِ» تربیتِ فرزند است و تکلیفی است که بر عهده‌ی والدین گذاشته شده.

 

 

ب:

رسول خدا در بخش دوم حدیث، «ابزار»ی برای رسیدن به این هدف معرفی می‌نمایند:

۱) «احسان»: نیکیِ سرشار به کسی، بدون اینکه او اظهار نیاز کند و پیش از آن که به سختی بیفتد

۲) «تألُّف»: هم‌نشینی، نرم‌خویی و مدارا، اُنس گرفتن

۳) «تعلیم»: آموختن دانش، به مرور و به صورت تدریجی (نه به صورت دفعی و افراطی، که موجب تراکمِ مُمِلّ و مُخِلِّ دانش گردد)

۴) «تأدیب»: آموختنِ آداب و اخلاق، تربیت، تنبیه («تأدیب» نیز مانند «تعلیم» از باب تفعیل است، به همین خاطر، این ادب کردن باید به مرور و تدریجی باشد، و نه دفعی و افراطی.)

از این «ابزار» باید برای رسیدن به «هدف» تربیت فرزند (رساندن به «برّ»)، یاری جست.

 

 

ج:

حضرت فرموده‌اند «أَعَانَ؛ یاری رساند»، پس والدین که دارای نقش مربی‌گری هستند، تنها می‌توانند به فرزندانشان «یاری» رسانند تا خود مسیر را طی کنند. نباید و نمی‌توانند آن‌ها را به اجبار به هدف برسانند.

 

 

حال، با توجه به واژه‌های معناشده، حدیث را دوباره، و با دقت، مطالعه کرده و به کار بندیم...

 

 

 

نکته: 

خود نیز اگر می‌خواهیم به «بِرّ» برسیم و آدم خوبی شویم، باید از همین نقطه آغاز کنیم؛

(مطابق آیه۹۲ سوره آل‌عمران:) از «آن‌چه دوست داریم»، «انفاق» کنیم، نه از اضافاتی که به آن‌ها نیازی نیست و از چشم افتاده‌اند.

در بذل علم و تجربه و خدمت و مهارت و جان و آبرو، خود را به سختی بیاندازیم، نه این‌که اگر برای‌مان راحت و کم‌دردسر بود، انجام دهیم و اگر سخت و پرهزینه بود، دست رد بزنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

امام صادق از طریق پدرانشان نقل کرده‌اند که امیرالمؤمنین، علیهم‌السلام، در ضمن حدیث «اربعةمائة»[*] فرموده‌اند:

«...إِذَا تَعَرَّى الرَّجُلُ نَظَرَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ فَطَمِعَ فِیهِ فَاسْتَتِرُوا لَیْسَ لِلرَّجُلِ أَنْ یَکْشِفَ ثِیَابَهُ عَنْ فَخِذِهِ وَ یَجْلِسَ بَیْنَ قَوْمٍ...»

 الخصال، ج۲، ص۶۳۰

 

«...آن‌گاه که مردی برهنه شود، شیطان به او نظر می‌افکند و در وی طمع می‌ورزد، 

پس خود را بپوشانید، 

برای مرد جایز نیست که جامه از ران‌هایش برکشد و میان جمع بنشیند...»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در جلسه‌ای «چهارصد» نکته که برای دین و دنیای یک مسلمان لازم است را به یارانشان آموختند. این فرمایشات، به اعتبار تعداد نکات، به حدیث «اربعةمائة» مشهور شده است. 

«شیخ صدوق» در «خصال» و «ابن شعبه» در «تحف العقول» مجموعه‌ی این نکات را به نقل از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۱
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: رَآنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَحْمِلُ بَقْلًا فَقَالَ: «یُکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۳۹

 

از «معاویه بن وهب»[۱] نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مرا در حالی‌که مقداری سبزی حمل می‌کردم، دیدند، آن‌گاه فرمودند:

«برای شخص شریف، پسندیده نیست که چیزی کم‌ارزش حمل کند و (به این سبب) دیگران نسبت به او جرأت یابند»

 

 

 

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ جَبَلَةَ الْکِنَانِیِّ قَالَ: اسْتَقْبَلَنِی أَبُو الْحَسَنِ ع وَ قَدْ عَلَّقْتُ سَمَکَةً فِی یَدِی فَقَالَ: «اقْذِفْهَا إِنَّنِی لَأَکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ بِنَفْسِهِ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّکُمْ قَوْمٌ أَعْدَاؤُکُمْ کَثِیرَةٌ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ إِنَّکُمْ قَدْ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُمْ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۸۰

 
از «عبدالله بن جبله کنانی»[۲] نقل شده است که گفت: 

امام کاظم، علیه‌السلام، نزدم آمدند، در حالی‌که یک ماهی به دست داشتم. آن‌گاه فرمودند:

«آن را زمین بگذار، به‌راستی که من برای شخص شریف نمی‌پسندم که خود، چیز کم‌ارزشی را حمل کند.»

سپس فرمودند: 

«به‌راستی که شما(شیعیان) جمعی هستید که دشمنان‌تان بسیارند. مردم با شما دشمنی می‌ورزند.

ای جماعت شیعه! به‌راستی که مردم با شما دشمنی می ورزند، پس هر قدر می‌توانید، خود را بیارایید.»

 

 

 

...عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِیَالِهِ شَیْئاً وَ هُوَ یَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْیَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «اشْتَرَیْتَهُ لِعِیَالِکَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَیْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِیَ لِعِیَالِیَ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَیْهِمْ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۲۳

 
از «یونس بن یعقوب» نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مردی از اهالی مدینه را دیدند که برای عیالش[۳] چیزی خریده بود و خود حمل می‌کرد. وقتی نگاهش به حضرت افتاد، از ایشان خجالت کشید. 

امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند:

«(خجالت ندارد،) آن را برای عیالت خریده‌ای و برایشان حمل می‌کنی. 

به خدا سوگند، اگر اهالی مدینه[۴] نبودند، دوست داشتم که چیزی برای عیالم بخرم و برای‌شان حمل کنم.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «معاویة بن وهب»، از اصحاب بزرگ امام صادق و امام کاظم، علیهماالسلام، و صاحب کتابی پیرامون حج بوده است. علمای متقدم شیعه، به او اعتماد داشته‌اند و احادیثش را می‌پذیرفتند. (رجال النجاشی، ص۴۱۲)

[۲] «عبدالله بن جبلة الکنانی»، از اصحاب امام کاظم، علیه‌السلام، و صاحب تألیف بوده است. نجاشی، در کتابش وی را چنین توصیف می‌کند: «او از سران و چهره‌های شیعه، فقیه، و مورد اعتمادترین مردم در حدیث بوده است.» (رجال النجاشی، ص۱۲۰)

[۳] عیال مرد، کسانی‌اند که تحت تکفّل او هستند و نفقه‌شان را می‌دهد. (لسان العرب، ج۱۱، ص۴۸۸)

[۴] اهل مدینه، اغلب از اهل سنت بوده‌اند و در تاریخ اسلام به پیروی از شیخین(دو خلیفه‌ی نخست) مشهورند. لذا حضرت، چنان‌چه در دو حدیث نخست گذشت، جهتِ مَصالحی از انجام چنین اموری در منظر اهالی مدینه پرهیز داشتند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

می‌توان چنین جمع‌بندی نمود که بزرگان و آبرومندان شیعه و کسانی که در چشم هستند، نباید به کاری دست زنند که موجب تحقیرشان در میان بدخواهان یا سوء استفاده‌ی دشمنان شود.

بدیهی است خرید کردن بزرگان، در صورتی که قبح خود را از دست داده باشد (بلکه به عکس، نشانه تواضع  آنان باشد)، یا اگر از چشم دشمنان و بدخواهان پنهان باشد، منعی نخواهد داشت.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۶:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» فَقَالَ: «یَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ- الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَا یُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یَتَوَلَّانَا حَتَّی یُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا یُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّی یُسَلِّمَ لَنَا وَ یَکُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا کَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِیدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ الْأَکْبَرِ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۱۹۴

 

ابوخالد کابلی نقل می‌کند: 

از امام باقر (علیه‌السلام) درمورد این کلام خداوند (عزّوجلّ) پرسیدم؛ 

«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» [تغابن:۸]؛

«پس به خدا و فرستاده‌اش و نورى که فرو فرستاده‌ایم ایمان آورید.»

امام فرمودند:

«ای ابوخالد! (مقصود از) نور - به خدا قسم - همان امامانِ از نسل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است، تا روز قیامت، 

و آنان - به خدا قسم - همان نور خدا هستند که فرو فرستاده است، 

و آنان - به خدا قسم - همان نور خدا در آسمان‌ها و در زمین هستند، 

به خدا قسم، ای ابوخالد! به راستی که نور امام در دل‌های مؤمنان، نورانی‌تر است از خورشیدِ درخشان در میانه‌ی روز، 

و هم‌آنان هستند - به خدا قسم - که دل‌های مؤمنین را نورانی می‌سازند، 

و خداوند، عزّوجلّ، نور آنان را از هرکه بخواهد می‌پوشاند، پس دل‌هاشان تاریک می‌شود، 

به خدا قسم، ای ابوخالد! هیچ بنده‌ای نیست که ما را دوست بدارد و از ما پیروی نماید، مگر این‌که خداوند دلش را پاکیزه ساخته باشد، 

و خداوند دلِ هیچ بنده‌ای را پاکیزه نمی‌سازد، مگر این‌که تسلیم ما شود و با ما در سازش باشد، 

و آن‌گاه که با ما در سازش باشد، خداوند او را از حساب سخت، سالم می‌دارد، و از بی تابیِ روز بزرگ قیامت، ایمن می‌دارد.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خورشید، کار خود را می‌کند؛ به شدت تمام، آفتابی مدام بر عالَم می‌پراکند.

این زمین است که گاه به آفتاب پشت می‌کند و به تاریکی فرو می‌رود،

و گاه دچار ابرها و غبارها می‌شود و از آفتاب محروم می‌گردد.

او که با «آفتاب» پیمان بست، دست به دستش داد و به آغوشش گرفت، سرشار شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

ناخدا اگر ناشی و نامطمئن باشد، مسافران را در طوفان‌ها رها می‌سازد،

و اگر ماهر و قابل اعتماد باشد، آنان را به ساحل امن می‌سپارد،

حال، این کشتی‌نشینان، چه از نیک‌ترین‌های روزگار باشند، و چه از بدترین‌ها...


...‏عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ‏ دَانَتْ‏ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ‏ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»

الکافی، ج۱، ص۳۷۶

 

از امام باقر، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمود: خداوند، تبارک‌وتعالى، فرمود: 

«من هر رعیتی[۱] را در اسلام، که گردن نهد به ولایتِ هر پیشوای ظالمی که از جانب خدا نباشد، حتماً حتماً عذاب می‌کنم، هرچند این رعیت در اعمال‌شان نیکوکار و پرهیزکار باشند.

و هر رعیتی را در اسلام، که گردن نهد به ولایتِ هر پیشوای عادلی که از جانب خدا باشد، حتماً حتماً عفو[۲] می‌کنم، هرچند این رعیت نسبت به خویش ستم‌کار و بدکار باشند.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] رعیت: عامّه‌ى مردم که تحت سرپرستى حاکمی هستند؛ فرهنگ ابجدی، ج۱، ص۴۳۵.
[۲] عفو: رها نمودنِ (خطاکار) و عقوبت نکردنِ او؛ معجم مقاییس اللغة، ص۶۴۲.‌

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۴
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ ابْنَ آدَمَ کُنْ کَیْفَ شِئْتَ کَمَا تَدِینُ تُدَانُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْیَسِیرَ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ زَکَتْ مَکْسَبَتُهُ وَ خَرَجَ مِنْ حَدِّ الْفُجُورِ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«در تورات نوشته شده: 

ای فرزند آدم!

هرطور خواهی، همان‌طور باش، 

از هر دست دهی، به همان دست می‌گیری،

هرکس که به روزیِ اندک، از خدا راضی شود، خداوند نیز عمل کم‌اش را از او می‌پذیرد، 

و هرکس به مالِ حلالِ اندک، راضی شود، هزینه‌اش سبک، و کسب‌اش پاکیزه می‌شود، و از محدوده‌ی بدکاری خارج می‌گردد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۵
ابوالفضل رهبر