دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت عیسی» ثبت شده است

 

یکی از ارزشمندترین سرمایه‌های والدین و مربیان برای کار تربیتی، این است که فرزند یا متربی‌شان آن‌ها را بزرگ بدانند و به آن‌ها اعتماد داشته باشند.

حال ببینید که پدر، مادر یا یک مربی چه‌طور می‌تواند این سرمایه ارزشمند را به باد دهد و به مربی‌گریِ خود خاتمه دهد!

 

 

 

…عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ عِیسَى اِبْنُ مَرْیَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«مَنْ‏ کَثُرَ کَذِبُهُ‏ ذَهَبَ بَهَاؤُهُ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۳۴۱

 

از امام صادق، از حضرت عیسی (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) نقل شده است:

«کسی که دروغش زیاد شود، ارزش و اعتبارش کم می‌شود.»

 

 

 

قالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

«مَنْ‏ عُرِفَ‏ بِالْکَذِبِ‏ قَلَّتِ الثِّقَةُ بِهِ.»

 عیون‌الحکم‌والمواعظ، ص۴۵۸

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کسی که به دروغ‌گویی معروف شود، اعتماد به او کاهش می‌یابد.»

 

 

 

قالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

«الْکَذَّابُ وَ الْمَیِّتُ سَوَاءٌ فَإِنَّ فَضِیلَةَ الْحَیِّ عَلَى الْمَیِّتِ الثِّقَةُ بِهِ فَإِذَا لَمْ یُوثَقْ بِکَلَامِهِ بَطَلَتْ حَیَاتُه‏.»

 غررالحکم‌ودررالکلم، ص۱۲۰

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«دروغ‌گو با مُرده مساوی است؛ چراکه برتریِ زنده بر مرده، این است که قابل اعتماد است. پس هرگاه به سخنش اعتماد نشود، حیاتش باطل خواهد بود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۲ ، ۱۹:۴۱
ابوالفضل رهبر

 

از سال‌ها پیش، وقتی در کتب درسی مدرسه، دانشگاه و حوزه می‌خواندم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) علاوه بر پیامبری، «امامت» نیز داشته‌اند، گمان می‌کردم تنظیم‌کنندگان این کتب، احتراماً چنین مطلبی را بیان می‌کنند یا با این استدلال چنین می‌گویند که: ایشان مقامشان از سایر انبیاء بالاتر است و وقتی بر اساس آیات قرآن، حضرت ابراهیم به چنین مقامی رسیده بودند، پس ایشان نیز - به طریق اولی - امامت داشته‌اند.

علت این گمانم این بود که هرچه از معلمان و اساتید می‌پرسیدم و در جزوات و کتاب‌ها جستجو می‌کردم، آیه یا حدیثی دال بر این مطلب نمی‌یافتم!

تا این‌که چندروز پیش که داشتم «کتاب الحجة» کافی را مرور می‌کردم، احادیثی دال بر این مطلب یافتم و مجهول چندساله‌ام حل شد و بسی مشعوف گشتم!

خواستم شما را نیز در این شعف شریک گردانم…

 

 

 

…عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«الْأَنْبِیَاءُ وَ الْمُرْسَلُونَ عَلَى أَرْبَعِ طَبَقَاتٍ فَنَبِیٌّ مُنَبَّأٌ فِی نَفْسِهِ لَا یَعْدُو غَیْرَهَا وَ نَبِیٌّ یَرَى فِی النَّوْمِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُهُ فِی الْیَقَظَةِ وَ لَمْ یُبْعَثْ إِلَى أَحَدٍ وَ عَلَیْهِ إِمَامٌ مِثْلُ مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ عَلَى لُوطٍ ع وَ نَبِیٌّ یَرَى فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یُعَایِنُ الْمَلَکَ وَ قَدْ أُرْسِلَ إِلَى طَائِفَةٍ قَلُّوا أَوْ کَثُرُوا کَیُونُسَ قَالَ اللَّهُ لِیُونُسَ: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ» قَالَ: یَزِیدُونَ ثَلَاثِینَ أَلْفاً وَ عَلَیْهِ إِمَامٌ وَ الَّذِی یَرَى فِی نَوْمِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یُعَایِنُ فِی الْیَقَظَةِ وَ هُوَ إِمَامٌ مِثْلُ أُولِی الْعَزْمِ وَ قَدْ کَانَ إِبْرَاهِیمُ ع نَبِیّاً وَ لَیْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» فَقَالَ اللَّهُ: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا یَکُونُ إِمَاماً.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«انبیاء و رسولان، چهار طبقه هستند؛

۱- پیامبری که درون خودش به او خبرهایی داده می‌شود و [آن‌چه به او تکلیف می‌شود، فقط در رابطه با خودش است؛] به دیگران تجاوز نمی‌کند.

۲- پیامبری که در خواب می‌بیند و در بیداری صدا را می‌شنود ولی او (فرشته‌ی صاحب صدا) را نمی‌بیند. چنین پیامبری، بر هیچ‌کس مبعوث نمی‌شود، بلکه خود، امامی دارد [که باید از او پیروی کند]؛ مانند حضرت ابراهیم که امام حضرت لوط (علیهماالسلام) بود.

۳- پیامبری که در خوابش می‌بیند و (در بیداری) صدا را می‌شنود و فرشته را می‌بیند و به‌سوی گروهی فرستاده می‌شود؛ چه این گروه کوچک باشند و چه بزرگ؛ مانند حضرت یونس (علیه‌السلام). خداوند در مورد حضرت یونس می‌فرماید: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ»[صافات:۱۴۷]؛ «ما او را به‌سوی [قومی] صدهزار نفری، بلکه بیشتر، فرستادیم.» این جمعیتِ بیشتر؛ سی‌هزار نفر بودند. [در مجموع صدوسی‌هزار نفر] بر این دسته از انبیاء هم [مانند دسته دوم] امامی هست.

۴- پیامبری که در خوابش می‌بیند و در بیداری صدا(ی فرشته‌ی وحی) را می‌شنود و او را می‌بیند. او، «امام» است؛ مانند (پیامبرانِ) «اولوالعزم». حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) «نبی» بود، اما «امام» نبود. تا زمانی که خداوند (به او) فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی»[بقره:۱۲۴]؛ «من تو را برای همه مردم «امام» قرار دادم. [حضرت ابراهیم] عرض کرد: از نسل و دودمان من نیز امام قرار خواهی داد؟» خداوند در پاسخ فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»؛ «پیمان من (امامت) به ظلم‌کنندگان نمی‌رسد.» [یعنی] کسی که صنم یا بتی را پرستیده باشد، نمی‌تواند امام باشد.»

 

 

 

…عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«سَادَةُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«سرور انبیاء و رسولان، پنج نفر هستند و آنان، از میان رسولان، (پیامبرانِ) «اولوالعزم» هستند. سنگ آسیابِ [نبوت و رسالت] بر محور آنان می‌چرخد.

[این پنج نفر عبارت‌اند از:] «نوح»، «ابراهیم»، «موسی»، «عیسی» و «محمد» درود خداوند بر او و خاندانش و بر همه انبیاء باد.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

همان‌طور که در حدیث اول ملاحظه فرمودید، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شد که پیامبران اولوالعزم که بالاترین رتبه انبیاء هستند، به مقام امامت نائل شده‌اند.

در حدیث دوم نیز از ایشان نقل شد که حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یکی از پیامبران اولوالعزم است.

در مطلب پیشین نیز ملاحظه کردید که رسالت مقام و مسؤولیتی بالاتر و گسترده‌تر از نبوت است و پیامبر اسلام، پیش از آن‌که به رسالت مبعوث شوند، دارای مقام نبوت بوده‌اند.

بنابراین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بالاترین طبقات انبیاء و جامع مقامات نبوت، رسالت و امامت می‌باشند. (روحی فداه)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۱ ، ۱۷:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «مَرَّ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع بِقَبْرٍ یُعَذَّبُ صَاحِبُهُ ثُمَّ مَرَّ بِهِ مِنْ قَابِلٍ فَإِذَا هُوَ لَا یُعَذَّبُ فَقَالَ: یَا رَبِّ مَرَرْتُ بِهَذَا الْقَبْرِ عَامَ أَوَّلَ فَکَانَ یُعَذَّبُ وَ مَرَرْتُ بِهِ الْعَامَ فَإِذَا هُوَ لَیْسَ یُعَذَّبُ. فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّهُ أَدْرَکَ لَهُ وَلَدٌ صَالِحٌ فَأَصْلَحَ طَرِیقاً وَ آوَى یَتِیماً فَلِهَذَا غَفَرْتُ لَهُ بِمَا فَعَلَ ابْنُهُ.» ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «مِیرَاثُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَبْدِهِ اَلْمُؤْمِنِ وَلَدٌ یَعْبُدُهُ مِنْ بَعْدِهِ.»»

 الکافی، ج‏۶، ص۴

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«عیسی بن مریم (علیهماالسلام) از کنار قبری گذر کرد که صاحبش در حال عذاب کشیدن بود. سال بعد نیز از کنار همان قبر عبور کرد، اما صاحبش دیگر عذاب نمی‌کشید.

عیسی (علیه‌السلام) عرض کرد:

«پروردگارا! سال اول که از کنار این قبر عبور کردم، عذاب می‌شد، اما امسال که عبور می‌کنم، عذاب نمی‌شود!»

خداوند به او وحی فرمود:

«او فرزند صالحی داشت که جاده‌ای را تعمیر کرد و یتیمی را سرپرستی نمود. به‌همین‌خاطر او را در عوض کاری که پسرش انجام داد، آمرزیدم.»

میراث خداوند (عزّوجلّ) از بنده‌ی مؤمنش؛ فرزندی است که بعد از او، خداوند را بندگی کند.»[*]

 

 

 

قالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«وَلَدُ السَّوْءِ یَعَرُّ الشَّرَفَ وَ یَشِینُ السَّلَفَ.»

 عیون‌الحکم‌والمواعظ، ص۵۰۳

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«فرزند بد، به شرافتِ (فرد) آسیب می‌رساند و پیشینه خانوادگی را لکه‌دار می‌سازد.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] تعبیر لطیفی است؛

فرزند صالح عابد، ارثی است که خداوندِ عالَم، پس از مرگ بنده‌ی مؤمنش، از او می‌برد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَقِیصَا قَالَ: لَمَّا صَالَحَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ دَخَلَ عَلَیْهِ اَلنَّاسُ فَلاَمَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَیْعَتِهِ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «وَیْحَکُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اَللَّهِ لَلَّذِی عَمِلْتُ لِشِیعَتِی خَیْرٌ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لاَ تَعْلَمُونَ أَنِّی إِمَامُکُمْ وَ مُفْتَرَضُ اَلطَّاعَةِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ عَلَیَّ؟» قَالُوا: بَلَى. قَالَ: «أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ اَلْخَضِرَ لَمَّا خَرَقَ اَلسَّفِینَةَ وَ أَقَامَ اَلْجِدَارَ وَ قَتَلَ اَلْغُلاَمَ کَانَ ذَلِکَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِذْ خَفِیَ عَلَیْهِ وَجْهُ اَلْحِکْمَةِ فِی ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ حِکْمَةً وَ صَوَاباً؟ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلاَّ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ إِلاَّ اَلْقَائِمُ عج اَلَّذِی یُصَلِّی خَلْفَهُ رُوحُ اَللَّهِ عِیسَى بْنُ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ؟ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْفِی وِلاَدَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَجَ. ذَاکَ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی اَلْحُسَیْنِ اِبْنُ سَیِّدَةِ اَلْإِمَاءِ یُطِیلُ اَللَّهُ عُمُرَهُ فِی غَیْبَتِهِ ثُمَّ یُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِی صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِینَ سَنَةً ذَلِکَ لِیُعْلَمَ أَنَّ اَللّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.»

 الاحتجاج، ج۲، ص۲۸۹

 

از ابوسعید عقیصا نقل شده است:

وقتی حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السلام) با معاویه بن ابی‌سفیان صلح کرد، مردم نزد ایشان آمدند و بعضی‌شان ایشان را به‌خاطر بیعتشان ملامت می‌کردند.

حضرت فرمودند:

«وای بر شما! نمی‌فهمید که من چه کردم! به خدا قسم، کاری که من برای شیعیانم کردم، بهتر از هر آن‌چیزی است که خورشید بر آن تابیده یا غروب کرده است.

مگر نمی‌دانید که من امام شما هستم، اطاعتم بر شما واجب است و به فرموده رسول خدا، یکی از آن دو سرور جوانان اهل بهشت هستم؟»

گفتند:

بله (قبول داریم.)

حضرت فرمودند:

«مگر نمی‌دانید که خضر (علیه‌السلام) وقتی آن کشتی را سوراخ کرد و آن دیوار را استوار ساخت و آن جوان را کشت، این کار برای موسی بن عمران (علیه‌السلام) ناخوش‌آیند بود؛ چراکه وجه حکمت آن کارها بر او پوشیده بود، درحالی‌که آن کارها نزد خداوند (تعالی‌ذکره) حکمت و صواب بود؟

مگر نمی‌دانید هیچ‌یک از ما اهل‌بیت نیست، مگراین‌که بیعت با طاغوت زمانش بر گردنش است، به‌جز حضرت قائم (عجل‌الله‌فرجه) که روح‌الله عیسی‌بن‌مریم پشت او نماز می‌خواند؟

پس به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) ولادت او را مخفی می‌کند و شخص او را غایب می‌نماید؛ تا هنگامی که خروج می‌کند، بیعت هیچ‌کس بر گردنش نباشد.

او نهمین فرزند از اولاد برادرم حسین پسر بانوی کنیزان (حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها) است که خداوند عمر او را در زمان غیبتش طولانی می‌کند سپس با قدرتش او را به‌صورت جوانی زیر چهل‌ساله ظاهر می‌کند. این برای آن است که خداوند بر هر چیز تواناست.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۰۷:۵۵
ابوالفضل رهبر

 

 این مطلب پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

انسان در دنیا گاهی به دلیل قرار گرفتن در موقعیت های نامأنوس و غافلگیر کننده، دچار وحشت می شود؛ ترس از تاریکی، ترس از تنهایی، ترس از شکست، ترس از سرنوشت نامعلوم و...

اگر کسی از ورای دنیا، به سیر کلی حیات بشر نگاهی بیاندازد، می تواند به حساس ترین و نامأنوس ترین این موقعیت ها پی برده، دیگران را نیز از آن آگاه سازد تا خود را برای این موقعیت ها آماده سازند.

امام هشتم (علیه السلام) که بر فراز ایستاده است، ما را از این مهم آگاه ساخته است...

 

...قَالَ یَاسِرٌ الْخَادِمُ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَقُولُ إِنَّ أَوْحَشَ مَا یَکُونُ هَذَا الْخَلْقُ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ یَوْمَ یُولَدُ وَ یَخْرُجُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَیَرَى الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَمُوتُ فَیُعَایِنُ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا وَ یَوْمَ یُبْعَثُ فَیَرَى أَحْکَاماً لَمْ یَرَهَا فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ قَدْ سَلَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى یَحْیَى ع فِی هَذِهِ الثَّلَاثَةِ الْمَوَاطِنِ وَ آمَنَ رَوْعَتَهُ فَقَالَ «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا» وَ قَدْ سَلَّمَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ عَلَى نَفْسِهِ فِی هَذِهِ الثَّلَاثَةِ الْمَوَاطِنِ فَقَالَ «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»

 

از یاسر، خادم امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که گفت: از امام ابوالحسن الرضا (علیه السلام) شنیدم که فرمودند:

«وحشتناک ترین (نامأنوس ترین) موقعیت هایی که انسان در آن واقع می شود، سه موقعیت است؛

۱- روزی که متولد می شود و از شکم مادرش خارج می شود و دنیا را می بیند،

۲- و روزی که می میرد و آخرت و اهل آخرت را به چشم می بیند،

۳- و روزی که حکم[۱] هایی می بیند که در دنیا ندیده است،

و خداوند (عزّ و جلّ) در این سه موقعیت بر یحیی (بن زکریا علیه السلام) «سلام»[۲] نموده است و ترس او را تسکین داده است؛ فرموده است «سلام بر او، در روزی که متولد شد و روزی که می میرد و روزی که برانگیخته می شود»[۳] و عیسی بن مریم (علیه السلام) نیز در همین سه موقعیت بر خود سلام نموده است و فرموده است «و سلام بر من، در روزی که متولد شدم و روزی که می میرم و روزی که در حالی که زنده شده ام، برانگیخته می شوم»[۴]»[۵]

 
 
 
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] مقصود، حکم کردن و قضاوت خداوند، در مورد بندگان است.

[۲] مقصود از «سلام»، صحت، عافیت و در امان بودن از هلاکت است.

[۳] سوره مریم، آیه۱۵.

[۴] سوره مریم، آیه۳۳.

[۵] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۲۵۷.

 

وحشتناکترین لحظات زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

از مواعظ امام کاظم، علیه‌السلام، به هشام بن حکم:

«یَا هِشَامُ‏ تَمَثَّلَتِ الدُّنْیَا لِلْمَسِیحِ ع فِی صُورَةِ امْرَأَةٍ زَرْقَاءَ فَقَالَ لَهَا کَمْ تَزَوَّجْتِ فَقَالَتْ کَثِیراً قَالَ فَکُلٌّ طَلَّقَکِ قَالَتْ لَا بَلْ کُلًّا قَتَلْتُ قَالَ الْمَسِیحُ ع فَوَیْحُ لِأَزْوَاجِکِ الْبَاقِینَ کَیْفَ لَا یَعْتَبِرُونَ بِالْمَاضِینَ‏»

 تحف‌العقول، ص۳۹۶

 

«ای هشام!

دنیا به صورت زنی چشم‌آبی برای مسیح(ع) مجسّم شد.

به او فرمود: چند بار شوهر کرده‌ای؟

گفت: بسیار.

فرمود: همه‌شان طلاقت دادند؟

گفت: نه‌خیر، همه‌شان را کُشتم!

مسیح(ع) فرمود: پس وای بر شوهران باقی مانده‌ات، چگونه از (سرنوشت) قبلی‌ها عبرت نمی‌گیرند؟!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۱
ابوالفضل رهبر

«مرد عوضی»[۱]، فیلمی است دینی، که «دینی بودن»اش را نه پنهان می‌کند و نه به صورت مخاطب می‌کوبد. عناصر فیلم، همه، به دفاع از «حق» قیام کرده‌اند؛ مضمون، داستان، دوربین، میزانسن، موسیقی، ... و جلوتر از همه، فیلم­ساز، که شعار نمی‌دهد، قواعد مدیا را می‌شناسد و به آن وفادار است. درست حرف می‌زند و حرف درستی هم می‌زند. از سطح[۲] عبور می‌کند و به مفهوم پیچیده تری می‌پردازد؛ «استقامت».

 

 

«مَنی»[۳]، مرد شریف و باایمانی است که در اوج «مشکلات» و «ابتلائات»، «صبر» دارد و قسمت پر لیوان را می‌بیند. بحران‌ها را مدیریت می‌کند و می‌تواند تکیه‌گاه خانواده‌اش باشد؛

- در مورد نقصی که دندان­پزشک مطرح می‌کند (عقب افتادن دندان از فک در تکامل)، نگاهش به مطلوبیت کلی انسان است.

- وقتی همسرش، «رُز»، با ناامیدی از مشکلات سلسله‌وار زندگی گلایه می‌کند، او به خوش‌شانسی‌هاشان اشاره می‌کند؛ این­‌که عاشق یک‌دیگرند، بچه‌های خوب و باهوشی دارند، و شغلی که او دوستش دارد. در نهایت «رُز» امیدوارانه می‌گوید «تو دوباره همه‌چیز را درست می‌کنی» و (هرچند موقتاً) آرام می‌گیرد.

- دعوای بچه‌ها را هم مدیریت می‌کند و هردو را راضی می‌کند.

- بعد از بلای عجیبی که نظام معیوب آمریکا (بلکه مدرنیته) بر سرش می‌آورد[۴]، وقتی متوجه می‌شود شاهد دوم هم مُرده است، هم‌چنان ایمانش را حفظ می‌کند، دعا می‌کند و امیدوار به یافتن نفر سوم است. اما زن باز کم می‌آورد. این بار «شک» می‌کند، از نور به تاریکی (سایه‌ی «مَنی») می‌رود[۵] و به عقوبتی سخت دچار می‌شود؛ «ترس»، «احساس گناه» و «دوری از خانواده».

«مَنی»، در تمام این مراحل «ایمان» دارد و «صبر».

او همیشه یک (بلکه چند) پله از «رُز» بالاتر می‌ایستد، اما این کافی نیست.

 

 

«احساس تنهایی» در این روند خسته‌کننده و تحقیرآمیز، او را هم به زانو در می‌آورد. این‌جاست که با یک «مَنیِ» خسته و بریده رو به رو می‌شویم. «مَنی»ای که در آستانه لِه شدن است، بر لبه‌ی چاهی که «رُز» در قعر آن است.

اما یک مرد سنتی[۶]، کسی را دارد که وقتی نمی‌داند باید چه کند، سراغش برود و از او راهنمایی بگیرد؛ «مادر».

«مادر»، بی‌کار نیست؛ برای بچه‌ها لباس می‌بافد. او مثل یک مشاور خبره و دل­سوز، گوش می‌دهد و پسر را دل­‌داری می‌دهد؛ «تقصیر تو نبوده، تو کُلّی بدبیاری آوردی که ممکنه برای هرکسی پیش بیاید.»

بعد (روحِ) فرزندش را معاینه می کند؛

- «دعا کرده‌ای؟»

- «بله»

- «در دعایت چه خواستی؟»

- «برای کمک دعا کرده‌ام.»[۷]

اشک در چشمان مادر موج می‌خورد. «درد» را تشخیص می‌دهد و «نسخه» را ملتمسانه طرف بیمار می‌گیرد؛ «برای استقامت دعا کن».[۸]

 

 

حالا «مَنی» است که باید برخیزد و «یک پله بالاتر» رود.

این کار را می‌کند، و «گشایش» آغاز می‌شود.

هرچند او نباید در انتظار معجزه‌ای باشد که مشکلاتش را آناً  حل کند، که زندگی، عرصه‌ی ابتلائات است و فرزند آدم (علیه‌السلام)، ناچار به صبر و استقامت.

 

 

در حاشیه‌ی تم اصلی، نگاه انتقادی فیلم­‌ساز به سیستم حاکم، در جای‌جای فیلم به چشم می‌خورد، که البته در خدمت داستان نیز هست.

سیستم بیماری که از «نظام سرمایه‌داری» شروع می‌شود، در نظام «رسانه‌­ای» و «علمی»، نظام «درمانی» و «بیمه»، در نظام «امنیتی» و «حقوقی» ادامه می‌یابد و در نهایت به «روان‌شناس» و «تیمارستان» ختم می‌شود. روندی کاملاً روتین. انسان‌ها توسط دو مأمور، تحت‌الحفظ از اتاقی به اتاق دیگر هدایت می‌شوند، از نقطه‌ی «الف» به نقطه‌ی «ب»، به نقطه‌ی «ج»، به...؛

- فیلم با نمایی کج از کلوب اشرافی «لک‌لک» شروع می‌شود تا نگاه فیلم­ساز را به نظام متزلزل و ناراستِ سرمایه‌داری عیان کند. کلوب لک‌لک مکانی است برای شادیِ سرد و تفاخرآمیز پول­دارهای نیویورک. کلوبی معروف که از بیرون زیبا و مطلوب به نظر می‌آید. کارآگاه پلیس، خیال می‌کند قاعدتاً باید به «مَنی» خیلی خوش بگذرد که در چنین کلوبی کار می‌کند، اما نمی‌داند که خدمه‌ی کلوب هرشب باید شاهد عیش و نوشی باشند که خود و خانواده‌شان حق شرکت در آن را ندارند.

- به محض این‌که پای «مَنی» به خیابان می‌رسد، در محاصره‌ی دو پلیس قرار می‌گیرد. پلیس‌ها مأمورند او را در دالان پرپیچ‌وخم سیستم حاکم حرکت دهند و از اتاقی به اتاق دیگر ببرند. حتی وقتی دو مأمور حضور ندارند، او حضور آن­‌ها را در خیابان، جلوی در خانه، حس می‌کند.

- رسانه، ضمن تبلیغ اتومبیل، راهِ رفتن به یک سفر خانوادگی با این ماشین را، سرمایه‌گذاری در بانک یا شرط‌بندی معرفی می‌کند. و آن که سرمایه‌ای ندارد، ناچار باید به جدول اسب‌ها چشم بدوزد.

- دندان‌پزشک، که نماینده «نظام علمی» است، «فرضیه داروین» را تبلیغ می‌کند و به نواقص خلقت اشاره می‌کند، نه کلیت کاملِ آن.

- هزینه‌ی سنگین کشیدنِ دندان‌های عقل (که علی‌القاعده نباید سنگین باشد)، فقرای جامعه را به افسردگی و ناامیدی می‌کشاند.

- شرکت بیمه، استارت «گرفتاری» را می‌زند. بیمه، خود نماد شک و تردید است. شک در قدرت خدا و عاملی برای سستیِ توکّل، هنگام بروز مشکلات و ابتلائات. کارمندان بیمه، با شک بی‌اساس‌شان، بی‌گناهی را پشت نرده‌ی زندان می‌اندازند. نرده ای که خود نیز پشت آن قرار دارند. نام شرکت بیمه، «مؤسسه زندگی نیویورک» است. گویا بیمه قرار است این بلا را بر سر تمام مردم نیویورک بیاورد. چنان­چه بر سر کسی که به جای «مَنی» متهم به دزدی شد، آورد.

 

 

- پلیس، بر اساس اتهامی بی‌اساس، و بر پایه‌ی احتمالات، چنان می‌کند که کرد. از دریچه‌ی دوربینِ هیچکاک، ساختمان اداره پلیس هم کج است. ساختمانی که از بیرون شیک و با ابهت به نظر می‌رسد، اما خرابی از در و دیوار داخلی و از روابط غیرانسانیِ حاکم بر آن می‌بارد. بنایی که دوامی نخواهد داشت.

- دادسرا نیز مانند پلیس اهمیتی به شخصیت متهم نمی‌دهد. کارها آن­‌چنان روتین پیش می‌رود که متهم اصلاً متوجه نمی‌شود چه اتفاقی در دادگاه افتاده است. بازی با کلمات و بندهای قانون، و دفاع وکیلی که تا به حال متهم را ندیده و با او صحبت نکرده، حاکی از روابطی بی‌روح و ماشینی است.

- وکیل، اولین نفری است که با متهم به گفتگو می‌نشیند، از کسانی که واقعاً او را می‌شناسند درباره شخصیت و مرامش تحقیق می‌کند و سعی می‌کند نجاتش دهد. هرچند همان‌طور که خود می‌گوید، بر چنین پرونده‌هایی تسلط ندارد و نمی‌تواند در برابر وکیل بیمه آن­‌چنان که باید، از موکل خود دفاع کند. جالب این‌جاست که دفتر وکیل، کنار دفتر شرکت بیمه است. یکی خراب می‌کند و دیگری باید تعمیر کند.

- دادگاهِ فشل، طولانی و کسل‌کننده نیز شخصی مثل «مَنی» را در آستانه‌ی پرتگاه «بی‌ایمانی» قرار می‌دهد. گویا انتظار کمک از جایی که باید به داد مظلومین برسد، بی‌فائده است و باید برای یک «معجزه» دست به دعا برداشت.

- در آخر، انسان‌های معمولی (و نه چندان باایمان)، تسلیم نظام حاکم خواهند شد. آنان توسط روان‌شناس بازجویی می‌شوند و در محاصره‌ی دو مأمور سفیدپوش، به «آسایش­گاه بیماران روانی» منتقل می‌شوند.

 

 

* این یادداشت، پیش‌تر در سایت «کافه نقد» منتشر شده است.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] "The Wrong Man (1956)" ساخته‌ی «آلفرد هیچکاک»، (ترجمه بهتر آن، «مرد اشتباهی» است.)

[۲] مثل این مفاهیم که «دروغ خوب نیست»، «خیانت بد است»، «در مشکلات باید صبور بود و از خدا کمک خواست» و...

[۳] Manny نام کوچک و دوستانه‌ی «کریستوفر امانوئل بالسترو»، شخصیت اول فیلم، با بازی «هنری فوندا».

[۴] فیلم‌ساز در ابتدای فیلم روی پرده ظاهر می‌شود و ادعا می‌کند «داستان این فیلم، برخلاف دیگر فیلم‌هایم، واقعی است، کلمه به کلمه‌اش». البته جدی بودن این حرف از شخصی مثل هیچکاک، آن هم با آن سایه بلند و صورت تاریک، چندان حتمی نیست.

[۵] پس از این صحنه، به خلاف قبل، در تمام صحنه‌ها او را با لباس تیره می‌بینیم.

[۶] «مَنی» آمریکایی است، اما اصالت ایتالیایی دارد و تمام خصوصیات یک انسان «وافادار به سنت» را در او می‌بینیم؛ از رفتار محبت‌آمیز با همسر، فرزندان و والدینش، از مشروب نخوردنش، از متانت و صبرش، از همراه داشتن «تسبیح»، از نصب تمثال مسیح (علیه‌السلام) بر دیوار خانه‌اش و...

[۷] "I Prayed For Help".

[۸] "Pray For Strength"؛ نسخه‌ای که هیچکاک برای تمام انسان‌های گرفتار در چنین سیستمی می‌پیچد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۳
ابوالفضل رهبر