دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سازمان وکالت» ثبت شده است

 

با نزدیک شدن به عصر غیبت، امامان شیعه (علیهم‌السلام) کم‌کم شیعیان را آماده ساختند تا بتوانند خود را در غیاب ایشان حفظ کنند، باقی بمانند و این راه ادامه یابد.

این روند از زمان امامین صادقین و با پایه‌ریزی «سازمان وکالت»[۱] آغاز شد؛ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با ایجاد و تقویت شبکه‌ای از اصحاب که در اقصی‌نقاط جهان تشیع پراکنده بودند، امور دینی و اجتماعی شیعیان را اداره می‌کردند.

جالب است بدانید هرچه به عصر غیبت صغری نزدیک‌تر می‌شویم، مشاهده می‌کنیم که شرایط بیشتر به شرایط غیبت صغری شباهت پیدا می‌کند؛

مثلاً در دوره امام حسن عسکری (علیه‌السلام) ارتباط با امام، فقط باید از طریق وکلای ایشان صورت می‌گرفت. درخواست‌ها حتماً باید به‌صورت مکتوب به ایشان رسانده می‌شد و پاسخ‌ها نیز مکتوب داده می‌شد.

مرحوم کلینی نقل می‌کند که «سیف‌بن‌لیث» که از مصر به سامرا آمده بود تا به‌خاطرِ ظلمی که به او شده بود شکایت کند، درخواستش را، به توصیه اصحاب، به‌صورت مکتوب به امام رسانید.[۲]

تعداد نامه‌های منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به قدری زیاد شده بود که «احمد بن اسحاق» (وکیل امام در قم) برای تشخیص صحت انتساب نامه‌هایی که در دست داشت، از ایشان تقاضای نمونه دست‌خط کرد تا آن‌ها را با دست‌خط امام تطبیق دهد.[۳]

 

مسعودی در «اثبات‌الوصیة» نکته‌ی مهمی نقل کرده است که نشان می‌دهد پدر و پدربزرگ امام عصر (صلوات‌الله‌علیهم) چه‌طور شیعیان را برای پذیرش غیبت فرزندشان آماده ساختند.

ملاحظه بفرمایید...

 

 

رُوی أنّ أبا الحسنِ، صاحبَ العسکر، احتَجَبَ عن کثیرٍ مِن الشیعةِ إلّا عن عددٍ یسیرٍ مِن خواصِّهِ فلمّا أفضی الأمرُ إلى أبی محمّدٍ؟ع؟، کان یُکلِّم شیعتَه الخواص و غیرَهم مِن وراءِ السِّترِ إلّا فی الأوقاتِ التی یَرکَبُ فیها إلى دارِ السلطانِ و إنَّ ذلک إنّما کانَ منه و من أبیه قبلَه؛ مقدّمةً لغیبةِ صاحبِ الزمان لتألُّفِ الشیعةِ ذلک و لا تَنکُرُ الغیبةَ و تَجری العادةُ بالاحتجابِ و الاستتارِ.

 اثبات الوصیة، ص۲۷۲

 

روایت شده که امام هادی(علیه‌السلام)، به‌جز تعداد معدودی از اصحابِ خاصشان، از بقیه شیعیان مخفی بودند. وقتی امامت به امام حسن عسکری(علیه‌السلام) رسید، ایشان چه با اصحاب خاصشان و چه با سایر شیعیان، از پشتِ پرده سخن می‌گفتند، مگر زمانی که سوار بر اسب، به خانه سلطان می‌رفتند.

کاری که ایشان و پدرشان انجام می‌دادند، برای این بود که مقدمه غیبتِ حضرت صاحب‌الزمان (عجل‌الله‌فرجه) را فراهم کنند، تا شیعیان با این وضعیت انس گیرند، غیبت برایشان ناخوش‌آیند نباشد و به پنهان بودن و پشت‌پرده بودنِ امامشان عادت کنند.

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] پس از شهادت امام حسین (علیه‌السلام) و دشوارتر شدن شرایط برای امامان شیعه، آنان مجبور به تقیه شدند و از طرفی با گسترش جامعه شیعی، نیاز به ارتباطی مخفیانه برای اداره امور آنان، احساس می‌شد. لذا اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شبکه‌ای مخفی از اصحاب و علما ایجاد کردند، که مانند درختی از تنه، شاخه‌شاخه می‌شد و در کشورها و شهرها و آبادی‌های شیعه‌نشین نفوذ می‌کرد، تا به رفع نیازهای شیعیان بپردازند؛ نیاز به راهنمایی‌های اعتقادی، علمی و اجتماعی، قضاوت در اختلافات، پرداخت وجوهات شرعی، تقسیم آن در جای خود و... (برای آگاهی از پیچیدگی های شبکه وکالت، مطالعه کتاب «سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم السلام» نوشته آقای محمدرضا جباری، توصیه می‌شود.)

[۲] الکافی، ج۱، ص۵۱۱.

[۳] الکافی، ج۱، ص۵۱۳.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۹ ، ۰۷:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْمِسْمَعِیِّ قَالَ: لَمَّا قَتَلَ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَیْسٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَى مَنْ قَتَلَ مَوْلَایَ وَ أَخَذَ مَالِی.» فَقَالَ لَهُ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ: إِنَّکَ لَتُهَدِّدُنِی بِدُعَائِکَ. قَالَ حَمَّادٌ: قَالَ الْمِسْمَعِیُّ: فَحَدَّثَنِی مُعَتِّبٌ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ یَزَلْ لَیْلَتَهُ رَاکِعاً وَ سَاجِداً فَلَمَّا کَانَ فِی السَّحَرِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ هُوَ سَاجِدٌ: «اللَّهُمَ‏ إِنِّی‏ أَسْأَلُکَ‏ بِقُوَّتِکَ‏ الْقَوِیَّةِ وَ بِجَلَالِکَ الشَّدِیدِ الَّذِی کُلُّ خَلْقِکَ لَهُ ذَلِیلٌ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ» فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى سَمِعْنَا الصَّیْحَةَ فِی دَارِ دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع رَأْسَهُ وَ قَالَ: «إِنِّی دَعَوْتُ اللَّهَ بِدَعْوَةٍ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ مَلَکاً فَضَرَبَ رَأْسَهُ بِمِرْزَبَةٍ مِنْ حَدِیدٍ انْشَقَّتْ مِنْهَا مَثَانَتُهُ فَمَاتَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۵۱۳

 

مِسمَعی گوید:

زمانی که «داود بن علی»[1] «مُعلّی بن خُنیس» را به شهادت رساند، امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«حتماً کسی که یار مرا کشته است و اموالم را ربوده است را نزد خداوند نفرین می‌کنم.»[2]

داود بن علی به ایشان گفت:

تو مرا تهدید به نفرین کردی؟

مِسمعی گوید: مُعَتِّب[3] برایم نقل کرد:

امام صادق (علیه‌السلام) در آن شب پیوسته در حال رکوع و سجود بودند. آن‌گاه وقتی سحر شد، شنیدم که در حال سجده (چنین دعا) فرمودند:

«خدایا! من از تو می‌خواهم به قدرتِ قویّ‌ات و به عظمتِ فراوانت که همه مخلوقاتت در برابر آن ذلیل و خوار هستند، تا بر محمد و اهل‌بیتش درود فرستی و (جانِ) او را بگیری، در همین ساعت! در همین ساعت!»

حضرت سر از سجده بر نداشته بودند که ما صدای شیون و ناله را از خانه داود بن علی شنیدیم.

آن‌گاه امام صادق (علیه‌السلام) سر از سجده برداشتند و فرمودند:

«به‌راستی که من خداوند را با دعایی خواندم که خداوند (عزّوجلّ) فرشته‌ای را فرستاد و او با میله‌ای آهنین بر سرش کوبید و بر اثر این ضربه مثانه‌اش شکافت و مرد.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «داود بن علی»؛ حاکم مدینه و پسرعموی ابوالعباس سفّاح (اولین خلیفه عباسی).

[2] «مُعلّی بن خُنَیس»؛ از اصحاب خاص امام صادق (علیه‌السلام) و سروکیل ایشان در امور مالی بوده است. در دوران تقیه که امکان ارسال علنی وجوهات شرعی به ائمه (علیهم‌السلام) نبوده است، ارتباط میان شیعیان با امام از طریق شبکه مخفی وکالت انجام می‌شده، اموال از طریق وکلای محلی به وکلای بالاتر داده می‌شده و نهایةً به سروکیل می‌رسیده و فقط از طریق او به امام تحویل داده می‌شده. به همین خاطر بوده که با دستگیری معلی بن خنیس، اموال زیادی نیز ضبط شده بود. معلی بن خنیس پس از آن‌که زیر شکنجه‌ها حاضر به اعتراف و بازگو کرد اسرار شیعه نشد، به دستور داود بن علی و به دست سیرافی به شهادت رسید. امام صادق (علیه‌السلام) سیرافی را قصاص کرد و حاکم مدینه را نفرین نمود.

[3] «معتب»؛ خادم امام صادق (علیه‌السلام).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۷ ، ۱۸:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

أنَّ أَبَا الْحَسَنِ ع کَانَ یَوْماً قَدْ خَرَجَ مِنْ سُرَّ مَنْ رَأَى إِلَى قَرْیَةٍ لِمُهِمٍّ عَرَضَ لَهُ فَجَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْأَعْرَابِ یَطْلُبُهُ فَقِیلَ لَهُ قَدْ ذَهَبَ إِلَى الْمَوْضِعِ الْفُلَانِیِّ فَقَصَدَهُ فَلَمَّا وَصَلَ إِلَیْهِ قَالَ لَهُ مَا حَاجَتُکَ فَقَالَ أَنَا رَجُلٌ مِنْ أَعْرَابِ الْکُوفَةِ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلَاءِ جَدِّکَ عَلِیِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ قَدْ رَکِبَنِی دَیْنٌ فَادِحٌ أَثْقَلَنِی حَمْلُهُ وَ لَمْ أَرَ مَنْ أَقْصُدُهُ لِقَضَائِهِ سِوَاکَ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ طِبْ نَفْساً وَ قَرَّ عَیْناً ثُمَّ أَنْزَلَهُ فَلَمَّا أَصْبَحَ ذَلِکَ الْیَوْمَ قَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ أُرِیدُ مِنْکَ حَاجَةً اللَّهَ اللَّهَ أَنْ تُخَالِفَنِی فِیهَا فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ لَا أُخَالِفُکَ فَکَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ وَرَقَةً بِخَطِّهِ مُعْتَرِفاً فِیهَا أَنَّ عَلَیْهِ لِلْأَعْرَابِیِّ مَالًا عَیَّنَهُ فِیهَا یَرْجَحُ عَلَى دَیْنِهِ وَ قَالَ خُذْ هَذَا الْخَطَّ فَإِذَا وَصَلْتُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى أَحْضِرْ إِلَیَّ وَ عِنْدِی جَمَاعَةً فَطَالِبْنِی بِهِ وَ أَغْلِظِ الْقَوْلَ عَلَیَّ فِی تَرْکِ إِیفَائِکَ إِیَّاهُ اللَّهَ اللَّهَ فِی مُخَالَفَتِی فَقَالَ أَفْعَلُ وَ أَخَذَ الْخَطَّ فَلَمَّا وَصَلَ أَبُو الْحَسَنِ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى وَ حَضَرَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ کَثِیرُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْخَلِیفَةِ وَ غَیْرِهِمْ حَضَرَ ذَلِکَ الرَّجُلُ وَ أَخْرَجَ الْخَطَّ وَ طَالَبَهُ وَ قَالَ کَمَا أَوْصَاهُ فَأَلَانَ أَبُو الْحَسَنِ لَهُ الْقَوْلَ وَ رَفَقَهُ وَ جَعَلَ یَعْتَذِرُ إِلَیْهِ وَ وَعَدَهُ بِوَفائِهِ وَ طَیْبَةِ نَفْسِهِ فَنُقِلَ ذَلِکَ إِلَى الْخَلِیفَةِ الْمُتَوَکِّلِ فَأَمَرَ أَنْ یُحْمَلَ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَلَمَّا حُمِلَتْ إِلَیْهِ تَرَکَهَا إِلَى أَنْ جَاءَ الرَّجُلُ فَقَالَ خُذْ هَذَا الْمَالَ فَاقْضِ مِنْهُ دَیْنَکَ وَ أَنْفِقِ الْبَاقِیَ عَلَى عِیَالِکَ وَ أَهْلِکَ وَ أَعْذِرْنَا فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِیُّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ اللَّهِ إِنَّ أَمَلِی کَانَ یَقْصُرُ عَنْ ثُلُثِ هَذَا وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ وَ أَخَذَ الْمَالَ وَ انْصَرَفَ.

 کشف‌الغمةفی‌معرفة‌الأئمة، ج‏۲، ص۳۷۴

 

روزی امام هادی (علیه‌السلام) کار مهمی که برایشان پیش آمده‌بود، از سامرا خارج شدند. 

مردی عرب دنبال ایشان می‌گشت. به او گفتند امام به فلان‌جا رفته‌است. به‌سمت امام حرکت کرد. 

وقتی به امام رسید، ایشان فرمودند: «حاجتت چیست؟»

گفت: من مردی از اعراب کوفه و از شیعیان جدتان، علی‌بن‌ابی‌طالب هستم. دچار بدهیِ بزرگی شده‌ام که توان پرداختش را ندارم. جز شما کسی را ندارم که برای پرداختش به او مراجعه کنم.

امام هادی (علیه‌السلام) به او فرمودند: «ناراحت نباش و امیدوار باش.»

سپس حضرت آن مرد را در محلی که بودند اسکان دادند و وقتی صبح شد، به او فرمودند: «از تو درخواستی دارم. تو را به خدا، دراین‌رابطه با من مخالفت نکن.»

مرد عرب عرض کرد: نه، با شما مخالفت نمی‌کنم.

امام هادی (علیه‌السلام) یادداشتی به خطِ خودشان نوشتند و در آن اعتراف کردند که مالی به اعرابی بدهکارند و مبلغی بیش از بدهیِ مرد عرب تعیین کردند. 

به مرد عرب فرمودند: «این یادداشت را بگیر و وقتی من به سامرا رفتم و گروهی نزد من بودند، پیشِ من بیا و با استناد به این یادداشت، پولت را مطالبه کن و بر من سخت بگیر و با سخنانی درشت، از من بخواه حقت را بدهم. تو را به خدا، با من مخالفت نکن.»

آن مرد این کار را کرد و یادداشت را گرفت و در سامرا، خدمت امام رسید، در حالی که تعداد زیادی از یاران خلیفه (متوکل عباسی) و دیگران، پیش امام بودند.

مرد عرب آمد و یادداشت را در آورد و آن را مطالبه کرد و همان‌طور که حضرت توصیه کرده‌بودند، حرف زد.

امام هادی (علیه‌السلام) با نرمی و ملایمت با او برخورد کردند و معذرت خواهی کردند و به او قول دادند که دینشان را بپردازند و او را از ناراحتی در آورند.

این ماجرا برای خلیفه، متوکل عباسی نقل شد، پس دستور داد سی‌هزاردرهم به امام هادی (علیه‌السلام) پرداخت شود.

وقتی پول را به امام دادند، آن را کنار گذاشتند تا آن مرد بیاید.

آن‌گاه به او فرمودند: «این پول را بگیر و با آن بدهی‌ات را پرداخت کن و بقیه‌اش را برای اهل و عیالت خرج کن و ما را معذور بدار.»

مرد عرب عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! به خدا قسم، خواسته‌ی من کمتر از یک‌سومِ این مبلغ بود، اما خداوند بهتر می‌داند رسالتش را در چه جایی (خاندانی) قرار دهد.

پول گرفت و از نزد امام رفت.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ذکر این نکته ضروری است که امام هادی (علیه‌السلام) با این کار، نه‌فقط قصد کمک به آن شیعه‌ی بدهکار را داشتند، بلکه احتمالاً می‌خواسته‌اند حساسیت حکومت را نسبت به خود و وجوهاتی که از اقصی‌نقاط جهان از طرف شیعیان و از طریق شبکه‌ی مخفیِ وکالت، به ایشان می‌رسید، بکاهند.

به‌هرحال، حکومت‌ها از قدرتمند شدنِ افراد هراس دارند و امام هادی احتمالاً با این ترفند می‌خواسته‌اند طوری وانمود کنند که حتی در پرداخت بدهی‌های خودشان درمانده‌اند.

شبکه‌ی وکالت، شبکه‌ی مخفیِ هرمی شکلی است که از زمان امام باقر و امام صادق کم‌کم شکل گرفت. در رأس آن، امام قرار داشت و شاخه‌شاخه می‌شد و به صورتِ مویرگی، به نمایندگان امام در اقصی‌نقاط جهان می‌رسید.

این شبکه، در زمانی شکل گرفت که شیعه، مذهبی ممنوعه بود و ائمه مجبور بودند از این طریق، راهی ارتباطی میان خود و شیعیانشان ایجاد کنند.

از طریق این شبکه، دستوراتِ لازم و احکام و معارف، از بالا به پایین می‌رفت. مردم نیز وجوهات شرعی‌شان را به امام می‌رساندند و امام مجدداً آن را از طریق همین شبکه، در جاهایی که لازم بود، مصرف می‌کردند.

برای دانستن پیرامون جزئیات این شبکه، به کتاب «سازمان وکالت» نوشته حجت‌الاسلام محمدرضا جباری مراجعه کنید.

 

بعداًنوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یکی از مخاطبان، در مورد مطلب اخیر نکته‌ای فرمودند که خوب است توضیح دهم.

آیا کسی در این ماجرا دروغ گفته‌است؟

خیر، اگر دقت کرده‌باشید، امام اول خود را به آن مرد بدهکار کردند و بر روی کاغذی به این بدهکاری اعتراف نمودند. بعد از این بود که مرد طلبش را از امام خواست.

در آخر هم وقتی مبلغ را به او دادند، فرمودند: «أعذرنا»؛ ما را معذور بدار.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۰۸:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

 این مطلب پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

اندیشه مهدویت، همواره در اذهان شیعیان جاری بوده است و آنان همواره در انتظارِ فراهم آمدن زمینه های ظهور بوده اند. از آنجا که در آموزه های معصومین علیهم السلام، به این موضوع تأکید شده بود که مهدی موعود ابتدا مدتی غیبت می کند و بعد قیام می نماید، ذهن شیعیان، برای این امر آماده بوده است.

پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام، عده ای، از این آمادگی استفاده کرده، شعبه ای از انحراف در جامعه ی شیعی ایجاد نمودند. آنان مدعی شدند که ایشان مهدی موعود هستند و رحلت نکرده اند، بلکه غایب شده اند.[۱]

این انحراف، که بعدها به «فتنه وقف» مشهور شد، به سرعت در میان شیعیان فراگیر شد.

اصلی ترین عامل فراگیر شدن این فتنه، مقام و منزلت مدعیان بوده است. کسانی این ادعا را مطرح کردند، که خود وکیل و نماینده‌ی مخفیِ امام در مناطقی چون کوفه، مصر و خراسان بودند.[۲]

 

چنین شد که «فتنه وقف» فراگیر گشت و ضربه سختی به پیکره جامعه شیعه وارد آمد.

امام رضا علیه‌السلام و تعدادی از اصحاب ثابت‌قدمشان، از ابتدا سعی در روشنگری و بازگرداندنِ فریب‌خوردگان داشتند، اما بعدتر کوردلانی که علی‌رغم مدارای امام لجاجت ورزیدند را به شدت طرد کردند.

پیروان فرقه واقفه، هیچ جای‌گاهی نزد شیعیان نداشتند و علمای شیعه از علمای آنان حدیثی نقل نمی‌کردند. آنان در میان شیعیان، به «سگ باران‌دیده» مشهور بودند. (چراکه مردم از سگی که خیس است، به شدت اجتناب می‌کنند تا از نجاستش در امان باشند.)

 

شیخ صدوق، در کتاب «عیون أخبار الرضا علیه‌السلام»، روایات تأمل‌برانگیزی پیرامون انگیزه سران این فتنه ذکر می‌نماید. به نمونه‌ای از این احادیث توجه فرمایید:

  

...عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: «لَمَّا مَاتَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ لَیْسَ مِنْ قُوَّامِهِ أَحَدٌ إِلَّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْکَثِیرُ فَکَانَ ذَلِکَ سَبَبَ وَقْفِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ لِمَوْتِهِ وَ کَانَ عِنْدَ زِیَادٍ الْقَنْدِیّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِینَارٍ وَ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِینَارٍ قَالَ فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ وَ تَبَیَّنَ لِیَ الْحَقُّ وَ عَرَفْتُ مِنْ أَمْرِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَا عَرَفْتُ تَکَلَّمْتُ وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَیْهِ قَالَ فَبَعَثَا إِلَیَّ وَ قَالا لِی مَا یَدْعُوکَ إِلَى هَذَا إِنْ کُنْتَ تُرِیدُ الْمَالَ فَنَحْنُ نُغْنِیکَ وَ ضَمِنَا لِی عَشَرَةَ ألف [آلَافِ‏] دِینَارٍ وَ قَالا لِی کُفَّ فَأَبَیْتُ فَقُلْتُ لَهُمَا إِنَّا رُوِّینَا عَنِ الصَّادِقِینَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الْإِیمَانِ وَ مَا کُنْتُ لِأَدَعَ الْجِهَادَ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ فَنَاصَبَانِی وَ أَظْهَرَا لِیَ الْعَدَاوَةَ.»

 عیون أخبار الرضا، ج‏۱، ص۱۱۳

 

از «یونس‌بن‌عبدالرحمن» نقل شده‌است که گفت:

هنگامی که امام کاظم علیه‌السلام رحلت فرمودند، نزد وکلا و نمایندگان ایشان اموال بسیاری بود.[۳] همین امر موجب توقف آنان بر امام کاظم علیه‌السلام و انکار مرگ ایشان شد. نزد «زیاد قندی» هفتادهزار دینار(سکه طلا) و نزد «علی‌بن‌ابی‌حمزه» سی‌هزار دینار بود.

من وقتی با این مسئله مواجه شدم و حق برایم آشکار شد و به امامت امام رضا علیه‌السلام آگاهی یافتم، با مردم سخن گفتم و آنان را به امام رضا علیه‌السلام دعوت نمودم.

آن دو (کسانی را) نزد من فرستادند و گفتند: چرا چنین دعوتی می‌کنی؟ اگر مال می‌خواهی، ما تو را بی‌نیاز می‌کنیم و هزار دینار برایت تضمین می‌نماییم.

به من گفتند از این کار خودداری کن، اما من امتناع کردم و به آن دو گفتم: ما از امامان راست‌گو روایت نقل کرده‌ایم. آنان فرموده‌اند:
«هرگاه بدعتی آشکار شد، بر عالِم واجب است که علمش را ظاهر گرداند، و اگر چنین نکند، نور ایمان از او گرفته می‌شود.»

و من کسی نیستم که کوشش برای امر خداوند عزّوجلّ را در هیچ حالتی فروگذارم.

چنین شد که آنان با من دشمن شدند و دشمنی‌شان را آشکار نمودند.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] این‌که امام در زندان هارون‌الرشید در بغداد از دنیا رفته بودند و اغلب شیعیان، شاهد مرگ حضرت نبودند و در تشییع و تدفین ایشان شرکت نکرده بودند، امکان باورپذیری این ادعا را بیشتر کرده بود. فتنه گران بعدها دیرفرزنددار شدنِ امام رضا علیه‌السلام را نیز قرینه‌ای بر صحت ادعایشان دانستند، چراکه امام باید فرزند پسری می‌داشت، تا امامت از طریق او ادامه یابد. (لازم به ذکر است که امام رضا علیه‌السلام، تا ۴۷سالگی صاحب فرزند نشدند. سران فتنه وقف، این امر را مستمسکی برای اثبات ادعای خود نموده‌بودند. آنان حتی پس از ولادت امام جواد علیه السلام نیز (به دلیل اختلاف رنگ پوست پسر با پدر) شبهاتی ناروا وارد نمودند، اما این شبهات با آزمون «قیافه‌شناسی» رفع شد و امامت امام رضا علیه‌السلام تثبیت گشت.)

[۲] سران فتنه واقفه، همه از عالمان و راویان حدیث بودند و نمایندگی و وکالت امام را برای اداره امور شرعی شیعیان، در مناطق مختلف، به عهده داشتند. (توضیح این‌که پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام و سخت شدن شرایط برای امامان شیعه، آنان مجبور به تقیه شدند و از طرفی با گسترش مخفیانه جامعه شیعی، نیاز به ارتباطی مخفیانه برای اداره امور آنان، احساس می‌شد. لذا اهل بیت شبکه‌ای مخفی از اصحاب و علما ایجاد کردند، که مانند درختی از تنه، شاخه‌شاخه می‌شدند و در کشورها و شهرها و دهات شیعه‌نشین پراکنده می‌شدند، تا به رفع نیازهای شیعیان بپردازند؛ نیاز به راهنمایی‌های اعتقادی، علمی و اجتماعی، قضاوت در اختلافات، جمع‌آوری و تقسیم وجوهات شرعی و... (برای آگاهی از پیچیدگی های شبکه وکالت، مطالعه کتاب «سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم السلام» نوشته محمدرضا جباری، توصیه می گردد.)

[۳] وکلای امام، مأمور به اخذ وجوهات شرعی شیعیان در منطقه خود بودند. آنان باید این اموال را به امام می‌رساندند و از ایشان برای نحوه مصرف‌شان کسب تکلیف می‌کردند و یا در امور از پیش تعیین‌شده، صرف می‌کردند. با رحلت امام کاظم علیه‌السلام، این اموال نزد آنان باقی‌ماند و وقتی امام رضا علیه‌السلام، پیغام دادند که اموال را بیاورید، از این کار خودداری کردند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۸
ابوالفضل رهبر