دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی بن یقطین» ثبت شده است

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ قَدْ وُلِّیَ وَلاَیَةً فَقَالَ: «کَیْفَ صَنِیعَتُهُ إِلَى إِخْوَانِهِ؟» قَالَ قُلْتُ: لَیْسَ عِنْدَهُ خَیْرٌ. فَقَالَ: «أُفٍّ یَدْخُلُونَ فِیمَا لاَ یَنْبَغِی لَهُمْ وَ لاَ یَصْنَعُونَ إِلَى إِخْوَانِهِمْ خَیْراً.»

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابوبصیر نقل شده است:

نزد امام صادق (علیه‌السلام) درباره مردی از شیعیان سخن به میان آمد که مسؤولیتی حکومتی را به‌عهده گرفته بود.

حضرت فرمودند:

«رفتارش با برادرانش چه‌گونه است؟»

عرض کردم:

خیری ندارد (به کسی خیری نمی‌رساند.)

حضرت فرمودند:

«اُف (بر او باد)! به کاری که شایسته‌شان نیست، وارد می‌شوند، به برادرانشان هم خیری نمی‌رسانند!»

 

 

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ: قَالَ قُلْتُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَا تَقُولُ فِی أَعْمَالِ هَؤُلاَءِ؟ قَالَ: «إِنْ کُنْتَ لاَ بُدَّ فَاعِلاً فَاتَّقِ أَمْوَالَ اَلشِّیعَةِ.» قَالَ: فَأَخْبَرَنِی عَلِیٌّ أَنَّهُ کَانَ یَجْبِیهَا مِنَ اَلشِّیعَةِ عَلاَنِیَةً وَ یَرُدُّهَا عَلَیْهِمْ فِی اَلسِّرِّ.

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابراهیم بن ابومحمود، از علی بن یقطین[*] نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

در مورد (انجام) کارهای آنان (حاکمان بنی‌عباس) چه می‌فرمایید؟

حضرت فرمودند:

«اگر ناچار بودی که انجام دهی، مراقبِ (آسیب به) اموال شیعیان باش!»

ابراهیم گوید:

(بعدها) به من خبر رسید که علی بن یقطین مالیات را آشکارا از شیعیان می‌گرفت و مخفیانه به آن‌ها بازمی‌گرداند.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] علی بن یقطین، از اصحاب بزرگ امام کاظم (علیه‌السلام) بود که (گویا به‌واسطه پدرش که اتفاقاً دشمن شیعیان نیز بود، و) با اجازه و توصیه اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، در دربار عباسیان نفوذ داشت و تا رتبه وزارت هارون‌الرشید (بزرگ‌ترین خلیفه عباسی) نیز ارتقاء یافته بود.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمونه‌ای دیگر از مؤمنانی که کنار حاکمی ظالم قرار داشتند و مؤمنان دیگر را از آسیب‌های آن حاکم جبّار حفظ می‌کردند، «مؤمن آل‌فرعون» است.

وی که پسرعمو و خزانه‌دار فرعون بوده و ایمان خود را از او مخفی می‌نموده، وقتی حضرت موسی (علیه‌السلام) به مصر بازگشت، فرعون را راضی کرد که ایشان را نکشد و به او فرصت دهد تا با ساحران زورآزمایی کند.

وی بعد از ایمان آوردن ساحران به حضرت موسی، ایمان خود را آشکار نمود و به‌دستور فرعون، همراه دیگر ساحران به شهادت رسید.

خداوند در آیات ۲۸ الی ۴۵ سوره مبارکه غافر، به داستان مؤمن آل‌فرعون اشاره فرموده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر در مورد علی بن یقطین عرض شد که وی از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بود، با تأیید ایشان به وزارت هارون‌الرشید رسیده بود، مذهبش را با تقیه پنهان می‌کرد و از این طریق خدماتی به شیعیان ارائه می‌نمود.

حال جالب است بدانید نخست‌وزیرِ پادشاهی که تقریباً بر نیمی از کره زمین حکومت می‌کرد، چرا از یک شتردار خواست پا روی صورتش بگذارد؟!

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصُّوفِیِّ قَالَ‏: اسْتَأْذَنَ إِبْرَاهِیمُ الْجَمَّالُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ الْوَزِیرِ فَحَجَبَهُ فَحَجَّ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ فِی تِلْکَ السَّنَّةِ فَاسْتَأْذَنَ بِالْمَدِینَةِ عَلَى مَوْلَانَا مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَحَجَبَهُ فَرَآهُ ثَانِیَ یَوْمِهِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ یَا سَیِّدِی مَا ذَنْبِی فَقَالَ: «حَجَبْتُکَ لِأَنَّکَ حَجَبْتَ أَخَاکَ إِبْرَاهِیمَ الْجَمَّالَ وَ قَدْ أَبَى اللَّهُ أَنْ یَشْکُرَ سَعْیَکَ أَوْ یَغْفِرَ لَکَ إِبْرَاهِیمُ الْجَمَّالُ.» فَقُلْتُ: سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ مَنْ لِی بِإِبْرَاهِیمَ الْجَمَّالِ فِی هَذَا الْوَقْتِ وَ أَنَا بِالْمَدِینَةِ وَ هُوَ بِالْکُوفَةِ. فَقَالَ: «إِذَا کَانَ اللَّیْلُ فَامْضِ إِلَى الْبَقِیعِ وَحْدَکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَعْلَمَ بِکَ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِکَ وَ غِلْمَانِکَ وَ ارْکَبْ نَجِیباً هُنَاکَ مُسْرَجاً.» قَالَ: فَوَافَى الْبَقِیعَ وَ رَکِبَ النَّجِیبَ وَ لَمْ یَلْبَثْ أَنْ أَنَاخَهُ عَلَى بَابِ إِبْرَاهِیمَ الْجَمَّالِ بِالْکُوفَةِ فَقَرَعَ الْبَابَ وَ قَالَ: أَنَا عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ الْجَمَّالُ مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ وَ مَا یَعْمَلُ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ الْوَزِیرُ بِبَابِی فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ یَا هَذَا إِنَّ أَمْرِی عَظِیمٌ وَ آلَى عَلَیْهِ أَنْ یَأْذَنَ لَهُ فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ إِنَّ الْمَوْلَى ع أَبَى أَنْ یَقْبَلَنِی أَوْ تَغْفِرَ لِی فَقَالَ: یَغْفِرُ اللَّهُ لَکَ فَآلَى عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ عَلَى إِبْرَاهِیمَ الْجَمَّالِ أَنْ یَطَأَ خَدَّهُ فَامْتَنَعَ إِبْرَاهِیمُ مِنْ ذَلِکَ فَآلَى عَلَیْهِ ثَانِیاً فَفَعَلَ فَلَمْ یَزَلْ إِبْرَاهِیمُ یَطَأُ خَدَّهُ وَ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ یَقُولُ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ رَکِبَ النَّجِیبَ وَ أَنَاخَهُ مِنْ لَیْلَتِهِ بِبَابِ الْمَوْلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع بِالْمَدِینَةِ فَأَذِنَ لَهُ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ فَقَبِلَهُ.

 عیون‌المعجزات، ص۱۰۱

 

نقل شده است: ابراهیم جمّال(شتردار) از علی‌بن‌یقطین که وزیر (هارون‌الرشید) بود، اجازه خواست که نزدش برود، اما علی‌بن‌یقطین او را راه نداد.

در همان‌سال، علی‌بن‌یقطین به حج رفت و وقتی (پس از انجام حج، برای تجدید بیعت با اهل‌بیت) به مدینه رفت، از امام کاظم (علیه‌السلام) اجازه خواست نزد ایشان برود، اما امام او را راه نداد!

فردای آن روز علی‌بن‌یقطین امام را دید و به ایشان عرض کرد: ای سرور من! گناه من چیست؟

حضرت فرمودند: «تو را راه ندادم، زیرا تو برادرت، ابراهیم جمّال را راه ندادی و خداوند ابا دارد از این‌که سعی تو را در (حج) سپاس گذارد، مگراین‌که ابراهیم جمّال تو را ببخشد.»

علی‌بن‌یقطین گوید: عرض کردم: ای سرور و مولای من! من ابراهیم جمّال را در این وقت از کجا پیدا کنم؟! من در مدینه‌ام و او در کوفه است!

حضرت فرمودند: «هرگاه شب شد، بدون این‌که کسی از یاران و غلامانت بفهمد، تنها به بقیع برو و با مرکب (شترِ) خوب و زین‌شده‌ای که آن‌جا هست، حرکت کن.»

علی‌بن‌یقطین گوید: (وقتی سوار شدم،) چیزی نگذشت که مرکب را جلوی درب خانه‌ی ابراهیم جمّال در کوفه، به زانو نشاندم. درب خانه‌اش را زدم و گفتم: من علی‌بن‌یقطین هستم.

ابراهیم جمّال از داخلِ خانه گفت: علی‌بن‌یقطین وزیر، دربِ خانه‌ی من چه کار دارد؟!

علی‌بن‌یقطین گفت: ای مرد! کار مهمی دارم.
و او را قسم داد که اجازه دهد وارد شود.

وقتی وارد شد، گفت: ای ابراهیم! مولایمان ابا دارد که مرا بپذیرد، مگراین‌که تو مرا ببخشی.

ابراهیم گفت: خداوند تو را ببخشد.

علی‌بن‌یقطین، ابراهیم جمال را قسم داد که پا روی گونه‌اش بگذارد.

ابراهیم از این‌کار خودداری کرد.

بار دوم او را قسم داد.

ابراهیم چنین کرد و وقتی پای ابراهیم روی گونه‌اش بود، علی‌بن‌یقطین گفت: «خدایا! شاهد باش!»

سپس از خانه‌اش خارج شد و سوار بر آن مرکب شد و در همان شب آن را جلوی درب خانه امام کاظم (علیه‌السلام) در مدینه، به زانو نشاند. از حضرت اجازه ورود خواست و وارد شد.

حضرت نیز او را پذیرفتند.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بیان این حدیث از زبان شیرین مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی و درس عملی‌ زیبایی که به مسلمانان می‌دهند، دیدنی است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۶ ، ۱۸:۱۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ یَقْطِینٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «مَنْ أَصَابَتْهُ زَلْزَلَةٌ فَلْیَقْرَأْ «یَا مَنْ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَمْسِکْ عَنَّا السُّوءَ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ».» قَالَ: «إِنَّ مَنْ قَرَأَهَا عِنْدَ النَّوْمِ لَمْ یَسْقُطْ عَلَیْهِ الْبَیْتُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.»

 تهذیب الأحکام، ج‏۳، ص۲۹۴

 

علی بن یقطین از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که فرمودند:

«هرکس با زلزله‌ای روبه‌رو شد، بخواند:

«یَا مَنْ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَمْسِکْ عَنَّا السُّوءَ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ»؛

«ای کسی (خدایی) که آسمان‌ها و زمین را از این‌که (از جای خود) دور شوند حفظ می‌کند و اگر آسمان‌ها و زمین جابه‌جا شوند، جز او هیچ‌کس آن‌ها را حفظ نخواهدکرد، او که (نسبت به کوتاهی بندگان) بردبار و آمرزنده (گناهان آن‌ها) است، بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از این اتفاق بد حفظ نما. همانا تو توانایی هرکاری را داری».» [برگرفته از آیه۴۱ سوره فاطر]

(آن‌گاه) حضرت فرمودند:

«به‌راستی، کسی که این (دعا) را هنگام خواب بخواند، هرگز خانه بر سرش آوار نخواهد شد، اگر خدا بخواهد.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هفته گذشته که اطراف مشهد زلزله‌ای رخ داد، آیت‌الله شیخ مصطفی اشرفی‌شاهرودی، وقتی در میان تدریس، زلزله را احساس کردند، با آرامش «آیه۴۱ سوره فاطر» را قرائت کردند و بلافاصله به درس خود ادامه دادند. واکنش ایشان به این اتفاق، جالب و آموزنده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۴۶
ابوالفضل رهبر

 

«علی بن یقطین» از یاران امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بود، که در دستگاه عباسیان نفوذ کرده و چنان پیش رفته بود که به مقام وزارت هارون‌الرشید (لعنةالله‌علیه) رسیده بود. امام کاظم (علیه‌السلام) او را دوست داشتند و بهشت را بر او بشارت داده بودند. وی که چهار سال از امام بزرگ‌تر بود، در سن ۵۸ سالگی و یک سال پیش از شهادت امام، از دنیا رفت. علی بن یقطین، چنان مورد اعتماد عباسیان بود که امین، ولی‌عهدِ هارون، بر جنازه‌اش نماز خواند.

 

 

 

وروى محمدُ بن إِسماعیل ، عن (محمدِ بن الفضل ) قال: إِختلفَتِ الروایةُ مِن بینِ أَصحابنا فی مسحِ الرجلَینِ فی الوضوء ، أَهوَ من الأصابِع إِلى الکَعْبَینِ ، أَمْ مِنَ الکَعبینِ إِلى الأصابِع؟ فکتبَ علیُّ بن یقطین إِلى أَبی الحسن موسى: جُعِلْتُ فِداکَ ، إنّ أَصحابَنا قَدْ اختلفُوا فی مسحِ الرجلینِ ، فإِن رأَیتَ أَنْ تَکتُبَ إِلیَّ بخطِّکَ ما یکونُ عَملی بحَسَبِهِ فَعَلْت إِنْ شاءَ اللهُ. فکتبَ إِلیهِ أَبو الحسنِ: «فَهِمْتُ ما ذَکَرْتَ مِنَ الاختِلافِ فی الوُضوء ، والذی امرُکَ بهِ فی ذلکَ أَنْ َتتمضمض ثلاثاً ، وتَستَنْشِقَ ثلاثاً ، وتغسِلَ وَجْهَکَ ثلاثاً ، وتُخَلِّلَ شَعْرَ لحیَتِکَ (و تَغْسِلَ یدَکَ إِلى المِرفقَینِ ثلاثاً) وتمسَحَ رأسَکَ کُلَّه ، وتمسَحَ ظاهِرَ أُذُنَیْکَ وباطِنَهُما ، وتَغْسِلَ رِجْلَیْکَ إِلى الکَعْبَینِ ثلاثاً ، ولا تُخالفْ ذلکَ إلى غیرِه». فلمّا وصَلَ الکتابُ إِلى علیِّ بنِ یقطین ، تعجَّبَ ممّا رُسِمَ لَهُ فیهِ ممّا جمیعُ العصابةِ على خلافهِ ، ثم قال : مولایَ أَعلمُ بما قال ، وأَنا ممتثلٌ أَمرَهُ ، فکانَ یعملُ فی وضوئهِ على هذا الحدِّ ، ویخالفُ ما علیه جمیعُ الشِیعةِ ، امتثالاً لأمرِ أَبی الحسنِ. وسُعِیَ بعَلیِّ بنِ یقطین إِلى الرشیدِ وقیِلَ لَهُ: إِنّه رافِضی مخالِف لَکَ ، فقالَ الرشیدُ لِبعضِ خاصَّتِه : قَدْ کَثُر عِندی القولُ فی علیِّ بن یَقطین ، والقرْفُ له بخلافنا ، ومَیْلُهَ إِلى الرَّفْضِ ، ولَسْتُ أَرى فی خِدْمته لی تقصیراً ، وقَدِ امْتَحَنْتُه مِراراً ، فما ظَهَرْتُ منه على مایُقْرَفُ به ، وأُحبّ أَن أستَبرىءَ أَمرَهُ مِنْ حیثُ لایَشْعُرُ بذلک فَیَتَحرّز منّی. فقیلَ له : إِنّ الرافِضَةَ ـ یا أَمیرَ المؤمنین ـ تُخالِفُ الجماعةَ فی الوُضوء فتُخَفِّفُه ، ولا ترى غَسْلَ الرِجْلین ، فامْتَحِنْهُ مِنْ حَیث لا یَعْلمُ بالوقوفِ على وضوئه. فقال : أَجَلْ ، إِنَّ هذا الوَجْهَ یَظْهَرُ به أَمْرُه. ثم ترکه مدَّةً وَناطَهُ بشیءٍ من الشُّغْلِ فی الدارِ حتى دَخَلَ وَقْتُ الصلاة ، وکانَ علیُّ بن یَقْطین یَخلُو فی حُجْرةٍ فی الدارِ لِوُضُوئهِ وَصَلاتِه ، فلَمّا دَخَلَ وَقْتُ الصلاةِ وَقَفَ الرشید مِنْ وَراء حائطِ الحُجْرَةِ بحیث یَرى عَلیَّ بن یقطین ولا یَراه هو ، فَدَعا بالماءِ لِلْوُضُوء ، فَتَمَضْمَضَ ثلاثاً ، وَاسْتَنْشَقَ ثلاثاً ، وغَسَلَ وَجْهَهُ ، وخَلَّل شَعْرَ لِحْیَتِه ، وغَسَلَ یَدَیْه إِلى المِرْفَقَیْن ثلاثاً ، ومَسَحَ رَأْسَهُ وأُذنَیْه ، وغَسَلَ رِجْلَیْهِ ، والرشیدُ یَنْظُرُ إِلیه ، فَلَمَا رآه قد فَعَلَ ذلک لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ حتى أشْرفَ علیه بحیث یَراه ، ثم ناداهُ : کَذبَ ـ یا علیّ بن یقطین ـ مَنْ زَعَمَ أَنّکَ مِنَ الرّافِضَةِ. وصلُحَتْ حالهُ عِنْدَه. ووَرَدَ علیه کتابُ أَبی الحسن: «ابتدِئ من الان یا علیَّ بن یقَطین ، تَوَضَّأ کما أَمَرَ اللهُّ ، اغْسلْ وَجْهَکَ مَرّةً فریضةً وأًخْرى إِسباغاً ، وَاغْسلْ یَدَیْکَ مِنَ المِرْفَقَیْنِ کذلکَ ، وَامْسَحْ بِمُقَدَمِ رَأْسِکَ وَظاهِرِ قَدَمَیْکَ مِنَ فَضلِ نَداوَةِ وُضُوئکَ ، فَقَدْ زالَ ما کان یُخافُ عَلَیْکَ ، والسَّلام».

 الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد (للشیخ المفید)، ج‏۲، ص۲۲۷

 

از محمد بن فضل نقل شده است که گفت:

میان شیعیان اختلاف شد که آیا مسح پا از انگشتان تا برآمدگی پاست، یا از برآمدگی پا تا انگشتان؟

 

به همین خاطر علی بن یقطین (در نامه‌ای) خطاب به امام کاظم (علیه‌السلام) نوشت:

«فدایتان شود! شیعیان در مورد مسح پا دچار اختلاف شده‌اند. پس اگر صلاح می‌دانید، به خطِ خودتان برایم بنویسید که تکلیفم در مورد آن چیست؟ تا إن‌شاءالله، انجام دهم.»

 

(در پاسخ) امام کاظم (علیه‌السلام) نوشتند:

«آن‌چه را که در مورد اختلاف در وضو ذکر کردی، فهمیدم، و آن‌چه را که تو را به آن امر می‌کنم، این است که آب را سه بار مضمضه کنی (در دهان بگردانی)، و سه بار استنشاق کنی (در بینی بکشی)، سه بار صورت خود را بشویی و دست در موی ریشت کنی، و دستت را (از انگشتان) تا آرنج بشویی، و تمام سرت را مسح کنی، و بیرون و داخلِ گوشَت را مسح کنی، و سه بار پایت را تا برآمدگی پا بشویی، و از این (روشِ وضو گرفتن) تخلف نکنی.»

 

وقتی نامه به علی بن یقطین رسید، از آن‌چه در مورد مسئله، برایش مرقوم شده بود، تعجب کرد، چراکه دقیقاً مطابق فتوای اهل سنت بود!

 

آن‌گاه گفت: «مولایم بهتر می‌داند که چه گفته و من مطیعِ امر او هستم.»

 

پس (علی بن یقطین، از آن پس) به‌خلاف تمامِ شیعیان، طبق آن دستورالعمل وضو می‌گرفت، تا از دستور امام کاظم (علیه‌السلام) اطاعت کرده‌باشد.

 

(از طرفی) عده‌ای نزد هارون‌الرشید، از علی بن یقطین سعایت (بدگویی و سخن‌چینی) کردند و گفتند که او شیعه است و از مخالفین شماست.

 

هارون‌الرشید به برخی از نزدیکانش گفت: «گزارش‌های زیادی در مورد علی بن یقطین به من رسیده و او را متهم می‌کنند که مخالف ماست و به تشیّع گرایش دارد، اما من تا به حال کوتاهی‌ای از او ندیده‌ام. او را بارها آزموده‌ام، اما چیزی از آن اتهامات برایم ثابت نشده‌است. دوست دارم به صورتی که متوجه نشود مذهبش را بیازمایم و بی‌گناهی‌اش بر من ثابت شود.»

 

اطرافیان گفتند: «ای امیر‌المؤمنین! شیعیان در وضو گرفتن، خلاف دیگران عمل می‌کنند و آن را خلاصه می‌کنند؛ چنان‌که نمی‌بینید پاهاشان را (مانند غیرشیعیان) بشویند (بلکه تنها مسح می‌کنند.) پس به نحوی که متوجه نشود، در گوشه‌ای وضویش را نظاره کنید و او را بیازمایید.»

 

هارون‌الرشید گفت: «بله، این کار مذهبش را مشخص می‌کند.»

 

مدتی او را رها کردند و (بعد) برای کاری به خانه‌ای فرستادند، تا این‌که وقت نماز شد - و علی بن یقطین چنین بود که همواره در اتاقی به تنهایی وضو می‌گرفت و نماز می‌خواند - پس زمانی که وقت نماز شد، هارون‌الرشید از پشت پرده‌ی اتاق، طوری که علی بن یقطین او را نبیند، به نظاره ایستاد.

 

علی، مقداری آب خواست تا وضو بگیرد. آن‌گاه (مانند اهل سنت) سه بار مضمضه کرد و صورتش را شست و دست در ریش برد و دستانش را به سمت آرنج سه بار شست و سر و گوشش را مسح کرد و پاهایش را شست، در حالی که هارون‌الرشید او را می‌دید.

 

هارون، وقتی این صحنه را دید، اختیارش را از دست داد و از پشت پرده بیرون آمد و به او گفت: «هر که گمان کند تو از شیعیان هستی، دروغ گفته‌است، ای علی بن یقطین!»

 

بعد از آن‌که رابطه‌ی میانشان خوب شد، نامه‌ای از امام کاظم (علیه‌السلام) به او رسید که (در آن نوشته شده‌بود):

«ای علی بن یقطین! از این لحظه، چنان‌که خداوند امر فرموده‌است، وضو بگیر؛ صورتت را کامل بشوی، و دستانت را نیز از آرنج بشوی، و جلوی سر و روی پاهایت را با آب باقی مانده‌ی وضویت مسح کن. دیگر از این‌جهت بر تو هراسی نیست. والسلام.»

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در مورد رابطه‌ی علی بن یقطین با امام و خدماتش به شیعیان، ماجراهای جالب دیگری نیز نقل شده‌است، که با اندکی جستجو در اینترنت، قابل مشاهده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۰۲:۱۵
ابوالفضل رهبر