دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

 

...عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصَّلَاةِ تَحْضُرُ وَ قَدْ وُضِعَ الطَّعَامُ قَالَ: «إِنْ کَانَ فِی أَوَّلِ الْوَقْتِ یُبْدَأُ بِالطَّعَامِ وَ إِنْ کَانَ قَدْ مَضَى مِنَ الْوَقْتِ شَیْ‏ءٌ وَ تَخَافُ أَنْ تَفُوتَکَ فَتُعِیدَ الصَّلَاةَ فَابْدَأْ بِالصَّلَاةِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۹۸

 

از سماعة بن مهران نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) درباره این (موقعیت) سؤال کردم که وقت نماز فرا رسیده و (سفره‌ی) غذا نیز پهن شده است.

حضرت فرمودند:

«اگر در اول وقتِ (نماز) است، اول غذا را بخور، اما اگر مدتی از وقتِ (نماز) گذشته و می‌ترسی نمازت قضا شود و لازم شود قضایش را به‌جا آوری، اول نماز را بخوان.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: أَکَلَ الْغِلْمَانُ یَوْماً فَاکِهَةً وَ لَمْ یَسْتَقْصُوا أَکْلَهَا وَ رَمَوْا بِهَا فَقَالَ لَهُمْ أَبُو الْحَسَنِ ع: «سُبْحَانَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمُ اسْتَغْنَیْتُمْ فَإِنَّ أُنَاساً لَمْ یَسْتَغْنُوا أَطْعِمُوهُ مَنْ یَحْتَاجُ إِلَیْهِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۹۷

 

از یاسر خادم (خدمت‌کار امام رضا علیه‌السلام) نقل شده است:

(روزی) پسربچه‌ها میوه‌ای خوردند و بدون این‌که خوردنش را کامل کنند، آن را دور انداختند.

امام رضا (علیه‌السلام) به آن‌ها فرمودند:

«سبحان الله! اگر شما بی‌نیاز هستید، کسانی هستند که بی‌نیاز نیستند؛ میوه را به کسی بخورانید که به آن نیاز دارد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«إِذَا أَکَلَ أَحَدُکُمْ فَلْیَأْکُلْ مِمَّا یَلِیهِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۹۷

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«هرگاه یکی از شما (غذا) می‌خورد، باید از مقابل خودش (بردارد و) بخورد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ اَلْجُهَنِیِّ أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ اَلْعَظِیمِ» قَالَ لَنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «اِجْعَلُوهَا فِی رُکُوعِکُمْ.» فَلَمَّا نَزَلَتْ «سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّکَ اَلْأَعْلَى» قَالَ لَنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «اِجْعَلُوهَا فِی سُجُودِکُمْ.»

 تهذیب‌الأحکام، ج۲، ص۳۱۳

 

از عقبة بن عامر جُهَنی نقل شده است:

زمانی که آیه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ اَلْعَظِیمِ»[واقعه:۷۴] نازل شد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ما فرمودند:

«این آیه را در رکوعتان بخوانید.»

و زمانی که آیه «سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّکَ اَلْأَعْلَى»[أعلی:۱] نازل شد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ما فرمودند:

«این آیه را در سجده‌تان بخوانید.»

 

 

اما جالب است بدانید که پشت‌صحنه نزول این آیه چه بوده است و در عوالم بالا چه رخ داده که در پی آن، این آیه نازل شده و رسول خدا به مسلمانان دستور داده‌اند که این ذکر را در سجده‌هایشان بخوانند.

 

 

...رَوَى جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: «فِی اَلْعَرْشِ تِمْثَالُ جَمِیعِ مَا خَلَقَ اَللَّهُ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ» وَ إِنَّ بَیْنَ اَلْقَائِمَةِ مِنْ قَوَائِمِ اَلْعَرْشِ وَ اَلْقَائِمَةِ اَلثَّانِیَةِ خَفَقَانُ اَلطَّیْرِ اَلْمُسْرِعِ مَسِیرَةَ أَلْفِ عَامٍ وَ اَلْعَرْشُ یُکْسَى کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ أَلْفَ لَوْنٍ مِنَ اَلنُّورِ لاَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهِ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اَللَّهِ وَ اَلْأَشْیَاءُ کُلُّهَا فِی اَلْعَرْشِ کَحَلْقَةٍ فِی فَلاَةٍ وَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حِزْقَائِیلُ لَهُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاحٍ مَا بَیْنَ اَلْجَنَاحِ إِلَى اَلْجَنَاحِ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ فَخَطَرَ لَهُ خَاطِرٌ هَلْ فَوْقَ اَلْعَرْشِ شَیْءٌ فَزَادَهُ اَللَّهُ مِثْلَهَا أَجْنِحَةً أُخْرَى فَکَانَ لَهُ سِتٌّ وَ ثَلاَثُونَ أَلْفَ جَنَاحٍ مَا بَیْنَ اَلْجَنَاحِ إِلَى اَلْجَنَاحِ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ أَوْحَى اَللَّهُ: «أَیُّهَا اَلْمَلَکُ طِرْ» فَطَارَ مِقْدَارَ عِشْرِینَ أَلْفَ عَامٍ لَمْ یَنَلْ رَأْسُهُ قَائِمَةً مِنْ قَوَائِمِ اَلْعَرْشِ ثُمَّ ضَاعَفَ اَللَّهُ لَهُ فِی اَلْجَنَاحِ وَ اَلْقُوَّةِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَطِیرَ فَطَارَ مِقْدَارَ ثَلاَثِینَ أَلْفَ عَامٍ وَ لَمْ یَنَلْ أَیْضاً فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَیْهِ: «أَیُّهَا اَلْمَلَکُ لَوْ طِرْتَ إِلَى نَفْخِ اَلصُّورِ مَعَ أَجْنِحَتِکَ وَ قُوَّتِکَ لَمْ تَبْلُغْ إِلَى سَاقِ اَلْعَرْشِ.» فَقَالَ اَلْمَلَکُ: «سُبْحَانَ رَبِّیَ اَلْأَعْلَى.» فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّکَ اَلْأَعْلَى» فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:«اِجْعَلُوهَا فِی سُجُودِکُمْ.»»

 روضةالواعظین، ج۱، ص۴۷

 

از امام صادق، از پدرشان، از جدشان (امام سجاد علیهم‌السلام) نقل شده است:

«در عرش، تمثال تمام مخلوقات خداوند هست؛ چه مخلوقات خشکی و چه مخلوقات دریا. این تأویل سخن خداوند است که:

«وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ»[حجر:۲۱]؛

«و هیچ‌چیزی نیست، مگراین‌که گنجینه‌ها (مخزن‌های) آن نزد ماست.»

به‌راستی که میان (هریک از) پایه‌های عرش تا پایه بعدی، (به‌اندازه‌ی) هزار سال پرواز پرنده‌ای تیزپرواز فاصله است و عرش، در هر روز با هفتادهزار رنگ از نور که هیچ‌یک از مخلوقات خداوند توانایی نگاه کردن به‌سوی آن را ندارد، پوشانده می‌شود و تمام اشیاء در عرش، مانند حلقه‌ای در بیایان است.

و به‌راستی که خداوند فرشته‌ای دارد که به آن «حزقائیل» می‌گویند. این فرشته، هجده‌هزار بال دارد و میان هر بالش با بال دیگر، پانصد سال راه فاصله است.

[روزی] به ذهنش خطور کرد که «آیا بالای این عرش، چیزی هست؟!»

پس خداوند مثل همان بال‌هایی که داشت، بال‌های دیگری (به همان‌تعداد و به همان اندازه) بال‌هایی اضافه کرد، پس بال‌هایش سی‌وشش‌هزار تا شدند که میان هر بال با بال دیگر، پانصد سال فاصله بود.

سپس خداوند (به او) وحی فرمود: «ای فرشته! پرواز کن!»

حزقائیل به‌قدر بیست‌هزار سال پرواز کرد، اما سرش حتی به یکی از پایه‌های عرش هم نرسید.

سپس خداوند تعداد و توان بال‌هایش را دوبرابر کرد و به او دستور داد که پرواز کند. پس به‌قدر سی‌هزار سال پرواز کرد، اما باز هم نرسید.

آن‌گاه خداوند به او وحی فرمود: «ای فرشته! اگر تا زمان نفخ صور با این بال‌هایت و با همین توانت پرواز کنی، هرگز به ساق (پایین پایه‌های) عرش نخواهی رسید.»

پس فرشته (حزقائیل) عرض کرد: «سُبْحَانَ رَبِّیَ اَلْأَعْلَى»؛ «منزّه است پروردگارم که والاتر (از همه‌چیز) است.»

آن‌گاه خداوند (عزّوجلّ) این آیه را نازل کرد که:

«سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّکَ اَلْأَعْلَى»[واقعه:۷۴]؛

«(ای پیامبر!) نام پروردگار والاترت را تسبیح (تنزیه) کن.»

پس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) [به مسلمانان] فرمود: «این آیه را در سجده‌تان بخوانید.»»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

خوب است هنگام سجده‌هایمان، این ماجرا را و عظمت وصف‌ناپذیر پروردگارمان را یاد کنیم و بعد، این ذکر مبارک را بر زبان جاری کنیم که: «سُبْحَانَ رَبِّیَ اَلْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ»

آن‌گاه لذت مضاعفی از جریان این ذکر بر جانتان خواهید چشید. امتحان کنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

یک...

شبکه قرآن، محمود کریمی دارد مدحی در وصفت می‌خواند...

دوربین می‌چرخد و روی زیبای مشتاقانت را شکار می‌کند...

حرارتی در دل‌ها و اشکی بر گونه‌هاشان جاری است...

- «بابا مگه شهادته؟! بزن یه جا که شاد بخونه...»

 


 

دو...

همان‌موقع دارم لپ‌تاپ را باز می‌کنم تا برای کانال، حدیثی مناسب ولادتت پیدا کنم...

مستقیم می‌روم سراغ کافی... جلد اول... کتاب الحجة... ابواب التأریخ... باب مولد الحسین بن علی ع...

چندبار بالا و پایین می‌کنم...

جا می‌خورم...

چیزی پیدا نمی‌کنم...

خب کلینی چه گناهی دارد؟ که ولادتت هم حزن‌آمیز است...

- اولین حدیثِ بابِ ولادتت، با قبض روح مطهرت آغاز می‌شود؛ «قُبضَ الحسینُ بن علی ع یومَ عاشوراء...»

- دیگری و دیگری از این می‌گویند که جبرئیل خبر قتلت به‌دست امت جدت را به مادرت می‌دهد و این‌که مادرت (صلوات‌الله‌علیکم) به‌خلاف هر مادری، از ولادتت خوش‌حال که نیست، هیچ؛ بلکه خوش ندارد چنین حملی را [در میان چنین امتی] به دنیا آورد...

راستش تابه‌حال از این زاویه به موقعیت و احساس حضرت مادر توجه نکرده بودم؛ پس از شنیدن خبر و هنگام ولادتت...

خیلی سنگین است...

خیلی عجیب است...

خیلی غریب است...

فدایت شوم...

فدای دل مادرت...

سینه‌ام سنگین است...

خسته‌ام ولی خوابم نمی‌برد...

گفتم بنویسم، کمی سبک شوم...

گفتم شاید دلی هم‌راه شود...

دوسه‌شب‌پیش جایی می‌خواندم که فرق عشق زمینی و عشق آسمانی این است که در عشق زمینی، انسان می‌خواهد معشوقش را برای خودش نگه‌دارد و دیگران را از او منع کند و در عشق آسمانی، آدم دوست دارد عشقش را جار بزند، معشوقش را به دیگران هم بشناساند و همه را عاشق او گرداند...

 

 

و تمام...

نمی‌توانم ادامه دهم...

کلمه کم آورده‌ام...

کلمات کم آورده‌اند...

اصلاً این حرف‌ها را با کلمه نمی‌فهمانند...

به قول خاقانی: «قلم این‌جا رسید و سر بشکست.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهَا اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ):

«مَنْ أُعْطِیَ أَرْبَعَ خِصَالٍ فِی اَلدُّنْیَا فَقَدْ أُعْطِیَ خَیْرَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ فَازَ بِحَظِّهِ مِنْهُمَا: وَرَعٌ یَعْصِمُهُ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ یَعِیشُ بِهِ فِی اَلنَّاسِ وَ حِلْمٌ یَدْفَعُ بِهِ جَهْلَ اَلْجَاهِلِ وَ زَوْجَةٌ صَالِحَةٌ تُعِینُهُ عَلَى أَمْرِ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ.»

 الأمالی(للطوسی)، ج۱، ص۵۷۶

 

از فاطمه دختر امام حسین، از پدرش، از پدربزرگش امیرالمؤمنین، از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهم) نقل شده است:

«کسی که در دنیا چهار ویژگی به او داده شود، خیر دنیا و آخرت به او داده شده است و بهره‌اش را از دنیا و آخرت برده است:

«پرهیزکاری»ای که او را از حرام‌های خداوند باز دارد،

«خوش‌اخلاقی»ای که با آن میان مردم زندگی کند،

«بردباری»ای که با آن جهلِ نادان را از خود دور می‌کند

و «(داشتنِ) همسر سالم»ی که او را برای امور دنیا و آخرت یاری کند.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

خوب است که در مورد تک‌تک این ویژگی‌ها تأمل کنیم؛ هریک چگونه خیر دنیای ما را در پی خواهند داشت و چگونه خیر آخرت ما را حاصل خواهند نمود؟

- ورع (پرهیزکاری)

- حسن خلق (خوش‌اخلاقی)

- حلم (بردباری)

- همسر صالح (سالم)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

آیات قرآن کریم، خطاب به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شده است؛ به‌عنوان مثال، هرجا خداوند در قرآن می‌فرماید: «قُل...»؛ «بگو...»، خطابش به پیامبر است، هرجا می‌فرماید: «اُذکُر...»؛ «یاد کن...»، خطابش با پیامبر است و در کل، هرجا خداوند خطاب به یک «مفرد مذکر» سخنی می‌فرماید، همه، خطاب به پیامبر است.

اما روایات مهمی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که نگاه جدیدی به‌دست می‌دهد. ملاحظه بفرمایید...

 

 

...عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«نَزَلَ اَلْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اِسْمَعِی یَا جَارَةُ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۳۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قرآن به(روشِ ضرب‌المثلِ) «منظورم تو هستی، اما تو بشنو، ای همسایه!» نازل شده است.»

 

 

مشابهِ این ضرب‌المثل در فارسی، «به در می‌گویم که دیوار بشنود» است.

امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی دیگر، این سخن خود را توضیح داده‌اند:

 

 

«مَعْنَاهُ مَا عَاتَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَلَى نَبِیِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَهُوَ یَعْنِی بِهِ مَا قَدْ مَضَى فِی اَلْقُرْآنِ مِثْلُ قَوْلِهِ «وَ لَوْ لاٰ أَنْ ثَبَّتْنٰاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً» عَنَى بِذَلِکَ غَیْرَهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۳۱

 

«معنایش این است که: هرجا که خداوند (عزّوجل) در قرآن، به‌وسیله‌ی آن، پیامبرش (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مورد سرزنش قرار داده است، مقصودش دیگری است؛ مثل این سخن خداوند:

«وَ لَوْ لاٰ أَنْ ثَبَّتْنٰاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً»[اسراء:۷۴]؛

«و اگر تو را ثابت‌قدم نکرده بودیم، نزدیک بود اندکی به آنان (مشرکان) اعتماد کنی»

خداوند به‌این‌وسیله، غیر از پیامبر را قصد کرده است.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

به همین‌خاطر گفته میشود: نماز، سخن ماست با خداوند، و قرآن، سخن خداوند است با ما.

خوب است با این نگاه، قرآن را باز کنیم، به معنای آیات توجه کنیم، خود را مخاطب این آیات فرض کنیم و پیغام پروردگار به خودمان را بخوانیم.

این‌گونه قرائت قرآن شیرین‌تر و اثرگذارتر نیز خواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۵۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ قَالَ حَدَّثَنِی شَیْخٌ مِنْ أَهْلِ قَطِیعَةِ الرَّبِیعِ مِنَ الْعَامَّةِ بِبَغْدَادَ مِمَّنْ کَانَ یُنْقَلُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ لِی: قَدْ رَأَیْتُ بَعْضَ مَنْ یَقُولُونَ بِفَضْلِهِ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ فَمَا رَأَیْتُ مِثْلَهُ قَطُّ فِی فَضْلِهِ وَ نُسُکِهِ فَقُلْتُ لَهُ مَنْ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ جُمِعْنَا أَیَّامَ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ ثَمَانِینَ رَجُلًا مِنَ الْوُجُوهِ الْمَنْسُوبِینَ إِلَى الْخَیْرِ فَأُدْخِلْنَا عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَنَا السِّنْدِیُّ: یَا هَؤُلَاءِ انْظُرُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ هَلْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ فَإِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ قَدْ فُعِلَ بِهِ وَ یُکْثِرُونَ فِی ذَلِکَ وَ هَذَا مَنْزِلُهُ وَ فِرَاشُهُ مُوَسَّعٌ عَلَیْهِ غَیْرُ مُضَیَّقٍ وَ لَمْ یُرِدْ بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سُوءاً وَ إِنَّمَا یَنْتَظِرُ بِهِ أَنْ یَقْدَمَ فَیُنَاظِرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هَذَا هُوَ صَحِیحٌ مُوَسَّعٌ عَلَیْهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ فَسَلُوهُ. قَالَ: وَ نَحْنُ لَیْسَ لَنَا هَمٌّ إِلَّا النَّظَرُ إِلَى الرَّجُلِ وَ إِلَى فَضْلِهِ وَ سَمْتِهِ فَقَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع: «أَمَّا مَا ذَکَرَ مِنَ التَّوْسِعَةِ وَ مَا أَشْبَهَهَا فَهُوَ عَلَى مَا ذَکَرَ غَیْرَ أَنِّی أُخْبِرُکُمْ أَیُّهَا النَّفَرُ أَنِّی قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ فِی سَبْعِ تَمَرَاتٍ وَ أَنَا غَداً أَخْضَرُّ وَ بَعْدَ غَدٍ أَمُوتُ.» قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ یَضْطَرِبُ وَ یَرْتَعِدُ مِثْلَ السَّعَفَةِ.

 الکافی، ج‏۱، ص۲۵۸

 

از یکی از مشایخ اهل‌سنت بغداد که راوی حدیث بوده است، نقل شده است:

در ایام (وزارتِ) سِندی بن شاهک، ما - هشتاد نفر از چهره‌های خوش‌نام - را جمع کردند و نزد موسی‌بن‌جعفر (علیهماالسلام) بردند.

سندی به ما گفت: آقایان! به این مرد نگاه کنید! آیا دچار آسیب و بیماری‌ای شده است؟ چراکه مردم گمان می‌کنند بلایی سرش آمده است و در این، رابطه بزرگ‌نمایی می‌کنند. درحالی‌که این منزل و بستر اوست. او در آسایش است و در تنگنا نیست. امیرالمؤمنین (هارون‌الرشید) هیچ بدی‌ای به او نمی‌کند. (موسی‌بن‌جعفر) فقط منتظر است که امیرالمؤمنین (هارون‌الرشید) از سفر بازگردد تا با ایشان دیدار کند. این مرد سالم است و از هر جهت در آسایش است. پس (می‌توانید) از خودش بپرسید.

راوی گوید:

ما فقط دوست داشتیم به آن مرد (امام کاظم علیه‌السلام) و به فضایل و چهره نورانی‌اش نگاه کنیم.

آن‌گاه موسی‌بن‌جعفر (علیهماالسلام) فرمود:

«آن‌چه درباره آسایش و این‌چیزها گفت، همان‌طور است، جز این‌که من به شما خبر می‌دهم که من با هفت خرمای سمی، مسموم شده‌ام و فردا رنگم دگرگون می‌شود و پس‌فردا از دنیا خواهم رفت.»

راوی گوید:

نگاهم به سِندی بن شاهک افتاد که پریشان بود و مانند شاخه خرما می‌لرزید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر راجع به فتنه وقف و شبهاتی که سران واقفه در خصوص پذیرش امامت امام رضا (علیه‌السلام) برای شیعیان ایجاد کرده بودند، اشاره شده بود.

پیش‌بینی و پیش‌گیری‌های پدرشان، امام کاظم (علیه‌السلام) در این خصوص جالب توجه است...

 

 

...عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع مِنْ قَبْلِ أَنْ یَقْدَمَ الْعِرَاقَ بِسَنَةٍ وَ عَلِیٌّ ابْنُهُ جَالِسٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ أَمَا إِنَّهُ سَیَکُونُ فِی هَذِهِ السَّنَةِ حَرَکَةٌ فَلَا تَجْزَعْ لِذَلِکَ.» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا یَکُونُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ فَقَدْ أَقْلَقَنِی مَا ذَکَرْتَ. فَقَالَ: «أَصِیرُ إِلَى الطَّاغِیَةِ أَمَا إِنَّهُ لَا یَبْدَأُنِی مِنْهُ سُوءٌ وَ مِنَ الَّذِی یَکُونُ بَعْدَهُ.» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا یَکُونُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: «یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا ذَاکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: «مَنْ ظَلَمَ ابْنِی هَذَا حَقَّهُ وَ جَحَدَ إِمَامَتَهُ مِنْ بَعْدِی کَانَ کَمَنْ ظَلَمَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ حَقَّهُ وَ جَحَدَهُ إِمَامَتَهُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص.» قَالَ: قُلْتُ: وَ اللَّهِ لَئِنْ مَدَّ اللَّهُ لِی فِی الْعُمُرِ لَأُسَلِّمَنَّ لَهُ حَقَّهُ وَ لَأُقِرَّنَّ لَهُ بِإِمَامَتِهِ. قَالَ: «صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ یَمُدُّ اللَّهُ فِی عُمُرِکَ وَ تُسَلِّمُ لَهُ حَقَّهُ وَ تُقِرُّ لَهُ بِإِمَامَتِهِ وَ إِمَامَةِ مَنْ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ.» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَنْ ذَاکَ؟ قَالَ: «مُحَمَّدٌ ابْنُهُ.» قَالَ: قُلْتُ: لَهُ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمُ.

 الکافی، ج۱، ص۳۱۹

 

از محمد بن سنان نقل شده است:

یک سال پیش از آن‌که امام کاظم علیه‌السلام (با اجبار خلیفه عباسی) به عراق بیایند، خدمت ایشان رسیدم. فرزندشان علی (امام رضا علیه‌السلام) نیز کنارشان نشسته بود.

امام کاظم (علیه‌السلام) به من نگاه کردند و فرمودند:

«ای محمد! بدان که امسال حرکتی (سفری) رخ می‌دهد. بابت آن بی‌صبری نکن.»

عرض کردم:

آن حرکت چیست، فدایتان شوم؟ سخنتان مرا نگران کرد.

حضرت فرمودند:

«به‌سوی آن طاغوت (مهدی عباسی) منتقل می‌شوم اما از جانب او و خلیفه بعد از او (هادی عباسی) به من آسیبی نمی‌رسد.»[*]

عرض کردم:

چه اتفاقی می‌افتد، فدایتان شوم؟

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»[ابراهیم:۲۷]؛ «خداوند ظالمان را گمراه می‌کند و خداوند هرچه بخواهد انجام می‌دهد.»

عرض کردم:

این (ظلم) چیست، فدایتان شوم؟

حضرت فرمودند:

«هرکس در حق این پسرم ظلم کند و امامتش را پس از من انکار کند، مانند کسی است که در حق علی‌بن‌ابی‌طالب ظلم کرده است و امامت ایشان پس از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) را انکار کرده است.»

عرض کردم:

به خدا قسم، اگر خداوند عمر مرا طولانی گرداند [که امامت امام رضا علیه‌السلام را درک کنم]، حتماً حقش را تسلیم او می‌کنم و به امامتش اقرار می‌نمایم.

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«راست گفتی، ای محمد! خداوند عمرت را طولانی می‌گرداند و تو حق فرزندم را به او تسلیم می‌کنی و به امامت او و امامت کسی که بعد از او (امام) است، اقرار می نمایی.»

عرض کردم:

او کیست؟

حضرت فرمودند:

«محمد، پسرش (امام جواد علیه‌السلام)»

عرض کردم:

رضایت و تسلیم (من) برای او باد.


 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] همان‌طور که می‌دانید، امام کاظم (علیه‌السلام) به دستور هارون‌الرشید، فرزند هادی عباسی، به شهادت رسیدند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ عَنْهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ لَهُ: «یَا جَابِرُ... أُوصِیکَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلاَ تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوکَ فَلاَ تَخُنْ وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلاَ تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلاَ تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلاَ تَجْزَعْ وَ فَکِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیکَ فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِکَ مَا قِیلَ فِیکَ فَسُقُوطُکَ مِنْ عَیْنِ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عِنْدَ غَضَبِکَ مِنَ اَلْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْکَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِکَ مِنْ أَعْیُنِ اَلنَّاسِ وَ إِنْ کُنْتَ عَلَى خِلاَفِ مَا قِیلَ فِیکَ فَثَوَابٌ اِکْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُکَ وَ اِعْلَمْ بِأَنَّکَ لاَ تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اِجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ وَ لَکِنِ اِعْرِضْ نَفْسَکَ عَلَى کِتَابِ اَللَّهِ فَإِنْ کُنْتَ سَالِکاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لاَ یَضُرُّکَ مَا قِیلَ فِیکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا اَلَّذِی یَغُرُّکَ مِنْ نَفْسِکَ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَى هَوَاهَا فَمَرَّةً یُقِیمُ أَوَدَهَا وَ یُخَالِفُ هَوَاهَا فِی مَحَبَّةِ اَللَّهِ وَ مَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسُهُ فَیَتَّبِعُ هَوَاهَا فَیَنْعَشُهُ اَللَّهُ فَیَنْتَعِشُ وَ یُقِیلُ اَللَّهُ عَثْرَتَهُ فَیَتَذَکَّرُ وَ یَفْزَعُ إِلَى اَلتَّوْبَةِ وَ اَلْمَخَافَةِ فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَ مَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ اَللَّهَ یَقُولُ «إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ»»

 تحف‌العقول، ج۱، ص۲۸۴

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است که در ضمن وصیت طولانی‌شان به جابر بن یزید جُعفی فرمودند:

«ای جابر!... پنج چیز به تو توصیه می‌کنم:

«اگر به تو ظلم شد، تو ظلم نکن،

اگر به تو خیانت شد، تو خیانت نکن،

اگر [سخنانت] را تکذیب کردند، خشمگین نشو،

اگر تو را ستایش کردند، سرخوش نشو

و اگر تو را نکوهش کردند، بی‌تابی نکن.

 

و در مورد نکوهشی که درباره‌ات می‌گویند فکر کن؛

اگر آن‌چه درباره‌ات می‌گویند را در خود می‌یابی، پس افتادنت از چشم خداوند (جلّ‌وعزّ) موقع خشمگین شدنت از حق، مصیبت بزرگ‌تری است برای تو از این‌که می‌ترسی از چشم مردم بیفتی

و اگر خلاف آن‌چه درباره‌ات می‌گویند هستی، پس این، [مستوجبِ] ثوابی است که بدون این‌که جسمت به سختی افتاده باشد، به‌دست آورده‌ای.

 

و بدان که تو ولیّ (دوستِ) ما نیستی، مگر وقتی اهالی شهرت علیه تو متحد شدند و گفتند تو مرد بدی هستی، این تو را غمگین نکند و اگر گفتند مرد خوبی است، این، تو را شادمان نسازد.

 

اما [اگر در چنین موقعیتی قرار گرفتی،] خودت را به کتاب خدا عرضه کن؛

اگر در راه قرآن حرکت می‌کنی؛ یعنی نسبت به چیزهایی که (خداوند) از تو نسبت به آن بی‌رغبتی خواسته، بی‌رغبت هستی و نسبت به چیزهایی که (خداوند) تو را به آن ترغیب کرده، رغبت داری و نسبت به چیزهایی که (خداوند) تو را از آن ترسانده، می‌ترسی، در این صورت، [در راهی که می‌روی] ثابت‌قدم باش و شادمان باش؛ زیرا چیزهایی که درباره‌ات می‌گویند، ضرری به تو نمی‌رساند.

اما اگر از قرآن دور هستی، پس به چه‌چیزِ خود مغروری؟!

 

به‌راستی که مؤمن همتش این است که با نفسش بجنگد تا بر هواهای (نفسانی)اش غالب گردد؛

گاهی کجی‌هایش را راست می‌کند و به‌خاطر محبت خداوند، با هواهایش مخالفت می‌کند

و گاهی نفسش او را زمین می‌زند، پس از هواهای (نفسانی)اش پیروی می‌کند. اما خداوند جانی دوباره به او می‌بخشد، پس نجات می‌یابد و خداوند لغزشش را می‌بخشد تا (آن مؤمن) به خود بیاید و به هراس بیفتد که توبه کند و (با نفسش) مخالفت کند. به این ترتیب، به‌خاطر افزایش هراسش (از خداوند)، بصیرت و معرفتش افزایش می‌یابد.

 

این همان است که خداوند می‌فرماید:

«إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ»[اعراف:۲۰۱]؛ «کسانی که تقوا ورزیده‌اند، هرگاه دچار وسوسه‌ای از شیطان شوند، به خود می‌آیند و ناگاه بصیرت می‌یابند.»»

 

تحف‌العقول، ج۱، ص۲۸۴

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

دانستن این نکته راجع‌به شخصیت مخاطب امام باقر (علیه‌السلام) در این حدیث، ما را به فهم مقصود امام نزدیک می‌نماید:

جابر بن یزید جُعفی از اصحاب سرّ امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) بوده است و به این دلیل که ناقل روایات نابی بوده است که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در زمان خود نمی‌توانستند به همه اصحاب بگویند و منتشر کنند، سایر اصحاب این روایات را از او نمی‌پذیرفتند و تا مدت‌ها روایات او را ضعیف و خودش را اهل غلو می‌دانستند.

 

 

مطلب مرتبط پیشین:
چه شد که یونس به گریه افتاد؟!
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۱۵
ابوالفضل رهبر

 

در مورد موضوع «محدوده‌ی علم امام» که چند مطلب اخیر (+ + + + + + +) پیرامون آن ذکر شد، دو نظر عمده میان علمای شیعه مطرح است:

- فیلسوفان و عارفان، معمولاً قائل به این هستند که علم امام با علم خداوند برابر است، با این تفاوت که علم خداوند ذاتی و استقلالی است و علم امام غیرذاتی و افاضه‌ای از جانب پروردگار است.

- در مقابل، متکلمان و محدثان، هرچند علم امام را بسیار گسترده و فراتر از علم سایر انسان‌ها می‌دانند، اما تأکید دارند که این علم محدود است و بخش‌هایی از علم الهی را شامل نمی‌شود.

گویا این اختلاف نظر، ناشی از تفاوت منابعی است که هر گروه از آن طریق به این نظر رسیده‌اند؛ اهل کلام و حدیث به نصوص قرآنی و حدیثی پای‌بند هستند و اهل فلسفه و عرفان به ادله عقلی و شهودی تکیه می‌کنند، هرچند هر دو گروه برای اثبات نظر خود، به روایاتی استشهاد می‌نمایند که شاید در ظاهر با هم تعارض دارند، اما قابل جمع هستند.

 

بحث در این رابطه مفصل و دامنه‌دار است و در این مجال نمی‌گنجد (در انتها منابعی را برای مطالعه بیشتر معرفی می‌کنم)، اما اگر بخواهم همین‌جا از مطالب ارائه‌شده پیرامون علم امام، جمع‌بندی‌ای داشته‌باشم، عرض می‌کنم:

- محدوده‌ی علم امام بسیار گسترده است؛ آن‌قدر که هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم نزد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است و به این واسطه، قدرت فوق‌العاده‌ای دارند. علم ایشان محدود به مسائل شرعی نیست و مسائل تکوینی را نیز شامل می‌شود. همچنین ایشان این علوم را به انحاء مختلف به‌دست می‌آورند؛ اکتسابی یا لَدُنّی.

- علم غیب مختص به خداوند و پنهان از دیگران است، اما خداوند بخشی از این راز را با رسولانش (از جمله جبرئیل و پیامبر (صلوات‌الله‌علیهما) در میان گذاشته و آنان نیز این راز را با کسانی که خداوند خواسته (از جمله اهل‌بیت علیهم‌السلام)، در میان گذاشته‌اند.

- هرچند بخش عظیمی از علم نزد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) حاضر است، اما همه‌ی آن، بالفعل نزد ایشان حاضر نیست، ولی این امکان هست که هرگاه خداوند بخواهد یا خودشان بخواهند (و خداوند نیز بخواهد)، به‌نحوی به ایشان ابلاغ می‌شود.

و الله العالم

 

در انتها پیشنهاد می‌کنم در این خصوص این دو مقاله را مطالعه بفرمایید:

«بازخوانی قلمرو علم امام در آیینه روایات»؛ امرالله قلی‌زاده و محمدحسین فاریاب

«علم امام؛ تام یا محدود؟»؛ سیدعلی هاشمی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْإِمَامِ یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ؟ فَقَالَ: «لاَ وَ لَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِکَ.»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۷

 

از عمّار ساباطی نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم:

آیا امام غیب می‌داند؟

حضرت فرمودند:

«نه، اما هرگاه قصد کند که چیزی را بداند، خداوند او را به آن‌چیز آگاه می‌سازد.»

 

 

حال، سؤال این است که خداوند از چه طریق امام را آگاه می‌سازد؟

در حدیث زیر به بعضی از این طرق اشاره شده است...

 

 

...عَنِ اَلْحَارِثِ اَلنَّصْرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): اَلَّذِی یُسْأَلُ عَنْهُ اَلْإِمَامُ وَ لَیْسَ عِنْدَهُ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ أَیْنَ یَعْلَمُهُ؟ قَالَ: «یُنْکَتُ فِی اَلْقَلْبِ نَکْتاً أَوْ یُنْقَرُ فِی اَلْأُذُنِ نَقْراً.» وَ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): إِذَا سُئِلْتَ کَیْفَ تُجِیبُ؟ قَالَ: «إِلْهَامٌ وَ سَمَاعٌ وَ رُبَّمَا کَانَا جَمِیعاً.»

 الأمالی(للطوسی)، ج۱، ص۴۰۸

 

از حارث نصری نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

مطلبی که درباره آن از امام سؤال می‌شود و پاسخی در آن‌باره نزد امام نیست، ایشان از کجا علم پیدا می‌کند (تا بتواند پاسخش را دهد؟)

حضرت فرمودند:

«به شکل خاصی در دلِ (امام) الهام می‌شود یا به نحو خاصی در گوشِ (او) بیان می‌شود.»

از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال شد:

وقتی از شما سؤال می‌شود، چه‌طور پاسخ می‌دهید؟

حضرت فرمودند:

«(از راهِ) الهام و (یا از راهِ) شنیدن و گاهی نیز از هر دو طریق.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ ع فَقَالَ لَهُ یَحْیَى: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَى رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ شَعْرَةٌ فِیهِ وَ لَا فِی جَسَدِی إِلَّا قَامَتْ.» ثُمَّ قَالَ: «لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص.»

 الأمالی(للمفید)، ص۲۳

 

از ابن‌مغیره نقل شده است: من و یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی[۱]، نزد امام کاظم (علیهماالسلام) بودیم.

یحیی به ایشان عرض کرد:

فدایتان شوم، آن‌ها گمان می‌کنند که شما غیب می‌دانید.

حضرت فرمودند:

«سبحان الله! دستت را روی سرم بگذار! به خدا قسم، هیچ مویی روی سرم و روی بدنم نمانده، مگراین‌که راست شده است.»

سپس فرمودند:

«نه به خدا قسم، چیزی نیست، مگراین‌که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ارث رسیده است.»

 

 

 

همچنین سید رضی نقل کرده است که وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) توصیفات ظاهری قوم مغول (که فاصله‌ای طولانی با سرزمین‌های اسلامی داشتند) را بیان فرمودند، یکی از اصحاب به ایشان عرض کرد:

ای امیر مؤمنان! قطعاً به شما علم غیب داده شده است.

حضرت خندیدند و به آن مرد که از قبیله بنی‌کلاب بود، فرمودند:

«یَا أَخَا کَلْبٍ‏ لَیْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» الْآیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی.»

 نهج‌البلاغة، ص۱۸۶

 

«ای برادر کلبی! این علم غیب نیست. این، فقط علمی است که یک از دارای علم[۲] آموخته شده است.

علم غیب، تنها علم به زمان برپایی قیامت است و آن‌چیزهایی که خداوند (سبحانَهُ) فرموده است؛

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[لقمان:۳۴]؛

«به‌راستی که خداوند، نزد اوست علم به هنگام برپایی قیامت و او باران را نازل می‌فرماید و او می‌داند که در رَحِم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به‌دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام مکان می‌میرد. به‌راستی که خداوند دانا و آگاه است.»

پس خداوند (سبحانه) می‌داند که چه‌چیز در رَحِم‌هاست؛ این‌که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوت‌مند است یا بخیل، شقی است یا سعادتمند و این‌که او کسی است که در آتش (جهنم) هیزم است یا در بهشت، هم‌نشین پیامبر است.

این، همان علم غیبی است که هیچ‌کس جز خداوند نمی‌داند و هر علمی غیر از این، علمی است که خداوند به پیامبرش (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آموخته است و او به من آموخت و برایم دعا کرد که سینه‌ام آن را در بر گیرد و قفسه سینه‌ام احاطه‌اش کند.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] از نوادگان امام حسن مجتبی؛ یحیی، پسر عبدالله محض، پسر حسن مثنی، پسر امام حسن مجتبی (علیه‌السلام). او که برادر محمد نفس زکیه بود، علیه هارون‌الرشید قیام کرد و در نهایت زندانی شد و در زندان از دنیا رفت.

[۲] گویا مقصود، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

در مطالب پیشین ملاحظه فرمودید که علم غیب مختص خداوند (عزّوجلّ) است، اما خداوند از این علم به بعضی افراد افاضه فرموده است.

در این مطلب، با استناد به آیه‌ای از قرآن کریم، ملاحظه می‌فرمایید که پنج مورد از علم غیب هست که احدی از آن‌ها اطلاع ندارد و فقط به خداوند اختصاص دارد...

 

 

...عَنْ أَبِی أُسَامَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ لِی أَبِی: «أَ لَا أُخْبِرُکَ بِخَمْسَةٍ لَمْ یُطْلِعِ اللَّهُ عَلَیْهَا أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ؟» قُلْتُ: «بَلَى.» قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»

 الخصال، ج۱، ص۲۹۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«پدرم (امام باقر علیه‌السلام) به من فرمودند:

«آیا تو را آگاه کنم از پنج چیزی که خداوند احدی از مخلوقاتش را هرگز از آن‌ها مطّلع نساخته؟»

عرض کردم:

«بله (بفرمایید.)»

ایشان [این آیه را تلاوت] فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[لقمان:۳۴]؛

«به‌راستی که خداوند، نزد اوست علم به هنگام برپایی قیامت و او باران را نازل می‌فرماید و او می‌داند که در رَحِم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به‌دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام مکان می‌میرد. به‌راستی که خداوند دانا و آگاه است.»»

 

 

 

...عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ اِسْتَأْثَرَ بِهِ فِی غَیْبِهِ فَلَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ لاَ مَلَکاً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى: «إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتُهُ فَمَا اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتُهُ فَقَدِ اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اِطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِی عَلَیْهِ [یَعْلَمُهُ] اَلْکَبِیرُ مِنَّا وَ اَلصَّغِیرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَةُ.»

 بصائرالدرجات، ج۱، ص۱۱۱

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند دو (دسته) علم دارد:

(۱) علمی که آن را در غیبش، برای خودش برگزیده، و هیچ پیامبری از پیامبران را و هیچ فرشته‌ای از فرشتگان را از آن مطّلع نفرموده است؛ این، همان سخن خداوند (تعالی) است که:

«إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ»[لقمان:۳۴]؛

«به‌راستی که خداوند، نزد اوست علم به هنگام برپایی قیامت و او باران را نازل می‌فرماید و او می‌داند که در رَحِم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به‌دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام مکان می‌میرد.»

(۲) همچنین خداوند علمی دارد که فرشتگانش را از آن مطّلع کرده است و چیزی که فرشتگانش از آن مطلع باشند، حتماً حضرت محمد و خاندانش (صلوات‌الله‌علیهم) از آن اطلاع دارند و چیزی که حضرت محمد و خاندانش (علیهم‌السلام) از آن مطلع باشند، حتماً مرا نیز مطلع ساخته است. بزرگ ما (اهل بیت) و کوچک ما، تا هنگام برپایی قیامت [به آن علم دارند.]»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَدِیرٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْیَنَ یَسْأَلُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ» قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِبْتَدَعَ اَلْأَشْیَاءَ کُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ کَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِینَ وَ لَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لاَ أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْمٰاءِ»؟» فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ: ««عٰالِمُ اَلْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلىٰ غَیْبِهِ أَحَداً»؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِلاّٰ مَنِ اِرْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ» وَ کَانَ وَ اَللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ اِرْتَضَاهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «عٰالِمُ اَلْغَیْبِ» فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یُفْضِیَهُ إِلَى اَلْمَلاَئِکَةِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیْهِ فِیهِ اَلْمَشِیئَةُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلاَ یُمْضِیهِ فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلَّذِی یُقَدِّرُهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ اَلْعِلْمُ اَلَّذِی اِنْتَهَى إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ إِلَیْنَا.»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۶

 

از سَدیر بن حکیم صیرفی نقل شده است:

شنیدم که حُمران بن أعیَن از امام باقر (علیه‌السلام) درباره این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کرد:

«بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»[بقره:۱۱۷]؛

«(خداوند) ابداع‌کننده آسمان‌ها و زمین است.»

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«خداوند (عزّوجلّ) همه چیز را با علم خویش و بدون نمونه‌ای از پیش، ابداع فرموده است. پس آسمان‌ها و زمین‌ها را در حالی پدید آورد که پیش از آن‌ها آسمان‌ها و زمین‌هایی نبود. مگر این سخن خداوند (تعالی) را نشنیده‌ای:

«وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْمٰاءِ»[هود:۷]؛

«(اوست که آسمان‌ها و زمین را آفرید،) درحالی‌که تختِ (سلطنت)اش بر آب بود»؟»[۱]

حُمران به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کرد:

نظرتان راجع به این آیه چیست:

«عٰالِمُ اَلْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلىٰ غَیْبِهِ أَحَداً»[جن:۲۶]؛

«خداوند عالم به غیب است و هیچ‌کس را بر [اسرارِ] غیبِ خود آگاه نمی‌کند»؟

امام باقر (علیه‌السلام ادامه آیه را تلاوت) فرمودند:

««إِلاّٰ مَنِ اِرْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ»[جن:۲۷]؛

«(خداوند کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند) مگر فرستاده‌ای را که او را پسندیده و برگزیده است.»

به خدا قسم، حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جمله کسانی است که آن‌ها را پسندیده و برگزیده است.[۲]

اما (درباره‌ی) این سخن خداوند که «او عالم به غیب است»؛ به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ)، عالِم است به آن‌چه از مخلوقاتش غایب (پنهان) است؛ در مورد چیزهایی که قبل از این‌که آن‌ها را خلق کند و [امورشان را] به فرشتگان بسپارد، آن‌ها را در علم خود مقدّر نموده و قضاء فرموده (وقوعشان را حتمی کرده.)

ای حُمران! این همان علمی است که نزد خداوند محفوظ و منحصر به اوست؛ اگر بخواهد آن را قضاء می‌کند (حکم قطعی می‌کند تا انجام شود) و (گاهی) در مورد آن بداء برایش حاصل می‌شود (قرار قبلی برای انجامش را تغییر می‌دهد.)

اما آن علمی که خداوند (عزّوجلّ) آن را مقدّر فرموده و قضاء کرده و امضاء نموده، این، همان علمی است که به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، و بعد به ما رسیده است.»[۳]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] گویا مقصود این است که اگر پیش از آن، آسمان و زمینی خلق شده بود، عرش (تخت سلطنت) الهی بر روی آب قرار نمی‌گرفت.

[۲] در مطلب پیشین، به نقل از امام باقر (علیه‌السلام)، اشاره شد که جبرئیل (علیه‌السلام) نیز مانند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جمله فرستادگانی است که خداوند از غیب به او خبر داده است.

[۳] بر اساس آموزه‌های دینی، برای تحقق امور در عالَم، شش مرحله از جانب خداوند طی می‌شود: (۱) علم، (۲) مشیت، (۳) اراده، (۴) تقدیر، (۵) قضاء و (۶) امضاء. [توضیح بیشتر خارج از حوصله است. برای اطلاع بیش‌تر، مراجعه شود به: التوحید، ج۱، ص۳۳۴]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۱۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ: سَأَلَ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ اَلْغَیْبَ؟ فَقَالَ: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «یُبْسَطُ لَنَا اَلْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ یُقْبَضُ عَنَّا فَلاَ نَعْلَمُ.» وَ قَالَ: «سِرُّ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِیلَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِیلُ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اَللَّهُ.»»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۶

 

از مُعمّر بن خلّاد نقل شده است:

مردی از اهالی فارس، از امام رضا (علیه‌السلام) پرسید:

آیا شما غیب می‌دانید؟

حضرت فرمودند:

«[جدم] امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«[سفره‌ی]‌ علم، (گاهی) برای ما (اهل بیت) پهن می‌شود، پس ما خواهیم دانست

و (گاهی) از [جلوی] ما جمع می‌شود، پس ما نخواهیم دانست.»

ایشان همچنین فرمودند:

«خداوند (عزّوجلّ) رازش را با جبرئیل (علیه‌السلام) در میان گذاشته و جبرئیل این راز را با حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در میان گذاشته و حضرت محمد نیز آن را با هرکه خداوند خواسته، در میان گذاشته است.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۹ ، ۰۷:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب قبل، به «آصف بن برخیا» اشاره شد که با مقدار کمی که از علم کتاب داشت، توانست تخت بلقیس را در کمتر از چشم بر هم زدن، نزد حضرت سلیمان (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) حاضر کند.

در حدیثی از امام باقر (علیه‌السلام) حقیقت این انتقال تشریح شده است و علمی که عاصف با آن به چنین قدرتی دست یافته بود، با علمی که نزد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هست، مقایسه شده است.

ملاحظه بفرمایید...

 

 

...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«إِنَّ اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمَ عَلَى ثَلاَثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّى تَنَاوَلَ اَلسَّرِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ اَلْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ اَلاِسْمِ اَلْأَعْظَمِ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى اِسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ اَلْغَیْبِ عِنْدَهُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ.»

 الکافی، ج۱، ص۲۳۰

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که اسم اعظم خداوند بر هفتاد و سه حرف است. نزد آصف (بن برخیا) فقط یک حرف از این هفتاد و سه حرف بود.

پس آن حرف را به زبان آورد و زمینی که میان او و تخت بلقیس بود، فرو رفت و ناپدید شد تا او تخت را با دستش گرفت. سپس زمین، سریع‌تر از چشم بر هم زدن، به جای خود برگشت.

و نزد ما (اهل بیت) هفتاد و دو حرف از (هفتاد و سه حرف) اسم اعظم هست و یک حرف نزد خداوند (تعالی) است و آن را، در علم غیبی که نزد اوست، به خود اختصاص داده است.

«و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»؛ «و هیچ توان و قدرتی نیست، مگر با (توفیقِ) خداوندِ بلندمرتبه‌ی عظیم.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ یَحْیَى اَلْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ کَثِیرٍ فِی مَجْلِسِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذْ خَرَجَ إِلَیْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ.» قَالَ سَدِیرٌ: فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِی مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ مُیَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ: جُعِلْنَا فِدَاکَ سَمِعْنَاکَ وَ أَنْتَ تَقُولُ کَذَا وَ کَذَا فِی أَمْرِ جَارِیَتِکَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّکَ تَعْلَمُ عِلْماً کَثِیراً وَ لاَ نَنْسُبُکَ إِلَى عِلْمِ اَلْغَیْبِ: قَالَ: فَقَالَ: «یَا سَدِیرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ اَلْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»؟» قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَرَأْتُهُ. قَالَ: «فَهَلْ عَرَفْتَ اَلرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا کَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ اَلْکِتَابِ؟» قَالَ: قُلْتُ: أَخْبِرْنِی بِهِ. قَالَ: «قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ اَلْمَاءِ فِی اَلْبَحْرِ اَلْأَخْضَرِ. فَمَا یَکُونُ ذَلِکَ مِنْ عِلْمِ اَلْکِتَابِ؟» قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ هَذَا! فَقَالَ: «یَا سَدِیرُ مَا أَکْثَرَ هَذَا أَنْ یَنْسُبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى اَلْعِلْمِ اَلَّذِی أُخْبِرُکَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْضاً: «قُلْ کَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ»؟» قَالَ: قُلْتُ: قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: «أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتَابِ کُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتَابِ بَعْضُهُ؟» قُلْتُ: لاَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتَابِ کُلُّهُ. قَالَ: فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ: «عِلْمُ اَلْکِتَابِ وَ اَللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْکِتَابِ وَ اَللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا.»

 الکافی، ج۱، ص۲۵۷

 

از سَدیر بن حکیم نقل شده است:

من، ابوبصیر، یحیای بزّاز و داود بن کثیر، در جلسه‌ی امام صادق (علیه‌السلام) بودیم. ناگهان ایشان با حالتی خشمگین (از اندرونیِ منزلشان) خارج شدند و نزد ما آمدند.

امام وقتی در جای خود نشستند، فرمودند:

«چقدر تعجب می‌کنم از گروهی که گمان می‌کنند ما غیب می‌دانیم. هیچ‌کس غیب نمی‌داند جز خداوند (عزّوجلّ). من قصد داشتم کنیزم، فلانی را بزنم، اما او از من فرار کرد و من نمی‌دانستم در کدام‌یک از اتاق‌های خانه (پنهان شده) است.»

سَدیر گوید: وقتی ایشان از جای خود برخواستند و به (اندرونِ) منزلشان رفتند، من، ابوبصیر و مُیسِّر (بر ایشان) وارد شدیم و به ایشان عرض کردیم:

فدایتان شویم! به (سخنانِ) شما گوش می‌دادیم، وقتی آن چیزها را در مورد کنیزتان می‌فرمودید. ما می‌دانیم که شما علم فراوانی دارید اما به شما علم غیب نسبت نمی‌دهیم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«ای سَدیر! مگر قرآن نخوانده‌ای؟»

عرض کردم:

بله (خوانده‌ام.)

حضرت فرمودند:

«آیا در میان آیاتی که از کتاب خداوند (عزّوجلّ) خوانده‌ای، این آیه را دیده‌ای:

«قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»[نمل:۴۰]؛

«کسی که نزد او دانشی [مختصر] از کتاب بود، [به حضرت سلیمان علیه‌السلام] گفت: من آن [تخت بلقیس] را پیش از آن‌که چشمانت را بر هم بگذاری، نزد تو حاضر می‌کنم.»؟»

سدیر گوید: عرض کردم:

فدایتان شوم! این آیه را خوانده‌ام.

حضرت فرمودند:

«آیا آن مرد را می‌شناسی؟[۱] آیا آن‌چه نزد او از علم کتاب بود را می‌دانی؟»

عرض کردم:

مرا از آن آگاه کنید.

حضرت فرمودند:

«[دانسته‌ی او از کتاب] به‌قدر قطره‌ای از آب دریای اخضر[۲] بود. این مقدار، چقدر از علم کتاب است؟»

عرض کردم:

فدایتان شوم! چقدر این مقدار کم است!

حضرت فرمودند:

«ای سدیر! چه بسیار است این مقدار [همان قطره‌ای از دریا] که خداوند (عزّوجلّ) آن را به علمی منسوب کرده که به تو خبر می‌دهم.

ای سدیر! آیا در میان آیاتی که از کتاب خداوند (عزّوجلّ) خوانده‌ای، این آیه را نیز دیده‌ای:

«قُلْ کَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ»[رعد:۴۳]؛

«[ای پیامبر! به کافرانی که منکر رسالت تو از جانب من هستند،] بگو: کافی است که خداوند میان من و شما گواه باشد و نیز کسی که علم کتاب نزد اوست.»؟»

عرض کردم:

این آیه را خوانده‌ام، فدایتان شوم!

حضرت فرمودند:

«آیا کسی که تمام علم کتاب نزد اوست، بیشتر می‌فهمد یا کسی که بخشی از علم کتاب نزد اوست؟»

عرض کردم:

نه، کسی که همه علم کتاب نزد اوست (بیشتر می‌فهمد.)

آن‌گاه حضرت با دست به سینه‌شان اشاره کردند[۳] و فرمودند:

«به خدا قسم، علم کتاب، همه‌اش نزد ماست. به خدا قسم، همه‌اش نزد ماست.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] اشاره دارد به «آصف بن برخیا» که دوست، وزیر، کاتب و وصیّ حضرت سلیمان بوده است. او بود که تخت بلقیس را در کم‌تر از چشم بر هم زدن، از یمن تا بیت‌المقدس آورد. در مطلب بعد، به علم او و نسبتش با علم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) اشاره خواهد شد، إن‌شاءالله.

[۲] یکی از هفت دریایی که در دوران قدیم برای کره زمین متصور بودند؛ دریای اخضر (سبز)، دریای احمر (سرخ)، دریای اسود (سیاه)، دریای بربر، دریای عمان، دریای اقیانوس و دریای روم.

[۳] چنان‌که ملاحظه کردید، امام برای نشان دادن محلی که این علم در آن قرار دارد، به سینه مبارکشان اشاره کردند، نه سرشان و به قلب مبارکشان، نه مغزشان. به خلاف آن‌چه رایج است، بر اساس روایات، همان‌طور که ایمان و عقل در ظرف قلب قرار می‌گیرند، محل استقرار علم نیز قلب است؛ به‌عنوان مثال از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه علمی را شنیدید، آن را به کار گیرید. باید قلب‌هایتان را وسعت ببخشید؛ چراکه علم، هرگاه در قلب شخصی که تاب تحمل آن را ندارد، فراوان گردد، شیطان بر او مسلط خواهد شد.»

 الکافی، ج۱، ص۴۵

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

باید میان این‌که «علم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بسیار بسیار فراوان و بیش از حد تصور ماست»، و این‌که «ایشان علم غیب دارند و علمشان با علم خداوند برابر است»، تفکیک نمود.

در مطالب آتی، احادیث بیشتری در مورد علم امام و چند و چون آن ذکر خواهد شد، إن‌شاءالله.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۴۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ.»

 الکافی ج ۱، ص ۵۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«تمام علم مردم را در چهار [موضوع] یافتم:

اول آن‌که پروردگارت را کاملاً بشناسی،

دوم آن‌که کاملاً بفهمی با تو چه [رفتاری] کرده است،

سوم آن‌که کاملاً بفهمی از [خلقتِ] تو چه قصدی داشته است،

و چهارم آن‌که کاملاً بفهمی چه‌چیز تو را از دینت بیرون می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۹ ، ۰۷:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُوسَى بْنِ طَلْحَةَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ أَخِی یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ بِالْمَدِینَةِ فَاسْتَقْبَلَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فِی بَعْضِ أَزِقَّتِهَا، قَالَ فَقَالَ: «اِذْهَبْ یَا یُونُسَ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ» قَالَ: فَجِئْتُ إِلَى اَلْبَابِ فَإِذَا عِیسَى بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّیُّ جَالِسٌ، قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لَهُ: أَنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ، قَالَ: فَلَمْ یَکُنْ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ أَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ)، [عَلَى حِمَارٍ] قَالَ: فَدَخَلَ عَلَى اَلْحِمَارِ اَلدَّارَ، ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَیْنَا فَقَالَ: «ادْخُلاَ!» ثُمَّ قَالَ: «یَا یُونُسَ بْنَ یَعْقُوبَ أَحْسَبُکَ أَنْکَرْتَ قَوْلِی لَکَ إِنَّ عِیسَى بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ.» قَالَ قُلْتُ: إِی وَ اَللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لِأَنَّ عِیسَى بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ، فَقَالَ: «یَا یُونُسُ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ هُوَ مِنَّا حَیٌّ وَ هُوَ مِنَّا مَیِّتٌ.»

 اختیارمعرفةالرجال (رجال‌الکشی)، ج۱، ص۳۳۲

 

از یونس بن یعقوب [از راویان اهل کوفه] نقل شده است:

من در مدینه بودم که امام باقر (علیه‌السلام) در یکی از کوچه‌های مدینه به‌سوی من آمدند و فرمودند: «ای یونس! برو (جلوی) درب خانه که مردی از ما اهل بیت آن‌جاست.»

من به‌سوی خانه رفتم و دیدم «عیسی بن عبدالله قمی» آن‌جا نشسته است. به او گفتم: تو که هستی؟ گفت: من مردی از اهالی قم هستم.

چیزی نگذشته بود که امام صادق (علیه‌السلام) سوار بر الاغی آمدند و وارد خانه شدند. بعد رو به ما دو نفر کردند و فرمودند: «وارد شوید!»

بعد فرمودند: «ای یونس بن یعقوب! گمان می‌کنم این گفته مرا که «عیسی بن عبدالله» از ما اهل بیت است را [در دلت] انکار کردی.»

عرض کردم: بله به خدا قسم، فدایتان شوم؛ چون عیسی بن عبدالله مردی است از اهالی قم.

حضرت فرمودند: «ای یونس! عیسی بن عبدالله از ماست؛ چه زنده باشد و چه مرده باشد.»

 

 

در روایت دیگری که اتفاقاً خطاب به عیسی بن عبدالله است، امام صادق تصریح می‌کنند که چه کسانی به این مرتبه می‌رسند که از اهل بیت (علیهم‌السلام) باشند:

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَدَخَلَ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّیُّ فَرَحَّبَ بِهِ وَ قَرَّبَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ قَالَ: «یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لاَ کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ اَلْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۷۸

 

علی بن ابوزید از پدرش نقل کرده است:

من نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودم که «عیسی بن عبدالله قمی» وارد شد. حضرت برای او جا باز کردند، او را کنار خود نشاندند و بعد فرمودند:

«ای عیسی بن عبدالله! از ما (اهل بیت) نیست و شأن و کرامتی ندارد؛ کسی که در شهری باشد که در آن شهر صدهزار نفر یا بیشتر باشند و در آن شهر کسی باشد که از او پرهیزکارتر باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۹ ، ۰۷:۴۸
ابوالفضل رهبر