دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

 

چندسال پیش مصاحبه‌ای دیدم با یکی از دانشمندان و مدیران ایرانیِ ناسا (سازمان ملی هوانوردی و فضای آمریکا). از او سؤالی شد با این مضمون: «شما که این‌همه سال در آسمان و فضا سیر کرده‌اید، به نظرتان آیا خدا وجود دارد؟»

او نیز پاسخی داد با این مضمون: «بله، با توجه به این عظمت و نظم و… قطعاً خدا وجود دارد، اما من به ادیان اعتقادی ندارم؛ چون ادیان (آن‌چه توسط پیامبران به مردم آموخته شده) هرجا بوده‌اند، اختلاف و درگیری و جنگ در پی داشته‌اند!»

فارغ از این‌که استدلال او برای رد حقانیت ادیان و شریعت‌ها، بسیار سطحی و مغالطه‌آمیز است[۱] (که البته توقع چندانی هم، در این خصوص، از یک متخصص در علوم تجربی نیست)، پاسخی که امام صادق (علیه‌السلام) در پاسخ به چنین تفکراتی داده‌اند، قابل ملاحظه است...

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ اَلَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلرُّسُلَ قَالَ: «إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ اَلصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لاَ یُلاَمِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ اَلْآمِرُونَ وَ اَلنَّاهُونَ عَنِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ اَلْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ اَلْأَنْبِیَاءُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکَمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی اَلْخَلْقِ وَ اَلتَّرْکِیبِ فِی شَیْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِکَ فِی کُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِیَاءُ مِنَ اَلدَّلاَئِلِ وَ اَلْبَرَاهِینِ لِکَیْلاَ تَخْلُوَ أَرْضُ اَللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۶۸

 

از هشام بن حَکَم نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به زندیقی[۲] که از ایشان پرسید "[حقیقت داشتنِ وجودِ] انبیاء و رسولانِ (الهی) را چه‌گونه اثبات می‌کنی؟"، فرمودند:

«ما وقتی اثبات کردیم[۳] که "خالقی داریم که سازنده[ی عالَم] است و از ما (انسان‌ها) و از هرآن‌چه خلق فرموده، والاتر است و این سازنده، حکیم و والامقام است و (لذا) جایز نیست[۴] که مخلوقاتش او را ببینند و او را لمس کنند و او بی‌واسطه با مخلوقاتش ارتباط برقرار کند و آنان بی‌واسطه با او ارتباط برقرار کنند و او با آنان به بحث و جدل بپردازد و آنان با او به بحث و جدل بپردازند"،

پس ثابت می‌شود او در میان مخلوقاتش سفیرانی دارد که از جانبش با مخلوقات و بندگانش سخن می‌گویند و آنان را به مصلحت‌ها و منفعت‌هایشان راهنمایی می‌کنند و نیز به آن‌چه بقایشان در گرو آن است و آن‌چه نابودی‌شان را در پی دارد.

پس ثابت می‌شود آن کسانی که از جانب آن حکیمِ دانا، در میان مخلوقاتش امر و نهی می‌کنند و از جانب او سخن می‌گویند، همان انبیاء (علیهم‌السلام) هستند؛ همان‌ها که او از میان مخلوقاتش برگزیده است؛ همان حکیمانی که با حکمت تربیت شده‌اند و با حکمت مبعوث شده‌اند؛ همان‌ها که - علی‌رغم این‌که در خلقت و ظاهر مانند مردم هستند، اما - در احوالات (صفات)شان مانند آنان نیستند؛ همان‌ها که از جانب آن حکیمِ دانا، با حکمت مورد تأیید قرار گرفته‌اند.

بعد، در هر عصر و زمانی، این موضوع با دلایل و براهینی که (خودِ) رسولان و انبیاء آورده‌اند، ثابت شده است؛ تا زمینِ خدا، (هیچ‌گاه) از حجتی که با خود علمی همراه داشته باشد که دلیلِ راستیِ گفتار و جواز عدالتشان باشد، خالی نباشد.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مصاحبه‌کننده باید از او سؤال می‌کرد که آیا منشأ اختلافات و درگیری‌ها و جنگ‌ها، آموزه‌های پیامبران الهی بوده و هست، یا امیال و هواهای نفسانی انسان‌ها؛ چه این انسان‌ها پیرو دینی باشند، چه نباشند.

[۲] «زندیق» با کمی تسامح با این واژگان هم‌معناست: دهری، خدا ناباور، بی‌خدا، ماده‌گرا، ماده‌باور، ماتریالیست، آتئیست، دهری، کسی که معتقد است عالم قدیم است؛ یعنی از ازل بوده و کسی آن را خلق نکرده است و...

[۳] به‌گفته مرحوم علامه مجلسی، این حدیث، بخشی است از یک حدیث طولانی که در آن امام، ابتدا این را به آن زندیق ثابت کرده بودند که «ما خالق و سازنده‌ای داریم و...». [مرآةالعقول، ج۲، ص۲۶۲] اشاره حضرت، در این‌جا، به فراز پیشین سخنشان خطاب به اوست.

[۴] مقصود از عدم جواز، عدم جواز عقلی است؛ یعنی چنین امکانی اصلاً وجود ندارد. علت این عدم جواز هم، همان‌طور که حضرت فرموده‌اند، برتریِ وجودیِ خداوند نسبت به مخلوقاتش است. تعبیری که در این روایت به‌کار رفته «متعالی» است که شرح آن در این مقال نمی‌گنجد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

«بنده»، باید «شاکر» باشد.

«شکر»؛ هم قلبی است، هم زبانی و هم عملی.

- شکر قلبی و زبانی که معلوم است.

- شکر عملی هم یعنی آن‌چه پروردگار به ما داده است را ضایع نکنیم؛ در جای مناسب و به شکل صحیحی به کار گیریم.

 

«خداوند» هم در قرآن، دو جا خود را «شاکر» و بلافاصله «علیم» معرفی فرموده؛

«فإنّ اللهَ شاکرٌ علیمٌ» (بقره:۱۵۸)

«و کان اللهُ شاکراً علیماً» (نساء:۱۴۷)

 

«شکر بنده» که معلوم شد، «شکر خداوند» چه معنایی دارد؟

یعنی خداوند نیکیِ بنده‌اش را بی‌اثر نمی‌گذارد و ضایع نمی‌کند؛ در جای مناسب و به شکل صحیحی به کار می‌گیرد و برای او جبران می‌کند.

 

مثلاً تو؛ روزانه احادیث جالب و شیرینی می‌بینی.

دوست داری این شیرینی را به دیگران هم بچشانی.

کانالی راه می‌اندازی و اسمش را می‌گذاری «حدیثنا».

روزی یکی‌دو ساعت وقت می‌گذاری تا حدیث مناسبی پیدا کنی، جوانبش را بسنجی، با وسواس ترجمه‌اش کنی، اگر لازم بود توضیحی بنویسی، تیتر خوبی بزنی، متنش را خوشگل کنی، بسم‌الله‌ی بگویی و کلید ارسال را بزنی.

بعد، در وبلاگت هم منتشر کنی تا در تلگرام دفن نشود و روی اینترنت هم باشد که شاید کسی گذرش افتاد و گِرِهی از او باز شد.

 

اما گاهی که چشمت به تعداد ممبرهای بعضی کانال‌های خفن می‌افتد، این فکر از سرت عبور می‌کند که:

آیا این زحمت‌ها، ثمره‌ای دارد؟

کسی می‌بیند؟ به دردش می‌خورد؟

 

گاهی سرد می‌شوی...

و دوباره گرم؛

- دوستت که مهندس عمران است، عکسی می‌فرستد و می‌گوید: بعضی احادیثی که می‌فرستی را بالای تخته اتاق کارم می‌نویسم تا هم جلوی چشمم باشند و هم دیگران ببینند.

- یکی از دوستانت که مبلّغ بین‌المللی است، پیام می‌دهد و تعریف می‌کند و می‌گوید: از مطالبت استفاده می‌کنم.

- بعضی مخاطب‌ها، با حدیثی حال می‌کنند و پیام می‌دهند و تشکری و...

- بعضی دوستانت که مسجد و منبری دارند، می‌گویند: هرروز یا هرهفته مطالبت را از توی کانال برای خلق‌الله می‌خوانیم.

- بعضی کانال‌های پرمخاطب، مطلبت را کپی‌پیست می‌کنند.

- دوستی می‌گوید: اِاِاِ؟! «وبلاگ دستوار» برای توست؟! ما کلی از مطالبت را در سایتمان [بدون ذکر منبع] منتشر می‌کردیم.

- بزرگواری کامنت می‌گذارد: فلان مطلب وبلاگتان را در مقاله‌ای نقل کرده‌ام و چون پژوهشی است، نمی‌توانم به وبلاگ ارجاع دهم، حلال کنید.

- عزیزی از انگلیس پیام می‌دهد که ما یک هیأت هفتگی داریم و با هم قرار گذاشته‌ایم احادیث کانالت را هرهفته بخوانیم.

- و...

 

خلاصه مطالبت از جاهایی سر در می‌آورند که فکرش را هم نمی‌کنی.

 

چراکه خداوند «علیم» است و «شاکر»؛

می‌داند چه می‌کنی و در جای خودش می‌نشاند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۲۵
ابوالفضل رهبر

«مرد عوضی»[۱]، فیلمی است دینی، که «دینی بودن»اش را نه پنهان می‌کند و نه به صورت مخاطب می‌کوبد. عناصر فیلم، همه، به دفاع از «حق» قیام کرده‌اند؛ مضمون، داستان، دوربین، میزانسن، موسیقی، ... و جلوتر از همه، فیلم­ساز، که شعار نمی‌دهد، قواعد مدیا را می‌شناسد و به آن وفادار است. درست حرف می‌زند و حرف درستی هم می‌زند. از سطح[۲] عبور می‌کند و به مفهوم پیچیده تری می‌پردازد؛ «استقامت».

 

 

«مَنی»[۳]، مرد شریف و باایمانی است که در اوج «مشکلات» و «ابتلائات»، «صبر» دارد و قسمت پر لیوان را می‌بیند. بحران‌ها را مدیریت می‌کند و می‌تواند تکیه‌گاه خانواده‌اش باشد؛

- در مورد نقصی که دندان­پزشک مطرح می‌کند (عقب افتادن دندان از فک در تکامل)، نگاهش به مطلوبیت کلی انسان است.

- وقتی همسرش، «رُز»، با ناامیدی از مشکلات سلسله‌وار زندگی گلایه می‌کند، او به خوش‌شانسی‌هاشان اشاره می‌کند؛ این­‌که عاشق یک‌دیگرند، بچه‌های خوب و باهوشی دارند، و شغلی که او دوستش دارد. در نهایت «رُز» امیدوارانه می‌گوید «تو دوباره همه‌چیز را درست می‌کنی» و (هرچند موقتاً) آرام می‌گیرد.

- دعوای بچه‌ها را هم مدیریت می‌کند و هردو را راضی می‌کند.

- بعد از بلای عجیبی که نظام معیوب آمریکا (بلکه مدرنیته) بر سرش می‌آورد[۴]، وقتی متوجه می‌شود شاهد دوم هم مُرده است، هم‌چنان ایمانش را حفظ می‌کند، دعا می‌کند و امیدوار به یافتن نفر سوم است. اما زن باز کم می‌آورد. این بار «شک» می‌کند، از نور به تاریکی (سایه‌ی «مَنی») می‌رود[۵] و به عقوبتی سخت دچار می‌شود؛ «ترس»، «احساس گناه» و «دوری از خانواده».

«مَنی»، در تمام این مراحل «ایمان» دارد و «صبر».

او همیشه یک (بلکه چند) پله از «رُز» بالاتر می‌ایستد، اما این کافی نیست.

 

 

«احساس تنهایی» در این روند خسته‌کننده و تحقیرآمیز، او را هم به زانو در می‌آورد. این‌جاست که با یک «مَنیِ» خسته و بریده رو به رو می‌شویم. «مَنی»ای که در آستانه لِه شدن است، بر لبه‌ی چاهی که «رُز» در قعر آن است.

اما یک مرد سنتی[۶]، کسی را دارد که وقتی نمی‌داند باید چه کند، سراغش برود و از او راهنمایی بگیرد؛ «مادر».

«مادر»، بی‌کار نیست؛ برای بچه‌ها لباس می‌بافد. او مثل یک مشاور خبره و دل­سوز، گوش می‌دهد و پسر را دل­‌داری می‌دهد؛ «تقصیر تو نبوده، تو کُلّی بدبیاری آوردی که ممکنه برای هرکسی پیش بیاید.»

بعد (روحِ) فرزندش را معاینه می کند؛

- «دعا کرده‌ای؟»

- «بله»

- «در دعایت چه خواستی؟»

- «برای کمک دعا کرده‌ام.»[۷]

اشک در چشمان مادر موج می‌خورد. «درد» را تشخیص می‌دهد و «نسخه» را ملتمسانه طرف بیمار می‌گیرد؛ «برای استقامت دعا کن».[۸]

 

 

حالا «مَنی» است که باید برخیزد و «یک پله بالاتر» رود.

این کار را می‌کند، و «گشایش» آغاز می‌شود.

هرچند او نباید در انتظار معجزه‌ای باشد که مشکلاتش را آناً  حل کند، که زندگی، عرصه‌ی ابتلائات است و فرزند آدم (علیه‌السلام)، ناچار به صبر و استقامت.

 

 

در حاشیه‌ی تم اصلی، نگاه انتقادی فیلم­‌ساز به سیستم حاکم، در جای‌جای فیلم به چشم می‌خورد، که البته در خدمت داستان نیز هست.

سیستم بیماری که از «نظام سرمایه‌داری» شروع می‌شود، در نظام «رسانه‌­ای» و «علمی»، نظام «درمانی» و «بیمه»، در نظام «امنیتی» و «حقوقی» ادامه می‌یابد و در نهایت به «روان‌شناس» و «تیمارستان» ختم می‌شود. روندی کاملاً روتین. انسان‌ها توسط دو مأمور، تحت‌الحفظ از اتاقی به اتاق دیگر هدایت می‌شوند، از نقطه‌ی «الف» به نقطه‌ی «ب»، به نقطه‌ی «ج»، به...؛

- فیلم با نمایی کج از کلوب اشرافی «لک‌لک» شروع می‌شود تا نگاه فیلم­ساز را به نظام متزلزل و ناراستِ سرمایه‌داری عیان کند. کلوب لک‌لک مکانی است برای شادیِ سرد و تفاخرآمیز پول­دارهای نیویورک. کلوبی معروف که از بیرون زیبا و مطلوب به نظر می‌آید. کارآگاه پلیس، خیال می‌کند قاعدتاً باید به «مَنی» خیلی خوش بگذرد که در چنین کلوبی کار می‌کند، اما نمی‌داند که خدمه‌ی کلوب هرشب باید شاهد عیش و نوشی باشند که خود و خانواده‌شان حق شرکت در آن را ندارند.

- به محض این‌که پای «مَنی» به خیابان می‌رسد، در محاصره‌ی دو پلیس قرار می‌گیرد. پلیس‌ها مأمورند او را در دالان پرپیچ‌وخم سیستم حاکم حرکت دهند و از اتاقی به اتاق دیگر ببرند. حتی وقتی دو مأمور حضور ندارند، او حضور آن­‌ها را در خیابان، جلوی در خانه، حس می‌کند.

- رسانه، ضمن تبلیغ اتومبیل، راهِ رفتن به یک سفر خانوادگی با این ماشین را، سرمایه‌گذاری در بانک یا شرط‌بندی معرفی می‌کند. و آن که سرمایه‌ای ندارد، ناچار باید به جدول اسب‌ها چشم بدوزد.

- دندان‌پزشک، که نماینده «نظام علمی» است، «فرضیه داروین» را تبلیغ می‌کند و به نواقص خلقت اشاره می‌کند، نه کلیت کاملِ آن.

- هزینه‌ی سنگین کشیدنِ دندان‌های عقل (که علی‌القاعده نباید سنگین باشد)، فقرای جامعه را به افسردگی و ناامیدی می‌کشاند.

- شرکت بیمه، استارت «گرفتاری» را می‌زند. بیمه، خود نماد شک و تردید است. شک در قدرت خدا و عاملی برای سستیِ توکّل، هنگام بروز مشکلات و ابتلائات. کارمندان بیمه، با شک بی‌اساس‌شان، بی‌گناهی را پشت نرده‌ی زندان می‌اندازند. نرده ای که خود نیز پشت آن قرار دارند. نام شرکت بیمه، «مؤسسه زندگی نیویورک» است. گویا بیمه قرار است این بلا را بر سر تمام مردم نیویورک بیاورد. چنان­چه بر سر کسی که به جای «مَنی» متهم به دزدی شد، آورد.

 

 

- پلیس، بر اساس اتهامی بی‌اساس، و بر پایه‌ی احتمالات، چنان می‌کند که کرد. از دریچه‌ی دوربینِ هیچکاک، ساختمان اداره پلیس هم کج است. ساختمانی که از بیرون شیک و با ابهت به نظر می‌رسد، اما خرابی از در و دیوار داخلی و از روابط غیرانسانیِ حاکم بر آن می‌بارد. بنایی که دوامی نخواهد داشت.

- دادسرا نیز مانند پلیس اهمیتی به شخصیت متهم نمی‌دهد. کارها آن­‌چنان روتین پیش می‌رود که متهم اصلاً متوجه نمی‌شود چه اتفاقی در دادگاه افتاده است. بازی با کلمات و بندهای قانون، و دفاع وکیلی که تا به حال متهم را ندیده و با او صحبت نکرده، حاکی از روابطی بی‌روح و ماشینی است.

- وکیل، اولین نفری است که با متهم به گفتگو می‌نشیند، از کسانی که واقعاً او را می‌شناسند درباره شخصیت و مرامش تحقیق می‌کند و سعی می‌کند نجاتش دهد. هرچند همان‌طور که خود می‌گوید، بر چنین پرونده‌هایی تسلط ندارد و نمی‌تواند در برابر وکیل بیمه آن­‌چنان که باید، از موکل خود دفاع کند. جالب این‌جاست که دفتر وکیل، کنار دفتر شرکت بیمه است. یکی خراب می‌کند و دیگری باید تعمیر کند.

- دادگاهِ فشل، طولانی و کسل‌کننده نیز شخصی مثل «مَنی» را در آستانه‌ی پرتگاه «بی‌ایمانی» قرار می‌دهد. گویا انتظار کمک از جایی که باید به داد مظلومین برسد، بی‌فائده است و باید برای یک «معجزه» دست به دعا برداشت.

- در آخر، انسان‌های معمولی (و نه چندان باایمان)، تسلیم نظام حاکم خواهند شد. آنان توسط روان‌شناس بازجویی می‌شوند و در محاصره‌ی دو مأمور سفیدپوش، به «آسایش­گاه بیماران روانی» منتقل می‌شوند.

 

 

* این یادداشت، پیش‌تر در سایت «کافه نقد» منتشر شده است.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] "The Wrong Man (1956)" ساخته‌ی «آلفرد هیچکاک»، (ترجمه بهتر آن، «مرد اشتباهی» است.)

[۲] مثل این مفاهیم که «دروغ خوب نیست»، «خیانت بد است»، «در مشکلات باید صبور بود و از خدا کمک خواست» و...

[۳] Manny نام کوچک و دوستانه‌ی «کریستوفر امانوئل بالسترو»، شخصیت اول فیلم، با بازی «هنری فوندا».

[۴] فیلم‌ساز در ابتدای فیلم روی پرده ظاهر می‌شود و ادعا می‌کند «داستان این فیلم، برخلاف دیگر فیلم‌هایم، واقعی است، کلمه به کلمه‌اش». البته جدی بودن این حرف از شخصی مثل هیچکاک، آن هم با آن سایه بلند و صورت تاریک، چندان حتمی نیست.

[۵] پس از این صحنه، به خلاف قبل، در تمام صحنه‌ها او را با لباس تیره می‌بینیم.

[۶] «مَنی» آمریکایی است، اما اصالت ایتالیایی دارد و تمام خصوصیات یک انسان «وافادار به سنت» را در او می‌بینیم؛ از رفتار محبت‌آمیز با همسر، فرزندان و والدینش، از مشروب نخوردنش، از متانت و صبرش، از همراه داشتن «تسبیح»، از نصب تمثال مسیح (علیه‌السلام) بر دیوار خانه‌اش و...

[۷] "I Prayed For Help".

[۸] "Pray For Strength"؛ نسخه‌ای که هیچکاک برای تمام انسان‌های گرفتار در چنین سیستمی می‌پیچد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

خداوند برای کسانی که می خواهد آنان را مورد رحمت خود قرار دهد، چگونه دنیایی تدارک می بیند؟

دنیای آن ها را که قصد عذابشان را دارد، چگونه طراحی می کند؟

 

 

 

...عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

«وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ اَلدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَرْحَمَهُ حَتَّى أَسْتَوْفِیَ مِنْهُ کُلَّ خَطِیئَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسُقْمٍ فِی جَسَدِهِ وَ إِمَّا بِضِیقٍ فِی رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِخَوْفٍ فِی دُنْیَاهُ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ بَقِیَّةٌ شَدَّدْتُ عَلَیْهِ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ اَلدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أُعَذِّبَهُ حَتَّى أُوَفِّیَهُ کُلَّ حَسَنَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسَعَةٍ فِی رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِصِحَّةٍ فِی جِسْمِهِ وَ إِمَّا بِأَمْنٍ فِی دُنْیَاهُ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ بَقِیَّةٌ هَوَّنْتُ عَلَیْهِ بِهَا اَلْمَوْتَ.»

 الکافی، ج۲، ص۴۴۴

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) از خداوند (عزّوجلّ) نقل شده است:

 

«قسم به عزت و جلالم،

هیچ بنده‌ای که بخواهم به او رحم کنم را از دنیا خارج نمی‌کنم،

مگر این‌که هر خطایی که کرده، (عوضش را قبل از مرگش) از او استیفا می‌کنم؛

- یا با بیماری‌ای در جسمش،

- یا با تنگی‌ای در روزی‌اش،

- یا با هراسی در دنیایش،

- و اگر (باز هم از خطاهایش) چیزی باقی مانده باشد، مرگ را بر او سخت می‌کنم.

 

قسم به عزت و جلالم،

هیچ بنده‌ای که بخواهم او را عذاب کنم را از دنیا خارج نمی‌کنم،

مگر این‌که هر کار نیکی انجام داده، (عوضش را قبل از مرگش) به او می‌دهم؛

- یا با وسعتی در روزی‌اش،

- یا با سلامتی‌ای در جسمش،

- یا با امنیت (آسودگی خاطر) در دنیایش،

- و اگر (باز هم از کارهای نیکش) چیزی باقی مانده باشد، به‌واسطه کار نیکش، مرگش را بر او راحت می‌گیرم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۵
ابوالفضل رهبر