دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قتل» ثبت شده است

 

…عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ اَلْعَقِیلِیِّ یَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ: لَمَّا ضَرَبَ اِبْنُ مُلْجَمٍ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لِلْحَسَنِ: «یَا بُنَیَّ إِذَا أَنَا مِتُّ فَاقْتُلِ اِبْنَ مُلْجَمٍ وَ اِحْفِرْ لَهُ فِی اَلْکُنَاسَةِ - وَ وَصَفَ اَلْعَقِیلِیُّ اَلْمَوْضِعَ عَلَى بَابِ طَاقِ اَلْمَحَامِلِ مَوْضِعُ اَلشُّوَّاءِ وَ اَلرُّؤَّاسِ - ثُمَّ اِرْمِ بِهِ فِیهِ فَإِنَّهُ وَادٍ مِنْ أَوْدِیَةِ جَهَنَّمَ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۰۰

 

از علی بن ابراهیم عقیلی نقل شده است:

زمانی که ابن ملجم (لعنةالله‌علیه) به امیرالمؤمنین ضربت زد، ایشان به امام حسن (علیهماالسلام) فرمودند:

«هرگاه من از دنیا رفتم، ابن ملجم را بکش و برای او گودالی در کُناسه(ی کوفه) بِکَن. سپس او را در آن گودال بینداز؛ که آن‌جا دره‌ای از دره‌های جهنم است.»

عقیلی (راوی حدیث) در توصیف «کُناسه» گفته است:

محله‌ای (در کوفه) بوده که مَحمِل می‌ساخته‌اند و کباب‌پزها و کله‌پزها دکان داشته‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۲ ، ۰۸:۱۵
ابوالفضل رهبر

 

انسان هرچه بزرگ‌تر می‌شود، اشتباهاتش بزرگ‌تر و خطرناک‌تر می‌شوند.

کمی پیش‌تر، مطلبی با عنوان «شیعیانی که در قتل اهل‌بیت دست داشتند» منتشر شد. در آن مطلب، این حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شد: «کسی که سخن ما (اهل‌بیت) را افشاء کند، ما را به‌اشتباه نکشته‌است، بلکه به‌عمد کشته‌است!»

خیلی پیش‌تر نیز در مطلبی با عنوان «وقتی امام از مناظره شاگرد جوانش کیف می‌کند» به تبحّر فوق‌العاده «هشام بن حکم» در فن مناظره و نیز علاقه امام صادق (علیه‌السلام) به وی اشاره شد.

 

هشام بن حکم،‌ از کودکی جویای حقیقت بود و در فن مناظره در شهر خود رقیبی نداشت. در نوجوانی از عمویش (که با امام صادق علیه‌السلام در ارتباط بود) می‌خواهد که او را نزد امام ببرد تا با ایشان مناظره کند! هشام، پس از چند برخورد دقیق و حساب‌شده امام، شیعه می‌شود و ازآن‌پس، مهارت خدادادی‌اش در فن مناظره را در جهت دفاع از اهل‌بیت و نشر اعتقادات صحیح به‌کار می‌گیرد.

با وجود احادیث مدح‌کننده‌ای که از امامان شیعه در مورد هشام بن حکم صادر شده‌است، جلالت قدر او، در میان علمای شیعه، ثابت‌شده است.

 

اما این «عالم بزرگ»، یک «اشتباه بزرگ» انجام داده‌است؛

او در شرایطی که باید طبق دستور امام کاظم (علیه‌السلام)، علی‌رغم تحریک بدخواهان و خواسته نفسش، دندان روی جگر می‌گذاشت و از دفاع از اهل‌بیت خودداری می‌کرد و وارد بحث و مناظره نمی‌شد، نتوانست خود را کنترل کند و آن‌قدر بی‌احتیاطی کرد که مقدمه شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) را فراهم آورد و خود نیز آواره گشت.

هرچند هشام‌بن‌حکم، به‌خاطر نیت خیری که داشت، به تصریح روایات، عاقبت‌به‌خیر شد و مورد رحمت قرار گرفت، اما ماجرای این اشتباه او، خواندنی و عبرت‌آموز است:

 

... عَنْ أَبِی یَحْیَى وَ هُوَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ زِیَادٍ الْوَاسِطِیُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یُؤَدِّی إِلَى هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ رِسَالَةَ أَبِی الْحَسَنِ (ع) قَالَ لَا تَتَکَلَّمْ فَإِنَّهُ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ آمُرَکَ أَنْ لَا تَتَکَلَّمَ، قَالَ: فَمَا بَالُ هِشَامٍ یَتَکَلَّمُ وَ أَنَا لَا أَتَکَلَّمُ، قَالَ: أَمَرَنِی أَنْ آمُرَکَ أَنْ لَا تَتَکَلَّمَ وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَیْکَ. قَالَ أَبُو یَحْیَى: أَمْسَکَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ عَنِ الْکَلَامِ شَهْراً لَمْ‏ یَتَکَلَّمْ‏ ثُمَ‏ تَکَلَّمَ‏، فَأَتَاهُ‏ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ لَهُ: سُبْحَانَ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ تَکَلَّمْتَ وَ قَدْ نُهِیتَ عَنِ الْکَلَامِ! قَالَ مِثْلِی لَا یُنْهَى عَنِ الْکَلَامِ، قَالَ أَبُو یَحْیَى: فَلَمَّا کَانَ مِنْ قَابِلٍ، أَتَاهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ لَهُ: یَا هِشَامُ قَالَ لَکَ أَ یَسُرُّکَ أَنْ تَشْرَکَ فِی دَمِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ قَالَ لَا، قَالَ وَ کَیْفَ تَشْرَکُ فِی دَمِی فَإِنْ سَکَتَ وَ إِلَّا فَهُوَ الذَّبْحُ فَمَا سَکَتَ حَتَّى کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ).

 رجال‌‌الکشی، ص۲۷۰

 

ابویحیی (اسماعیل‌بن‌زیاد) گوید: از عبدالرحمان‌بن‌حجّاج شنیدم که نامه‌ی امام کاظم (علیه‌السلام) را به هشام‌بن‌حکم تحویل داد و به او گفت: «مناظره نکن؛ که امام به من دستور داده‌است به تو دستور دهم مناظره نکنی!»

هشام هم‌چنان مناظره می‌کرد ولی من مناظره نمی‌کردم.

عبدالرحمان (مجدداً برای یادآوری) به هشام گفت: «حضرت به من دستور داده‌است به تو دستور دهم مناظره نکنی! من پیام‌آور ایشان به سوی تو هستم.»

ابویحیی گوید: هشام یک ماه از مناظره خودداری کرد، سپس شروع به مناظره نمود.

پس عبدالرحمان‌بن‌حجاج نزد هشام رفت و به او گفت: «سبحان الله! ای ابامحمد! باز که مناظره کردی، درحالی‌که من تو را از مناظره باز داشته‌بودم!»

هشام گفت: «کسی مثل من را، نمی‌توان از مناظره باز داشت!»

ابویحیی گوید: سال بعد، عبدالرحمان‌بن‌حجاج (که احتمالاً به حج رفته‌بود و خدمت امام رسیده‌بود و دستورات جدید را دریافت کرده‌بود و به عراق بازگشته‌بود) به هشام گفت:

حضرت فرمودند به تو بگویم:‌ «ای هشام! آیا خوش‌حال می‌شوی که در ریختن خون مسلمانی شریک شوی؟»

هشام گفت: نه.

فرمودند: «پس چه‌طور می‌خواهی در ریختن خون من شریک شوی؟! اگر سکوت کردی، که هیچ، وگرنه، این کار تو (مناظره و بحث علمی با مخالفان)، ذبحِ من است.»

ابویحیی گوید: هشام سکوت نکرد، تا این‌که آن اتفاقات برای امام رخ داد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در اواخر سال هشتم هجری از همسرشان «ماریه قبطیه» (که از طرف حاکم قبط[1] به ایشان اهداء شده بود) صاحب فرزندی به نام ابراهیم شدند. در این هنگام، یکی دیگر از همسرانشان، ماریه را به کاری زشت متهم کرد.[2] در تفسیر علی‌بن‌ابراهیم‌قمی، ماجرا از زبان امام صادق (علیه‌السلام) چنین نقل شده است:

 

...و قوله: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ» [فإنها نزلت فی ماریة القبطیة أم إبراهیم ع] «وَ کَانَ‏ سَبَبُ‏ ذَلِکَ‏ أَنَ‏ عَائِشَةَ قَالَتْ‏ لِرَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَیْسَ هُوَ مِنْکَ وَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ جَرِیحٍ الْقِبْطِیِّ فَإِنَّهُ یَدْخُلُ إِلَیْهَا فِی کُلِّ یَوْمٍ، فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع: خُذِ السَّیْفَ وَ أْتِنِی بِرَأْسِ جَرِیحٍ فَأَخَذَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع السَّیْفَ ثُمَّ قَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ إِذَا بَعَثْتَنِی فِی أَمْرٍ أَکُونُ فِیهِ کَالسَّفُّودِ الْمُحْمَاةِ فِی الْوَبَرِ فَکَیْفَ تَأْمُرُنِی أَثْبُتُ فِیهِ أَوْ أَمْضِی عَلَى ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: بَلْ تَثَبَّتْ، فَجَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ فَتَسَلَّقَ عَلَیْهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ جَرِیحٌ هَرَبَ مِنْهُ وَ صَعِدَ النَّخْلَةَ فَدَنَا مِنْهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ قَالَ لَهُ انْزِلْ، فَقَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ! اتَّقِ اللَّهَ مَا هَاهُنَا أُنَاسٌ، إِنِّی مَجْبُوبٌ ثُمَّ کَشَفَ عَنْ عَوْرَتِهِ، فَإِذَا هُوَ مَجْبُوبٌ، فَأَتَى بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَا شَأْنُکَ یَا جَرِیحُ! فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْقِبْطَ یَجُبُّونَ حَشَمَهُمْ وَ مَنْ یَدْخُلُ إِلَى أَهْلِیهِمْ وَ الْقِبْطِیُّونَ لَا یَأْنَسُونَ إِلَّا بِالْقِبْطِیِّینَ فَبَعَثَنِی أَبُوهَا لِأَدْخُلَ إِلَیْهَا وَ أَخْدُمَهَا وَ أُونِسَهَا- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ» الْآیَة.»

 تفسیر القمی، ج‏۲، ص۳۱۸

 

عایشه به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: ابراهیم فرزند تو نیست، بلکه فرزند جریح قبطی است. او هرروز نزد ماریه می‌رود.

رسول خدا خشمگین شدند و به امیر مؤمنان (علیهماالسلام) فرمودند: «این شمشیر را بگیر و سر جریح را برایم بیاور.»

امیر مؤمنان شمشیر را گرفتند و فرمودند: «پدر و مادرم به فدایتان، ای رسول خدا. شما اگر مرا دنبال کاری بفرستید، سخت و سریع عمل می‌کنم. دستورتان چه‌گونه است؛ آیا (تحقیق کنم و) وقتی برایم ثابت شد، اقدام کنم یا (بدون تحقیق) کار را به سرانجام رسانم؟»

رسول خدا فرمودند: (تحقیق کن تا) برایت ثابت شود.

امیر مؤمنان به مکان سرسبزی که مادر ابراهیم (ماریه) آن‌جا بود، رفتند و خود را از دیوار بالا کشیدند.

وقتی جریح ایشان را دید، (از ترس) پا به فرار گذاشت و از درخت نخلی بالا رفت.

امیر مؤمنان نزدیک او رفتند و به او گفتند: «پایین بیا.»

جریح به حضرت عرض کرد: ای علی، از خدا بترس، این‌جا کسی نیست، من اخته‌ام. سپس عورتش را آشکار نمود و مشخص شد که او اخته است.

امیر مؤمنان او را نزد رسول خدا بردند.

رسول خدا به او فرمودند: «وضعیتت چطور است، ای جریح؟»

جریح عرض کرد: ای رسول خدا، قبطی‌ها خدمت‌کارانشان و کسانی که در میان خانواده‌شان رفت‌وآمد دارند را اخته می‌کنند. قبطی‌ها فقط با قبطی‌ها انس می‌گیرند. به‌همین‌خاطر، پدر ماریه مرا فرستاد تا نزد او روم، به او خدمت کنم و با او انس گیرم.

در این هنگام، این آیه نازل شد: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر فاسقی به شما خبری داد، تحقیق کنید تا گروهی را ناآگاهانه متهم نسازید و به خاطر کارتان پشیمان گردید.»[3]»

 

سؤال این است که چرا رسول خدا با آن‌که از بی‌پایه بودن این تهمت آگاه بودند، خشمگین شدند و دستور قتل متهم را صادر نمودند؟! این سؤال برای عبدالله‌بن‌بکیر، یکی از یاران امام صادق (علیه‌السلام) نیز پیش آمده‌است؛

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَ بِقَتْلِ الْقِبْطِیِّ وَ قَدْ عَلِمَ‏ أَنَّهَا قَدْ کَذَبَتْ‏ عَلَیْهِ‏، أَوْ لَمْ یَعْلَمْ وَ إِنَّمَا دَفَعَ اللَّهُ عَنِ الْقِبْطِیِّ الْقَتْلَ بِتَثَبُّتِ عَلِیٍّ ع فَقَالَ: «بَلَى قَدْ کَانَ وَ اللَّهِ أَعْلَمَ وَ لَوْ کَانَتْ عَزِیمَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْقَتْلُ مَا رَجَعَ عَلِیٌّ ع حَتَّى یَقْتُلَهُ، وَ لَکِنْ إِنَّمَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِتَرْجِعَ عَنْ ذَنْبِهَا، فَمَا رَجَعَتْ وَ لَا اشْتَدَّ عَلَیْهَا قَتْلُ رَجُلٍ مُسْلِمٍ بِکَذِبِهَا.»

 تفسیر القمی، ج‏۲، ص۳۱۹

 

عبدالله‌بن‌بکیر گوید به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: فدایتان شوم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دستور به قتل آن مرد قبطی دادند، با آن‌که حتماً می‌دانستند عایشه به او دروغ بسته است! یا ایشان نمی‌دانستند و خداوند با تحقیقی که امام علی (علیه‌السلام) کردند، از کشته شدنِ مرد قبطی جلوگیری کرد؟

حضرت فرمودند:

«به خدا قسم، ایشان می‌دانستند و اگر دستور قاطع به قتل او می‌دادند، امام علی قبل از کشتن او بازنمی‌گشتند.

اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این کار را کردند تا عایشه (بترسد و) از گناهش منصرف شود، اما برای او سخت نبود که یک مرد مسلمان با دروغ او کشته شود!»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] یکی از اقوام اصیل مصر که مسیحی بوده‌اند.

[2] خداوند در آیات ۱۱ الی ۲۰ سوره نور (که به آیات «اِفک» مشهور است)، به ماجرای این تهمت ناروا اشاره فرموده است.

[3] سوره حجرات، آیه۶.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین، به توصیه اکید اهل بیت (علیهم‌السلام) به «کتمان حدیث و افشاء نکردن آن نزد نامحرمان» اشاره شد.

حال به سرانجام خطرناک بی‌توجهی به این توصیه توجه فرمایید:

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَا قَتَلَنَا مَنْ أَذَاعَ حَدِیثَنَا قَتْلَ خَطَإٍ وَ لَکنْ قَتَلَنَا قَتْلَ عَمْدٍ.»

 الکافی، ج۲، ص۳۷۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که فرمودند:

«کسی که حدیث ما (اهل‌بیت) را افشاء کند، ما را به‌اشتباه نکشته‌است، بلکه به‌عمد کشته‌است!»

 

جالب است بدانید این مسئله در زمان پیامبران پیشین نیز سابقه داشته است.

به حدیث زیر توجه نمایید:

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ تَلَا هَذِهِ الآیةَ «ذلِک بِأَنَّهُمْ کانُوا یکفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ ذلِک بِما عَصَوْا وَ کانُوا یعْتَدُونَ» قَالَ:

«وَ اللَّهِ مَا قَتَلُوهُمْ بِأَیدِیهِمْ وَ لَا ضَرَبُوهُمْ بِأَسْیافِهِمْ وَ لَکنَّهُمْ سَمِعُوا أَحَادِیثَهُمْ فَأَذَاعُوهَا فَأُخِذُوا عَلَیهَا فَقُتِلُوا فَصَارَ قَتْلًا وَ اعْتِدَاءً وَ مَعْصِیةً.»

 الکافی، ج۲، ص۳۷۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که این آیه را تلاوت کردند:

«(بنی‌اسرائیل ذلیل شدند و مورد خشم خداوند قرار گرفتند؛) به‌این‌خاطر که آیات خداوند را منکر شدند و پیامبران را به‌ناحق کشتند، به‌این‌خاطر که معصیت کردند و (از حدود) تجاوز کردند.» (بقره:61)

و فرمودند:

«به خدا قسم، آنان پیامبران را نه با دستانشان کشتند و نه با ضربه شمشیرهایشان، بلکه احادیث پیامبران را شنیدند و آن‌ها را افشاء کردند و به‌این‌ترتیب پیامبران دستگیر شدند و به قتل رسیدند. این کار موجب قتل، تجاوز (از حدود) و معصیت شد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۲:۰۶
ابوالفضل رهبر

...عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ لِمَ حَرَّمَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْخَمْرَ وَ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ؟

فقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَمْ یُحَرِّمْ ذَلِکَ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَحَلَّ لَهُمْ سِوَاهُ رَغْبَةً مِنْهُ فِیمَا حَرَّمَ عَلَیْهِمْ وَ لَا زُهْداً فِیمَا أَحَلَّ لَهُمْ وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ عَلِمَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا یُصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ تَفَضُّلًا مِنْهُ عَلَیْهِمْ بِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَصْلَحَتِهِمْ وَ عَلِمَ مَا یَضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ وَ حَرَّمَهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ أَبَاحَهُ لِلْمُضْطَرِّ وَ أَحَلَّهُ لَهُ فِی الْوَقْتِ الَّذِی لَا یَقُومُ بَدَنُهُ إِلَّا بِهِ فَأَمَرَهُ أَنْ یَنَالَ مِنْهُ بِقَدْرِ الْبُلْغَةِ لَا غَیْرِ ذَلِکَ.»

ثمَّ قَالَ: «أَمَّا الْمَیْتَةُ فَإِنَّهُ لَا یُدْمِنُهَا أَحَدٌ إِلَّا ضَعُفَ بَدَنُهُ وَ نَحَلَ جِسْمُهُ وَ ذَهَبَتْ قُوَّتُهُ‏ وَ انْقَطَعَ نَسْلُهُ وَ لَا یَمُوتُ آکِلُ الْمَیْتَةِ إِلَّا فَجْأَةً وَ أَمَّا الدَّمُ فَإِنَّهُ یُورِثُ آکِلَهُ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ یُبْخِرُ الْفَمَ وَ یُنَتِّنُ الرِّیحَ وَ یُسِی‏ءُ الْخُلُقَ وَ یُورِثُ الْکَلَبَ‏ وَ الْقَسْوَةَ فِی الْقَلْبِ وَ قِلَّةَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ حَتَّى لَا یُؤْمَنَ أَنْ یَقْتُلَ وَلَدَهُ وَ وَالِدَیْهِ وَ لَا یُؤْمَنَ عَلَى حَمِیمِهِ وَ لَا یُؤْمَنَ عَلَى مَنْ یَصْحَبُهُ وَ أَمَّا لَحْمُ الْخِنْزِیرِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَسَخَ قَوْماً فِی صُوَرٍ شَتَّى شِبْهِ الْخِنْزِیرِ وَ الْقِرْدِ وَ الدُّبِّ وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُسُوخِ ثُمَّ نَهَى عَنْ أَکْلِهِ لِلْمَثُلَةِ لِکَیْلَا یَنْتَفِعَ النَّاسُ بِهَا وَ لَا یُسْتَخَفَّ بِعُقُوبَتِهَا وَ أَمَّا الْخَمْرُ فَإِنَّهُ حَرَّمَهَا لِفِعْلِهَا وَ لِفَسَادِهَا.»

و قَالَ: «مُدْمِنُ الْخَمْرِ کَعَابِدِ وَثَنٍ تُورِثُهُ الِارْتِعَاشَ وَ تَذْهَبُ بِنُورِهِ وَ تَهْدِمُ مُرُوءَتَهُ وَ تَحْمِلُهُ عَلَى أَنْ یَجْسُرَ عَلَى الْمَحَارِمِ مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ وَ رُکُوبِ الزِّنَا فَلَا یُؤْمَنُ إِذَا سَکِرَ أَنْ یَثِبَ عَلَى حَرَمِهِ وَ هُوَ لَا یَعْقِلُ ذَلِکَ وَ الْخَمْرُ لَا یَزْدَادُ شَارِبُهَا إِلَّا کُلَّ سُوءٍ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۲۴۲

 

مفضّل بن عُمر گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

فدایتان شوم، مرا آگاه کنید که چرا خداوند شراب و مردار و خون و گوشت خوک را حرام کرده‌است؟

حضرت فرمودند: 

«به‌راستی خداوند (سبحانه‌وتعالی) هرگز این‌ها را بر بندگانش حرام نکرده و دیگرچیزها را برایشان حلال نکرده، تا به چیزهای حرام رغبت یابند و چیزهای حلال را ترک کنند؛

بلکه خداوند مخلوقات را آفرید و دانست چه‌چیز بدن‌هایشان را نیرومند می‌سازد و چه‌چیز به صلاحشان است، پس از روی فضلی که بر آنان داشت، برای مصلحتشان، آن‌چیز را برایشان حلال نمود.

و دانست چه‌چیز به ضررشان است، پس آنان را از آن نهی کرد و آن را بر آنان حرام نمود.

سپس چیزهای حرام را برای کسی که مضطرّ (ناچار) است، مباح نمود و در زمانی که بدنش فقط با چیز حرام نیرو می‌گیرد، حلال فرمود و دستور داد به قدر نیاز کفایت کند، نه بیش‌تر.»

 

حضرت سپس فرمودند:

«اما «مردار» (گوشت حیوانی که ذبح نشده)؛ هیچ‌کس بر خوردن آن مداومت نکرد، مگر این‌که بدنش ضعیف شد و جسمش لاغر و بیمار گشت و نیرویش از بین رفت و نسلش قطع شد. و هیچ مردارخواری نمرد، مگر به مرگ ناگهانی.

اما «خون»؛ کسی که خون می‌خورد، دچار زردآب (سیروز کبدی) می‌شود و دهان و بدن را بدبو می‌کند و اخلاق را بد می‌سازد و موجب کَلَب (نوعی جنون) و سنگ‌دلی و نامهربانی و بی‌رحمی می‌شود. تاآن‌جاکه ایمن نیست از این‌که فرزندش و پدر و مادرش و دوست نزدیکش و هم‌نشینش را بکشد.

اما «گوشت خوک»؛ خداوند (تبارک‌وتعالی) قومی را به صورت‌های مختلفی مسخ نمود؛ شبیه خوک، میمون، خرس و... سپس (مردم را) به خاطر شباهتشان از خوردن آن‌ها نهی فرمود تا مردم از آن‌ها بهره نبرند و عقوبت آن‌ها را کوچک نشمارند.

اما «شراب»؛ خداوند آن را به‌خاطر آثارش و فسادی که ایجاد می‌کند، حرام کرده است. دائم الخمر، مانند بت‌پرست، دچار رعشه می‌شود و نور(وجود)ش از بین می‌رود و مردانگی‌اش نابود می‌گردد و او را به قتل و زنای محارم وامی‌دارد. پس وقتی مست شود، ایمن نیست از این‌که بی‌آن‌که بفمد به خانواده‌اش حمله کند. شراب برای خورنده‌اش فقط موجب شرّ می‌شود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سُئِلَ عَنِ الْمُؤْمِنِ یَقْتُلُ الْمُؤْمِنَ مُتَعَمِّداً أَ لَهُ تَوْبَةٌ. فَقَالَ: «إِنْ‏ کَانَ‏ قَتَلَهُ‏ لِإِیمَانِهِ‏ فَلَا تَوْبَةَ لَهُ‏ وَ إِنْ کَانَ قَتَلَهُ لِغَضَبٍ أَوْ لِسَبَبِ شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا فَإِنَّ تَوْبَتَهُ أَنْ یُقَادَ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ عُلِمَ بِهِ انْطَلَقَ إِلَى أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ فَأَقَرَّ عِنْدَهُمْ بِقَتْلِ صَاحِبِهِمْ فَإِنْ عَفَوْا عَنْهُ فَلَمْ یَقْتُلُوهُ أَعْطَاهُمُ الدِّیَةَ وَ أَعْتَقَ نَسَمَةً وَ صَامَ‏ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ‏ وَ أَطْعَمَ سِتِّینَ مِسْکِیناً تَوْبَةً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

 الکافی، ج‏۷، ص۲۷۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال شد اگر مؤمنی عمداً مؤمن دیگری را بکشد، آیا توبه دارد؟

حضرت فرمودند:

«اگر به خاطر ایمانش او را بکشد، توبه ندارد،

اما اگر او را از روی خشم یا با انگیزه‌ای دنیایی کشته‌باشد، توبه‌اش این است که قصاص شود،

و اگر او را نمی‌شناسند، خودش نزد اولیاء مقتول برود و نزدشان اعتراف کند که خویشاوند آن‌ها را کشته‌است؛

اگر او را بخشیدند و نکشتند، برای توبه به درگاه خداوند، دیه مقتول را بپردازد و اسیر (برده‌ای) را آزاد کند و دو ماه پشت‌سرهم روزه بگیرد و شصت مِسکین (فقیر زمین‌گیر) را غذا دهد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۴۵
ابوالفضل رهبر