دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایت اهل بیت» ثبت شده است

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ وَ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ أَبِی الْجَارُودِ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ» وَ فَرَضَ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۲۸۹

 

عمربن‌اُذَینه از شش نفر از اصحاب بزرگ (زُراره‌بن‌اعیَن، فُضَیل‌بن‌یسار، بُکَیربن‌اعیَن، محمدبن‌مُسلم، بُرَیدبن‌معاویه و ابی‌الجارود) نقل کرده‌است که همگی از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند:

«خداوند (عزّوجلّ) پیام‌برش را به ولایتِ امام علی (صلوات‌الله‌علیهما) دستور داد و این آیه را بر او نازل فرمود:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»[مائده:۵۵]؛

«ولیِ شما تنها خداست و پیام‌بر او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛ آن‌کسانی که نماز را به‌پا می‌دارند و در حال رکوع، زکات می‌پردازند.»

و خداوند ولایتِ صاحبان امرِ (ولایت) را واجب گردانید، اما (مردم) نفهمیدند ولایت چیست.

پس خداوند به حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دستور داد که همان‌طور که نماز و زکات و روزه و حج را برای مردم شرح نموده، ولایت را نیز برایشان شرح دهد.

زمانی که این دستور از جانب خداوند رسید، سینه پیام‌بر خدا تنگ شد و نگران شد که مردم از دینشان برگردند و او را تکذیب کنند، به همین دلیل، سینه‌اش تنگ شد و به پروردگارش رجوع کرد.

پس خداوند (عزّوجلّ) این آیه را به او وحی فرمود:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»[مائده:۶۷]؛

«ای پیام‌بر! آن‌چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده‌است را (به مردم) برسان، چراکه اگر چنین نکنی، پیام او را نرسانده‌ای. خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند.»

پس پیام‌بر دستور خداوند (تعالی‌ذکره) را اعلان نمود و در روز «غدیر خم» برای (برپاییِ) ولایت حضرت علی (علیه‌السلام) به‌پا خواست، برای نماز دسته‌جمعی ندا داد و به مردم دستور داد شاهدان، (این ماجرا را) به غائبان برسانند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۳:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

برخی از اهل‌سنت، شیعیان را به‌خاطر اعتقاد به تقیه، مورد طعن قرار می‌دهند و چنین تبلیغ می‌کنند که شیعیان اهل پنهان‌کاری‌اند و قابل اعتماد نیستند.

خوب است اهل‌سنت منصف به تاریخ مراجعه کنند و فشار سنگین خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس را بر اهل‌بیت (علیهم‌السلام)‌ و شیعیانشان ملاحظه نمایند تا متوجه شوند:

مذهب اصیلی که در اقلیت بوده و اعتقاد به آن ممنوع تلقی می‌شده، برای حفظ خود مجبور به تقیه و پنهان‌کاری بوده‌است؛

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«اتَّقُوا عَلَى دِینِکُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی النَّاسِ کَالنَّحْلِ‏ فِی‏ الطَّیْرِ لَوْ أَنَ‏ الطَّیْرَ تَعْلَمُ مَا فِی أَجْوَافِ النَّحْلِ مَا بَقِیَ مِنْهَا شَیْ‏ءٌ إِلَّا أَکَلَتْهُ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا مَا فِی أَجْوَافِکُمْ أَنَّکُمْ تُحِبُّونَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَأَکَلُوکُمْ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَنَحَلُوکُمْ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْکُمْ کَانَ عَلَى وَلَایَتِنَا.»

 الکافی، ج‏۲، ص۲۱۸

 

عبدالله‌بن‌ابی‌یعفور از امام صادق (علیه‌السلام)‌ نقل کرده‌است که فرمودند:

«نگران دینتان باشید و آن را با تقیه بپوشانید؛ زیرا کسی‌که تقیه ندارد، ایمان نیز ندارد.

به‌راستی شما در میان مردم، مانند زنبور عسل در میان پرندگان هستید. اگر پرندگان بدانند درون زنبور عسل چیست، همه‌شان را می‌خورند و هیچ‌یک را باقی نمی‌گذارند.

مردم نیز اگر بدانند درون شما چیست؛ این‌که ما اهل‌بیت را دوست دارید، شما را با زبان‌هایشان می‌خوردند و در پنهان و آشکار بدگویی‌تان را می‌کردند.

خداوند رحمت کند بنده‌ای از شما را که بر ولایت ما اهل‌بیت (پایدار) باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

...قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فِی قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ عَنْ صَلَاتِهِ وَ زَکَاتِهِ وَ حَجِّهِ وَ صِیَامِهِ وَ وَلَایَتِهِ إِیَّانَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَتَقُولُ الْوَلَایَةُ مِنْ جَانِبِ الْقَبْرِ لِلْأَرْبَعِ مَا دَخَلَ فِیکُنَّ مِنْ نَقْصٍ فَعَلَیَّ تَمَامُهُ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۴۱

 

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«از مُرده، در قبرش، از پنج مسئله سؤال می‌شود؛ از نمازش، زکاتش، حجّش، روزه‌اش و ولایتش نسبت به ما اهل بیت.

آن‌گاه ولایت از گوشه‌ای از قبر، به چهارتای دیگر می‌گوید: هر نقصی در شما باشد، کامل کردنش با من!»

 

این پنج مسئله، به تصریح احادیث، بنیان‌های اصلی اسلام هستند و جالب است بدانید در آن احادیث نیز «ولایت اهل بیت علیهم‌السلام» مهمترین رکن معرفی شده‌است. به عنوان نمونه:

 

...عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ یَعْنِی الْوَلَایَةَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده‌است که فرمودند:

«اسلام بر پنج (پایه) استوار شده‌است؛ نماز، زکات، روزه، حج و ولایت.

هرگز برای چیزی مثل ولایت فریاد (دعوت) بر نیامده‌است، اما مردم آن چهارتا را گرفته‌اند و «ولایت» را رها کرده‌اند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۴۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لِأَبِی جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ وَ أَنَا أَسْمَعُ «أَتَیْتَ الْبَصْرَةَ» فَقَالَ نَعَمْ قَالَ «کَیْفَ رَأَیْتَ مُسَارَعَةَ النَّاسِ إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ دُخُولَهُمْ فِیهِ» قَالَ وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَقَلِیلٌ وَ لَقَدْ فَعَلُوا وَ إِنَّ ذَلِکَ لَقَلِیلٌ فَقَالَ «عَلَیْکَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى کُلِّ خَیْرٍ...»

 الکافی، ج‏۸، ص۹۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که به ابوجعفر احول فرمودند: «به بصره رفتی؟»

عرض کرد: بله.

فرمودند: «شتاب مردم نسبت به این امر (ولایت اهل بیت علیهم‌السلام) و ورودشان به آن (پذیرش مکتب تشیع) را چگونه دیدی؟»

عرض کرد: به خدا قسم، آن‌ها (شیعیان بصره) کم هستند. فعالیت‌هایی هم انجام داده‌اند، اما واقعاً کم است.

حضرت فرمودند: «نوجوانان را دریاب، که آنان به سوی هر کار خیری شتابان‌ترند...»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

[1] شهر بصره، در ابتدا پایگاه هواداران عثمان و دشمنان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود و بعدها کم‌کم ترکیب جمعیتی‌اش تغییر کرد. به گفته جوان شیعه اهل بصره (که سال گذشته به برکت پیاده‌روی اربعین هم‌کلام شدیم)، امروز اکثر غریب‌به‌اتفاق اهالی بصره شیعه هستند.

[2] یاد سخن آن معلم بازنشسته زابلی افتادم که با افسوس می‌گفت: زابل، شهر معلم‌خیزی است و تا پیش از دولت اصلاحات، معلمان شیعه‌ی زابلی در سراسر سیستان و بلوچستان به تدریس مشغول بودند، اما پس از اجرای سیاست ممنوعیت تدریس معلمان در شهرهای دیگر، توسط آن دولت، ورق برگشت و امروز (سال۹۰) حتی بسیاری از نوجوانان شیعه زابلی هم، تحت تعلیم معلمان اهل سنت هستند. (توضیح‌آن‌که زابل محل تمرکز شیعیان در استان سیستان‌وبلوچستان است و ظاهراً با تدبیر دولت‌های پیشین، معلمان استان، عموماً از این شهر انتخاب می‌شده‌اند.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۵
ابوالفضل رهبر

...عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ؟ قَالَ: «لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَیْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَیَّعَ مِنْهَا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَایَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لِلَّهِ فِیهِ مِنْ نَصِیبٍ.» قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: «یَا مُعَلَّی إِنِّی عَلَیْکَ شَفِیقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَیِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ.» قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ: «أَیْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ وَ الْحَقُّ الثَّانِی أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِیعَ أَمْرَهُ وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِینَهُ بِنَفْسِکَ وَ مَالِکَ وَ لِسَانِکَ وَ یَدِکَ وَ رِجْلِکَ وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَکُونَ عَیْنَهُ وَ دَلِیلَهُ وَ مِرْآتَهُ وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ یَجُوعُ وَ لَا تَرْوَی وَ یَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ یَعْرَی وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ یَکُونَ لَکَ خَادِمٌ وَ لَیْسَ لِأَخِیکَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَکَ فَیَغْسِلَ ثِیَابَهُ وَ یَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ یَمْهَدَ فِرَاشَهُ وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِیبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِیضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَی قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ یَسْأَلَکَهَا وَ لَکِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ وَصَلْتَ وَلَایَتَکَ بِوَلَایَتِهِ وَ وَلَایَتَهُ بِوَلَایَتِکَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۹

 

از معلی بن خُنیس نقل شده است که گفت:
به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:
«حق مسلمان بر مسلمان» چیست؟

حضرت فرمودند: 
«برای مسلمان هفت حقِ واجب است؛ حقوقی که آن‌چنان واجب‌اند که اگر مقداری از آن را ضایع کند، از ولایت و طاعتِ خداوند خارج می‌گردد، و برایش بهره‌ای نخواهد بود.»

معلّی بن خُنیس گوید عرض کردم: 
فدای‌تان شوم، آن حقوق چیست؟

حضرت فرمودند:
«ای معلّی! من دلسوزِ تو هستم. می‌ترسم (آن حقوق را) ضایع نمایی، و مراعات ننمایی، و (مطلبِ مسئولیت‌آوری را) بدانی و عمل نکنی.»

معلّی گوید عرض کردم: 
«لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏»؛ هیچ نیرویی جز (نیروی) خداوند نیست.

حضرت فرمودند: 
«۱- راحت‌ترین حق از آن حقوق، این است که آن‌چه برای خودت دوست می‌داری، برای او نیز دوست بداری، و آن‌چه برای خودت نمی‌پسندی، برای او نیز نپسندی.

۲- و حق دوم، این است که از (موجباتِ) نارضایتی او پرهیز کنی و به دنبال رضایتش باشی و دستورش را اطاعت کنی.

۳- و حق سوم، این‌که او را با جان و مال و زبان و دست و پایت یاری نمایی.

۴- و حق چهارم، این‌که چشم، راهنما و آینه‌اش باشی.

۵- و حق پنجم، این‌که سیر نشوی و سیرآب نگردی و لباس نپوشی، درحالی‌که او گرسنه و تشنه و بی‌لباس است.

۶- و حق ششم، این‌که اگر خدمت‌کاری داشتی و برادرت خدمت‌کار نداشت، واجب است خدمت‌کارت را بفرستی تا لباسش را بشوید و غذایش را درست کند و رخت‌خوابش را پهن نماید.

۷- و حق هفتم، آن است که سوگندش را بپذیری، و دعوتش را اجابت نمایی، و در بیماری‌اش به عیادتش روی، و بر جنازه‌اش حاضر شوی، و هرگاه فهمیدی نیازی دارد، به رفع آن، پیش‌دستی کنی و مجبورش نکنی که آن را از تو بخواهد، بلکه باید به‌سرعت پیش‌دستی کنی.

پس هرگاه چنین کردی، ولایت خود را به ولایت او، و ولایت او را به ولایت خود، پیوند داده‌ای.»



پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک: به این ترتیب (با توجه به جمله آخر امام)، یک «شبکه‌ی ولایی منسجم» میان مسلمین شکل می‌گیرد.
دو: حقوق مذکور، حقوق «مسلمین» به گردن هم‌دیگر است، نه حقوق «شیعیان» و نه فقط «مؤمنین».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۱
ابوالفضل رهبر

بسم الله...

نیمه‌شب است. به سرت می‌زند وبلاگی راه بیاندازی، تا راهی باز کنی برای کلماتی که سال‌هاست خود را به دیوارهای بلند سینه‌ات کوبیده‌اند، راهی برای نفَس‌هایت که این روزها سخت‌تر بالا می‌آیند، و راهی برای خودت.

 

اسمش، در گوشه‌ای از دیوان «ابوالفرج رونی» نشسته است و از آن دور، صدایت می‌کند. ساعت‌ها به دنبال صدا می‌گردی و آخر پیدایش می‌کنی؛ «دستوار».

 

نماز و کمی خواب...

صبح لپ‌تاپت را روشن می‌کنی، مرورگر کرومت را باز می‌کنی و عجب...

چه جالب...

راه‌اندازی وبلاگت مصادف شده با سا‌ل‌روز تولدت.

«اریک اشمیت» کیک و کادوها را روی صفحه مانیتورت چیده و لابد خودش جایی همین گوشه‌کنارها (مثلاً در لنز وِب‌کَم‌ات) نشسته، تا برق شگفتی و قدردانی را در چشمانت شکار کند و بلافاصله برود سراغ دیگر مولودهای ۱۱مهر.

 

 

بعد، این فکر، مثل موریانه، از منفذی وارد سرت می‌شود که در «اولین پست» چه بنویسی؟ خُب «اولین پست» خیلی مهم است و تو باید از پَسَش خوب برآیی.

بعد، می‌ترسی نکند این «اولین پست»ات هم به سرنوشت «اولین پست» وبلاگ قبلی‌ات - که آخرینش هم بود - دچار شود.

 

این می‌شود که «روز»ها یکی‌یکی از تو و وبلاگِ خالی‌ات رد می‌شوند و چندقدمی آن‌طرف‌تر، برمی‌گردند و با پوزخندی، بابت تمام ترس‌هایت تحقیرت می‌کنند.

 

این می‌شود که ۳۳ روز می‌گذرد و تو زیر آوار این همه «ترس» و «حقارت»، ناتوان‌تر می‌شوی...

 

...تا این‌که یاد جمله‌ای می‌افتی که بارها دستت را کشیده و از «رکود» به «حرکت»ات رسانده؛

«إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ»

 نهج‌البلاغه، حکمت۱۷۵

«هرگاه از چیزى ‏ترسیدی، در آن واقع شو؛ چراکه تحمل این ترس، سخت‌تر است از تحمل چیزی که از آن می‌ترسی.»

 

باز هم علی(ع) به دادت رسیده و راه‌ها را گشوده.

 

نیمه شب است. دل به دریا می زنی، «بسم الله»ی می‌نویسی و شروع می‌کنی؛ «نیمه‌شب است. به سرت می‌زند وبلاگی راه بیاندازی، تا راهی باز کنی برای کلماتی که...»

 

کل هم و غم سینجلی

بُن‌بستی نیست، و غمی نخواهد بود، با «ولایت»ات

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۴:۵۸
ابوالفضل رهبر