دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اختلاف افکنی» ثبت شده است

 

پیش‌تر در مورد محبت برخی خلفای بنی‌عباس به اهل بیت (علیهم السلام) و آگاهی‌شان نسبت به حقانیت و منزلت ایشان روایاتی ذکر شد.

 

ملاحظه شد که آنان به خاطر ترس از قیام اهل بیت (علیهم السلام) ـ به قول امام حسن عسکری (علیه السلام) ـ همواره شمشیرهای‌شان را بر سر آن بزرگواران قرار داده بودند و یکی را پس از دیگری به شهادت می‌رساندند.
در روایت ذیل نیز نقل شده است که منصور دوانیقی پس از این‌که امام صادق (علیه السلام) به دستور او به شهادت می‌رسد، برای ایشان می‌گرید و در عین حال، دستور قتل جانشین‌شان را نیز صادر می‌کند!

 

ابو ایوب نحوی نقل کرده است:
ابو جعفر منصور (دوانیقی)، نیمه‌شبی (کسانی را) دنبال من فرستاد. نزد او رفتم و بر او وارد شدم، در حالی که بر تخت نشسته بود و شمعی مقابلش بود و در دستش نامه‌ای بود. وقتی به او سلام کردم، در حالی که گریه می‌کرد، نامه را به سویم پرتاب کرد.

 

به من گفت: «این نامه محمد بن سلیمان (حاکم مدینه) است که به ما خبر داده جعفر بن محمد (علیهما السلام) مرده است. إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، کجا شخصی مثل جعفر را می‌توان یافت؟»
سپس گفت: «بنویس»

 

من مقدمه نامه (به حاکم مدینه) را نوشتم.

 

گفت: «بنویس: اگر (جعفر بن محمد) کسی را به طور مشخص وصیِ خود کرده است، او را (نزد خود)حاضر کن و گردنش را بزن!»

 

(بعدها) پاسخِ نامه آمد که «او (امام صادق) پنج نفر را وصیِ خود کرده است که یکی‌شان ابو جعفر منصور (دوانیقی) است و (بقیه:) محمد بن سلیمان (حاکم مدینه)، عبدالله (فرزند بزرگشان؛ عبدالله افطح)، موسی (فرزند دیگرشان؛ امام کاظم) و حمیده (همسرشان؛ مادر امام کاظم).»

 

آن‌گاه منصور گفت: «این‌ها را نمی‌توان کشت.»

 

 الکافی، ج‏۱، ص۳۱۰

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت: یکی از دلائل انشعاب فرقه فطحیه (که عبدالله افطح را جانشین امام صادق و امام هفتم می‌دانند) همین وصیت امام صادق است.

چنان‌چه قبلاً ذکر شده است، اهل بیت برای رفع خطرات از سلسله امامت و جامعه شیعی، گاه اختلافاتی را میان شیعیان شکل می‌دادند، تا حکومت از انسجام شیعیان احساس خطر نکند و کمر به نابودی‌شان نبندد.

بعد از شهادت امام صادق، جمعی از علمای شیعه نزد عبدالله افطح رفتند و سؤالاتی از او پرسیدند و وقتی دیدند قادر به پاسخ‌گویی نیست، متوجه شدند او شأن امامت را ندارد. با این روشن‌گری، بسیاری از خطاکاران بازگشتند. بعضی دیگر هم که بر امامت عبدالله اصرار داشتند، پس از مرگش (که به فاصله هفتاد روز از شهادت امام صادق رخ داد) به امام کاظم رجوع کردند. به این ترتیب فرقه فطحیه پس از مدتی، آرام آرام مضمحل شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۴:۴۶
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَنِی ثُمَّ جَاءَهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْهَا فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِی ثُمَّ جَاءَ رَجُلٌ آخَرُ فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِی وَ أَجَابَ صَاحِبِی فَلَمَّا خَرَجَ الرَّجُلَانِ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ مِنْ شِیعَتِکُمْ قَدِمَا یَسْأَلَانِ فَأَجَبْتَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِغَیْرِ مَا أَجَبْتَ بِهِ صَاحِبَهُ فَقَالَ: «یَا زُرَارَةُ إِنَّ هَذَا خَیْرٌ لَنَا وَ أَبْقَى لَنَا وَ لَکُمْ وَ لَوِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ لَصَدَّقَکُمُ النَّاسُ عَلَیْنَا وَ لَکَانَ أَقَلَّ لِبَقَائِنَا وَ بَقَائِکُمْ.» 

 الکافی، ج‏۱، ص۶۵

 

زرارة بن اَعیَن، نقل می‌کند:
از امام باقر، علیه‌السلام، مسئله‌ای پرسیدم و ایشان پاسخم را دادند.
سپس مردی نزد امام آمد و (همان‌مسئله) را از ایشان پرسید و ایشان پاسخی خلاف پاسخی که به من داده بودند، به او دادند.
سپس مردی دیگر آمد (و همان‌مسئله را پرسید) و امام پاسخی خلاف پاسخی که به من و به نفر اول داده بودند، به او دادند.

وقتی آن دو مرد از نزد حضرت رفتند، عرض کردم:
ای فرزند رسول خدا! آن دو مرد، هر دو اهل عراق و از شیعیان شما بودند، آمدند و سؤال پرسیدند، اما شما به هر یک از آن‌دو پاسخی خلاف پاسخ رفیقش دادید!!

حضرت فرمودند:
«ای زراره! به راستی که این، هم برای ما (اهل بیت) بهتر است و هم موجب بقای بیشتر ما و شما (شیعیان) می‌شود.
شما اگر بر امری واحد گرد آیید، مردم شما را بر ما تصدیق می‌کنند (می‌فهمند که شیعیان ما هستید) و این موجب بقاءِ کمتر ما و شما می‌گردد.»
 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- اختلاف در نقل احادیث، گاهی نیز موجب بدگمانی اصحاب نسبت به یک‌دیگر و درگیری‌هایی می‌شده است. به این ترتیب که مثلاً دو نفر یک مسئله را به دو صورت از امام شنیده و در شهر خود یا در میان حلقه‌ی شاگردان خود بیان می‌کردند. آن‌گاه برای هر یک از دو گروه، این سؤال پیش می‌آمد که مگر می‌شود امام به یک مسئله به دو صورت متفاوت پاسخ داده باشند! لذا گمان‌شان به این سمت می‌رفت که شاید طرف مقابل این حدیث را جعل کرده و به امام نسبت داده است. 
اختلاف‌افکنی‌های کنترل‌شده و وانمود کردن به وجود اختلاف میان اصحاب، از سیاست‌های اهل بیت، علیهم السلام، برای کاستن از حساسیت‌ها و بقای مذهب بوده است.

۲- از آن‌جا که ائمه، علیهم‌السلام، محور وحدت و محل رجوعِ اصحاب و گروه‌های مختلف بوده‌اند، این اختلاف‌ها، لرزه‌هایی جزئی بر ساختار مجموعه شیعه وارد می‌نموده، اما در نهایت به ثبات آن انجامیده است.

۳- هرچند در زمان ائمه‌ی متأخر، به‌تدریج، با تلاش طاقت‌فرسای راویان(فقها)، تا حدود زیادی این‌گونه احادیث پالایش شده‌اند و بسیاری از این مختلَفات حل شده‌اند، اما هم‌چنان موارد زیادی باقی مانده است. لذا یک فقیه باید در میان احادیثِ متعددِ حولِ یک مسئله (که با هم مخالف‌اند)، احادیث صحیح و غیر‌تقیه‌ای را بیابد و بر اساس آن‌ها فتوا دهد. این‌جاست که یکی‌دیگر از ظرائف و سختی‌های کار فقهای معظّم شیعه روشن می‌گردد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۶
ابوالفضل رهبر