دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بدهی» ثبت شده است

 

در روایات، به‌شدت از «درخواست از دیگران» نهی شده‌است، به عنوان نمونه:

 

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ابوذر فرمودند:

«یَا أَبَا ذَرٍّ إِیَّاکَ وَ السُّؤَالَ فَإِنَّهُ ذُلٌّ حَاضِرٌ وَ فَقْرٌ تَتَعَجَّلُهُ وَ فِیهِ حِسَابٌ طَوِیلٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»

«ای ابوذر! از درخواست (از دیگران) بپرهیز، که درخواست کردن، موجب می‌شود: در آن لحظه خوار شوی، بعد دچار فقر شوی، و در روز قیامت، رسیدگی به حسابت طولانی شود.»

 

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۴، ص۳۷۵

 

 

اما این نهی، در سه مورد استثناء شده‌است:

 

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است: 

«عثمان بن عفوان بر درب مسجد نشسته‌بود، که مردی نزد او رفت و درخواست (پول) کرد.

عثمان دستور داد پنج درهم (سکه نقره) به او بدهند.

آن مرد به عثمان گفت: مرا راهنمایی کن (تا پول بیشتری جمع کنم).

عثمان با دستش به گوشه‌ای از مسجد که امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) و عبدالله بن جعفر[1] آن‌جا بودند، اشاره کرد و به او گفت: آن‌طرف، آن جوانان را که می‌بینی...

پس آن مرد نزد ایشان رفت و سلام کرد و از آن‌ها درخواست (پول) کرد.

امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) فرمودند: 

«یَا هَذَا إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِی إِحْدَى ثَلَاثٍ دَمٍ مُفْجِعٍ أَوْ دَیْنٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ. فَفِی أَیّهَا تَسأَلُ؟»

«ای مرد! درخواست کردن جایز نیست، مگر در سه مورد:

خون‌بهای مصیبت‌وار،

بدهیِ جان‌کاه،

و فقر زمین‌گیرکننده.[2]

حال، درخواست تو برای کدام‌یک از این‌هاست؟»

آن مرد عرض کرد: در مورد یکی از این سه مورد.

پس امام حسن (علیه‌السلام) دستور دادند پنجاه دینار (سکه طلا) به او بدهند،[3]

امام حسین (علیه‌السلام) نیز دستور دادند چهل و نه دینار به او بدهند،

عبدالله بن جعفر نیز دستور داد چهل و هشت دینار به او بدهند...»[4]

 

 الخصال، ج‏۱، ص۱۳۵

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] همسر حضرت زینب (سلام‌الله علیها).

[2] یعنی فقط در مواردی که حقیقةً انسان مضطر باشد و چاره‌ای نداشته باشد.

[3] جالب است که حضرات دیگر کنکاش نکردند و ریز نشدند. تنها خواستند آگاهی دهند و حجت را تمام کنند.

[4] این ادب نیز زیبا و قابل توجه است که انسان از بزرگ‌تر پیشی نگیرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۵۵
ابوالفضل رهبر

دو سه سال است از آن ماجرا می­‌گذرد. تابستان گرمی بود و مثل هر سال همسایه برای فرار از قم و دیدار با قوم، به زادگاهش رفته بود. فرصت مناسبی بود تا تنوعی به زندگی بدهیم و شام را در حیاط بخوریم. غروب حیاط را آب­‌پاشی کرده بودم تا گرما را از سنگ‌­های مرمر پس بگیرم و با مولکول­‌های آب دوباره به هوا بفرستم. سرِ شب همسرم گفت: «حالا که بیرون می‌­ریم، سور و سات رو کامل کن، برای شام کباب بخر.»

 

دو سه روز داشتیم تا اول ماه و 15 هزار تومان بیشتر ته جیبم نبود. آخرین باری هم که کباب خریده بودم، ۱۲ تومان شده بود. پنج سیخ کوبیده، دو سیخ گوجه، یک نان سنگک، ریحان و پیاز، برای دو نفر و نصفی آدم. فکر کردم «اگر خرج کنم و در این دو سه روز اتفاقی بیافتد، چه؟ اگر بچه مریض شود، اگر چیزی نیاز شود، اگر...» این شد که جواب منفی دادم. دلیلش را گفتم و او هم پذیرفت.

 

دو سه ساعت بعد، کوکوسبزی­‌مان را خورده بودیم و احتمالاً داشتیم چیز دیگری می‌­خوردیم، که کسی زنگ زد. از شیشه‌­ی مات وسط درِ حیاط، معلوم بود که زنی چادری است. زیرانداز را که جلوی در انداخته بودم کمی جمع کردم، تا همسرم در را باز کند.

 

دو سه دقیقه با زنِ جلوی در پچ­‌پچ کرد. در را بست و آمد توی حیاط. مقداری پول کف دستم گذاشت و توضیح داد که «خانم میم بود. یادته با بچه­‌ش پشت در مونده بودند، آقای میم هم شهرستان بود، زنگ زدند، کلیدساز بردی، درِشون رو باز کردی؟ ۷ تومن برای اون داد. من هم اون‌موقع که برام همراه اول خریدی، ایرانسل­م ۵ تومن شارژ داشت، منتقل کردم به ایرانسل­ش. خلاصه ۱۲ تومن اورده‌بود بده.»

 

دو سه ثانیه به هم خیره شدیم. به این فکر می­‌کردیم که از کجا فهمیده بود هزینه باز کردن درِشان ۷ هزار تومان شده بود؟ چرا بعد از چند ماه تازه یاد بدهی­‌اش افتاده بود؟ چرا آن‌وقت شب آمده بود بدهی­‌اش را بدهد؟

 

چرا دقیقاً همان‌شب؟! چرا دقیقاً همان ۱۲ هزار تومان؟!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۰۶:۴۶
ابوالفضل رهبر