پیشتر در مورد اهمیت فوقالعاده «قلب» و ارتباط مستقیم «سلامت قلب» با «سعادت اخروی»، احادیثی ذکر شده است.
اما در حدیث زیر، به نقش کلیدیِ «زبان» و ارتباط مستقیم «بهکارگیری صحیحِ زبان» با «استواری قلب» اشاره رفته است...
نقل شده است پس از اینکه مردم با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بهعنوان خلیفه بیعت کردند، ایشان خطبهای ایراد کردند و در ضمن آن فرمودند:
«…وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «لاَ یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لاَ یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ.»…»
نهجالبلاغه، ج۱، ص۲۵۱
«…بهراستی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:
«ایمان هیچ بندهای استوار نخواهد شد، تا زمانی که قلبش استوار گردد
و قلب هیچ بندهای استوار نخواهد شد، تا زمانی که زبانش استوار گردد.»…»
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی فکر میکنیم برای تثبیت ایمان در قلبمان (که معمولاً مرتب در وجودمان کمرنگ و پررنگ، و شُل و سِفت میشود) باید صرفاً به ریشههای اعتقادی پرداخت یا به ریاضتهای خاص رو آورد.
اما گاهی باید از همین کارهای کوچک و دمدستی شروع کرد؛ همینکه عنان زبان را بهدست گیریم و سخن راست و استوار بگوییم و هر حرفی نزنیم و با هر لحنی حرف نزنیم و…، همین موجب استواری قلب و استواری ایمانمان خواهد بود.
شاید هم بتوان چنین برداشت کرد که «استواری زبان» نشانهای است بر «استواری قلب»؛ مثل یک تبسنج که نشاندهندهی وضعیت سلامت یا وخامت اوضاع قلبمان است.
کسی که ایمانش استوار باشد، زبانش هم استوار است و کسی که ایمانش سست باشد، زبانش سست و دهانش لق است. بهقول شیخ بهایی؛ «حال متکلم از کلامش پیداست … از کوزه همان برون تراود که در اوست»