…عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ: «خَرَجْتُ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى هَذَا الْحَائِطِ فَاتَّکَأْتُ عَلَیْهِ فَإِذَا رَجُلٌ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ أَبْیَضَانِ یَنْظُرُ فِی تُجَاهِ وَجْهِی ثُمَّ قَالَ: «یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً؟ أَ عَلَى الدُّنْیَا؟ فَرِزْقُ اللَّهِ حَاضِرٌ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ.» قُلْتُ: «مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَکَمَا تَقُولُ.» قَالَ: «فَعَلَى الْآخِرَةِ؟ فَوَعْدٌ صَادِقٌ یَحْکُمُ فِیهِ مَلِکٌ قَاهِرٌ.» أَوْ قَالَ: قَادِرٌ. قُلْتُ: «مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَکَمَا تَقُولُ.» فَقَالَ: «مِمَّ حُزْنُکَ؟» قُلْتُ: «مِمَّا نَتَخَوَّفُ مِنْ فِتْنَةِ ابْنِ الزُّبَیْرِ وَ مَا فِیهِ النَّاسُ.» قَالَ: فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: «یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ هَلْ رَأَیْتَ أَحَداً دَعَا اللَّهَ فَلَمْ یُجِبْهُ؟» قُلْتُ: «لَا.» قَالَ: «فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً تَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ یَکْفِهِ؟» قُلْتُ: «لَا.» قَالَ: «فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً سَأَلَ اللَّهَ فَلَمْ یُعْطِهِ؟» قُلْتُ: «لَا.» ثُمَّ غَابَ عَنِّی.»
الکافی، ج۲، ص۶۴
از ابوحمزه ثُمالی نقل شده است:
امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند:
«(یک بار از خانه) بیرون رفتم، تا به این دیوار رسیدم و به آن تکیه دادم. ناگهان مردی را دیدم که دو پیراهن سفید بر تن داشت و به صورتم نگاه میکرد.
بعد از مدتی، گفت: «ای علی بن الحسین! چرا تو را غمگین و ناراحت میبینم؟ آیا برای دنیاست؟ درحالیکه روزیِ خداوند برای نیکوکار و بدکار حاضر است.»
گفتم: «برای این ناراحت نیستم؛ چراکه همانطور است که تو میگویی.»
گفت: «پس برای آخرت ناراحتی؟ درحالیکه آخرت وعدهی صادقی است که در آن پادشاهی چیرهگر حکمرانی میکند.»
گفتم: «برای این هم ناراحت نیست؛ زیرا همانطور است که تو میگویی.»
گفت: «پس ناراحتیات برای چیست؟»
گفتم: «بهخاطر وضعیتی که نگرانم بر اثر فتنه ابنزبیر رخ دهد و بهخاطر فضایی که در میان مردم حاکم است، ناراحتم.»[۱]
او خندید و بعد گفت: «ای علی بن الحسین! آیا کسی را دیدهای که خدا را بخواند، ولی خدا جوابش را ندهد؟!»
گفتم: «خیر.»
گفت: «آیا دیدهای کسی به خدا توکل کند، ولی خدا او را کفایت نکند؟!»
گفتم: «خیر.»
گفت: «آیا دیدهای کسی از خدا چیزی بخواهد، ولی خدا به او ندهد؟!»
گفتم: «خیر.»
(این را گفت و) بعد، از نزد من ناپدید شد.»[۲]
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] گویا مقصود حضرت، تحرکات عبدالله بن زبیر برای بهدست گرفتن حکومت و تأثیرپذیری مردم از فریبکاریهای اوست.
[۲] مشخص نیست آن مرد، فرشتهای بوده که در قالب انسانی تمثّل یافته بوده، یا انسانی الهی (مثل حضرت خضر) بوده. در هر صورت گویا از جانب خداوند مأموریت داشته خدمت حضرت سجاد (علیهالسلام) برسد و در آن شرایط غربت شدید، به ایشان دلداری بدهد.
مطالب مرتبط پیشین:
- «سالهای غربت امام سجاد، پس از واقعه عاشورا»
- «غربتِ عجیبِ امام سجاد علیهالسلام»