...عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «یَا أَبَا اَلْفَضْلِ! أَ مَا لَکَ مَکَانٌ تَقْعُدُ فِیهِ فَتُعَامِلَ اَلنَّاسَ؟» قَالَ: قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ یَرُوحُ أَوْ یَغْدُو إِلَى مَجْلِسِهِ أَوْ سُوقِهِ فَیَقُولُ حِینَ یَضَعُ رِجْلَهُ فِی اَلسُّوقِ «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِهَا وَ خَیْرِ أَهْلِهَا»، إِلاَّ وَکَّلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَنْ یَحْفَظُهُ وَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَیَقُولُ لَهُ: «قَدْ أُجِرْتَ مِنْ شَرِّهَا وَ شَرِّ أَهْلِهَا یَوْمَکَ هَذَا بِإِذْنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ رُزِقْتَ خَیْرَهَا وَ خَیْرَ أَهْلِهَا فِی یَوْمِکَ هَذَا.» فَإِذَا جَلَسَ مَجْلِسَهُ قَالَ حِینَ یَجْلِسُ: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ حَلاَلاً طَیِّباً وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ صَفْقَةٍ خَاسِرَةٍ وَ یَمِینٍ کَاذِبَةٍ» فَإِذَا قَالَ ذَلِکَ قَالَ لَهُ اَلْمَلَکُ اَلْمُوَکَّلُ بِهِ: «أَبْشِرْ فَمَا فِی سُوقِکَ اَلْیَوْمَ أَحَدٌ أَوْفَرَ مِنْکَ حَظّاً قَدْ تَعَجَّلْتَ اَلْحَسَنَاتِ وَ مُحِیَتْ عَنْکَ اَلسَّیِّئَاتُ وَ سَیَأْتِیکَ مَا قَسَمَ اَللَّهُ لَکَ مُوَفَّراً حَلاَلاً طَیِّباً مُبَارَکاً فِیهِ.»»
الکافی، ج۵، ص۱۵۵
از سَدیر بن حُکَیم صیرفی نقل شده است:
امام باقر (علیهالسلام) به من فرمودند:
«ای ابو فضل![۱] آیا تو مکانی[۲] نداری که در آن بنشینی و با مردم معامله کنی؟»
عرض کردم:
بله.
حضرت فرمودند:
«هیچ مرد مؤمنی نیست که چه شب و چه صبح، به جایگاهش یا بازارش برود و زمانی که پایش را در بازار میگذارد، بگوید:
«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِهَا وَ خَیْرِ أَهْلِهَا»؛ «خداوندا! من از خیر این بازار و از خیر اهل این بازار، از تو طلب میکنم.»،
مگراینکه خداوند (عزّوجلّ) فرشتهای که او را حفظ میکند را وکیل او میگرداند و این فرشته تا زمانی که آن مرد مؤمن به خانهاش برگردد، از او محافظت میکند و به او میگوید:
«بهراستی امروز، به اذن خداوند، از شر این بازار و از شر اهل آن، از تو محافظت شد. و بهراستی امروز خیر این بازار و خیر اهل آن، روزیات شد.»
و این مرد مؤمن وقتی در جایگاهش[۳] مینشیند (اگر) زمانی که مینشیند، بگوید:
«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ حَلاَلاً طَیِّباً وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ صَفْقَةٍ خَاسِرَةٍ وَ یَمِینٍ کَاذِبَةٍ»؛ «گواهی میدهم که هیچ خدایی جز الله نیست، او تنهاست و شریکی ندارد و گواهی میدهم که محمد بندهی او و فرستادهی اوست. خداوندا! من از فضل تو، (روزیای) حلال و پاکیزه میخواهم و از اینکه (در معاملاتم به کسی) ظلم کنم و به من ظلم شود، به تو پناه میآورم و از معاملات زیانبار و سوگند دروغین[۴] به تو پناه میبرم.»
پس هرگاه این را بگوید، آن فرشتهی موکّل (که وکیل او شده است)، به او میگوید:
«بشارت باد! که امروز در بازارت، هیچکس بهرهای افزونتر از تو نبرد؛ بهراستی تو بهسوی نیکیها شتافتی و بدیها از [سیاههی اعمالِ] تو محو شد و بهزودی آن (روزیای) که خداوند سهم تو قرار داده، تماموکمال و حلال و پاکیزه و پربرکت، به تو خواهد رسید.»»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] ابوفضل، کنیه سَدیر بوده است. شغل سدیر همانطور که از لقبش پیداست، صرّافی بوده است.
[۲] مثل یک مغازه یا حتی گوشهای از خیابان که انسان آنجا بساطی پهن میکند و کسب و کاری راه میاندازد.
[۳] مقصود، جایگاهی است که کسب و کارش را آنجا برپا کرده.
[۴] مقصود، سوگندهایی است که برخی کاسبها در مورد کیفیت کالایشان یا قیمت مناسبش میخورند.