برخوردمان با ستایشها و نکوهشهای دیگران چهطور باید باشد؟
رُوِیَ عَنْهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ لَهُ: «یَا جَابِرُ... أُوصِیکَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلاَ تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوکَ فَلاَ تَخُنْ وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلاَ تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلاَ تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلاَ تَجْزَعْ وَ فَکِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیکَ فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِکَ مَا قِیلَ فِیکَ فَسُقُوطُکَ مِنْ عَیْنِ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عِنْدَ غَضَبِکَ مِنَ اَلْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْکَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِکَ مِنْ أَعْیُنِ اَلنَّاسِ وَ إِنْ کُنْتَ عَلَى خِلاَفِ مَا قِیلَ فِیکَ فَثَوَابٌ اِکْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُکَ وَ اِعْلَمْ بِأَنَّکَ لاَ تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اِجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ وَ لَکِنِ اِعْرِضْ نَفْسَکَ عَلَى کِتَابِ اَللَّهِ فَإِنْ کُنْتَ سَالِکاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لاَ یَضُرُّکَ مَا قِیلَ فِیکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا اَلَّذِی یَغُرُّکَ مِنْ نَفْسِکَ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَى هَوَاهَا فَمَرَّةً یُقِیمُ أَوَدَهَا وَ یُخَالِفُ هَوَاهَا فِی مَحَبَّةِ اَللَّهِ وَ مَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسُهُ فَیَتَّبِعُ هَوَاهَا فَیَنْعَشُهُ اَللَّهُ فَیَنْتَعِشُ وَ یُقِیلُ اَللَّهُ عَثْرَتَهُ فَیَتَذَکَّرُ وَ یَفْزَعُ إِلَى اَلتَّوْبَةِ وَ اَلْمَخَافَةِ فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَ مَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ اَللَّهَ یَقُولُ «إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ»»
تحفالعقول، ج۱، ص۲۸۴
از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که در ضمن وصیت طولانیشان به جابر بن یزید جُعفی فرمودند:
«ای جابر!... پنج چیز به تو توصیه میکنم:
«اگر به تو ظلم شد، تو ظلم نکن،
اگر به تو خیانت شد، تو خیانت نکن،
اگر [سخنانت] را تکذیب کردند، خشمگین نشو،
اگر تو را ستایش کردند، سرخوش نشو
و اگر تو را نکوهش کردند، بیتابی نکن.
و در مورد نکوهشی که دربارهات میگویند فکر کن؛
اگر آنچه دربارهات میگویند را در خود مییابی، پس افتادنت از چشم خداوند (جلّوعزّ) موقع خشمگین شدنت از حق، مصیبت بزرگتری است برای تو از اینکه میترسی از چشم مردم بیفتی
و اگر خلاف آنچه دربارهات میگویند هستی، پس این، [مستوجبِ] ثوابی است که بدون اینکه جسمت به سختی افتاده باشد، بهدست آوردهای.
و بدان که تو ولیّ (دوستِ) ما نیستی، مگر وقتی اهالی شهرت علیه تو متحد شدند و گفتند تو مرد بدی هستی، این تو را غمگین نکند و اگر گفتند مرد خوبی است، این، تو را شادمان نسازد.
اما [اگر در چنین موقعیتی قرار گرفتی،] خودت را به کتاب خدا عرضه کن؛
اگر در راه قرآن حرکت میکنی؛ یعنی نسبت به چیزهایی که (خداوند) از تو نسبت به آن بیرغبتی خواسته، بیرغبت هستی و نسبت به چیزهایی که (خداوند) تو را به آن ترغیب کرده، رغبت داری و نسبت به چیزهایی که (خداوند) تو را از آن ترسانده، میترسی، در این صورت، [در راهی که میروی] ثابتقدم باش و شادمان باش؛ زیرا چیزهایی که دربارهات میگویند، ضرری به تو نمیرساند.
اما اگر از قرآن دور هستی، پس به چهچیزِ خود مغروری؟!
بهراستی که مؤمن همتش این است که با نفسش بجنگد تا بر هواهای (نفسانی)اش غالب گردد؛
گاهی کجیهایش را راست میکند و بهخاطر محبت خداوند، با هواهایش مخالفت میکند
و گاهی نفسش او را زمین میزند، پس از هواهای (نفسانی)اش پیروی میکند. اما خداوند جانی دوباره به او میبخشد، پس نجات مییابد و خداوند لغزشش را میبخشد تا (آن مؤمن) به خود بیاید و به هراس بیفتد که توبه کند و (با نفسش) مخالفت کند. به این ترتیب، بهخاطر افزایش هراسش (از خداوند)، بصیرت و معرفتش افزایش مییابد.
این همان است که خداوند میفرماید:
«إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ»[اعراف:۲۰۱]؛ «کسانی که تقوا ورزیدهاند، هرگاه دچار وسوسهای از شیطان شوند، به خود میآیند و ناگاه بصیرت مییابند.»»
تحفالعقول، ج۱، ص۲۸۴
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
دانستن این نکته راجعبه شخصیت مخاطب امام باقر (علیهالسلام) در این حدیث، ما را به فهم مقصود امام نزدیک مینماید:
جابر بن یزید جُعفی از اصحاب سرّ امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) بوده است و به این دلیل که ناقل روایات نابی بوده است که اهلبیت (علیهمالسلام) در زمان خود نمیتوانستند به همه اصحاب بگویند و منتشر کنند، سایر اصحاب این روایات را از او نمیپذیرفتند و تا مدتها روایات او را ضعیف و خودش را اهل غلو میدانستند.
مطلب مرتبط پیشین:
چه شد که یونس به گریه افتاد؟!