امیر مؤمنان، بر سر دوراهی
از عبدالله بن عباس نقل شده است که وقتی نزد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ذکری از خلافتِ [رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)] به میان آمد، ایشان فرمودند:[۱]
«أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا اِبْنُ أَبِی قُحَافَةَ أَخُو تَیْمٍ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ اَلْقُطْبِ مِنَ اَلرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی اَلسَّیْلُ وَ لاَ یَرْقَى إِلَیَّ اَلطَّیْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کشحها [کَشْحاً] وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَشِیبُ فِیهَا اَلصَّغِیرُ وَ یَهْرَمُ فِیهَا اَلْکَبِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ فَرَأَیْتُ أَنَّ اَلصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی اَلْعَیْنِ قَذًى وَ فِی اَلْحَلْقِ شَجًى أَرَى تُرَاثِی نَهْباً...»
عللالشرایع، ج۱، ص۱۵۰
«بدان! به خدا قسم، پسر ابوقُحافه از خاندان تَیم[۲]، جامهی خلافت را به تن کرد، درحالیکه بهخوبی میدانست جایگاه من نسبت به خلافت، همان جایگاه قطب (محورِ) میانیِ آسیاب است نسبت به سنگ آسیاب. سیلِ [علوم و معارف] از [سرچشمهی] من سرازیر میشود و پرندگان در اوجگیری به من نمیرسند.
پس من جامهی خلافت را گشودم و خود را از آن بیرون کشیدم. [میان دو گزینه] به چارهجویی پرداختم؛ بین اینکه با دستِ قطعشده [بدون یاور] حمله کنم یا بر تاریکی [جهلِ] محضی که در آن جوان پیر میشود و بزرگسال فرتوت میگردد و مؤمن تا زمانی که پروردگارش را ملاقات کند، به رنج میافتد، صبر کنم.
دیدم صبر کردن بر این وضعیت، خردمندانهتر است. پس صبر کردم، درحالیکه خاشاکی در چشمم بود و استخوانی در گلویم بود و میدیدم که میراثم [خلافت رسول خدا] به غارت رفته است...»
ایشان همچنین در ادامه این خطبه، پس از اینکه مروری بر دوران خلافت خلفای سهگانه مینمایند، علت پذیرش خلافت از جانب خودشان را چنین شرح میدهند:
«...أَمَا وَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ لَوْ لاَ حُضُورُ اَلْحَاضِرِ وَ قِیَامُ اَلْحُجَّةِ بِوُجُودِ اَلنَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اَللَّهُ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ أَلاَّ یُقِرُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا...»
علل الشرایع، ج۱، ص۱۵۰
«...بدان! قسم به کسی که دانه را شکافت و جانداران را موجود ساخت، اگر نبود حضور حاضران و اقامه شدن حجت با وجود یاوران،[۳] و اگر خداوند از عالمان عهد نگرفته بود که در برابر پرخوریِ ظالم و گرسنگی مظلوم کوتاه نیایند، بیشک ریسمانِ [شترِ] خلافت را بر گردنش میانداختم...»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] این سخنان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در کتب مختلف حدیثی (از جمله معانیالاخبار، عللالشرایع، أمالی شیخطوسی و نهجالبلاغه) ذکر شده، به «خطبه شقشقیه» مشهور است.
[۲] مقصود ابوبکر، خلیفه اول است.
[۳] اشاره دارند به ماجرای هجوم مردم برای بیعت با ایشان بهعنوان خلیفهی بعد از عثمان.