سختگیری عجیب اهلبیت نسبت به همکاری شیعیان با حکومتهای ظالم (۴)
...عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ قَالَ أَخْبَرَنِی مَوْلًى لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: کُنْتُ بِالْکُوفَةِ فَقَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحِیرَةَ فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَوْ کَلَّمْتَ دَاوُدَ بْنَ عَلِیٍّ أَوْ بَعْضَ هَؤُلَاءِ فَأَدْخُلَ فِی بَعْضِ هَذِهِ الْوِلَایَاتِ. فَقَالَ: «مَا کُنْتُ لِأَفْعَلَ.» قَالَ: فَانْصَرَفْتُ إِلَى مَنْزِلِی فَتَفَکَّرْتُ فَقُلْتُ: مَا أَحْسَبُهُ مَنَعَنِی إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أَجُورَ وَ اللَّهِ لآَتِیَنَّهُ وَ لَأُعْطِیَنَّهُ الطَّلَاقَ وَ الْعَتَاقَ وَ الْأَیْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ أَلَّا أَظْلِمَ أَحَداً وَ لَا أَجُورَ وَ لَأَعْدِلَنَّ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی فَکَّرْتُ فِی إِبَائِکَ عَلَیَّ فَظَنَنْتُ أَنَّکَ إِنَّمَا مَنَعْتَنِی وَ کَرِهْتَ ذَلِکَ مَخَافَةَ أَنْ أَجُورَ أَوْ أَظْلِمَ وَ إِنَّ کُلَّ امْرَأَةٍ لِی طَالِقٌ وَ کُلَّ مَمْلُوکٍ لِی حُرٌّ عَلَیَّ وَ عَلَیَّ إِنْ ظَلَمْتُ أَحَداً أَوْ جُرْتُ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ. قَالَ: «کَیْفَ قُلْتَ؟» قَالَ: فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ الْأَیْمَانَ. فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ: «تَنَاوُلُ السَّمَاءِ أَیْسَرُ عَلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ.»
الکافی، ج۵، ص۱۰۷
از یکی از یاران امام سجاد (علیهالسلام) نقل شده است:
من در کوفه بودم که امام صادق (علیهالسلام) به حیره[۱] تشریف آوردند. من نزد حضرت رفتم و به ایشان عرض کردم:
فدایتان شوم، کاش با داود بن علی[۲] یا یکی از آنان (بزرگان بنیعباس) صحبت میکردید تا وارد یکی از دستگاههای حکومتی شوم.[۳]
حضرت فرمودند:
«چنین نخواهم کرد.»
من به خانهام برگشتم و به فکر فرو رفتم. (با خود) گفتم:
فکر نمیکنم ایشان مرا از این کار باز داشتهاند، مگر از ترس اینکه دچار ظلم و جور (به دیگران) شوم. به خدا قسم، نزد ایشان میروم و سوگندهای سنگینی میخورم که به کسی ظلم و جور روا ندارم و به عدالت رفتار کنم.
پس نزد ایشان رفتم و عرض کردم:
فدایتان شوم، من در مورد خودداری شما نسبت به (گمارده شدنِ) خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شما مرا [از ورود به دستگاههای حکومتی] منع کردید و آن را خوش نداشتید، فقط از ترس اینکه ظلم یا جوری مرتکب شوم. بهراستی [قول میدهم] اگر به احدی ظلم یا جور روا داشتم و عدالت را رعایت نکردم، همه زنانم مطلّقه باشند و همه بردگانم آزاد باشند.
حضرت فرمودند:
«چهگونه این سخن را میگویی؟»
من چندین سوگند برایشان خوردم.
آنگاه حضرت سرشان را به آسمان بلند کردند و فرمودند:
«اینکه دستت به آسمان برسد، برای تو آسانتر است از این[که دامانت به ظلم و بیعدالتی آلوده نگردد.]»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] حیره، شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیهالسلام) در دو سال ابتدایی حکومت بنیعباس، آنجا ساکن شده بودند.
[۲] داود بن علی، عموی سفاح (اولین خلیفه عباسی) و از کارگزاران بنیعباس بوده است. وی مُعلّی بن خُنیس، یکی از اصحاب بزرگ امام صادق (علیهالسلام) را، به ظلم، به شهادت رساند و در نهایت با نفرین امام صادق (علیهالسلام) به درک واصل شد.
[۳] توضیح این نکته لازم است که این ماجرا به اوایل حکومت عباسیان برمیگردد؛ زمانی که آنان بهظاهر با اهلبیت (علیهمالسلام) ابراز دوستی و ارادت میکردند و این امکان برای اهلبیت بود که پستهای خالی را در اختیار خود و اطرافیانشان بگیرند.