دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

 

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ قَالَ أَخْبَرَنِی‏ مَوْلًى لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: کُنْتُ بِالْکُوفَةِ فَقَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحِیرَةَ فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَوْ کَلَّمْتَ دَاوُدَ بْنَ عَلِیٍّ أَوْ بَعْضَ هَؤُلَاءِ فَأَدْخُلَ فِی بَعْضِ هَذِهِ الْوِلَایَاتِ. فَقَالَ: «مَا کُنْتُ لِأَفْعَلَ.» قَالَ: فَانْصَرَفْتُ إِلَى مَنْزِلِی فَتَفَکَّرْتُ فَقُلْتُ: مَا أَحْسَبُهُ مَنَعَنِی إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أَجُورَ وَ اللَّهِ لآَتِیَنَّهُ وَ لَأُعْطِیَنَّهُ الطَّلَاقَ وَ الْعَتَاقَ وَ الْأَیْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ أَلَّا أَظْلِمَ أَحَداً وَ لَا أَجُورَ وَ لَأَعْدِلَنَّ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی فَکَّرْتُ فِی إِبَائِکَ عَلَیَّ فَظَنَنْتُ أَنَّکَ إِنَّمَا مَنَعْتَنِی وَ کَرِهْتَ ذَلِکَ مَخَافَةَ أَنْ أَجُورَ أَوْ أَظْلِمَ وَ إِنَّ کُلَّ امْرَأَةٍ لِی طَالِقٌ وَ کُلَّ مَمْلُوکٍ لِی حُرٌّ عَلَیَّ وَ عَلَیَّ إِنْ ظَلَمْتُ أَحَداً أَوْ جُرْتُ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ. قَالَ: «کَیْفَ قُلْتَ؟» قَالَ: فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ الْأَیْمَانَ. فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ: «تَنَاوُلُ السَّمَاءِ أَیْسَرُ عَلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۷

 

از یکی از یاران امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است:

من در کوفه بودم که امام صادق (علیه‌السلام) به حیره[۱] تشریف آوردند. من نزد حضرت رفتم و به ایشان عرض کردم:

فدایتان شوم، کاش با داود بن علی[۲] یا یکی از آنان (بزرگان بنی‌عباس) صحبت می‌کردید تا وارد یکی از دستگاه‌های حکومتی شوم.[۳]

حضرت فرمودند:

«چنین نخواهم کرد.»

من به خانه‌ام برگشتم و به فکر فرو رفتم. (با خود) گفتم:

فکر نمی‌کنم ایشان مرا از این کار باز داشته‌اند، مگر از ترس این‌که دچار ظلم و جور (به دیگران) شوم. به خدا قسم، نزد ایشان می‌روم و سوگندهای سنگینی می‌خورم که به کسی ظلم و جور روا ندارم و به عدالت رفتار کنم.

پس نزد ایشان رفتم و عرض کردم:

فدایتان شوم، من در مورد خودداری شما نسبت به (گمارده شدنِ) خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شما مرا [از ورود به دستگاه‌های حکومتی] منع کردید و آن را خوش نداشتید، فقط از ترس این‌که ظلم یا جوری مرتکب شوم. به‌راستی [قول می‌دهم] اگر به احدی ظلم یا جور روا داشتم و عدالت را رعایت نکردم، همه زنانم مطلّقه باشند و همه بردگانم آزاد باشند.

حضرت فرمودند:

«چه‌گونه این سخن را می‌گویی؟»

من چندین سوگند برایشان خوردم.

آن‌گاه حضرت سرشان را به آسمان بلند کردند و فرمودند:

«این‌که دستت به آسمان برسد، برای تو آسان‌تر است از این[که دامانت به ظلم و بی‌عدالتی آلوده نگردد.]»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] حیره، شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتدایی حکومت بنی‌عباس، آن‌جا ساکن شده بودند.

[۲] داود بن علی، عموی سفاح (اولین خلیفه عباسی) و از کارگزاران بنی‌عباس بوده است. وی مُعلّی بن خُنیس، یکی از اصحاب بزرگ امام صادق (علیه‌السلام) را، به ظلم، به شهادت رساند و در نهایت با نفرین امام صادق (علیه‌السلام) به درک واصل شد.

[۳] توضیح این نکته لازم است که این ماجرا به اوایل حکومت عباسیان برمی‌گردد؛ زمانی که آنان به‌ظاهر با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ابراز دوستی و ارادت می‌کردند و این امکان برای اهل‌بیت بود که پست‌های خالی را در اختیار خود و اطرافیانشان بگیرند.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی