بیتوجهی به زجر کشیدن یک خروس، کار دست عابد بنیاسرائیل داد!
…عَنِ اَلْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ:
«کَانَ رَجُلٌ شَیْخٌ نَاسِکٌ یَعْبُدُ اَللَّهَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ، فَبَیْنَا هُوَ یُصَلِّی وَ هُوَ فِی عِبَادَتِهِ، إِذْ بَصُرَ بِغُلاَمَیْنِ صَبِیَّیْنِ، قَدْ أَخَذَا دِیکاً وَ هُمَا یَنْتِفَانِ رِیشَهُ، فَأَقْبَلَ عَلَى مَا هُوَ فِیهِ مِنَ اَلْعِبَادَةِ، وَ لَمْ یَنْهَهُمَا عَنْ ذَلِکَ، فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَى اَلْأَرْضِ: «أَنْ سِیخِی بِعَبْدِی!»، فَسَاخَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ، فَهُوَ یَهْوِی فِی اَلدُّرْدُورِ أَبَدَ اَلْآبِدِینَ وَ دَهْرَ اَلدَّاهِرِینَ.»
الأمالی(للطوسی)، ج۱، ص۶۶۹
از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است:
«در میان بنیاسرائیل، پیرمرد عابدی بود که عزلت گزیده بود و خداوند را عبادت میکرد. روزی که در حال عبادت بود و نماز میخواند، چشمش به دو پسربچه خردسال افتاد که خروسی را گرفته بودند و پَرهایش را میکندند.
پیرمرد عابد به عبادتش ادامه داد و آندو را از آنکار بازنداشت.
آنگاه خداوند به زمین وحی فرمود که: «بندهام را فروبکش!» پس زمین عابد را (در خود) فرو برد و او تا ابد و برای همیشه در آن گردآبمانند فرو خواهد رفت.»