دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۱۰۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا» ثبت شده است

 

 این مطلب، پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

همان طور که می دانیم، امام کاظم (علیه السلام) فرزندان متعددی داشته اند که حدود بیست نفرشان پسر بوده اند. این سؤال مطرح می شود که چه طور دانسته می شود که از میان آنان، کدام یک به عنوان امام هشتم برگزیده شده است؟ این مسئله پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) و با شبهه پراکنیِ سران فتنه ی «واقفه»، که امام هفتم را آخرین امام و مهدی منتظر معرفی می کردند و قائل به غیبت ایشان شده بودند، بیشتر نمایان شد.

 

شیخ صدوق، برای اثبات امامت امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام، در سه باب مستقل از کتاب «عیون أخبار الرضا علیه السلام»، سه دسته روایت ذکر می نماید:

۱- روایات متعددی که در آن ها، امام کاظم به امامت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) تصریح کرده اند.[1]

۲- روایاتی که در آن ها، امام کاظم (علیه السلام)، ایشان را به عنوان وصیّ خویش معرفی کرده اند.[2]

۳- روایات فراوانی که به ائمه دوازده گانه (علیهم السلام) اشاره نموده اند.[3]

 

اینک از هر دسته، نمونه ای ذکر می شود:

۱

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ قَدَّمَنِی للموت [الْمَوْتُ‏] قَبْلَکَ إِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى ابْنِی مُوسَى فَکَانَ ذَلِکَ الْکَوْنُ فَوَ اللَّهِ مَا شَکَکْتُ فِی مُوسَى ع طَرْفَةَ عَیْنٍ قَطُّ ثُمَّ مَکَثْتُ نَحْواً مِنْ ثَلَاثِینَ سَنَةً ثُمَّ أَتَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ عَلِیٍّ ابْنِی قَالَ فَکَانَ ذَلِکَ الْکَوْنُ فَوَ اللَّهِ مَا شَکَکْتُ فِی عَلِیٍّ ع طَرْفَةَ عَیْنٍ قَطُّ.

 

از داود بن کثیر نقل شده است که گفت: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایتان شوم، امیدوارم زودتر از شما بمیرم، (اما) اگر اتفاقی (برای شما) افتاد، به چه کسی رجوع شود؟

حضرت فرمودند: «به فرزندم موسی (علیه السلام)».

وقتی آن اتفاق افتاد(امام ششم به شهادت رسید)، لحظه ای در (مورد امامت) امام هفتم تردید نکردم. بعد از ۳۰ سال، نزد ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) رفتم و به ایشان عرض کردم: فدایتان شوم، اگر اتفاقی (برای شما) افتاد، به چه کسی رجوع شود؟

حضرت فرمودند: «فرزندم علی (بن موسی الرضا علیهما السلام)».

بعدها آن اتفاق نیز افتاد، اما به خدا قسم، لحظه ای در مورد علی بن موسی (علیه السلام) تردید نکردم.[4]

 

۲

...عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: قُلْتُ لِإِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع مَا قَوْلُکَ فِی أَبِیکَ قَالَ هُوَ حَیٌّ قُلْتُ فَمَا قَوْلُکَ فِی أَخِیکَ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ ثِقَةٌ صَدُوقٌ قُلْتُ فَإِنَّهُ یَقُولُ إِنَّ أَبَاکَ قَدْ مَضَى قَالَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُ فَأَعَدْتُ‏ عَلَیْهِ فَأَعَادَ عَلَیَّ قُلْتُ فَأَوْصَى أَبُوکَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ إِلَى مَنْ أَوْصَى قَالَ إِلَى خَمْسَةٍ مِنَّا وَ جَعَلَ عَلِیّاً الْمُقَدَّمَ عَلَیْنَا.

 

از بکر بن صالح نقل شده است که گفت: به ابراهیم، فرزند امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) گفتم: در مورد پدرت چه می گویی؟

گفت: او زنده است.[5]

گفتم: در مورد برادرت ابوالحسن (امام رضا علیه السلام) چه می گویی؟

گفت: او کاملاً مورد اعتماد و راستگوست.

گفتم: او می گوید پدرت از دنیا رفته است.

گفت: او به آنچه می گوید آگاه تر است.

دوباره به او گفتم، و او دوباره همان پاسخ را داد.

گفتم: آیا پدرت وصیت کرده است؟

گفت: آری.

گفتم به چه کسی وصیت نموده است؟

گفت: به پنج نفر از ما[6] و علی (بن موسی الرضا) را بر ما مقدم نمود. [7]

 

۳

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَبِی ع لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَى یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا قَالَ لَهُ جَابِرٌ فِی أَیِّ الْأَوْقَاتِ شِئْتَ فَخَلَا بِهِ أَبِی ع فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ أُمِّی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمِّی أَنَّ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوباً قَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی دَخَلْتُ عَلَى أُمِّکَ فَاطِمَةَ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُهَنِّئَهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ ع فَرَأَیْتُ فِی یَدِهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ زُمُرُّدٌ وَ رَأَیْتُ فِیهِ کِتَاباً أَبْیَضَ شِبْهَ نُورِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِی أَنْتِ وَ أُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا اللَّوْحُ أَهْدَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ ص فِیهِ اسْمُ أَبِی وَ اسْمُ بَعْلِی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ أَسْمَاءُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی فَأَعْطَانِیهِ أَبِی ع لِیَسُرَّنِی بِذَلِکَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِیهِ أُمُّکَ فَاطِمَةُ فَقَرَأْتُهُ وَ انْتَسَخْتُهُ فَقَالَ أَبِی ع فَهَلْ لَکَ یَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِی ع حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ أَبِی ع صَحِیفَةً مِنْ رَقٍّ قَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی هَکَذَا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوباً بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِین‏...

...وَ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجَاحِدِینَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ عَبْدِی مُوسَى وَ حَبِیبِی وَ خِیَرَتِی إِنَّ الْمُکَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی وَ عَلِیٌّ وَلِیِّی‏ وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَصْنَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ الْنُّبُوَّةِ وَ أَمْنَحُهُ بِالاضْطِلَاعِ یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ بِالْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُقِرَّنَّ عَیْنَیْهِ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ...

 

ابو بصیر، از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند:

پدرم (امام باقر علیه السلام) به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: «با تو کاری دارم، چه زمانی راحتی که در خلوت از تو بخواهم؟»[8]

جابر عرض کرد: هروقت شما بخواهید.

پس پدرم با او خلوت نمود و به او فرمودند: «ای جابر! پیرامون لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا (صلوات الله علیهما) دیدی، و آنچه که مادرم در مورد نوشته های آن به تو فرمود، برایم بگو.»

جابر گفت: خدا را شاهد می گیرم که در زمان حیات رسول خدا، نزد مادرتان فاطمه (صلوات الله علیهما) رفتم، تا ولادت (امام) حسین (علیه السلام) را خدمتشان تهنیت گویم. در دستشان لوحی سبزرنگ دیدم که گمان کردم زمرد است. دیدم در آن نوشته ای سفیدرنگ، مانند نور خورشید می درخشد. به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم به فدایتان، ای دختر رسول خدا، این لوح چیست؟

ایشان فرمودند: «این لوحی است که خداوند عزّ و جلّ به رسولش هدیه نموده. در آن نام پدر، همسر و دو پسرم، و نام اوصیائی که از نسل من هستند، آمده است. آن را پدرم به من داده است تا با آن مرا خوشحال نماید.»

جابر می گوید: مادرتان فاطمه (سلام الله علیها) آن را به من داد و من آن را خواندم و از روی آن نسخه ای برداشتم.

امام صادق می فرماید: پدرم، امام باقر (علیهما السلام) فرمودند: «ای جابر! آیا (هنوز) آن را داری تا نشان دهی؟»

جابر عرض کرد: بله. پس پدرم با جابر همراه شد، تا به خانه جابر رسیدند. پدرم صحیفه ای پوستین در آورد. جابر گفت: خداوند را شاهد می گیرم که این را به همین صورت در آن لوح دیدم، که نوشته شده بود:

 «بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشته ای است از جانب خدای عزیز و حکیم، خطاب به محمد، نورش و فرستاده اش و...

[متن نقل شده از لوح، طولانی است[9] و در این مجال تنها به بخشی که مربوط به امام رضا (علیه السلام) است، اشاره می شود:]

... وای بر کسانی که پس از (رحلتِ) بنده ام و حبیبم و برگزیده ام، موسی (بن جعفر الکاظم علیهما السلام)، افترا زنند و انکار کنند. به راستی هرکس هشتمین (امام) را تکذیب کند، تمام اولیائم را تکذیب نموده است. علی (بن موسی الرضا علیهما السلام) ولیّ و یاری دهنده ی من، و کسی است که بار نبوت را بر دوشش گذاشته ام و او را بر این امر نیرو بخشیده ام. خبیثی متکبر، او را به قتل می رساند و در شهری که «عبد صالح»[10] آن را ساخته است، در کنار «بدترین مخلوقاتم»[11]، دفن می شود. این قولی حق از جانب من است؛ چشم او را با (فرزندش) محمد (بن علی الجواد علیه السلام) روشن خواهم نمود...»[12]

 

 
 
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] باب چهارم: «باب نص أبی الحسن موسى بن جعفر ع على ابنه الرضا علی بن موسى بن جعفر ع بالإمامة و الوصیة»؛ این باب شامل ۲۹ روایت است.

[2] باب پنجم: «باب نسخة وصیة موسى بن جعفر ع‏»؛ این باب، شامل ۴ روایت است.

[3] باب ششم: «باب النصوص على الرضا ع بالإمامة فی جملة الأئمة الاثنی عشر ع‏»؛ این باب نیز شامل ۳۷ روایت است.

[4] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۲۳.

[5] همان طور که اشاره شد، پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، برخی از وکلای مالیِ امام، مدعی شدند که امام غیبت کرده اند و بعد از ایشان، امامی نخواهد بود. انگیزه آنها از این ادعا، تصاحب اموالی بوده است که در دست داشته اند. عده ای نیز از روی جهل و با توجه به جایگاه شبهه افکنان، حرفشان را پذیرفتند. امامان بعدی، با این افراد به شدت مبارزه کردند و اصحاب را از معاشرت با آنها منع نمودند. این فرقه، به «واقفه» مشهور است.

[6] در روایتی دیگر از همین باب، اشاره شده است که امام کاظم، امام رضا (علیهما السلام) را وصی خود نمودند و فرمودند، اگر او نبود، ابراهیم، اگر او هم نبود، قاسم،... اسماعیل،... عباس، و بعد از آنان، فرزند بزرگترم...

[7] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۹.

[8] این دیدار در دوران کودکی یا نوجوانی امام باقر (علیه السلام) انجام گرفته است.

[9] در این لوح، به نبوت پیامبر اکرم و لزوم ادامه آن توسط اوصیاءِ ایشان اشاره شده است و نام ائمه دوازده گانه به همراه مختصری از زندگانی و مناقب ایشان بیان شده است.

[10] ظاهراً مقصود، ذوالقرنین می باشد، زیرا در قرآن کریم از او با عنوان «العبد الصالح» یاد شده است و در نقلی دیگر از این حدیث، به نام او تصریح شده است. (ر.ک. کمال الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص۳۱۰)

[11] مقصود هارون الرشید (لعنة الله علیه) است، که در کنار حضرت مدفون است.

[12] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۴۱.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عِیسَى، قَالَ، کُنَّا عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) وَ عِنْدَهُ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، فَأَوْمَى أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِلَى یُونُسَ: ادْخُلِ الْبَیْتَ! فَإِذَا بَیْتٌ مُسْبَلٌ عَلَیْهِ سِتْرٌ، وَ إِیَّاکَ أَنْ تَتَحَرَّکَ حَتَّى تُؤْذَنَ لَکَ! فَدَخَلَ الْبَصْرِیُّونَ وَ أَکْثَرُوا مِنَ الْوَقِیعَةِ وَ الْقَوْلِ فِی یُونُسَ، وَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) مُطْرِقٌ، حَتَّى لَمَّا أَکْثَرُوا وَ قَامُوا فَوَدَّعُوا وَ خَرَجُوا: فَأَذِنَ لِیُونُسَ بِالْخُرُوجِ، فَخَرَجَ بَاکِیاً فَقَالَ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ إِنِّی أُحَامِی عَنْ هَذِهِ الْمَقَالَةِ وَ هَذِهِ حَالِی عِنْدَ أَصْحَابِی! فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ (ع): «یَا یُونُسُ وَ مَا عَلَیْکَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً! یَا یُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ، وَ اتْرُکْهُمْ مِمَّا لَا یَعْرِفُونَ، کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تُکَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِی عَرْشِهِ، یَا یُونُسُ وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ الْیُمْنَى دُرَّةٌ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ بَعْرَةٌ أَوْ قَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، أَوْ بَعْرَةٌ فَقَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، هَلْ یَنْفَعُکَ ذَلِکَ شَیْئاً؟» فَقُلْتُ: لَا، فَقَالَ: «هَکَذَا أَنْتَ یَا یُونُسُ، إِذْ کُنْتَ عَلَى الصَّوَابِ وَ کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً لَمْ یَضُرَّکَ مَا قَالَ النَّاسُ.»

 

جعفر بن عیسی بن عُبید، نقل می‌کند:

(با جمعی از شیعیان) نزد امام رضا (علیه‌السلام) بودیم و «یونس بن عبدالرحمن» نیز با ما بود. همان‌موقع عده‌ای از اهل بصره اجازه ورود خواستند. 

امام به یونس اشاره کرد که داخل اطاقی که با پرده پوشیده شده بود، برود و تا وقتی اجازه نفرموده‌اند، حرکتی نکند.

سپس اهالی بصره وارد شدند و در مورد یونس، بسیار حرف‌ها زدند و بدگویی‌ها کردند. اما امام به زمین می‌نگریست و هیچ نمی‌گفت، تا وقتی‌ که آنان بلند شدند و

خداحافظی کردند و رفتند. 

آن‌گاه حضرت به یونس اجازه داد که (از اطاق) خارج شود.

 

- یونس درحالی‌که گریه می‌کرد، (از اطاق) خارج شد و گفت: «خداوند مرا فدای شما گرداند! من از این مذهب دفاع می‌کنم و حال و وضعم، در میان یارانم چنین است!»

- حضرت فرمودند: 

«ای یونس! وقتی امامت از تو راضی است، چه ضرری به تو می‌رسد؟ 

ای یونس! با مردم در مورد چیزهایی که می‌توانند بفهمند، سخن بگو، و سخنانی را که نمی‌توانند بفهمند، با آنان در میان مگذار. 

ای یونس! اگر در دست راستت، گوهری گران‌بها باشد و مردم بگویند پشکل است، آیا ضرری به تو می‌رسد؟ یا اگر در آن پشکلی باشد و مردم بگویند گوهر است، آیا نفعی برایت دارد؟»

 

- عرض کرد: «خیر»

- حضرت فرمودند:

«تو نیز چنین هستی، حال که در راه صحیح هستی و امامت از تو راضی است، حرف مردم ضرری به تو نمی‌رساند.»

 [رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۴۸۷]

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱) «یونس بن عبدالرحمن»، از برجسته‌ترین &اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم‌السلام) بوده‌است. وی پس از وفات امام کاظم (علیه‌السلام) پیشنهاد کلان مالی سران فتنه‌ی وقف را رد می‌کند و به امام رضا (علیه‌السلام) وفادار می‌ماند. هم‌چنین با روشن‌گری‌های خود، عده‌ی بسیاری از فریب‌خوردگان را نیز نجات می‌دهد. امام رضا (علیه‌السلام) او را سلمان زمان خویش نامیدند و به‌عنوان وکیل خاص خود (در امور مالی) و نیز مرجع رفع مشکلات و اختلافات علمی و اعتقادی اصحاب و بزرگان شیعه معرفی فرمودند.

۲) از آن‌جا که سطح فهم و معرفت یونس، از دیگر اصحاب بالاتر بود، از مخزن حکمت اهل بیت علیهم‌السلام، گوهرهایی در دست داشت، که دیگران از درک آن‌ها عاجز بودند و در مقطعی به دشمنی با وی برخواستند.

۳) سکوت امام در قبال بدگویی‌ها از یونس، نیز قابل تأمل است. پیش‌تر، در احادیثی که در مورد زراره ذکر شد، اشاره گشت که ائمه (علیهم‌السلام) برای حفظ مذهب، گاه اختلافات را دامن می‌زدند و گاه میان اصحاب ایجاد اختلاف می‌کردند، تا دشمن به چشم تشکلی منسجم و مخاطره‌آمیز به شیعه نگاه نکند و عزم متلاشی کردن آن را ننماید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۷
ابوالفضل رهبر

 

این مطلب پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

...حَدَّثَنِی عَوْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکِنْدِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أبی [أَبَا] الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مِیثَمٍ یَقُولُ‏ وَ مَا رَأَیْتُ أَحَداً قَطُّ أَعْرَفَ بِأُمُورِ الْأَئِمَّةِ ع وَ أَخْبَارِهِمْ وَ مَنَاکِحِهِمْ‏ مِنْهُ قَالَ: اشْتَرَتْ حَمِیدَةُ الْمُصَفَّاةُ وَ هِیَ أُمُّ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ کَانَتْ مِنْ أَشْرَافِ الْعَجَمِ جَارِیَةً مُوَلِّدَةً وَ اسْمُهَا تُکْتَمُ وَ کَانَتْ مِنْ أَفْضَلِ النِّسَاءِ فِی عَقْلِهَا وَ دِینِهَا وَ إِعْظَامِهَا لِمَوْلَاتِهَا حَمِیدَةَ الْمُصَفَّاةِ حَتَّى أَنَّهَا مَا جَلَسَتْ بَیْنَ یَدَیْهَا مُنْذُ مَلَکَتْهَا إِجْلَالًا لَهَا فَقَالَتْ لِابْنِهَا مُوسَى ع یَا بُنَیَّ إِنَّ تُکْتَمَ جَارِیَةٌ مَا رَأَیْتُ جَارِیَةً قَطُّ أَفْضَلَ مِنْهَا وَ لَسْتُ أَشُکُّ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى‏ سَیُظْهِرُ نَسْلَهَا إِنْ کَانَ لَهَا نَسْلٌ وَ قَدْ وَهَبْتُهَا لَکَ فَاسْتَوْصِ خَیْراً بِهَا فَلَمَّا وَلَدَتْ لَهُ الرِّضَا ع سَمَّاهَا الطَّاهِرَةَ قَالَ وَ کَانَ الرِّضَا ع یَرْتَضِعُ کَثِیراً وَ کَانَ تَامَّ الْخَلْقِ‏ فَقَالَتْ أَعِینُونِی بِمُرْضِعٍ‏ فَقِیلَ لَهَا أَ نَقَصَ الدَّرُّ فَقَالَتْ مَا أَکْذِبُ‏ وَ اللَّهِ مَا نَقَصَ الدَّرُّ وَ لَکِنْ عَلَیَّ وِرْدٌ مِنْ صَلَاتِی وَ تَسْبِیحِی وَ قَدْ نَقَصَ مُنْذُ وَلَدْتُ...

 

شیخ صدوق، در باب دوم از کتاب «عیون أخبار الرضا علیه السلام»، از «عون من محمد کِندی» نقل می کند [۱] که گفت: من هرگز کسی را از «علی بن میثم» آگاه تر به امور ائمه (علیهم السلام) و اخبار و ازدواج های ایشان، ندیده ام. علی بن میثم گوید:

«حمیده مصفاه»، که مادر امام موسی بن جعفر (علیه السلام) و از بزرگان عجم بود، کنیزی خرید که در میان اعراب متولد شده بود و با فرزندان آنها بزرگ شده بود و نامش «تُکتَم» [۲] بود. او از برترین زنان در عقل و دینش بود و بیشترین احترام را به سرورش، حمیده مصفاه، می نمود، تا جایی که از روی احترام، هرگز در مقابل او نمی نشست.

چنین بود، که حمیده به فرزندش امام موسی کاظم (علیه السلام) گفت: «فرزندم! تاکنون کنیزی بهتر از تُکتم ندیده ام و تردید ندارم که اگر نسلی داشته باشد، خداوند تعالی به زودی نسلش را آشکار خواهد گردانید. او را به تو بخشیدم، توصیه کن با او خوب رفتار کنند. وقتی تکتم امام رضا (علیه السلام) را به دنیا آورد، امام کاظم (علیه السلام) او را «طاهره» نامید.

علی بن میثم، همچنین گوید:

امام رضا (علیه السلام) شیر بسیار می خورد و قوی هیکل بود. تکتم گفت: دایه ای به کمک من آورید. به او گفتند: آیا شیرت کم شده است؟ تکتم گفت: دروغ نمی گویم، به خدا قسم شیرم کم نشده است، اما نمازها و تسبیحاتِ از پیش معین شده ای به عهده دارم، که از زمان ولادت این فرزند، نتوانسته ام آن‌ها را تمام کنم.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص14، باب ما جاء فی أم الرضا علی بن موسى الرضا ع و اسمها.

[۲] در روایت سوم از همین باب، چندین نام برای ایشان شمرده شده است؛ نجمه، اروى، سَکَن، سمانه و تکتم‏.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

 این مطلب پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است:

 

...عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى ع إِنَّ قَوْماً مِنْ مُخَالِفِیکُمْ یَزْعُمُونَ أَبَاکَ إِنَّمَا سَمَّاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا لِمَا رَضِیَهُ لِوِلَایَةِ عَهْدِهِ فَقَالَ کَذَبُوا وَ اللَّهِ وَ فَجَرُوا بَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَمَّاهُ الرِّضَا لِأَنَّهُ کَانَ رِضًى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَمَائِهِ وَ رِضًى لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فِی أَرْضِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَ لَمْ یَکُنْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْ آبَائِکَ الْمَاضِینَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ رِضًى‏ لِلَّهِ تَعَالَى وَ لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ ع فَقَالَ بَلَى فَقُلْتُ فَلِمَ سُمِّیَ أَبُوکَ مِنْ بَیْنِهِمْ الرِّضَا قَالَ لِأَنَّهُ رَضِیَ بِهِ الْمُخَالِفُونَ مِنْ أَعْدَائِهِ کَمَا رَضِیَ بِهِ الْمُوَافِقُونَ مِنْ أَوْلِیَائِهِ وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ لِأَحَدٍ مِنْ آبَائِهِ ع فَلِذَلِکَ سُمِّیَ مِنْ بَیْنِهِمْ الرِّضَا ع.

 

شیخ صدوق، در کتاب «عیون أخبار الرضا علیه السلام» با سندی صحیح از «احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی» نقل می کند که گفت:

- به امام جواد (علیه السلام) عرض کردم: عده ای از مخالفین شما گمان می کنند که «مأمون» پدرتان را به این خاطر که برای ولایت عهدی خود پسندید، «رضا»[۱] نامید.

- امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «به خدا قسم دروغ گفته اند و گناه عظیمی مرتکب شده اند. در حالی که خداوند (تبارک و تعالی) ایشان را رضا نامیده است. چرا که او در آسمان، مورد رضایت و پسندِ خداوند (عزّ و جلّ) بود، و در زمین، نیز مورد پسند رسول خدا و امامان بعد از ایشان (صلوات الله علیهم) بود.»

- بزنطی می گوید عرض کردم: مگر هریک از پدران بزرگوارتان (علیهم السلام) چنین نبودند که مورد رضایت و پسندِ خدا و رسولش و ائمه (علیهم السلام) باشند؟

- حضرت فرمودند: «بله» (چنین بودند.)

- عرض کردم: پس چرا از میان ایشان، (تنها) پدرتان «رضا» نامیده شد؟

- جواد الائمه (علیه السلام) فرمودند: «زیرا او همان گونه که مورد پسندِ موافقان و دوستانش بود، مورد پسندِ مخالفان و دشمنانش نیز بود،[۲] در حالی که هیچ یک از پدرانش چنین نبودند. به همین خاطر از میان آنها، (تنها) او «رضا» نامیده شد.»[۳]

 

 

 

 شیخ صدوق، همچنین برای اثبات اینکه مأمون امام را «رضا» نام گذاری نکرده است و ایشان از قبل به این صفت ملقّب بوده اند، حدیث دیگری ذکر می کند؛

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِیِّ قَالَ: کَانَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع یُسَمِّی وَلَدَهُ عَلِیّاً ع الرِّضَا وَ کَانَ یَقُولُ ادْعُوا إِلَیَّ وَلَدِیَ الرِّضَا وَ قُلْتُ لِوَلَدِیَ الرِّضَا وَ قَالَ لِی وَلَدِیَ الرِّضَا وَ إِذَا خَاطَبَهُ قَالَ‏ یَا أَبَا الْحَسَنِ‏.

از سلیمان بن حفص مروزی، نقل شده است که گفت:

امام کاظم (علیه السلام) همواره فرزندش علی را «رضا» می نامیدند و می گفتند: «پسرم رضا را صدا کنید تا نزد من بیاید»، «به فرزندم رضا گفتم...»، «فرزندم رضا به من گفت...» و هرگاه او را او را خطاب می نمودند، (با کنیه صدا می زدند و) می فرمودند: «ای ابو الحسن!...»[۴]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «رضا»: مورد رضایت، مورد پسند.

[۲] حضرت رضا علیه السلام، به این دلیل که ولی عهد خلیفه و در آستانه خلافت مسلمین قرار داشتند، در کانون توجهات اهل علم و سیاست و نیز عموم مردم قرار گرفتند و گوشه ای از فضائلشان کشف و منتشر گردید. به همین خاطر از دیرباز میان دوست و دشمن دارای مقبولیت بوده اند. اهل سنت نیز همواره برای ایشان احترام و اعتبار خاصی قائل بوده و هستند.

[۳] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، باب العلة التی من أجلها سمی علی بن موسى الرضا ع‏، ص۱۳.

[۴] همان، ص۱۴.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

از امام رضا، علیه‌السلام، نقل شده‌است که فرمودند:

 

«اصْحَبِ السُّلْطَانَ بِالْحَذَرِ،

وَ الصَّدِیقَ بِالتَّوَاضُعِ،

وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ،

وَ الْعَامَّةَ بِالْبِشْرِ.»[۱]

 

«با سلطان، با «حَذَر» (احتیاط) هم‌نشینی کن،

و با دوست، با «تواضع»،

و با دشمن، با «احتراز» (تحفّظ)،

و با مردم، با «خوش‌رویی».»

 

 

در ادامه، در مورد هر یک از این فرازها، توضیحاتی ارائه می‌گردد،[۲] اما پیش از آن، دو نکته کلی:

۱- «مصاحبت»، به معنای ملازمت، هم‌راهی، هم‌نشینی، هم‌صحبتی و... است.

۲- امام در این حدیث، به «مصاحبت» با این چهار گروه «اَمر» فرموده‌اند. بنابراین، لازم است که در صورت فراهم بودن شرایط، و نبود مفسده‌ای بزرگتر، با تیپ‌های مختلف، مصاحبت داشت؛ با سلطان، دوست، دشمن و با توده‌ی مردم. این صحیح نیست که انسان، دایره ارتباطاتش را به قشر خاصی محدود نماید و با سایرین کاری نداشته باشد، بلکه با ملاحظات و قیود خاصی، مصاحبت با تیپ‌های مختلف لازم است.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با سلطان؛

 

«اصْحَبِ السُّلْطَانَ بِالْحَذَرِ»

«با سلطان، با «حذر» (احتیاط) هم‌نشینی کن»

 

- سلطان: کسی است که با قهر و غلبه بر مجموعه‌ی تحت اختیارش تسلط دارد.

- حَذَر: احتراز از چیز ترسناک، احتیاط، هوش‌یاری، حالت آمادگی برای دفع ضرری که در کمین است.

(فرض کنید قرار است در یک اتاق تاریک که پر از شیشه خرده است، قدم بگذارید. چطور با احتیاط گام برمی‌دارید؛ ابتدا مطمئن می‌شوید که زیر پایتان شیشه نیست، بعد گام بعدی را بر می‌دارید؟

یا فرض کنید هنگام جنگ، نگهبانِ شب هستید. چطور هوش‌یاری خود را حفظ می‌کنید و هر لحظه آماده عکس‌العمل در مقابل خطر احتمالی هستید؟

به این حالت «حَذَر» گفته می‌شود.)

 

در مصاحبت با سلطان باید چنین حالتی داشت.

آقابالاسری که او تعیین تکلیف می‌کند، اما حاضر شده ما را به مصاحبت بپذیرد، نه باید از آن طرف بام افتاد و دوری کرد و روابط را تیره نمود، و نه باید از این طرف بام افتاد و خودمانی شد و رو بازی کرد.

چرا که سلطان می‌خواهد تسلطش را همچنان حفظ کند و اگر کوچک‌ترین خطری احساس کند، به ما آسیب می‌رساند.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با دوست؛

  

«[اصْحَبِ] الصَّدِیقَ بِالتَّوَاضُعِ»

«با دوست، با «تواضع» هم‌نشینی کن»

 

- صدیق: دوست نزدیک، کسی که با انسان رو راست است، اهل دروغ و دو رویی و دو رنگی نیست. (البته این حالت دو طرفه است. کسانی صدیقِ یکدیگرند که هر دو نسبت به هم چنین باشند.)

- تواضع: خواری، فروتنی، پایین آوردن.

 

نسبت به دوستان نزدیک باید تواضع داشت. نه این‌که فخر فروخت و افاده داشت و از سوابق درخشان و مدارک و اموال و امکانات خود گفت.

چرا که...

اولاً بقاءِ دوستی، وابسته به تواضع است و چه بسیار دوستی‌هایی که با تکبّرها از بین رفته‌اند.

و ثانیاً تواضع موجب دفع حساسیت‌ها، جلوگیری از حسادت‌ها، و در نتیجه؛ حفظ انسان از آسیب‌دیدگی‌ها می‌شود.

 

اما این «تواضع» باید واقعی باشد، نه ساختگی.

برای این منظور، وقتی خود را نسبت به دوست‌مان برتر می‌یابیم، به این نکات نیز توجه داشته باشیم که:

- شاید امکاناتِ او، کمتر از امکاناتِ من بوده و او به‌نسبت داشته‌هایش، در این زمینه رشد بهتری داشته. امکاناتی مانند هوش و ذکاوت، مال و سرمایه، موقعیت خانوادگی و اجتماعی، خُلقیات و ویژگی هایی که به ارث می‌رسند، و...

- شاید او در زمینه‌های دیگری برتر باشد؛ زمینه‌هایی که من از آن ناآگاهم.

- من گناهانی مرتکب شده‌ام که او انجام نداده. (هرکس به کردار خود به‌خوبی آگاه است.)

- شاید او باتقواتر باشد و نزد خداوند جای‌گاه بهتری داشته باشد.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با دشمن؛

 

«[اصْحَبِ] الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ»

«با دشمن، با «احتراز» (تحفّظ) هم‌نشینی کن»

 

- عدو: دشمن، کسی که اهل تجاوز و تعدّی به حقوق یا اموال انسان است، کسی که نسبت به انسان کینه دارد.

- تحرّز: تحفُّظ، پنهان‌کاری، پرهیز، خودداری، چیزی را محکم و پنهان نگاه‌داشتن.

(حِرز: جایگاهی امن، محفوظ از دید دیگران و مصون از سرقت؛ مانند گاوصندوق، کمدِ قفل دار، جیبِ داخل لباس)

 

مصاحبت با دشمن نیز، اگر منفعتش بیش از ضررش باشد، لازم است،

چرا که فوائدی دارد؛ در این مصاحبت می‌توان

- دشمن را شناسائی کرد،

- به نقشه‌ها و نقاط ضعف و قوتش پی برد،

- شاید بتوان نقشه‌هایش را خنثی کرد، یا از کینه و دشمنی‌اش کاست،

- بلکه ممکن است او را از دشمنی منصرف کرد و با خود همراه نمود.

 

البته نباید فراموش کرد که او دشمن است و اهل کینه و تجاوز است. لذا همان طور که امام امر فرمودند، این مصاحبت باید همراه با تحرُّز باشد. باید سعی کنیم که خود را در حِرز قرار دهیم، نه آن که شل شویم و رو بازی کنیم، بلکه پنهان کاری نماییم تا دشمن به نقشه‌ها و نقاط ضعف و قوت‌مان پی نبرد و غافل‌گیرمان نسازد.

 

نکته: فرق است میان «سلطان» و «دشمن»؛

سلطان، لزوماً دشمن نیست. او می‌خواهد سلطه‌اش را حفظ کند و تا وقتی خیالش از این بابت راحت باشد، آسیبی نخواهد رساند. (مگر این‌که این سلطان به دشمنی با ما برخواسته باشد.)

دشمن، هرچند هم رده‌ی ما باشد و تسلطی نداشته باشد، اما از روی کینه و دشمنی، می‌خواهد در اولین فرصت حمله‌ای کند و صدمه‌ای بزند.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با مردم؛

 

«[اصْحَبِ] الْعَامَّةَ بِالْبِشْرِ»

«با مردم، با «خوش‌رویی» هم‌نشینی کن.»

 

- عامة: عموم مردم، توده‌ی مردم.

- بِشر: خوش‌رویی، گشاده‌رویی، بشاشت.

 

با مردم نیز باید با روی خوش هم‌نشین شد. مصاحبت و هم‌نشینی، غیر از برخوردِ عادی و گذراست. لازم است که با عموم مردم هم‌نشین شد،

چرا که هم‌نشینی با روی خوش؛

- محبت‌ها را جلب می‌کند،[۳]

- کینه‌ها را از میان برمی‌دارد،[۴]

- دوستان‌مان را زیاد می‌کند،

- و ارتباطات‌مان را گسترده می‌نماید.

به این ترتیب، هم فعالیت‌هامان در جامعه سهل‌تر می‌شود، و هم زمینه‌ای برای تأثیرگذاریِ مثبت بر دیگران و تربیت آنان فراهم می‌شود.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] نزهة‌الناظروتنبیه‌الخاطر،ص۱۳۳/ العددالقویة‌لدفع‌المخاوف‌الیومیة،ص۲۹۹/ الدرة‌الباهرة‌من‌الأصداف‌الطاهرة،ص۳۸

[۲] توضیحاتی که پیرامون این حدیث ذکر می‌شود، برگرفته از بیانات استاد حجت‌الاسلام امیر غنوی می‌باشد.

[۳] قال علی (علیه‌السلام): «سَبَبُ المَحَبَّةِ البِشرُ.» ؛ «خوش‌رویی، سببِ محبت است.» (غررالحکم،ج۴،ص۱۲۶)

[۴] قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله)‏: «حُسْنُ‏ الْبِشْرِ یَذْهَبُ بِالسَّخِیمَةِ.» ؛ «خوش‌رویی، کینه را از بین می‌برد.» (الکافی،ج‏۲،ص۱۰۴)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

در میان ما، امام رضا (علیه‌السلام) به «غریب الغرباء»[۲] مشهورند،

اما جالب است بدانید که در روایات، این صفت تنها در وصفِ امام حسین (علیه‌السلام) به‌کار رفته است.

- به عنوان مثال، در ضمن زیارتی که در نیمه شعبان، خطاب به امام حسین (علیه‌السلام) وارد شده است، ایشان «غریب الغرباء» نامید شده‌اند.[۳]

 

در مورد سایر ائمه، صفت «غریب»[۴] به کار رفته است؛

 

- به‌عنوان مثال، امام صادق، در مورد نوه بزرگوارشان، امام رضا (علیهماالسلام) روایت فرموده‌اند:

«مردى از فرزندان پسرم موسى ع، طلوع می‌کند که هم نام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است و در زمین طوس، که در خراسان است، دفن می‌شود. در آنجا با زهر کشته می‌شود و در حالی که «غریب» است، دفن می‌شود...»[۵]

 

- و یا امام جواد، در زیارتی خطاب به پدر بزرگوارشان (علیهماالسلام) خود را «مسموم غریب» نامیده‌اند.[۶]

 

غربتِ برخی ائمه، که به نوعی از خانواده و دیار خود دور افتاده بوده‌اند و در غربت به خاک سپرده شده‌اند، قابل درک است، اما این چه غربتی است که میان تمام اهل‌بیت (علیهم‌السلام) مشترک است؟

 

به نظر می‌رسد این غربت، همان «غربت مؤمن» و «غربت عالِم» باشد.

به این دو حدیث توجه کنید:

 

۱) کامل بن علاء از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که فرمودند:

««مؤمنین قطعاً پیروزند»[۷] آیا می‌دانی که آنان که هستند؟»

عرض کردم: شما داناترید.

فرمودند:

«قطعاً «مؤمن»ها، که «تسلیم»[۸] نیز هستند، پیروزند،

به راستی، این «تسلیم»ها هستند که «نجیب»[۹] اند،

پس «مؤمن»، «غریب» است،

و خوشا به سعادتِ «غریب»ها.»[۱۰]

 

اگر دقت کرده باشید، امام صادق (علیه‌السلام) در این حدیث یک قیاس به کار برده‌اند:

الف: «مؤمن»، «تسلیم» است.

ب: کسی که «تسلیم» است، «نجیب» است.

[ج: کسی که «نجیب» است، «غریب» است.]

نتیجه: پس «مؤمن»، «غریب» است.

           

۲) در روایت دیگری از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«عالمان غریب‌اند، چرا که نادانانِ زیادی در میانشان‌ هستند.»[۱۱]

 

***

 

آری! چنین است که:

اهل‌بیت؛

این مؤمنین تام،

این تسلیم‌شدگان بی‌ادعا،

این نُجَبای دست‌نایافتنی،

این دانایان کل،

و در یک کلام:

این قله‌های «قربت»،

در اوجِ «غربت» به سر می‌برند،

هرچند در دیارشان،

کنار خانواده‌شان،

و در میان حلقه‌ی یاران و علاقه‌مندان خویش باشند.

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] برگرفته از سخنان استاد حجت‌الاسلام امیر غنوی، در جلساتِ درس تاریخ اسلام.

[۲] یعنی کسی که در میان غریب‌ها نیز غریب است.

[۳] «...السَّلامُ عَلَیْکَ یا قَتِیلَ الظَّلماءِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا غَرِیبَ‏ الْغُرَباءِ...» [الإقبال‌بالأعمال‌الحسنة(طبع‌الحدیثة)، ج‏۳، ص۳۴۷]

[۴] راغب اصفهانی در مفردات، در معنای «غریب» چنین گفته: «به هرکس که از دیگران دور شود، و در میان هم جنسانِ خود بی‌نظیر باشد، «غریب» گفته می‌شود ... و گفته شده: «علما، به خاطر فراوانیِ نادانان در میانشان، غریب‌اند.» و کلاغ به این دلیل «غُراب» نامیده شده است که در رفت‌و‌آمدش از دیگران دوری می‌جوید.» [مفردات‌ألفاظ‌القرآن، ص۶۰۴]

[۵] «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِی مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَیُدْفَنُ فِی أَرْضِ طُوسَ وَ هِیَ بِخُرَاسَانَ یُقْتَلُ فِیهَا بِالسَّمِّ فَیُدْفَنُ فِیهَا غَرِیباً...» [الأمالی(للصدوق)، ص۱۱۸] (مرحوم شیخ صدوق این حدیث را در مجلسی که به تاریخ ۱۳ذی الحجة سال۳۶۷ هـ.ق، در مشهدالرضا تشکیل شده بوده، املاء کرده‌اند.)

[۶] «...السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ إِمَامٍ عَصِیبٍ وَ إِمَامٍ نَجِیبٍ وَ بَعِیدٍ قَرِیبٍ وَ مَسْمُومٍ‏ غَرِیبٍ‏...» [بحارالأنوار، ج‏۹۹، ص۵۳] (مرحوم علامه مجلسی این روایات را که در آثار قدماء یافته‌اند، اما بدون ذکر منبع و سند نقل کرده‌‌اند.)

[۷] سوره مؤمنون، آیه۱.

[۸] امام صادق (علیه‌السلام) در حدیثی، مقام «تسلیم» را همان مقام «اخبات» دانسته‌اند. («... ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِیمُ فَسَکَتْنَا فَقَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْإِخْبَاتُ» [الکافی، ج‏۱، ص۳۹۱]) «اخبات» نیز یعنی: تواضع مطلق در برابر خداوند، خود را هیچ انگاشتن و ادعایی از خود نداشتن.

[۹] آن‌چه که در نوع خود باارزش و کم‌یاب است. («النَّجِیبُ‏: الفاضل من کلّ حیوان. و قد نَجُبَ‏ یَنْجُبُ‏ نَجَابَةً، إذا کان فاضلا نفیسا فى نوعه» [النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۱۷])

[۱۰] ...عَنْ کَامِلٍ التَّمَّارِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‏ أَ تَدْرِی مَنْ هُمْ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِینَ هُمُ النُّجَبَاءُ فَالْمُؤْمِنُ غَرِیبٌ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ.» [الکافی، ج‏۱، ص۳۹۱]

[۱۱] «الْعُلَمَاءُ غُرَبَاءُ لِکَثْرَةِ الْجُهَّالِ بَیْنَهُمْ.» [کشف‌الغمةفی‌معرفةالأئمة(طبع‌القدیمة)، ج‏۲، ص۳۴۹]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۷
ابوالفضل رهبر