چه شد که یونس به گریه افتاد؟!
...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عِیسَى، قَالَ، کُنَّا عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) وَ عِنْدَهُ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، فَأَوْمَى أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِلَى یُونُسَ: ادْخُلِ الْبَیْتَ! فَإِذَا بَیْتٌ مُسْبَلٌ عَلَیْهِ سِتْرٌ، وَ إِیَّاکَ أَنْ تَتَحَرَّکَ حَتَّى تُؤْذَنَ لَکَ! فَدَخَلَ الْبَصْرِیُّونَ وَ أَکْثَرُوا مِنَ الْوَقِیعَةِ وَ الْقَوْلِ فِی یُونُسَ، وَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) مُطْرِقٌ، حَتَّى لَمَّا أَکْثَرُوا وَ قَامُوا فَوَدَّعُوا وَ خَرَجُوا: فَأَذِنَ لِیُونُسَ بِالْخُرُوجِ، فَخَرَجَ بَاکِیاً فَقَالَ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ إِنِّی أُحَامِی عَنْ هَذِهِ الْمَقَالَةِ وَ هَذِهِ حَالِی عِنْدَ أَصْحَابِی! فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ (ع): «یَا یُونُسُ وَ مَا عَلَیْکَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً! یَا یُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ، وَ اتْرُکْهُمْ مِمَّا لَا یَعْرِفُونَ، کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تُکَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِی عَرْشِهِ، یَا یُونُسُ وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ الْیُمْنَى دُرَّةٌ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ بَعْرَةٌ أَوْ قَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، أَوْ بَعْرَةٌ فَقَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، هَلْ یَنْفَعُکَ ذَلِکَ شَیْئاً؟» فَقُلْتُ: لَا، فَقَالَ: «هَکَذَا أَنْتَ یَا یُونُسُ، إِذْ کُنْتَ عَلَى الصَّوَابِ وَ کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً لَمْ یَضُرَّکَ مَا قَالَ النَّاسُ.»
جعفر بن عیسی بن عُبید، نقل میکند:
(با جمعی از شیعیان) نزد امام رضا (علیهالسلام) بودیم و «یونس بن عبدالرحمن» نیز با ما بود. همانموقع عدهای از اهل بصره اجازه ورود خواستند.
امام به یونس اشاره کرد که داخل اطاقی که با پرده پوشیده شده بود، برود و تا وقتی اجازه نفرمودهاند، حرکتی نکند.
سپس اهالی بصره وارد شدند و در مورد یونس، بسیار حرفها زدند و بدگوییها کردند. اما امام به زمین مینگریست و هیچ نمیگفت، تا وقتی که آنان بلند شدند و
خداحافظی کردند و رفتند.
آنگاه حضرت به یونس اجازه داد که (از اطاق) خارج شود.
- یونس درحالیکه گریه میکرد، (از اطاق) خارج شد و گفت: «خداوند مرا فدای شما گرداند! من از این مذهب دفاع میکنم و حال و وضعم، در میان یارانم چنین است!»
- حضرت فرمودند:
«ای یونس! وقتی امامت از تو راضی است، چه ضرری به تو میرسد؟
ای یونس! با مردم در مورد چیزهایی که میتوانند بفهمند، سخن بگو، و سخنانی را که نمیتوانند بفهمند، با آنان در میان مگذار.
ای یونس! اگر در دست راستت، گوهری گرانبها باشد و مردم بگویند پشکل است، آیا ضرری به تو میرسد؟ یا اگر در آن پشکلی باشد و مردم بگویند گوهر است، آیا نفعی برایت دارد؟»
- عرض کرد: «خیر»
- حضرت فرمودند:
«تو نیز چنین هستی، حال که در راه صحیح هستی و امامت از تو راضی است، حرف مردم ضرری به تو نمیرساند.»
[رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۴۸۷]
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱) «یونس بن عبدالرحمن»، از برجستهترین &اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهمالسلام) بودهاست. وی پس از وفات امام کاظم (علیهالسلام) پیشنهاد کلان مالی سران فتنهی وقف را رد میکند و به امام رضا (علیهالسلام) وفادار میماند. همچنین با روشنگریهای خود، عدهی بسیاری از فریبخوردگان را نیز نجات میدهد. امام رضا (علیهالسلام) او را سلمان زمان خویش نامیدند و بهعنوان وکیل خاص خود (در امور مالی) و نیز مرجع رفع مشکلات و اختلافات علمی و اعتقادی اصحاب و بزرگان شیعه معرفی فرمودند.
۲) از آنجا که سطح فهم و معرفت یونس، از دیگر اصحاب بالاتر بود، از مخزن حکمت اهل بیت علیهمالسلام، گوهرهایی در دست داشت، که دیگران از درک آنها عاجز بودند و در مقطعی به دشمنی با وی برخواستند.
۳) سکوت امام در قبال بدگوییها از یونس، نیز قابل تأمل است. پیشتر، در احادیثی که در مورد زراره ذکر شد، اشاره گشت که ائمه (علیهمالسلام) برای حفظ مذهب، گاه اختلافات را دامن میزدند و گاه میان اصحاب ایجاد اختلاف میکردند، تا دشمن به چشم تشکلی منسجم و مخاطرهآمیز به شیعه نگاه نکند و عزم متلاشی کردن آن را ننماید.