...عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
«بَکَى شُعَیْبٌ ع مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَکَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَکَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا کَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: «یَا شُعَیْبُ إِلَى مَتَى یَکُونُ هَذَا أَبَداً مِنْکَ إِنْ یَکُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُکَ وَ إِنْ یَکُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُکَ.» قَالَ: «إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی مَا بَکَیْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِکَ وَ لَکِنْ عَقَدَ حُبُّکَ عَلَى قَلْبِی فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاکَ.» فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ: «أَمَّا إِذَا کَانَ هَذَا هَکَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُکَ کَلِیمِی مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ.»»
عللالشرائع، ج۱، ص۵۷
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است:
«حضرت شعیب (علیهالسلام) آنقدر از محبتِ خداوند (عزّوجلّ) گریه کرد، که نابینا شد. خداوند بیناییاش را به او بازگرداند.
سپس او آنقدر گریه کرد تا (دوباره) نابینا شد. خداوند (باز هم) بیناییاش را به او بازگرداند.
سپس آنقدر گریه کرد تا (مجدداً) نابینا شد. خداوند (اینبار هم) بیناییاش را به او بازگرداند.
وقتی بارِ چهارم شد، خداوند به او وحی فرمود:
«ای شعیب! تا کِی میخواهی ادامه دهی؟ اگر از ترس آتش (جهنم) است، تو را از آن رها ساختهام و اگر از شوق بهشتت است، آن را برایت مباح نمودهام.»
شعیب عرض کرد:
«خدای من! مولای من! تو خود میدانی که گریهی من، نه از ترس جهنمِ توست و نه از شوق بهشتت. بهخاطر این است که محبتِ تو به دلم گره خورده و نمیتوانم صبر کنم، مگراینکه تو را ببینم.»
پس خداوند (جلّجلالُه) به او وحی فرمود:
اگر گریهات بهخاطر این است، من کلیم (همسخنِ) خودم؛ موسیبنعمران را به خدمت تو درمیآورم.»»