دوران عاشقی را میتوان به دو دوره تقسیم کرد:
1. دورهای که عاشق در اوج شور و شیدایی است، همهچیز را با عینک عشق مینگرد و تمام فکر و ذکر و توانش را صرف رسیدن به معشوق میکند.
2. دورهای که عاشق شکست میخورد و تا مدتها تهِ آن کوچه بنبست، در غمی عمیق فرو میرود.
ویژگی مشترک عاشق در هر دو دوره، غوغای درون و رکود بیرون اوست.
دل عاشق در هر دو دوره غوغاست، اما ناظر بیرونی دیوانهای را میبینند که کار و زندگیاش را تعطیل کرده و بر امری بیهوده تمرکز نموده.
حکایتِ آقای رئیس است؛
چهار سال اول در سودای بستن با کدخدا و در دست گرفتن دستکش مخملی اوباما و فالودهخوری با اروپا گذشت و آب و نان و اقتصاد و همهچیز در گروی به چنگ آوردن برجام دانسته شد.
چهار سال دوم اما در غم و حیرتِ بیاعتباریِ امضای کری و ظاهر شدن پنجه چدنی ترامپ و پاره شدن برجام خواهد گذشت.
اقتصاد؟! امنیت؟! فرهنگ؟! بازار؟! تورم؟! بیکاری؟! مردم؟! فقرا؟!
بیخیال!
آقای رئیس فعلاً در شُک و ناامیدی به سر میبرد، هرچند تکبر رقتانگیزی برایش باقی مانده و تلاش مذبوحانهای برای ادامه با اروپا.
واقعیت ها دارد مردمی که این سالها با آقای رئیس همدل و همراه شده بودند را به هوش میآورد تا وضع این عاشق شکستخورده و خسته را از بیرون نظاره کنند و این رکود چندین ساله را بالاخره ببینند.
علیالظاهر وضع همچنان چنین خواهد بود و مردم باید «تا ۱۴۰۰ با روحانی» سر کنند.
تنها چاره این است که همه به هم رحم کنند؛ یعنی به خودشان؛ یعنی به خودمان.
صاحبخانه، کاسب، دلال، راننده، تولیدکننده، کارگر، کارفرما، کارمند، مدیر، تعمیرکار،...
همه به هم رحم کنیم.
رحم نمیکنند؟
تو رحم کن!