بعد از سالها؛ لاتاری...
سیزدهچهاردهسالَم بیشتر نبود.
تنها، از اینور تهران راه افتادم به آنورش، تا فیلم پرسروصدای آن سال را ببینم.
اولینباری بود که چنین کاری میکردم و آنطور که یادم است، اولینباری بود که احساس «استقلال» و «قدرت» میکردم. این احساس وقتی از سینما بیرون میآمدم، چندبرابر شده بود.
خطی که «آژانس» در ذهن من کشید، هیچ فیلم دیگری تا امروز نکشیده است.
نه من، که در ذهن خیلیها؛ براساس چندین نظرسنجی، «آژانس شیشهای» مدال بهترین فیلم بعد از انقلاب را بر سینه دارد. (درود بر ابراهیم حاتمیکیا)
امروز در سینمای «محمدحسین مهدویان» دوباره بعد از سالها، ردی از آژانس را دیدم.
نه به آن قوت، اما در برهوت این سالها، بسیار بسیار غنیمت است.
امروز احساس کردم چقدر جای «آژانس»ها و «لاتاری»ها در سینمای ایران خالی است.
مردم اینروزها انگار به اینها نیاز دارند؛ نیازی که گویا سالهاست انکارش میکردند و حالا، با تشویقهای مدامی که نثار قهرمانان باغیرت داستان، در آن پایان شگفتانگیز میکنند، میل اصیل خود را لو میدهند.
نهخیر آقای جیرانی! دوره این حرفها نگذشته. این مردم، همان مردمِ عاشق «قیصر» و «حاجکاظم» هستند. همان مردم، با همان «فطرت»، با همان «غیرت».
امروز، مردمی که از صندلیهایشان بلند میشدند و با چشمان تر و لبهای خندان به سمت درب خروج حرکت میکردند، یکطور دیگر بودند؛ چشمهایشان یک برق دیگری داشت، یکطور دیگر راه میرفتند.
حسی داشتند شبیه حسی که وقتی بچه بودند، بعد از تماشای فیلمهای «بروسلی» پیدا میکردند.
امروز مردانی را دیدم که موقع خروج، یککتی راه میرفتند، دستانشان را دور ناموسشان حلقه کرده بودند و با تیزی نگاهشان چشم بیناموسها را نشانه گرفته بودند.
اما راستش امروز وقتی از راهروهای خروجی، وارد خیابان شدم و نور خورشید به صورتم پاشید، ناگهان به خود آمدم که فیلم تمام شد و حالا داری به دنیای واقعی پا میگذاری. قانونِ آن تو با این بیرون فرق دارد؛ این بیرون دولتی روی کار است که ماقبل «لاتاری» است، ماقبل «آژانس» است، حتی ماقبل «قیصر».
برای همین، سر صدور پروانه ساخت و اعطای جوایز فجر مشتش را آنقدر سفت کرده بود.
اما نااُمید نیستم؛ چون هنوز صدای تشویقهای مردم برای سکانس غرورآفرین پایانی، در گوشم هست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت۱: امروز در راه خانه، هوس کردم دوباره «آژانس» را ببینم.
پانوشت۲: به سازمان اوج هم بابت موفقیتهای پیدرپیِ امسالشان که حاصل «تلاش» و «صبر»شان است، تبریک میگویم.
پانوشت۳: چه مُصادفتِ معناداری بود برای من؛ تماشای لاتاری با «روز پاسدار».