سفرهدار ما حسنه...
منْ بَعْضِ کُتُبِ الْمَنَاقِبِ الْمُعْتَبَرَةِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ نَجِیحٍ قَالَ: رَأَیْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَأْکُلُ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَلْبٌ کُلَّمَا أَکَلَ لُقْمَةً طَرَحَ لِلْکَلْبِ مِثْلَهَا فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَا أَرْجُمُ هَذَا الْکَلْبَ عَنْ طَعَامِکَ؟ قَالَ: «دَعْهُ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ ذُو رُوحٍ یَنْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ.»
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۵۲
نجیح گوید:
امام حسن (علیهالسلام) را دیدم که داشتند غذا میخوردند و مقابلشان سگی بود. هروقت خودشان لقمهای میخوردند، مثل همان لقمه را برای آن سگ میانداختند.
به ایشان عرض کردم:
ای پسر رسول خدا! اجازه نمیدهید به این سگ سنگی بزنم و از غذایتان دورش کنم؟
امام حسن (علیهالسلام) فرمودند:
«رهایش کن! بهراستیکه من از خداوند (عزّوجلّ) واقعاً خجالت میکشم که جانداری درحالیکه غذا میخورم، در صورتم نگاه کند و به او غذا ندهم.»