روزی که فقط یک مؤمن روی کره زمین بود
...عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ لِی عَبْدٌ صَالِحٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ: «یَا سَمَاعَةُ أَمِنُوا عَلَى فُرُشِهِمْ وَ أَخَافُونِی أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ کَانَتِ اَلدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا إِلاَّ وَاحِدٌ یَعْبُدُ اَللَّهَ وَ لَوْ کَانَ مَعَهُ غَیْرُهُ لَأَضَافَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ حَیْثُ یَقُولُ: «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ» فَغَبَرَ بِذَلِکَ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ آنَسَهُ بِإِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ فَصَارُوا ثَلاَثَةً أَمَا وَ اَللَّهِ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ لَقَلِیلٌ وَ إِنَّ أَهْلَ اَلْکُفْرِ لَکَثِیرٌ أَ تَدْرِی لِمَ ذَاکَ؟» فَقُلْتُ: لاَ أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ. فَقَالَ: «صُیِّرُوا أُنْساً لِلْمُؤْمِنِینَ یَبُثُّونَ إِلَیْهِمْ مَا فِی صُدُورِهِمْ فَیَسْتَرِیحُونَ إِلَى ذَلِکَ وَ یَسْکُنُونَ إِلَیْهِ.»
الکافی، ج۲، ص۲۴۳
از سماعة بن مهران نقل شده است:
امام کاظم (صلواتاللهعلیه) به من فرمودند:
«ای سماعه! (مدعیان ایمان) در بسترهایشان آسودهاند و مرا میترسانند![۱]
بدان که به خدا قسم، زمانی در این دنیا بود که فقط یک نفر خداوند را عبادت میکرد و اگر کسی غیر از او همراهش بود، خداوند (عزّوجلّ) از او نیز یاد میکرد؛ آنجا که میفرماید:
«إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ»[نحل:۱۲۰]؛
«بهراستی که ابراهیم امتی بود که مطیع خداوند بود، گرایش به حق داشت و هرگز از مشرکان نبود.»[۲]
با خواست خداوند (مدتها) چنین گذشت. سپس خداوند اسماعیل و اسحاق را با او مأنوس فرمود. آنگاه سه نفر شدند.[۳]
بدان که به خدا قسم، مؤمن(های حقیقی) کم هستند و اهل کفر بسیارند. میدانی چرا؟»
سماعه گوید: عرض کردم:
نمیدانم فدایتان شوم.
حضرت فرمودند:
«آنان انیس مؤمنان شدهاند تا (مؤمنان) آنچه در سینهشان است را با آنان در میان بگذارند تا (از این طریق) راحت شوند و آرامش یابند.»
...عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «لَیْسَ کُلُّ مَنْ قَالَ بِوَلاَیَتِنَا مُؤْمِناً وَ لَکِنْ جُعِلُوا أُنْساً لِلْمُؤْمِنِینَ.»
الکافی، ج۲، ص۲۴۴
از امام کاظم (علیهالسلام) نقل شده است:
«همه کسانی که مدعی ولایت ما هستند، مؤمن نیستند، اما آنان انیس مؤمنین قرار داده شدهاند.»[۴]
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] گویا منظور این است که وضعیت کسانی که ایمان حقیقی ندارند، گرایش به حق ندارند و به تنآسایی مشغولاند، مرا میترساند (که دین خدا یاری نشود.) در ادامه نیز حضرت اشاره میکنند که البته این وضعیت عجیب نیست و در طول تاریخ مؤمنان راستین در اقلیت بودهاند.
[۲] معمولاً این تعبیر که «حضرت ابراهیم (علیهالسلام) یک امت بود» را چنین تفسیر میکنند که ایشان بهجهت شخصیتِ بزرگی که داشتند (و البته کسی منکر عظمت شیخالانبیاء نیست)، یکتنه یک امت بودهاند. درحالیکه بنا بر این حدیث، این آیه شریفه چنین توضیح مییابد که چون ایشان تنها موحد و تنها مؤمن بودهاند، امت حنیف و امت اسلام، از همین یک نفر تشکیل یافته بود و ایشان این عَلَم را یکه و تنها بر دوش داشتند. البته همین غربت و استقامت ایشان در مسیر حق، نشان از عزم پولادین و شخصیت باعظمت این پیامبر اولوالعزم دارد.
[۳] البته باید دانست که دوران تنهایی حضرت ابراهیم که به آن اشاره شده است، بعد از وفات حضرت لوط (پیامبر الهی و برادرزاده حضرت ابراهیم علیهماالسلام) بوده است. ایشان در فاصله مرگ لوط و ولادت اسماعیل و اسحاق، تنها مؤمن حقیقی روی کره زمین بودهاند. علینبیناوآلهوعلیهمالسلام
[۴] در روایات مذکور، از غربت مؤمنان راستین و تعداد اندکشان نسبت به دیگران سخن گفته شده و چنین بیان شده که خداوند سایرین را مایه «اُنسِ» آنان قرار داده است. «انس» در لغت ضد «وحشت» است. وحشت؛ یعنی ترسی که ناشی از تنهایی است. بنابراین اراده خداوند چنین بوده که مؤمنان حقیقی میان سایرین زندگی کنند، با آنان رفتوآمد داشته باشند و از تنهایی و غربتشان دچار وحشت نشوند.
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشتر مطلبی با عنوان «چرا اهلبیت «غریب»اند؟» منتشر شده بود که در آن به «غربت اهلبیت علیهمالسلام»، «غربت مؤمن»، «غربت عالم» و «علت این غربت» اشاره شده بود. بازخوانی آن مطلب نیز توصیه میشود.