تأملی پیرامون پدر و مادر مشترک همه مؤمنین
...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قَالَ لِی:
«یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِی رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَایَةِ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ الَّذِی خُلِقَ مِنْهُ.»
المحاسن، ج۱، ص۱۳۱
از سلیمان بن جعفر نقل شده است:
امام رضا (علیهالسلام) به من فرمودند:
«ای سلیمان! بهراستی که خداوند (تبارکوتعالی) مؤمنان را از نور خود آفرید و در رحمت خود رنگآمیزی کرد[۱] و از آنان برای ما (اهلبیت) پیمانِ ولایت گرفت.
پس مؤمن، برادرِ [تنیِ] مؤمن است، از یک پدر و مادر؛ پدرش نورِ (الهی) است و مادرش رحمتِ (الهی.)[۲]
پس بپرهیز از فراستِ[۳] مؤمن؛ چراکه او با نور خدا، که از آن خلق شده است، میبیند.»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] در متن حدیث، ماده «صبغ» بهکار رفته است؛ به این معنا که چیزی را در رنگ بخوابانند تا رنگ در آن نفوذ کند و به آن رنگ در آید.
[۲] به همین دلیل است که در ادبیات دینی مؤمنان برادر ایمانی یکدیگر محسوب میشوند؛ پدر مشترکشان نور و مادر مشترکشان رحمت است.
[۳] فراست؛ یعنی توانایی پی بردن به باطن و عمق هرچیز، با نگاه به ظاهر و سطح آن.
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از مطالعه این کلام نورانی حضرت رضا (علیهالسلام) و توضیحاتی که دوست فاضلم حجتالاسلام دینپرستی (در کانال «انباز») دربارهاش مرقوم فرموده بودند، چندروزی درگیر فهم آن بودم و در نهایت «برداشت»هایی به ذهنم رسید که شاید بیانشان خالی از لطف نباشد.
ابتدا چهار «مقدمه» خدمتتان عرض میکنم و بعد پنج «برداشت» را بهطور مختصر تقدیم مینمایم...
مقدمه۱:
بر اساس روایتی که ذکر شد، «ایمان» مولودِ پدری است که عبارت است از «نورِ» خدا و مادری که عبارت است از «رحمتِ» او. این نور در رحمت الهی قرار میگیرد تا رنگ رحمت را به خود گیرد.
از این بیان چنین برداشت میشود که سنخیتی وجود دارد میان «نور» و «نقش پدری» و میان «رحمت» و «نقش مادری».
مقدمه۲:
در روایتی که پیشتر با عنوان «حدیثی ساده و مهم در باب هستیشناسی عقل» منتشر شده بود، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل شد که: خلقتِ «عقل»، فرشتهای است که به تعداد تمام مخلوقات سر دارد و به هر انسانی سری تعلق دارد و هر سر صورتی دارد و روی آن صورت نام آن انسان نوشته شده است. در انتها نیز فرمودند که: مَثَلِ «عقل» در «قلب»، مَثَلِ چراغ است در وسط خانه. [عللالشرائع، ج۱، ص۹۸]
بر اساس این حدیث نبوی، «عقل» یک وجود واحد است که در «قلبِ» هر انسانی، شعبهای دارد؛ مثل ژنراتوری که از آن به تکتک خانهها سیمکشی شده و با نیروی آن، در هر خانهای چراغی روشن شدهاست و صاحب این خانه، به نسبتِ اندازه و کیفیتِ چراغی که در خانهی دلش دارد، میتواند اطراف خود را ببیند و بشناسد.
مقدمه۳:
بر اساس روایات متعدد (همانطور که انسان از خاک خلق شده است و جن از آتش،) «خلقت فرشتگان از نور است.» [تفسیرفرات، ج۱، ص۵۶]
با توجه به این مقدمه و مقدمه اول، «عقل» از جنسِ «نور» است؛ چراکه عقل فرشتهای است و جنس فرشتگان از نور هستند.
مقدمه۴:
از آیات قرآن و روایات اهلبیت (علیهمالسلام) چنین برداشت میشود که «قلب» که مرکز احساسات و عواطف و هیجانات روحی است، مثل یک ظرف عمل میکند و مظروفهایش عبارتاند از: ایمان، علم و عواطفی مثل حب و بغض، خوف و رجا، اضطراب و اطمینان و...
این ظرف میتواند از مظروف خود اثر (خوب یا بد) بپذیرد یا بر آن اثر (خوب یا بد) بگذارد؛ آن را تقویت کند یا موجب فسادش گردد. [معناشناسی قلب در قرآن؛ شعبان نصرتی]
برداشت۱:
با کنار هم قرار دادن مقدماتی که ذکر شد، سنخیت و شباهتهایی مییابید میان نور الهی، نور، چراغ، پرتوافکنی، عقل، عقلانیت، بینش، روشنگری، پدر و نقش پدری
و همچنین سنخیت و شباهتهایی مییابید میان رحمت الهی، رنگ، خانه، لطافت، قلب (دل)، مهربانی، گرایش، مهرورزی، مادر و نقش مادری
و اگر دقت کنید سنخیت و شباهتهایی مییابید میان:
- خوابانیده شدن نور الهی در رحمت الهی و تلطیف شدن نور با رنگ،
- استقرار عقل در خانهی دل (قلب) و تلطیف عقلانیت با عواطف قلبی،
- قرار گرفتن چراغ در وسط خانه و پرتوافکنیای که در خانه دارد و رنگی که فضای خانه به پرتوهای نور میبخشند،
- آمیخته شدن بینش و گرایش، و تعادل و کمالی که حاصل خواهد شد،
- نسبت میان مرد با زن، پدر با مادر، نقش پدری با نقش مادری؛ ورود پدر به خانه و آوردن رزق و آگاهی، با خانهداری مادر و مهرپراکنی و تلطیف و رنگآمیزی و زیباییبخشی او، [نسبتی که در مراحل تولید مثل مرد و زن و حتی در دخول اسپرم در تخمک و اثرگذاری و اثرپذیریشان نیز قابل درک است]
و در نتیجه تربیت فرزندانی صالح که حاصل این دو وجود هستند.
برداشت۲:
«ایمان»، حاصل آمیختن «نور عقل» و «رحمت قلب» است، ترکیبی از «عقلانیت» و «مهربانی»؛ عقلانیتی که در مهربانی خوابانده شده تا به رنگ آن درآید. پس «مؤمن» این دو خصلت را توأمان دارد.
برداشت۳:
برای پرورش فرزندی مؤمن، پدری لازم است که رفتارش عاقلانه و گفتارش روشنیبخش باشد، و مادری پرمهر که عواطف و احساساتش تنظیم باشند.
برداشت۴:
تأکیدی که در آموزههای دینی بر حفظ و حراست از نقش اصیل مرد و نقش اصیل زن در خانواده شده، حکمی است منطبق با عالم تکوین. مرد و زن ویژگیهایی دارند و به نسبت این ویژگیها، نقشهایی را میپذیرند. جنگیدن با این ویژگیها و نپذیرفتن نقش خود - چه از جانب مرد و چه از جانب زن - نه فقط جنگیدن با تشریع شارع، بلکه در افتادن با تکوین و طبیعت خویش نیز هست.
برداشت۵:
میتوانیم از این منظر به احادیثی که در آنها زنان ناقصالعقل معرفی شدهاند، نگاهی دوباره بیاندازیم. جنس «مرد» بهخاطر نقشی که قرار است ایفا کند، با «عقلانیت» سازگاری بیشتری دارد و جنس «زن» بههمینخاطر، با «رحمانیت». بنابراین عقلانیت در مرد بیشتر تجلی مییابد و رحمانیت در زن بیشتر.
نزد خداوند کسی مقربتر است که ویژگیها و اهداف خود و عالم هستی را بشناسد، نقشش را در این عالم بپذیرد و در راستای وظیفهاش بکوشد.