پاسخی به کسانی که خدا را قبول دارند ولی پیامبران و ادیان و شرایع را نه!
چندسال پیش مصاحبهای دیدم با یکی از دانشمندان و مدیران ایرانیِ ناسا (سازمان ملی هوانوردی و فضای آمریکا). از او سؤالی شد با این مضمون: «شما که اینهمه سال در آسمان و فضا سیر کردهاید، به نظرتان آیا خدا وجود دارد؟»
او نیز پاسخی داد با این مضمون: «بله، با توجه به این عظمت و نظم و… قطعاً خدا وجود دارد، اما من به ادیان اعتقادی ندارم؛ چون ادیان (آنچه توسط پیامبران به مردم آموخته شده) هرجا بودهاند، اختلاف و درگیری و جنگ در پی داشتهاند!»
فارغ از اینکه استدلال او برای رد حقانیت ادیان و شریعتها، بسیار سطحی و مغالطهآمیز است[۱] (که البته توقع چندانی هم، در این خصوص، از یک متخصص در علوم تجربی نیست)، پاسخی که امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ به چنین تفکراتی دادهاند، قابل ملاحظه است...
...عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ اَلَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلرُّسُلَ قَالَ: «إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ اَلصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لاَ یُلاَمِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ اَلْآمِرُونَ وَ اَلنَّاهُونَ عَنِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ اَلْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ اَلْأَنْبِیَاءُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکَمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی اَلْخَلْقِ وَ اَلتَّرْکِیبِ فِی شَیْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِکَ فِی کُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِیَاءُ مِنَ اَلدَّلاَئِلِ وَ اَلْبَرَاهِینِ لِکَیْلاَ تَخْلُوَ أَرْضُ اَللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.»
الکافی، ج۱، ص۱۶۸
از هشام بن حَکَم نقل شده است:
امام صادق (علیهالسلام) به زندیقی[۲] که از ایشان پرسید "[حقیقت داشتنِ وجودِ] انبیاء و رسولانِ (الهی) را چهگونه اثبات میکنی؟"، فرمودند:
«ما وقتی اثبات کردیم[۳] که "خالقی داریم که سازنده[ی عالَم] است و از ما (انسانها) و از هرآنچه خلق فرموده، والاتر است و این سازنده، حکیم و والامقام است و (لذا) جایز نیست[۴] که مخلوقاتش او را ببینند و او را لمس کنند و او بیواسطه با مخلوقاتش ارتباط برقرار کند و آنان بیواسطه با او ارتباط برقرار کنند و او با آنان به بحث و جدل بپردازد و آنان با او به بحث و جدل بپردازند"،
پس ثابت میشود او در میان مخلوقاتش سفیرانی دارد که از جانبش با مخلوقات و بندگانش سخن میگویند و آنان را به مصلحتها و منفعتهایشان راهنمایی میکنند و نیز به آنچه بقایشان در گرو آن است و آنچه نابودیشان را در پی دارد.
پس ثابت میشود آن کسانی که از جانب آن حکیمِ دانا، در میان مخلوقاتش امر و نهی میکنند و از جانب او سخن میگویند، همان انبیاء (علیهمالسلام) هستند؛ همانها که او از میان مخلوقاتش برگزیده است؛ همان حکیمانی که با حکمت تربیت شدهاند و با حکمت مبعوث شدهاند؛ همانها که - علیرغم اینکه در خلقت و ظاهر مانند مردم هستند، اما - در احوالات (صفات)شان مانند آنان نیستند؛ همانها که از جانب آن حکیمِ دانا، با حکمت مورد تأیید قرار گرفتهاند.
بعد، در هر عصر و زمانی، این موضوع با دلایل و براهینی که (خودِ) رسولان و انبیاء آوردهاند، ثابت شده است؛ تا زمینِ خدا، (هیچگاه) از حجتی که با خود علمی همراه داشته باشد که دلیلِ راستیِ گفتار و جواز عدالتشان باشد، خالی نباشد.»
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] مصاحبهکننده باید از او سؤال میکرد که آیا منشأ اختلافات و درگیریها و جنگها، آموزههای پیامبران الهی بوده و هست، یا امیال و هواهای نفسانی انسانها؛ چه این انسانها پیرو دینی باشند، چه نباشند.
[۲] «زندیق» با کمی تسامح با این واژگان هممعناست: دهری، خدا ناباور، بیخدا، مادهگرا، مادهباور، ماتریالیست، آتئیست، دهری، کسی که معتقد است عالم قدیم است؛ یعنی از ازل بوده و کسی آن را خلق نکرده است و...
[۳] بهگفته مرحوم علامه مجلسی، این حدیث، بخشی است از یک حدیث طولانی که در آن امام، ابتدا این را به آن زندیق ثابت کرده بودند که «ما خالق و سازندهای داریم و...». [مرآةالعقول، ج۲، ص۲۶۲] اشاره حضرت، در اینجا، به فراز پیشین سخنشان خطاب به اوست.
[۴] مقصود از عدم جواز، عدم جواز عقلی است؛ یعنی چنین امکانی اصلاً وجود ندارد. علت این عدم جواز هم، همانطور که حضرت فرمودهاند، برتریِ وجودیِ خداوند نسبت به مخلوقاتش است. تعبیری که در این روایت بهکار رفته «متعالی» است که شرح آن در این مقال نمیگنجد.