همانطور که در مطلب پیشین اشاره شد، ویژگی طبیعی - بلکه پسندیدهی - کودک خردسال این است که قُدّ و کلهشق و اهل شیطنت باشد. چنین کودکی وقتی بزرگ شود، بردبار خواهد بود.
اما این، به این معنا نیست که کودک اجازه داشته باشد، بدون هیچ ترسی، در برابر والدین خود گستاخ باشد و حدنگهدار نباشد.
قالَ أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ فِی صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَى الْعُقُوقِ فِی کِبَرِهِ.»
تحفالعقول، ص۴۸۹
از امام حسن عسکری (علیهالسلام) نقل شده است:
«جرأت (گستاخیِ) فرزند نسبت به پدر [یا مادرَ]ش در خردسالی، به نافرمانی و پردهدری (نسبت به آنها) در بزرگسالی میانجامد.»
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
- در بعضی خانوادهها، با این توجیه که میخواهیم دوست فرزندمان باشیم، او را طوری عادت میدهند و تربیت میکنند که احترامی برای پدر و مادرش قائل نیست، (بهخلاف آموزههای دینی) آنها را با نام کوچک صدا میزند، اگر عصبانی شود، - بدون اینکه احساس کند کارش بد است - به آنها پرخاش میکند و…
- بعضی خانوادهها نیز از آن طرف بام میافتند و چنان سختگیری میکنند که جرأت نفس کشیدن را هم از فرزندشان سلب میکنند، شخصیت او را خرد میکنند و به این ترتیب، فاصله و شکاف عمیقی میان خود و فرزندشان ایجاد میکنند.
به نظر میرسد رعایت اعتدال در این مورد به صواب نزدیکتر باشد؛ نه آنقدر سهلگیری که کودک کاملاً آزاد باشد و هیچ احترامی برای پدر و مادش قائل نباشد و نه آنقدر سختگیری که موجب شود کودک نتواند با والدین خود رابطه عاطفی برقرار کند.
این نکته هم قابل توجه است که طبیعی بودن و مطلوب بودنِ شیطنتهای کودک در خردسالی، به این معنا نیست که والدین هیچ عکسالعملی نشان ندهند و برای تربیت و تأدیب او قدمی برندارند. غرض این است که والدین بدانند که کودک بهطور طبیعی چنین است و امید داشته باشند در آینده بردبار خواهد شد.