دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۶۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام صادق» ثبت شده است

 

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ قَالَ أَخْبَرَنِی‏ مَوْلًى لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: کُنْتُ بِالْکُوفَةِ فَقَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحِیرَةَ فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَوْ کَلَّمْتَ دَاوُدَ بْنَ عَلِیٍّ أَوْ بَعْضَ هَؤُلَاءِ فَأَدْخُلَ فِی بَعْضِ هَذِهِ الْوِلَایَاتِ. فَقَالَ: «مَا کُنْتُ لِأَفْعَلَ.» قَالَ: فَانْصَرَفْتُ إِلَى مَنْزِلِی فَتَفَکَّرْتُ فَقُلْتُ: مَا أَحْسَبُهُ مَنَعَنِی إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أَجُورَ وَ اللَّهِ لآَتِیَنَّهُ وَ لَأُعْطِیَنَّهُ الطَّلَاقَ وَ الْعَتَاقَ وَ الْأَیْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ أَلَّا أَظْلِمَ أَحَداً وَ لَا أَجُورَ وَ لَأَعْدِلَنَّ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی فَکَّرْتُ فِی إِبَائِکَ عَلَیَّ فَظَنَنْتُ أَنَّکَ إِنَّمَا مَنَعْتَنِی وَ کَرِهْتَ ذَلِکَ مَخَافَةَ أَنْ أَجُورَ أَوْ أَظْلِمَ وَ إِنَّ کُلَّ امْرَأَةٍ لِی طَالِقٌ وَ کُلَّ مَمْلُوکٍ لِی حُرٌّ عَلَیَّ وَ عَلَیَّ إِنْ ظَلَمْتُ أَحَداً أَوْ جُرْتُ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ. قَالَ: «کَیْفَ قُلْتَ؟» قَالَ: فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ الْأَیْمَانَ. فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ: «تَنَاوُلُ السَّمَاءِ أَیْسَرُ عَلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۷

 

از یکی از یاران امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است:

من در کوفه بودم که امام صادق (علیه‌السلام) به حیره[۱] تشریف آوردند. من نزد حضرت رفتم و به ایشان عرض کردم:

فدایتان شوم، کاش با داود بن علی[۲] یا یکی از آنان (بزرگان بنی‌عباس) صحبت می‌کردید تا وارد یکی از دستگاه‌های حکومتی شوم.[۳]

حضرت فرمودند:

«چنین نخواهم کرد.»

من به خانه‌ام برگشتم و به فکر فرو رفتم. (با خود) گفتم:

فکر نمی‌کنم ایشان مرا از این کار باز داشته‌اند، مگر از ترس این‌که دچار ظلم و جور (به دیگران) شوم. به خدا قسم، نزد ایشان می‌روم و سوگندهای سنگینی می‌خورم که به کسی ظلم و جور روا ندارم و به عدالت رفتار کنم.

پس نزد ایشان رفتم و عرض کردم:

فدایتان شوم، من در مورد خودداری شما نسبت به (گمارده شدنِ) خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شما مرا [از ورود به دستگاه‌های حکومتی] منع کردید و آن را خوش نداشتید، فقط از ترس این‌که ظلم یا جوری مرتکب شوم. به‌راستی [قول می‌دهم] اگر به احدی ظلم یا جور روا داشتم و عدالت را رعایت نکردم، همه زنانم مطلّقه باشند و همه بردگانم آزاد باشند.

حضرت فرمودند:

«چه‌گونه این سخن را می‌گویی؟»

من چندین سوگند برایشان خوردم.

آن‌گاه حضرت سرشان را به آسمان بلند کردند و فرمودند:

«این‌که دستت به آسمان برسد، برای تو آسان‌تر است از این[که دامانت به ظلم و بی‌عدالتی آلوده نگردد.]»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] حیره، شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتدایی حکومت بنی‌عباس، آن‌جا ساکن شده بودند.

[۲] داود بن علی، عموی سفاح (اولین خلیفه عباسی) و از کارگزاران بنی‌عباس بوده است. وی مُعلّی بن خُنیس، یکی از اصحاب بزرگ امام صادق (علیه‌السلام) را، به ظلم، به شهادت رساند و در نهایت با نفرین امام صادق (علیه‌السلام) به درک واصل شد.

[۳] توضیح این نکته لازم است که این ماجرا به اوایل حکومت عباسیان برمی‌گردد؛ زمانی که آنان به‌ظاهر با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ابراز دوستی و ارادت می‌کردند و این امکان برای اهل‌بیت بود که پست‌های خالی را در اختیار خود و اطرافیانشان بگیرند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۰۸:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یَحْیَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُهَاجِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: فُلَانٌ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ. فَقَالَ: «وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ.» قُلْتُ: یَسْأَلُونَکَ الدُّعَاءَ. فَقَالَ: «وَ مَا لَهُمْ؟» قُلْتُ: حَبَسَهُمْ أَبُو جَعْفَرٍ. فَقَالَ: «وَ مَا لَهُمْ وَ مَا لَهُ؟!» قُلْتُ: اسْتَعْمَلَهُمْ فَحَبَسَهُمْ. فَقَالَ: «وَ مَا لَهُمْ وَ مَا لَهُ؟! أَ لَمْ أَنْهَهُمْ؟! أَ لَمْ أَنْهَهُمْ؟! أَ لَمْ أَنْهَهُمْ؟! هُمُ النَّارُ! هُمُ النَّارُ! هُمُ النَّارُ!» قَالَ: ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ اخْدَعْ عَنْهُمْ سُلْطَانَهُمْ.» قَالَ: فَانْصَرَفْتُ مِنْ مَکَّةَ فَسَأَلْتُ عَنْهُمْ فَإِذَا هُمْ قَدْ أُخْرِجُوا بَعْدَ هَذَا الْکَلَامِ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۷

 

از ابراهیم بن مهاجر نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

فلانی و فلانی و فلانی به شما سلام رساندند.

حضرت فرمودند:

«و علیهم السلام.»

عرض کردم:

از شما درخواست دعا دارند.

فرمودند:

«چه مشکلی دارند؟»

عرض کردم:

منصور دوانیقی [دومین خلیفه عباسی] آن‌ها را زندانی کرده است.

فرمودند:

«آن‌ها را با او چه کار؟!»

عرض کردم:

آن‌ها را به مسؤولیتی گماشت و بعد زندانی‌شان کرد.

حضرت فرمودند:

«آن‌ها را با او چه کار؟! مگر آن‌ها را (از این کار) نهی نکرده بودم؟ مگر آن‌ها را نهی نکرده بودم؟! مگر آن‌ها را نهی نکرده بودم؟! آن‌ها (بنی‌عباس) آتش‌اند! آن‌ها آتش‌اند! آن‌ها آتش‌اند!»

سپس فرمودند:

«خداوندا! آن سه نفر را از چنگ آنان رها بفرما.»

ابراهیم گوید:

من از مکه (به کوفه) برگشتم و درباره (وضعیت) آن سه نفر سؤال کردم. متوجه شدم سه روز بعد از آن سخن امام صادق (علیه‌السلام) آزاد شده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۰ ، ۰۹:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقَالَ لَهُ: أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّهُ رُبَّمَا أَصَابَ الرَّجُلَ مِنَّا الضَّیْقُ أَوِ الشِّدَّةُ فَیُدْعَى إِلَى الْبِنَاءِ یَبْنِیهِ أَوِ النَّهَرِ یَکْرِیهِ أَوِ الْمُسَنَّاةِ یُصْلِحُهَا فَمَا تَقُولُ فِی ذَلِکَ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «مَا أُحِبُّ أَنِّی عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً أَوْ وَکَیْتُ لَهُمْ وِکَاءً وَ إِنَّ لِی مَا بَیْنَ لَابَتَیْهَا لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَ الْعِبَادِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۷

 

از ابن ابی‌یعفور نقل شده است:

من نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودم که مردی از اصحاب ما (شیعیان) نزد حضرت آمد و به ایشان عرض کرد:

خداوند (احوال) شما را نیکو گرداند، گاهی یکی از ما (شیعیان) دچار تنگ‌دستی یا مشکل شدیدی می‌شود و از او برای بنّایی ساختمان یا حفر نهر آب یا لای‌روبی آب‌گیر دعوت می‌شود. در این مورد چه می‌فرمایید؟

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«من دوست ندارم [حتی] گره‌ای برای آنان بزنم یا سرِ کیسه‌ای را برایشان ببندم یا قلمی (برایشان، به کاغذ) بکشم. این درحالی است که من در میان دو سنگ‌زار (مدینه) هیچ ندارم.

به‌راستی که روز قیامت، یاوران ستم‌گران، تا زمانی که خداوند میان بندگان حکم کند، در خیمه‌ای از آتش خواهند بود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۳:۴۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ أَعْمَالِهِمْ فَقَالَ لِی: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا وَ لَا مَدَّةَ قَلَمٍ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یُصِیبُ مِنْ دُنْیَاهُمْ شَیْئاً إِلَّا أَصَابُوا مِنْ دِینِهِ مِثْلَهُ أَوْ قَالَ حَتَّى یُصِیبُوا مِنْ دِینِهِ مِثْلَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۶

 

از ابوبصیر نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) در مورد کارهای آنان[استخدام در دستگاه بنی‌امیه] سؤال کردم.

حضرت به من فرمودند:

«نه (جایز نیست!) و نه حتی یک‌بار قلم را در دوات زدن (برای نوشتن.)

به‌راستی‌که هیچ‌یک از شما (شیعیان) نیست که از دنیای آنان چیزی نصیبش شود، مگراین‌که به همان‌مقدار به دینش آسیب می‌رسد.»

 

 

 

...عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» قَالَ: «هُوَ الرَّجُلُ یَأْتِی السُّلْطَانَ‏ فَیُحِبُّ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ یُدْخِلَ یَدَهُ إِلَى کِیسِهِ فَیُعْطِیَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ»[هود:۱۱۳]؛ «به کسانی که ظلم می‌کنند، تمایل و اطمینان نداشته باشید؛ که دراین‌صورت آتش (جهنم) به شما می‌رسد.»، فرمودند:

«او [مصداقِ این آیه] مردی است که نزد سلطان می‌رود و [حتی به این‌مقدار] دوست دارد که او زنده باشد تا دستش را در جیبش کند و (چیزی) به او بدهد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۰ ، ۱۲:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

...قَالَ اِبْنُ حُمْدُونٍ: کَتَبَ اَلْمَنْصُورُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ: لِمَ لاَ تَغْشَانَا کَمَا یَغْشَانَا سَائِرُ اَلنَّاسِ فَأَجَابَهُ: «لَیْسَ لَنَا مَا نَخَافُکَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لاَ عِنْدَکَ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَةِ مَا نَرْجُوکَ لَهُ وَ لاَ أَنْتَ فِی نِعْمَةٍ فَنُهَنِّیَکَ وَ لاَ تَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّیَکَ بِهَا فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَکَ.» قَالَ: فَکَتَبَ إِلَیْهِ: تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا. فَأَجَابَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَنْ أَرَادَ اَلدُّنْیَا لاَ یَنْصَحُکَ وَ مَنْ أَرَادَ اَلْآخِرَةَ لاَ یَصْحَبُکَ.» فَقَالَ اَلْمَنْصُورُ: وَ اَللَّهِ لَقَدْ مَیَّزَ عِنْدِی مَنَازِلَ اَلنَّاسِ مَنْ یُرِیدُ اَلدُّنْیَا مِمَّنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ وَ أَنَّهُ مِمَّنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ لاَ اَلدُّنْیَا.

 کشف‌الغمة‌فی‌معرفةالأئمة، ج۲، ص۲۰۸

 

از ابن حمدون نقل شده است:

منصور دوانیقی[۱] (در نامه‌ای) خطاب به امام صادق (علیه‌السلام) نوشت:

چرا همان‌طور که مردم نزد ما می‌آیند، تو نزد ما نمی‌آیی؟

امام صادق (علیه‌السلام) به او پاسخ دادند:

«ما [از امور دنیوی] چیزی نداریم که به‌خاطر [از دست دادن] آن از تو بترسیم و تو نیز چیزی از امور آخرتی نداری که ما برای [به دست آوردن] آن به تو امید داشته باشیم.

و (همچنین) تو در نعمتی نیستی تا برای تبریک نزد تو بیاییم و این [حکومت که به‌دست آورده‌ای] را نقمت (عقوبت) هم نمی‌دانی تا برای تسلیت نزدت بیاییم.»[۲]

منصور خطاب به حضرت نوشت:

با ما هم‌نشینی کن، تا ما را نصیحت کنی!

حضرت به او پاسخ دادند:

«کسی که دنیا را بخواهد، تو را نصیحت نخواهد کرد و کسی که آخرت را بخواهد، با تو هم‌نشین نخواهد شد.»

منصور [به اطرافیانش] گفت:

به خدا قسم، او (امام صادق علیه‌السلام) تفاوت جایگاه مردم را برایم آشکار کرد؛ (تفاوت) کسانی که دنیا را می‌خواهند را از کسانی که آخرت را می‌خواهند. به راستی که خودِ او از کسانی است که آخرت را می‌خواهد، نه دنیا را.

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ابوجعفر عبدالله منصور، مشهور به منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی و از نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده است.

[۲] اشاره‌ای است به این‌که حکومت منصور، در واقع، برای او نعمت نیست، بلکه نقمت (عقوبت) است؛ زیرا بدون این‌که خود متوجه باشد، روزبه‌روز بیش‌تر دستش را به ظلم آلوده می‌سازد و آن‌به‌آن بیش‌تر او را به درکات جهنم فرو می‌برد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: کَانَ لِی صَدِیقٌ مِنْ کُتَّابِ بَنِی أُمَیَّةَ فَقَالَ لِی: اسْتَأْذِنْ لِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ عَلَیْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَلَمَّا أَنْ دَخَلَ سَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی کُنْتُ فِی دِیوَانِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَأَصَبْتُ مِنْ دُنْیَاهُمْ مَالًا کَثِیراً وَ أَغْمَضْتُ فِی مَطَالِبِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْ‏ءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَکَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا وَجَدُوا شَیْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِی أَیْدِیهِمْ.» قَالَ: فَقَالَ الْفَتَى: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَهَلْ لِی مَخْرَجٌ مِنْهُ؟ قَالَ: «إِنْ قُلْتُ لَکَ تَفْعَلُ؟» قَالَ: أَفْعَلُ. قَالَ لَهُ: «فَاخْرُجْ مِنْ جَمِیعِ مَا اکْتَسَبْتَ فِی دِیوَانِهِمْ فَمَنْ عَرَفْتَ مِنْهُمْ رَدَدْتَ عَلَیْهِ مَالَهُ وَ مَنْ لَمْ تَعْرِفْ تَصَدَّقْتَ بِهِ وَ أَنَا أَضْمَنُ لَکَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْجَنَّةَ.» قَالَ فَأَطْرَقَ الْفَتَى رَأْسَهُ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ ابْنُ أَبِی حَمْزَةَ: فَرَجَعَ الْفَتَى مَعَنَا إِلَى الْکُوفَةِ فَمَا تَرَکَ شَیْئاً عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا خَرَجَ مِنْهُ حَتَّى ثِیَابَهُ الَّتِی کَانَتْ عَلَى بَدَنِهِ. قَالَ: فَقَسَمْتُ لَهُ قِسْمَةً وَ اشْتَرَیْنَا لَهُ ثِیَاباً وَ بَعَثْنَا إِلَیْهِ بِنَفَقَةٍ. قَالَ: فَمَا أَتَى عَلَیْهِ إِلَّا أَشْهُرٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَرِضَ فَکُنَّا نَعُودُهُ. قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَ هُوَ فِی السَّوْقِ. قَالَ: فَفَتَحَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ: لِی یَا عَلِیُّ وَفَى لِی وَ اللَّهِ صَاحِبُکَ. قَالَ: ثُمَّ مَاتَ فَتَوَلَّیْنَا أَمْرَهُ فَخَرَجْتُ حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ: «یَا عَلِیُّ وَفَیْنَا وَ اللَّهِ لِصَاحِبِکَ.» قَالَ: فَقُلْتُ: صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَکَذَا وَ اللَّهِ قَالَ لِی عِنْدَ مَوْتِهِ.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۶

 

از علی بن ابی‌حمزه بطائنی نقل شده است:

من دوستی داشتم که از کاتبانِ [امور مالیِ] بنی‌امیه بود. به من گفت:

برای من از امام صادق (علیه‌السلام) اجازه(ی ملاقات) بگیر.

برایش اجازه خواستم و حضرت به او اجازه دادند. وقتی نزد ایشان آمد، سلام کرد و نشست. بعد، عرض کرد:

فدایتان شوم، من در دیوانِ این قوم (بنی‌امیه) شاغل بودم و (به این واسطه) از دنیای آن‌ها اموال فراوانی به من رسیده است و من چشم خود را بر این مسائل بسته بودم. [حال چه می‌فرمایید؟]

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«اگر بنی‌امیه کسی را پیدا نمی‌کردند که [حساب و کتاب‌هایشان را] برایشان بنویسد، مالیات‌ها را برایشان جمع کند، در رکابشان بجنگد و [برای تأییدشان] در (نماز) جماعت‌هایشان شرکت کند، (دراین‌صورت) هرگز حق ما (اهل‌بیت) را سلب نمی‌کردند.

اگر مردم آن‌ها را و آن‌چه در دست دارند را رها کنند، جز آن‌چه در دستشان بود، چیزی برایشان باقی نمی‌ماند.»

آن جوان عرض کرد:

فدایتان شوم، آیا برای من راه خروجی (از این وضعیت) هست؟

امام فرمودند:

«اگر (راهش) را به تو بگویم، عمل می‌کنی؟»

عرض کرد:

عمل می‌کنم.

حضرت فرمودند:

«خود را از هرآن‌چه در دستگاه آن‌ها به‌دست آورده‌ای بیرون آور. [از میان کسانی که به‌واسطه شغلت از آن‌ها مالی دریافت شده] کسانی را که می‌شناسی، مالشان را به آن‌ها برگردان و کسانی را که نمی‌شانسی، مبلغش را (از جانب آن‌ها) صدقه بده.

[دراین‌صورت] من از جانب خداوند (عزّوجلّ) بهشت را برایت تضمین می‌کنم.»

آن جوان مدتی طولانی سرش را پایین انداخت و بعد عرض کرد:

فدایتان شوم (دستورتان را) عمل می‌کنم.

علی بن ابی‌حمزه گوید:

آن جوان با ما به کوفه برگشت و خود را از هرآن‌چه بر زمین داشت، حتی از پیراهنی که بر تن داشت، به‌در آورد. من مبلغی برای آن جوان جمع کردم و پیراهنی برای او خریدم و به‌همراه مقداری خرجی، برایش فرستادم.

چند ماه بیش‌تر بر او نگذشته بود که مریض شد و ما به عیادتش رفتیم. وقتی بر او وارد شدیم، در حال احتضار بود.

چشمانش را باز کرد و بعد گفت: ای علی! به خدا قسم، هم‌نشینت (امام صادق علیه‌السلام، به عهدش) وفا کرد.

سپس جان داد و ما کارهای (کفن و دفنِ) او را به‌عهده گرفتیم.

بعدها (از کوفه) خارج شدم و نزد امام صادق (در مدینه) رفتم.

ایشان وقتی مرا دیدند، فرمودند:

«ای علی! به‌خدا قسم، به (عهدم با) هم‌نشینت وفا کردم.»

عرض کردم:

درست می‌فرمایید، فدایتان شوم. او نیز هنگام مرگش همین را به من گفت.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماجرای مشابه در مطلبی که پیش‌تر ارائه شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۰۹:۴۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «یَا عُذَافِرُ إِنَّکَ تُعَامِلُ أَبَا أَیُّوبَ وَ الرَّبِیعَ فَمَا حَالُکَ إِذَا نُودِیَ بِکَ فِی أَعْوَانِ الظَّلَمَةِ؟» قَالَ: فَوَجَمَ أَبِی. فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا رَأَى مَا أَصَابَهُ: «أَیْ عُذَافِرُ إِنَّمَا خَوَّفْتُکَ بِمَا خَوَّفَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ.» قَالَ مُحَمَّدٌ: فَقَدِمَ أَبِی فَلَمْ یَزَلْ مَغْمُوماً مَکْرُوباً حَتَّى مَاتَ.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۵

 

از محمد بن عُذافر صیرفی نقل شده است:

پدرم، عذافر بن عیسی صیرفی نقل کرده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«ای عذافر! تو با ابو ایوب و ربیع معامله انجام می‌دهی. احوالت چگونه خواهد بود، زمانی که (در قیامت) تو را جزء یاوران ستم‌گران صدا بزنند؟»

محمد گوید:

پدرم از شدت ناراحتی زبانش بند آمد.

امام صادق (علیه‌السلام) وقتی این حالت پدرم را دیدند، به او فرمودند:

«ای عذافر! من تو را از چیزی ترساندم که خداوند (عزّوجلّ) مرا از آن ترسانده است.»

محمد گوید:

پدرم (از نزد امام) آمد و همواره ناراحت و اندوهگین بود، تا از دنیا رفت.[*]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] شغل محمد بن عذافر و پدرش عذافر بن عیسی، صرافی بوده است و به این واسطه با افراد مختلف، از جمله کارگزاران بنی‌عباس، معامله می‌کرده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۰ ، ۰۸:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَدِیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ صُونُوا دِینَکُمْ بِالْوَرَعِ وَ قَوُّوهُ بِالتَّقِیَّةِ وَ الِاسْتِغْنَاءِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّهُ مَنْ خَضَعَ لِصَاحِبِ سُلْطَانٍ وَ لِمَنْ یُخَالِفُهُ عَلَى دِینِهِ طَلَباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنْ دُنْیَاهُ‏ أَخْمَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَقَّتَهُ عَلَیْهِ وَ وَکَلَهُ إِلَیْهِ فَإِنْ هُوَ غَلَبَ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ دُنْیَاهُ فَصَارَ إِلَیْهِ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ نَزَعَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ اسْمُهُ الْبَرَکَةَ مِنْهُ وَ لَمْ یَأْجُرْهُ عَلَى شَیْ‏ءٍ یُنْفِقُهُ فِی حَجٍّ وَ لَا عِتْقِ [رَقَبَةٍ] وَ لَا بِرٍّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از خداوند بترسید و دینتان را با ″ورع″ حفظ کنید و آن را با ″تقیه″ و با ″بی‌نیازی جستن با (اتکاء به) خداوند″ تقویت کنید.

به‌راستی کسی که در مقابل ″سلطان″[۱] و در مقابل ″کسی که با او به‌خاطر دینش مخالفت می‌کند″[۲] فروتنی ورزد، تا از [اموال] دنیایی که در دست اوست بهره‌مند گردد، خداوند (عزّوجلّ) او را گم‌نام می‌کند[۳] و به‌خاطر این کار با او دشمنی می‌ورزد و او را به آن (سلطان یا مخالف دین) وامی‌گذارد.

آن‌گاه اگر به چیزی از دنیای آن سلطان دست یابد و مالی به او برسد، خداوند (جلّ‌وعزّإسمه) برکت را از آن مال برمی‌گیرد و به هیچ کار نیک او پاداش نخواهد داد؛ چه حج باشد، چه آزاد کردن برده باشد و هر کاری خوبی که انجام دهد.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[‍۱] سلطان: کسی که با قهر و غلبه بر دیگران غالب شده و سلطه یافته است.

[۲] مقصود کسی است که با دین ما ضدیت دارد و به‌خاطر دین‌دار بودنمان با ما به مخالفت برخواسته.

[۳] یعنی کاری می‌کند که نامش از زبان‌ها و دل‌ها بیفتد، از بزرگی ساقط شود و به فراموشی سپرده شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

محَمَّدُ بْنُ یَحْیَى رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنَّ لِی عَلَى بَعْضِ اَلْحَسَنِیِّینَ مَالاً وَ قَدْ أَعْیَانِی أَخْذُهُ وَ قَدْ جَرَى بَیْنِی وَ بَیْنَهُ کَلاَمٌ وَ لاَ آمَنُ أَنْ یَجْرِیَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ فِی ذَلِکَ مَا أَغْتَمُّ لَهُ. فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «لَیْسَ هَذَا طَرِیقَ اَلتَّقَاضِی وَ لَکِنْ إِذَا أَتَیْتَهُ أَطِلِ اَلْجُلُوسَ وَ اِلْزَمِ اَلسُّکُوتَ.» قَالَ اَلرَّجُلُ: فَمَا فَعَلْتُ ذَلِکَ إِلاَّ یَسِیراً حَتَّى أَخَذْتُ مَالِی.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۱

 

نقل شده است مردی به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد:

من نزد یکی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) مالی (طلب) دارم، اما نمی‌توانم آن را از او پس بگیرم. بینمان درگیری لفظی‌ای هم رخ داده و اطمینان ندارم که بدون ناراحتی مسأله‌مان حل شود.

امام صادق (علیه‌السلام) به او فرمودند:

«این، شیوه تقاضا کردنِ (طلب) نیست، بلکه وقتی نزد او رفتی، مدت طولانی بنشین و سکوت اختیار کن.»

آن مرد گوید:

مدت کوتاهی این کار را کردم و مالم را پس گرفتم.

 

 

 

...عَنْ خَضِرِ بْنِ عَمْرٍو اَلنَّخَعِیِّ قَالَ قَالَ أَحَدُهُمَا عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ فِی اَلرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ عَلَى رَجُلٍ مَالٌ فَیَجْحَدُهُ قَالَ: «إِنِ اِسْتَحْلَفَهُ فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یَأْخُذَ مِنْهُ بَعْدَ اَلْیَمِینِ شَیْئاً وَ إِنْ تَرَکَهُ وَ لَمْ یَسْتَحْلِفْهُ فَهُوَ عَلَى حَقِّهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۱

 

از امام باقر یا امام صادق (علیهماالسلام) نقل شده است که در مورد مردی که مالی به کسی داده و او انکار می‌کند، فرمودند:

«اگر او (بدهکار) را قسم دهد، بعد از آن‌که قسم خورد [که من از تو پولی نگرفته‌ام]، دیگر نمی‌تواند چیزی از او بگیرد، اما اگر او را رها کند و قسمش ندهد، حقش محفوظ خواهد بود.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

از فرمایشات مذکور می‌توان چنین آموخت که طلب‌کار برای گرفتن طلبش باید رعایت اخلاق و آدابی را بنماید؛

نباید بی‌تابی کند و به پر و پای بدهکار بپیچد، باید با طمأنیه پیش برود و کار را به بن‌بست نکشاند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۱۰:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «صَعِدَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمِنْبَرَ ذَاتَ یَوْمٍ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى أَنْبِیَائِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ لِیُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ مِنْکُمُ اَلْغَائِبَ أَلاَ وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً کَانَ لَهُ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَةٌ بِمِثْلِ مَالِهِ حَتَّى یَسْتَوْفِیَهُ.»» ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: ««وَ إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» أَنَّهُ مُعْسِرٌ فَتَصَدَّقُوا عَلَیْهِ بِمَالِکُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ.»

 الکافی، ج۴، ص۳۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بالای منبر رفتند، خداوند را حمد کردند و ستایش نمودند و بر پیامبرانش صلوات گفتند.

بعد فرمودند:

«ای مردم! کسانی که شاهدِ (سخنان من) هستند، (این سخن را) باید به غایبان برسانند؛

آگاه باشید هرکس به تنگ‌دستی مهلت دهد، بر عهده‌ی خداوند (عزّوجلّ) است که: تا زمانی که مالش را به او پس دهد، در هر روز، به‌مقدار مالش، صدقه محسوب کند.»»[*]

آن‌گاه امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

««وَ إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» [بقره:۲۸۰]

«اگر دستش تنگ بود، تا زمانی که دستش باز شود، به او مهلت دهید و اگر (آن مال) را به او صدقه دهید، برایتان بهتر است، اگر بدانید.»

کسی که دستش تنگ است، مالتان را به او صدقه دهید؛ که این برایتان بهتر است.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] برای تقریب به ذهن، این‌طور فرض کنیم که دوستمان پنج میلیون تومان، یک‌ماهه، از ما قرض گرفته است.

بر اساس فرمایش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، تا روزی که این مبلغ را به ما بازگرداند، روزی یک صدقه پنج میلیونی برایمان محاسبه می‌شود.

یعنی اگر پس از یک ماه، پنج میلیون را برگرداند، گویا ما در این مدت صدوپنجاه میلیون تومان صدقه داده‌اید! ضمن این‌که پولمان هم برگشته است.

این‌مقدار صدقه برای مایی که معمولاً در هر ماه، مبلغ ناچیزی صدقه می‌دهیم، باورنکردنی است و ثواب بزرگی محسوب می‌شود.

با این نگاه، مهلت دادن به بدهکار، نه‌تنها برایمان سخت نیست، بلکه شیرین نیز خواهد بود.

حال اگر بدهکار تنگدست باشد و توان پرداخت بدهی‌اش را نداشته باشد، اگر از پولمان بگذریم، یک صدقه‌ی جاریه و یک پاداش بزرگ برای آخرتمان فراهم کرده‌ایم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۰ ، ۰۷:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«مَا مِنْ مُؤْمِنٍ أَقْرَضَ مُؤْمِناً یَلْتَمِسُ بِهِ وَجْهَ اَللَّهِ إِلاَّ حَسَبَ اَللَّهُ لَهُ أَجْرَهُ بِحِسَابِ اَلصَّدَقَةِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْهِ مَالُهُ.»

 الکافی، ج۴، ص۳۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هیچ مؤمنی نیست که برای کسب رضای خداوند، به مؤمنی (دیگر) مالی قرض دهد، مگراین‌که خداوند تا زمانی که مالش به او برگردد، آن را به‌عنوان صدقه (زکات) برایش محسوب می‌کند.»

 

 

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ اَلسِّنْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«قَرْضُ اَلْمُؤْمِنِ غَنِیمَةٌ وَ تَعْجِیلُ خَیْرٍ إِنْ أَیْسَرَ أَدَّاهُ وَ إِنْ مَاتَ اُحْتُسِبَ مِنَ اَلزَّکَاةِ.»

 الکافی، ج۴، ص۳۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قرض دادن به مؤمن، غنیمت[۱] و شتاب گرفتن در خوبی‌هاست؛

اگر (آن مؤمن) دستش باز شود، بدهی‌اش را می‌پردازد

و اگر [پیش از پرداخت بدهی‌اش] بمیرد، (مالِ قرض‌داده‌شده، برای طلبکار) از زکات محسوب می‌گردد.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] غنیمت، ثروتی است که بدون رنج به‌دست آید.

[۲] مقصود این است که خداوند چنین برای او لحاظ می‌کند که گویا آن مال را به‌عنوان زکات پرداخته و چنین ثوابی برایش محاسبه می‌کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۰۰ ، ۱۳:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَشَکَا إِلَیْهِ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ جَاءَ اَلْمَشْکُوُّ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَا لِفُلاَنٍ یَشْکُوکَ؟» فَقَالَ لَهُ: یَشْکُونِی أَنِّی اِسْتَقْضَیْتُ مِنْهُ حَقِّی. قَالَ: فَجَلَسَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مُغْضَباً ثُمَّ قَالَ: «کَأَنَّکَ إِذَا اِسْتَقْضَیْتَ حَقَّکَ لَمْ تُسِئْ أَ رَأَیْتَ مَا حَکَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ : «یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ» أَ تَرَى أَنَّهُمْ خَافُوا اَللَّهَ أَنْ یَجُورَ عَلَیْهِمْ لاَ وَ اَللَّهِ مَا خَافُوا إِلاَّ اَلاِسْتِقْضَاءَ فَسَمَّاهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سُوءَ اَلْحِسَابِ فَمَنِ اِسْتَقْضَى بِهِ فَقَدْ أَسَاءَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۰

 

از حمّاد بن عثمان نقل شده است:

مردی نزد امام صادق (علیه‌السلام) آمد و شکایت یکی از اصحابشان را به ایشان کرد. طولی نکشید که کسی که از او شکایت شده بود نیز آمد.

امام صادق (علیه‌السلام) به او فرمودند:

«چه شده است که فلانی از تو شکایت دارد؟»

به امام عرض کرد:

شکایتش از من این است که حقم (پولی که به او قرض داده‌ام) را از او مطالبه کرده‌ام.

حضرت با حالت خشم نشستند و بعد فرمودند:

«گمان کرده‌ای اگر حقت را از او مطالبه کنی، بد نکرده‌ای؟ آیا حکایت خداوند (عزّوجلّ) در کتابش را دیده‌ای که:

«یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ»[رعد:۲۱]؛ «(صاحبان خرد) از بدیِ محاسبه می‌ترسند.»[*]

آیا به نظرت آن‌ها (صاحبان خرد) از این می‌ترسند که خداوند [هنگام محاسبه‌ی اعمالشان] به آن‌ها ظلم کند؟

نه، به خدا قسم. تنها از این می‌ترسند که طلبشان را [به شکل بدی، از بدهکارش] مطالبه کنند که خداوند این را «سوء الحساب» (بد حساب کردن) نامیده است.

پس کسی که بدهی‌اش را (به شکل بدی) مطالبه کند، قطعاً بد کرده است.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] این عبارت، بخشی از آیات ۱۹ الی ۲۲ سوره رعد است:

«أَفَمَن یَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ ٱلۡحَقُّ کَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ * ٱلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا یَنقُضُونَ ٱلۡمِیثَٰقَ * وَٱلَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ وَیَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلۡحِسَابِ * وَٱلَّذِینَ صَبَرُواْ ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ وَیَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّیِّئَةَ أُوْلَـٰٓئِکَ لَهُمۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ»

«آیا کسى که مى‌داند آن‌چه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسى است که [از نظر باطن] نابیناست؟! فقط خردمندان [بینادل] متذکّرِ [حق] مى‌شوند * همان کسانى که به عهد خدا [که همانا قرآن است] وفا مى‌کنند و پیمان را نمى‌شکنند * و آن‌چه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، مى‌دهند و از [عظمت و جلال] پروردگارشان همواره در هراسند و از حساب سخت و دشوار بیم دارند * و براى به دست آوردن خشنودى پروردگارشان [در برابر گناهان و انجام وظایف و حوادث] شکیبایى ورزیدند، و نماز را بر پا داشتند، و بخشى از آن‌چه را روزى آنان کردیم در نهان و آشکار انفاق نمودند، و همواره با نیکىِ [عبادت] زشتى و پلیدى [گناه] را دفع مى‌کنند [و با خوبى‌هاى خود نسبت به مردم، بدى‌هاى آنان را نسبت به خود برطرف مى‌نمایند]، اینان‌اند که فرجام نیک آن سراى، ویژۀ آنان است.» (ترجمه شیخ حسین انصاریان)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۰ ، ۱۰:۱۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اَلْغَفَّارِ اَلْجَازِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ. قَالَ: «إِنْ کَانَ أُتِیَ عَلَى یَدَیْهِ مِنْ غَیْرِ فَسَادٍ لَمْ یُؤَاخِذْهُ اَللَّهُ [عَلَیْهِ] إِذَا عَلِمَ بِنِیَّتِهِ [اَلْأَدَاءَ] إِلاَّ مَنْ کَانَ لاَ یُرِیدُ أَنْ یُؤَدِّیَ عَنْ أَمَانَتِهِ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ اَلسَّارِقِ وَ کَذَلِکَ اَلزَّکَاةُ أَیْضاً وَ کَذَلِکَ مَنِ اِسْتَحَلَّ أَنْ یَذْهَبَ بِمُهُورِ اَلنِّسَاءِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۹

 

از عبدالغفار جازی نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد مردی سؤال کردم که مرده است و بدهی‌ای به گردنش است [آیا خداوند او را عقوبت خواهد کرد؟]

حضرت فرمودند:

«اگر آن پول را در راه باطلی مصرف نکرده باشد، خداوند بداند که قصد پرداختش را داشته است، او را مؤاخذه نخواهد کرد،

مگر کسی که قصد نداشته باشد امانتش را ادا کند؛ که او به منزله‌ی سارق است.

همین‌طور کسی که زکات به گردنش است و نیز کسی که نپرداختن مهریه زنان را حلال بشمارد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۰۹:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ رِبَاطٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«مَنْ کَانَ عَلَیْهِ دَیْنٌ فَیَنْوِی قَضَاءَهُ کَانَ مَعَهُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَافِظَانِ یُعِینَانِهِ عَلَى اَلْأَدَاءِ عَنْ أَمَانَتِهِ فَإِنْ قَصُرَتْ نِیَّتُهُ عَنِ اَلْأَدَاءِ قَصُرَا عَنْهُ مِنَ اَلْمَعُونَةِ بِقَدْرِ مَا قَصُرَ مِنْ نِیَّتِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کسی که بدهی‌ای به گردنش است و قصد پرداخت آن را دارد، از جانب خداوند (عزّوجلّ) دو (فرشته‌ی) محافظ همراهش خواهند بود که او را یاری می‌کنند تا امانتش را ادا نماید.

اما اگر از نیتش (پرداخت بدهی) کوتاه بیاید، آن‌دو نیز به همان اندازه‌ای که او کوتاهی کرده، در یاری‌اش کوتاهی می‌کنند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۰ ، ۰۹:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«إِیَّاکُمْ وَ اَلدَّیْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّةٌ بِالنَّهَارِ وَ مَهَمَّةٌ بِاللَّیْلِ وَ قَضَاءٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ قَضَاءٌ فِی اَلْآخِرَةِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۵

 

از امام صادق، از پدرانشان، از امیرالمؤمنین (علیهم‌السلام) نقل شده است:

«از این‌که بدهی‌ای به گردنتان باشد، بپرهیزید؛

زیرا بدهی داشتن، مایه‌ی ذلت و خواری در روز، و غم و اندوه در شب است

هم در دنیا بازپرداختش لازم است و هم در آخرت.»

 

 

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«اَلدَّیْنُ رِبْقَةُ اَللَّهِ فِی اَلْأَرْضِ فَإِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یُذِلَّ عَبْداً وَضَعَهُ فِی عُنُقِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام)، از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«بدهی داشتن، حلقه‌ی ریسمان (قلاده‌ی) خداوند در زمین است؛

هرگاه خداوند اراده کند که بنده‌ای را ذلیل کند، آن را به گردنش می‌افکند.»

 

 

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«لاَ وَجَعَ إِلاَّ وَجَعُ اَلْعَیْنِ وَ لاَ هَمَّ إِلاَّ هَمُّ اَلدَّیْنِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام)، از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«هیچ دردی دردناک‌تر از درد چشم و هیچ اندوهی اندوهناک‌تر از اندوهِ بدهی نیست.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۰ ، ۰۷:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: دَعَانِی جَعْفَرٌ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ: «بَاعَ فُلاَنٌ أَرْضَهُ؟» فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «مَکْتُوبٌ فِی اَلتَّوْرَاةِ أَنَّهُ مَنْ بَاعَ أَرْضاً أَوْ مَاءً وَ لَمْ یَضَعْهُ فِی أَرْضٍ أَوْ مَاءٍ ذَهَبَ ثَمَنُهُ مَحْقاً.»

 الکافی، ج۵، ص۹۱

 

از ابان بن عثمان نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) مرا فراخواندند و فرمودند:

«فلانی زمینش را فروخت؟»

عرض کردم:

بله.

فرمودند:

«در تورات نوشته شده است: هرکس زمین یا آبی[۱] را بفروشد و (بهای) آن را برای خریدِ زمین یا آبی (دیگر) صرف نکند، پولی که گرفته است، از بین خواهد رفت.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «ثَمَنُ اَلْعَقَارِ مَمْحُوقٌ إِلاَّ أَنْ یُجْعَلَ فِی عَقَارٍ مِثْلِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۲

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«بهای مِلک[۲]، از بین می‌رود، مگراین‌که برای خرید مِلکی مثل خودش صرف شود.»

 

 

 

...عَنْ مِسْمَعٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّ لِی أَرْضاً تُطْلَبُ مِنِّی وَ یُرَغِّبُونِّی. فَقَالَ لِی: «یَا أَبَا سَیَّارٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ بَاعَ اَلْمَاءَ وَ اَلطِّینَ ذَهَبَ مَالُهُ هَبَاءً؟» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَبِیعُ بِالثَّمَنِ اَلْکَثِیرِ وَ أَشْتَرِی مَا هُوَ أَوْسَعُ رُقْعَةً مِمَّا بِعْتُ. قَالَ: «فَلاَ بَأْسَ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۲

 

از مِسمَع بن عبدالملک نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

من زمینی دارم که می‌خواهند آن را از من (بخرند) و مرا (به فروشش) ترغیب می‌کنند.

حضرت به من فرمودند:

«ای ابوسیّار! مگر نمی‌دانی کسی که آب یا خاک را بفروشد، مالش به باد می‌رود؟»

عرض کردم:

فدایتان شوم، من آن را به بهایی زیاد می‌فروشم و (با پولش) قطعه‌زمینی بزرگ‌تر از آن‌چه می‌فروشم، می‌خرم.

حضرت فرمودند:

«در این‌صورت اشکالی ندارد.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، حق‌آبه است؛ سهم کشاورز از آبِ چاه، قنات، رودخانه یا...

[۲] در متن حدیث از کلمه «عَقار» استفاده شده است که به معنای اموال غیرمنقول است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۰۰ ، ۱۲:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی اَلْأَحْوَلُ أَنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ بَعَثَ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ: فَأَتَیْتُهُ. فَقَالَ لِی: یَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَکَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: إِنْ کَانَ أَبَاکَ أَوْ أَخَاکَ خَرَجْتُ مَعَهُ. قَالَ: فَقَالَ لِی: فَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِی. قَالَ: قُلْتُ: لاَ مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: فَقَالَ لِی: أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِکَ عَنِّی؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّمَا هِیَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ فِی اَلْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْکَ نَاجٍ وَ اَلْخَارِجُ مَعَکَ هَالِکٌ وَ إِنْ لاَ تَکُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِی اَلْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْکَ وَ اَلْخَارِجُ مَعَکَ سَوَاءٌ. قَالَ: فَقَالَ لِی: یَا أَبَا جَعْفَرٍ کُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِی عَلَى اَلْخِوَانِ فَیُلْقِمُنِی اَلْبَضْعَةَ اَلسَّمِینَةَ وَ یُبَرِّدُ لِیَ اَللُّقْمَةَ اَلْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَیَّ وَ لَمْ یُشْفِقْ عَلَیَّ مِنْ حَرِّ اَلنَّارِ إِذاً أَخْبَرَکَ بِالدِّینِ وَ لَمْ یُخْبِرْنِی بِهِ؟ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَیْکَ مِنْ حَرِّ اَلنَّارِ لَمْ یُخْبِرْکَ خَافَ عَلَیْکَ أَنْ لاَ تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ اَلنَّارَ وَ أَخْبَرَنِی أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ یُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ اَلنَّارَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ اَلْأَنْبِیَاءُ؟ قَالَ: بَلِ اَلْأَنْبِیَاءُ. قُلْتُ: یَقُولُ یَعْقُوبُ لِیُوسُفَ «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلىٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» لِمَ لَمْ یُخْبِرْهُمْ حَتَّى کَانُوا لاَ یَکِیدُونَهُ وَ لَکِنْ کَتَمَهُمْ ذَلِکَ فَکَذَا أَبُوکَ کَتَمَکَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَیْکَ. قَالَ: فَقَالَ: أَمَا وَ اَللَّهِ لَئِنْ قُلْتَ ذَلِکَ لَقَدْ حَدَّثَنِی صَاحِبُکَ بِالْمَدِینَةِ أَنِّی أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ بِالْکُنَاسَةِ وَ إِنَّ عِنْدَهُ لَصَحِیفَةً فِیهَا قَتْلِی وَ صَلْبِی. فَحَجَجْتُ فَحَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِمَقَالَةِ زَیْدٍ وَ مَا قُلْتُ لَهُ. فَقَالَ لِی: «أَخَذْتَهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ وَ لَمْ تَتْرُکْ لَهُ مَسْلَکاً یَسْلُکُهُ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۴

 

از محمد بن علی بن نعمان احول نقل شده است:

زید بن علی بن الحسین[۱]، در زمانی که مخفیانه زندگی می‌کرد، (شخصی را) به دنبال من فرستاد. من نزد او [در مخفی‌گاهش] رفتم.

زید بن علی بن من گفت: ای اباجعفر! چه می‌گویی؟ اگر فرستاده‌ای از جانب ما (اهل‌بیت)، شبانه نزد تو آید [و از تو یاری خواهد]، آیا همراه او قیام می‌کنی؟

به زید گفتم: اگر پدرت (امام سجاد علیه‌السلام) یا برادرت (امام باقر علیه‌السلام) باشد، [دعوتش را اجابت می‌کنم و] به همراهش قیام خواهم کرد.

زید به من گفت: حال، من می‌خواهم قیام کنم و با این قوم بجنگم. پس همراه من قیام کن!

گفتم: نه، چنین نخواهم کرد، فدایت شوم!

زید به من گفت: آیا از ترس جانت، از من روی می‌گردانی؟

به او گفتم: جان من، یک جان است؛ اگر خداوند در زمین [غیر از تو] حجتی داشته باشد، کسی که از تو سرپیچی کند، نجات می‌یابد و کسی که همراه تو قیام کند، هلاک می‌شود. و اگر خداوند در زمین [غیر از تو] حجتی نداشته باشد، کسی که از تو سرپیچی کند و کسی که همراه تو قیام کند، با هم مساوی هستند.

زید به من گفت: ای اباجعفر! من همراه پدرم (امام سجاد علیه‌السلام) بر سر سفره می‌نشستم و او از گوشتی چرب برایم لقمه می‌گرفت و از سرِ دل‌سوزی نسبت به من، لقمه‌ی داغ را برایم باد می‌زد تا خنک شود. با این‌حال، او از حرارت آتشِ (جهنم)، نسبت به من دل‌سوزی نداشته؛ که از دین [و امامت] به تو خبر داده و به من خبر نداده است؟!

به زید گفتم: فدایت شوم، ایشان از آن‌جا که نسبت به حرارت آتش برای شما دل‌سوزی داشته‌اند، به شما خبر نداده‌اند. ایشان نگران بوده‌اند که شما این مسأله (امامت) را نپذیرید و وارد آتش شوید. اما به من خبر داده‌اند؛ حال، من اگر بپذیرم، نجات می‌یابم و اگر نپذیرم، به آتش گرفتار می‌شوم.

بعد، به او گفتم: فدایت شوم، شما برترید یا انبیاء؟

گفت: انبیاء (برترند.)

گفتم: حضرت یعقوب به حضرت یوسف (علیهماالسلام) گفت: «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلىٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً»[یوسف:۵]؛ «پسرکم! خوابت را برای برادرانت تعریف نکن؛ چراکه برایت خدعه‌ای می‌چینند.»[۲] چرا به آن‌ها خبر نداد؟ برای این‌که برایش خدعه‌ای نچینند. به همین‌خاطر این مطلب را از آن‌ها پنهان کرد. پدرتان (امام سجاد علیه‌السلام) نیز همین‌طور؛ (مسأله امامت) را از شما پنهان کرده‌اند؛ چون نگرانتان بوده‌اند.

زید گفت: حال که این را گفتی، به‌راستی که سرورت در مدینه (امام صادق علیه‌السلام) برایم نقل کرده است که من کشته می‌شوم و در کُناسه[۳] به دار کشیده می‌شوم. او گفته است که نزدش کتاب‌چه‌ای هست که کشته شدن و به دار آویخته شدنم در آن ذکر شده.[۴]

محمد بن علی احول گوید: [بعد از این ماجرا] به حج رفتم و [در آن‌جا] گفته‌های زید و آن‌چه (در پاسخ) به او گفته بودم را برای امام صادق (علیه‌السلام) نقل کردم.

حضرت فرمودند: «جلوی او را از مقابل و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ و از بالای سر و از زیر پاهایش گرفتی و راهی (برای فرارش) باقی نگذاشتی.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یکی از فرزندان امام سجاد (علیه‌السلام) که روحیه انقلابی داشت، معتقد به «تقیه» نبود و در صدد قیامی علیه بنی‌امیه بود تا این‌که در زمان امام صادق (علیه‌السلام) قیامش به شکست انجامید و به شهادت رسید. امام صادق (علیه‌السلام) علی‌رغم این‌که او را در این قیام همراهی نکردند، اما از آن‌جا که انگیزه‌اش را خالصانه می‌دانستند، او را تخطئه نیز نکردند.

[۲] اشاره‌ای است به ماجرای خوابی که حضرت یوسف دید که در آن یازده ستاره و ماه و خورشید به ایشان سجده کرده بودند و تعبیرش این بود که او به فرمانروایی خواهد رسید و یازده برادر و پدر و مادرش در برابر او سر فرود خواهند آورد. حضرت یعقوب که می‌دانست اگر پسرانش از این خواب و تعبیرش آگاه شوند، حسادت خواهند ورزید و توطئه‌ای خواهند چید، یوسف را از بازگو کردنش باز داشت.

[۳] کناسه، محلی برای خرید و فروش در شهر کوفه بوده (جایی میان مسجد سهله و مسجد کوفه) که افراد اعدامی را برای عبرت مردم، در آن مکان به دار می‌آویختند.

[۴] گویا اشاره‌ای است به «مصحف حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)» که به ارث، میان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) دست به دست می‌شده و در آن به جایگاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بهشت و اخبار و رویدادهای آینده اشاره شده است.

مطلب مرتبط پیشین: «احوالات حضرت زهرا، پس از رحلت پدر»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۱۲:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

چندسال پیش مصاحبه‌ای دیدم با یکی از دانشمندان و مدیران ایرانیِ ناسا (سازمان ملی هوانوردی و فضای آمریکا). از او سؤالی شد با این مضمون: «شما که این‌همه سال در آسمان و فضا سیر کرده‌اید، به نظرتان آیا خدا وجود دارد؟»

او نیز پاسخی داد با این مضمون: «بله، با توجه به این عظمت و نظم و… قطعاً خدا وجود دارد، اما من به ادیان اعتقادی ندارم؛ چون ادیان (آن‌چه توسط پیامبران به مردم آموخته شده) هرجا بوده‌اند، اختلاف و درگیری و جنگ در پی داشته‌اند!»

فارغ از این‌که استدلال او برای رد حقانیت ادیان و شریعت‌ها، بسیار سطحی و مغالطه‌آمیز است[۱] (که البته توقع چندانی هم، در این خصوص، از یک متخصص در علوم تجربی نیست)، پاسخی که امام صادق (علیه‌السلام) در پاسخ به چنین تفکراتی داده‌اند، قابل ملاحظه است...

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ اَلَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلرُّسُلَ قَالَ: «إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ اَلصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لاَ یُلاَمِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ اَلْآمِرُونَ وَ اَلنَّاهُونَ عَنِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ اَلْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ اَلْأَنْبِیَاءُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکَمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی اَلْخَلْقِ وَ اَلتَّرْکِیبِ فِی شَیْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِکَ فِی کُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِیَاءُ مِنَ اَلدَّلاَئِلِ وَ اَلْبَرَاهِینِ لِکَیْلاَ تَخْلُوَ أَرْضُ اَللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۶۸

 

از هشام بن حَکَم نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به زندیقی[۲] که از ایشان پرسید "[حقیقت داشتنِ وجودِ] انبیاء و رسولانِ (الهی) را چه‌گونه اثبات می‌کنی؟"، فرمودند:

«ما وقتی اثبات کردیم[۳] که "خالقی داریم که سازنده[ی عالَم] است و از ما (انسان‌ها) و از هرآن‌چه خلق فرموده، والاتر است و این سازنده، حکیم و والامقام است و (لذا) جایز نیست[۴] که مخلوقاتش او را ببینند و او را لمس کنند و او بی‌واسطه با مخلوقاتش ارتباط برقرار کند و آنان بی‌واسطه با او ارتباط برقرار کنند و او با آنان به بحث و جدل بپردازد و آنان با او به بحث و جدل بپردازند"،

پس ثابت می‌شود او در میان مخلوقاتش سفیرانی دارد که از جانبش با مخلوقات و بندگانش سخن می‌گویند و آنان را به مصلحت‌ها و منفعت‌هایشان راهنمایی می‌کنند و نیز به آن‌چه بقایشان در گرو آن است و آن‌چه نابودی‌شان را در پی دارد.

پس ثابت می‌شود آن کسانی که از جانب آن حکیمِ دانا، در میان مخلوقاتش امر و نهی می‌کنند و از جانب او سخن می‌گویند، همان انبیاء (علیهم‌السلام) هستند؛ همان‌ها که او از میان مخلوقاتش برگزیده است؛ همان حکیمانی که با حکمت تربیت شده‌اند و با حکمت مبعوث شده‌اند؛ همان‌ها که - علی‌رغم این‌که در خلقت و ظاهر مانند مردم هستند، اما - در احوالات (صفات)شان مانند آنان نیستند؛ همان‌ها که از جانب آن حکیمِ دانا، با حکمت مورد تأیید قرار گرفته‌اند.

بعد، در هر عصر و زمانی، این موضوع با دلایل و براهینی که (خودِ) رسولان و انبیاء آورده‌اند، ثابت شده است؛ تا زمینِ خدا، (هیچ‌گاه) از حجتی که با خود علمی همراه داشته باشد که دلیلِ راستیِ گفتار و جواز عدالتشان باشد، خالی نباشد.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مصاحبه‌کننده باید از او سؤال می‌کرد که آیا منشأ اختلافات و درگیری‌ها و جنگ‌ها، آموزه‌های پیامبران الهی بوده و هست، یا امیال و هواهای نفسانی انسان‌ها؛ چه این انسان‌ها پیرو دینی باشند، چه نباشند.

[۲] «زندیق» با کمی تسامح با این واژگان هم‌معناست: دهری، خدا ناباور، بی‌خدا، ماده‌گرا، ماده‌باور، ماتریالیست، آتئیست، دهری، کسی که معتقد است عالم قدیم است؛ یعنی از ازل بوده و کسی آن را خلق نکرده است و...

[۳] به‌گفته مرحوم علامه مجلسی، این حدیث، بخشی است از یک حدیث طولانی که در آن امام، ابتدا این را به آن زندیق ثابت کرده بودند که «ما خالق و سازنده‌ای داریم و...». [مرآةالعقول، ج۲، ص۲۶۲] اشاره حضرت، در این‌جا، به فراز پیشین سخنشان خطاب به اوست.

[۴] مقصود از عدم جواز، عدم جواز عقلی است؛ یعنی چنین امکانی اصلاً وجود ندارد. علت این عدم جواز هم، همان‌طور که حضرت فرموده‌اند، برتریِ وجودیِ خداوند نسبت به مخلوقاتش است. تعبیری که در این روایت به‌کار رفته «متعالی» است که شرح آن در این مقال نمی‌گنجد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «مَا یُخَلِّفُ اَلرَّجُلُ شَیْئاً أَشَدَّ عَلَیْهِ مِنَ اَلْمَالِ اَلصَّامِتِ.» قُلْتُ: کَیْفَ یَصْنَعُ بِهِ؟ قَالَ: «یَجْعَلُهُ فِی اَلْحَائِطِ یَعْنِی فِی اَلْبُسْتَانِ أَوِ اَلدَّارِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۱

 

از زرارة بن أعیَن نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«انسان (پس از خود) چیزی بدتر از مال ساکت (پول نقد) به جا نخواهد گذاشت.»

زراره گوید: عرض کردم:

پس با آن چه کند؟

حضرت فرمودند:

«آن را برای (خرید) حیاط؛ یعنی باغ و خانه، مصرف کند.»

 

 

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِمُصَادِفٍ مَوْلاَهُ: «اِتَّخِذْ عُقْدَةً أَوْ ضَیْعَةً فَإِنَّ اَلرَّجُلَ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ اَلنَّازِلَةُ أَوِ اَلْمُصِیبَةُ فَذَکَرَ أَنَّ وَرَاءَ ظَهْرِهِ مَا یُقِیمُ عِیَالَهُ کَانَ أَسْخَى لِنَفْسِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که به غلامشان مُصادِف، فرمودند:

«[با پولی که دارم] ملک یا زمینی حاصل‌خیز بخر؛

زیرا انسان، اگر بلا یا مصیبتی بر او وارد شود [و رو به موت گردد]، آن‌گاه به یاد آورد که پس از خودش چیزی به‌جا گذاشته که خانواده‌اش را تأمین می‌کند، راحت‌تر جان می‌دهد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۰ ، ۰۷:۵۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّ رَجُلاً أَتَى جَعْفَراً صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ شَبِیهاً بِالْمُسْتَنْصِحِ لَهُ فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ کَیْفَ صِرْتَ اِتَّخَذْتَ اَلْأَمْوَالَ قِطَعاً مُتَفَرِّقَةً وَ لَوْ کَانَتْ فِی مَوْضِعٍ [وَاحِدٍ] کَانَتْ أَیْسَرَ لِمَئُونَتِهَا وَ أَعْظَمَ لِمَنْفَعَتِهَا. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «اِتَّخَذْتُهَا مُتَفَرِّقَةً فَإِنْ أَصَابَ هَذَا اَلْمَالَ شَیْءٌ سَلِمَ هَذَا اَلْمَالُ وَ اَلصُّرَّةُ تُجْمَعُ بِهَذَا کُلِّهِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۹۱

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی نزد (پدرم) امام صادق (صلوات‌الله‌علیه) آمد و مثل این‌که خیرخواه ایشان باشد، به پدرم عرض کرد:

ای ابوعبدالله![۱] چگونه است که شما اموالتان را قطعه‌هایی پراکنده (زمین‌های جدا از هم) قرار داده‌اید؟ درحالی‌که اگر در یک جا بودند، سختیِ (اداره)اش کم‌تر و سودش بیش‌تر بود.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«آن‌ها را پراکنده قرار داده‌ام؛ تا اگر به این (بخش از) مالم آسیبی رسید، آن (بخش از) مالم سالم بماند

و کیسه‌ی پول، (سودِ) همه‌ی آن‌ها را جمع خواهد کرد.»»[۲]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ابوعبدالله، کنیه امام صادق (علیه‌السلام) است و در کتب روایی، از ایشان اغلب با این عنوان نام برده می‌شود.

[۲] در پاسخ به آن بخش از سخن گوینده است که گفته بود در صورت تجمیع زمین‌ها سودش بیش‌تر خواهد بود، حضرت می‌فرمایند درست است که جای زمین‌ها دور از هم است، اما در نهایت سود همه‌شان یک جا جمع خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۰ ، ۰۹:۱۷
ابوالفضل رهبر