دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۷۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام صادق» ثبت شده است

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِنَّ اللَّهَ عَرَضَ وَلَایَتَنَا عَلَى أَهْلِ الْأَمْصَارِ فَلَمْ یَقْبَلْهَا إِلَّا أَهْلُ الْکُوفَةِ وَ إِنَّ إِلَى جَانِبِهَا قَبْراً لَا یَأْتِیهِ مَکْرُوبٌ فَیُصَلِّی عِنْدَهُ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ إِلَّا رَجَّعَهُ اللَّهُ مَسْرُوراً بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ.»

 

 کامل الزیارات، ص۱۶۸

 

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
«خداوند ولایت ما (اهل بیت) را بر اهالی شهرها عرضه کرد، اما جز اهل کوفه، هیچ‌یک نپذیرفتند. به‌راستی کنار کوفه قبری است که هر غم‌دیده‌ای نزد آن رود و چهار رکعت نماز بخواند، خداوند او را با برآوردن حاجتش، شادمان (به شهرش) بر می‌گرداند.»

 

کیمیای حرم شاه نجف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِمَا السَلَام‏:

«إِذَا حَدَّثْتُمْ بِحَدِیثٍ فَأَسْنِدُوهُ إِلَى الَّذِی حَدَّثَکُمْ فَإِنْ کَانَ حَقّاً فَلَکُمْ وَ إِنْ کَانَ کَذِباً فَعَلَیْهِ.»
 

 الکافی، ج‏۱، ص۵۲

 

امام صادق از امیر مؤمنان (علیهما السلام) نقل کرده‌اند:
«وقتی حدیثی نقل می‌کنید، آن را به کسی که حدیث را برایتان نقل کرده است، نسبت دهید. دراین‌صورت، اگر آن حدیث حق باشد، به نفع شماست، و اگر دروغ باشد، به عهده اوست.»

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت: بنابراین لازم است وقتی قصد داریم حدیثی از معصومان (علیهم السلام) نقل کنیم، آدرس یا سند حدیث را ذکر کنیم یا بگوییم «از معصوم نقل شده است...»، «در فلان کتاب از معصوم نقل شده است...»، «فلانی از معصوم نقل کرده است...» یا تعبیراتی این چنین.

 

حدیث اهل بیت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

امام صادق (علیه السلام) پس از تبیین مسئله امامت، اختلاف مسلمانان در تشخیص امام زمانشان و نام بردن از یک‌یک امامان راستین، خطاب به عیسی بن سَریّ می‌فرمایند:

«کَانَتِ الشِّیعَةُ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا یَعْرِفُونَ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّی کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَیَّنَ لَهُمْ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّی صَارَ النَّاسُ یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا کَانُوا یَحْتَاجُونَ إِلَی النَّاسِ.»

 الکافی،ج۲،ص۱۹

«شیعه، پیش از ابوجعفر (امام محمد باقر علیه السلام) نیز بود، اما مناسک حج و حلال و حرام خود را نمی‌شناخت، تا این‌که ابو جعفر (علیه السلام) باب را گشود و مناسک حج و حلال و حرامشان را تبیین نمود.
کار به جایی رسید که دیگران به شیعیان محتاج شدند، درحالی‌که تا پیش از آن، شیعیان به دیگران محتاج بودند.»

امام باقر (علیه السلام) برای استفاده از فرصت فراهم شده در زمانه خویش، با جدیت و سرسختی به «تعلیم شیعیان» و «تحکیم تشیع» پرداختند و پیروانشان را به «تفقّه (فهم حاصل از تأمل و تفکر) در دین» ترغیب می‌نمودند. در ادامه نمونه‌هایی از دعوت‌های ایشان برای آغاز یک «نهضت علمی» بیان می‌گردد:

 

 1

کان أبو جعفر (علیه السلام) یقول:
«تفقّهوا و إلا فأنتم أعرابٌ‏.»

 المحاسن، ج۱، ص۲۲۸

امام باقر (علیه السلام) همواره می‌فرمودند:
«تفقّه کنید، و گرنه بی‌سوادی بیش نخواهید بود.»

 

 2

قال أبو جعفر (علیه السلام):

«لو أتیتُ بشابّ من شباب الشیعة لا یتفقّه فی الدین لأوجعتُه‏.»

 المحاسن، ج۱، ص۲۲۸

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
«اگر جوان شیعه‌ای را نزد من آورند که در دین تفقّه نمی‌کند، به سختی تنبیهش می‌کنم.»‍

 

 3

قال أبو جعفر (علیه السلام) لسلمة بن کهیل و الحکم بن عتیبة:
«شرّقا و غرّبا لن تجدا علماً صحیحاً إلا شیئاً یَخرجُ من عندنا أهل البیت‏.»

 بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، ج۱، ص۱۰

امام باقر (علیه السلام) به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه فرمودند:
«شرق و غرب را بگردید، هرگز علم صحیحی نخواهید یافت، مگر چیزی که از ما اهل بیت صادر شده باشد.»

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 
پانوشت۱: شیعه، تا پیش از امام باقر (علیه السلام)، مکتبی بود صرفاً عقیدتی، با شاخصه اعتقاد به امامت و ولایت امیر مؤمنان و فرزندانشان (علیهم السلام). به علت نامساعد بودن شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره، فرصت تعلیم شیعیان توسط ائمه (جز برای اصحاب خاص) فراهم نبود و به همین خاطر شیعیان در احکام و معارف، مستقل نبودند و از جریان غالب پیروی می‌کردند. اما با فراهم شدن شرایط مناسب در زمان امام باقر (علیه السلام)، احکام و معارف به پیکره جامعه شیعی تزریق شد و به این ترتیب شیعیان با بهره‌گیری از علوم اهل بیت، اولاً به احکام و معارف اصیل اسلامی دست یافتند و صاحب مذهبی مستقل شدند و ثانیاً به دلیل فقر علمی مسلمانانِ محروم از معارف اصیل اسلامی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به مرجع علمی آنان بدل گشتند.
پانوشت۲: در تأیید این مطلب، می‌توان به فرقه زیدیه اشاره کرد؛ پیروان این فرقه که پیش از امام باقر (علیه السلام) از بدنه اصلی شیعه جدا شدند، در اعتقاد به ولایت امیر مؤمنان و فرزندانشان تا امام سجاد (علیهم السلام)، با دیگر شیعیان هم‌عقیده‌اند اما در احکام شریعت، مانند اهل سنت عمل می‌کنند.

 

نقش امام باقر 1

 

 

نقش امام باقر 2

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام):
«إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَیْ‏ءٍ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ إِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ- فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ.»

 

 الکافی، ج‏۲، ص۴۵

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«به راستی که ایمان ده درجه است؛ مانند نردبان، که پله‌هایش یکی پس از دیگری طی می‌شوند.
کسی که بر پله دوم ایستاده، نباید به کسی که بر پله اول است بگوید «تو ایمان نداری»، همین‌طور دیگران، تا برسد به پله دهم.
پس کسی را که پایین‌تر از توست، سقوط مده، تا کسی که بالاتر از توست، تو را سقوط ندهد.
اگر دیدی کسی یک پله از تو پایین‌تر است، او را با ملایمت به سوی خود بالا بکش و چیزی را که طاقتش را ندارد، بر او بار مکن که او را می‌شکنی.
به راستی کسی که مؤمنی را بشکند، باید جبران کند.»

 

نگاه اهل بیت به امر به معروف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِی حَدِیثٍ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: «إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع قَتَلَ ذَرَارِیَّ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ ع بِفِعَالِ آبَائِهِمْ» فَقَالَ ع: «هُوَ کَذَلِکَ» فَقُلْتُ: وَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»‏ مَا مَعْنَاهُ؟ قَالَ: «صَدَقَ اللَّهُ فِی جَمِیعِ أَقْوَالِهِ وَ لَکِنْ ذَرَارِیُّ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ ع یَرْضَوْنَ بِأَفْعَالِ آبَائِهِمْ وَ یَفْتَخِرُونَ بِهَا وَ مَنْ رَضِیَ شَیْئاً کَانَ کَمَنْ أَتَاهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِی الْمَغْرِبِ لَکَانَ الرَّاضِی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِیکَ الْقَاتِلِ وَ إِنَّمَا یَقْتُلُهُمُ الْقَائِمُ ع إِذَا خَرَجَ لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ»

 [عیون أخبار الرضا، ج‏۱، ص۲۷۳]

 

از عبدالسلام بن صالح هَرَوی نقل شده است که گفت:

 

به امام ابوالحسن الرضا (علیه السلام) عرض کردم:

ای فرزند پیامبر خدا! نظرتان در مورد حدیثی که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است چیست که: «هنگامی که حضرت قائم (علیه السلام) قیام کند، کسانی که از نسل قاتلان امام حسین (علیه السلام) باشند را به خاطر کاری که پدرانشان کرده‌اند، می‌کشد»؟

 

امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

«همین‌طور است.»

 

عرض کردم:

پس معنای این کلام خدا چیست که: «هیچ گنه‌کارى، گناه دیگرى را متحمل نمی‌شود»؟ [انعام:۱۶۴]

 

حضرت فرمودند:

«خداوند در تمام گفته‌هایش راست گفته است.

کسانی که از نسل قاتلان امام حسین (علیه السلام) هستند، از کارهای پدرانشان راضی هستند و به آن افتخار می‌کنند.

هرکس از کاری راضی باشد، مانند کسی است که آن را انجام داده باشد. حتی اگر مردی در شرق عالم کشته شود و مردی در غرب عالم به کشته شدن او راضی باشد، کسی که راضی است، نزد خداوند (عزّ و جلّ)، با قاتل شریک است.

حضرت قائم (علیه السلام) نیز وقتی قیام کند، آنان را به خاطر رضایتشان (از کشته شدن امام حسین توسط پدرانشان) خواهد کشت.»

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

گاهی حرفی انسان را تکان می دهد، حرفی که بارها آن را شنیده و بی توجه از کنارش عبور کرده است.

ولی وقتی انسان مدتی است به بن بستی خورده است و روی دنده ی پذیرش افتاده است و منتظر یک «راه نمایی» و اندکی «دست گیری» است، دیگر از کنار همان حرفِ بارها شنیده شده، بی توجه عبور نمی کند.

می ایستد..

و تأملی..

و فکری..

و (شاید) تصمیمی..

و (إن شاء الله) حرکتی...

 

این حدیث در چنین حالتی از زبان دوستی به گوشم خورد:

...أَخْبَرَنَا أَبُو بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ «أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا اسْتَعَانَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِهِ فِی حَاجَةٍ فَلَمْ یُبَالِغْ فِیهَا بِکُلِّ جُهْدٍ فَقَدْ خَانَ‏ اللَّهَ‏ وَ رَسُولَهُ‏ وَ الْمُؤْمِنِینَ‏» قَالَ أَبُو بَصِیرٍ قُلْتُ- لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَعْنِی بِقَوْلِکَ «وَ الْمُؤْمِنِینَ‏» قَالَ «مِنْ لَدُنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى آخِرِهِمْ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۳۶۲

 

از ابو بصیر نقل شده است: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمودند:

«هریک از اصحاب ما[۱] که مردی در مورد حاجتی از او یاری بخواهد، اما تمامِ نهایت تلاشش[۲] را برای حاجت او به کار نبندد، به‌راستی به خداوند و رسولش و مؤمنین خیانت[۳] کرده است.»

ابو بصیر گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: منظورتان از اینکه فرمودید «و مؤمنین» چیست؟

حضرت فرمودند:

«(اهل بیت) از امیر مؤمنان تا آخرشان» (علیهم السلام)

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] اصحاب: دوستان، رفقاء، هم نشینان.

[۲] جٌهد: انجام کار با مشقّت و جدیت و به کار بستن نهایت تلاش، برای رسیدن به مقصود.

[۳] خیانت: کم گذاشتن، بد عهدی، کوتاهی در امانت داری، ضایع کردن حق دیگری.

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱) بعد از شنیدن این حدیث، به خود نهیب زدم: «تو که بارها و بارها به خدا و رسول و ائمه (صلوات الله علیهم) خیانت کرده ای، عهد شکسته ای و ظلم روا داشته ای، چطور از ایشان انتظار «راه نمایی» و «دست گیری» داری؟!»

۲) و یاد خاطره ای از مرحوم علی صفائی افتادم که به دوستی گلایه کرده بود «چرا آن روز به رفیقت که از تو کمکی می خواست، کمک نکردی  و امروز مرا دعوت کرده ای و برایم ماهی درست کرده ای؟ پس داشته ای و نداده ای!» و در جواب آن شخص که گفته بود «پولی نداشتم و ماهی را از مغازه ی یک آشنا گرفته ام تا بعداً با او حساب کنم»، فرموده بود: «داشته های تو فقط پول توی جیبت نیست، اعتبار و آبرویت هم هست. چطور وقتی خودت گرفتار باشی، به این در و آن در می زنی، همان طور باید برای رفقایت مایه بگذاری.» (نقل به مضمون)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

 این مطلب پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

...عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِی حَدِیثٍ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ «إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع قَتَلَ ذَرَارِیَّ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ ع بِفِعَالِ آبَائِهِمْ» فَقَالَ ع هُوَ کَذَلِکَ فَقُلْتُ وَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» مَا مَعْنَاهُ قَالَ صَدَقَ اللَّهُ فِی جَمِیعِ أَقْوَالِهِ وَ لَکِنْ ذَرَارِیُّ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ ع یَرْضَوْنَ بِأَفْعَالِ آبَائِهِمْ وَ یَفْتَخِرُونَ بِهَا وَ مَنْ رَضِیَ شَیْئاً کَانَ کَمَنْ أَتَاهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِی الْمَغْرِبِ لَکَانَ الرَّاضِی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِیکَ الْقَاتِلِ وَ إِنَّمَا یَقْتُلُهُمُ الْقَائِمُ ع إِذَا خَرَجَ لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ یَبْدَأُ الْقَائِمُ ع مِنْکُمْ إِذَا قَامَ قَالَ یَبْدَأُ بِبَنِی شَیْبَةَ فَیُقَاطِعُ أَیْدِیَهُمْ لِأَنَّهُمْ سُرَّاقُ بَیْتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[۱]

 

از عبدالسلام بن صالح هَرَوی نقل شده است که گفت:

به امام ابوالحسن الرضا (علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند پیامبر خدا! نظرتان در مورد حدیثی که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است چیست؛ که «هنگامی که حضرت قائم (علیه السلام) قیام کند، کسانی را که از نسل قاتلان امام حسین (علیه السلام) باشند، به خاطر کاری که پدرانشان کرده اند، می کشد.»؟

امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «همین طور است.»

عرض کردم: پس معنای این کلام خدا چیست؛ که «و هیچ گنهکارى، گناه دیگرى را متحمل نمی شود»[۲]؟

حضرت فرمودند: «خداوند در تمام گفته هایش راست گفته است. اما کسانی که از نسل قاتلان امام حسین (علیه السلام) هستند، از کارهای پدرانشان راضی هستند و به آن افتخار می کنند. هرکس از کاری راضی باشد، مانند کسی است که آن را انجام داده باشد.[۳] حتی اگر مردی در شرق عالم کشته شود و مردی در غرب عالم به کشته شدن او راضی باشد، کسی که راضی است، نزد خداوند (عزّ و جلّ)، با قاتل شریک است. حضرت قائم (علیه السلام) نیز وقتی قیام کند، آنان را به خاطر رضایتشان (از کشته شدن امام حسین توسط پدرانشان) خواهد کشت.»

عرض کردم: حضرت قائم (علیه السلام) وقتی قیام کنند، با چه کاری آغاز می کنند؟

حضرت فرمودند: «ابتدا دستان بنی شیبة را قطع می کنند، چراکه آنان سارقان خانه خدا (عزّ و جلّ) هستند.»

 
 
 
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
[۱] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۲۷۳.

[۲] سوره انعام، آیه۱۶۴؛ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۳] همچنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده اند: «الرَّاضِی‏ بِفِعْلِ‏ قَوْمٍ‏ کَالدَّاخِلِ‏ فِیهِ‏ مَعَهُمْ وَ عَلَى کُلِّ دَاخِلٍ فِی بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِه‏» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص۴۹۹) ؛ «کسی که به کار عده ای راضی باشد، مانند کسی است که با آنها در آن کار شرکت داشته است و هرکس که در کار باطلی وارد شود، دو گناه دارد؛ گناه عمل به آن کار و گناه رضایت به آن».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۷:۰۴
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«ثَلَاثَةٌ هُمْ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یَفْرُغَ مِنَ الْحِسَابِ رَجُلٌ لَمْ تَدْعُهُ قُدْرَةٌ فِی حَالِ غَضَبِهِ إِلَى أَنْ یَحِیفَ عَلَى مَنْ تَحْتَ یَدِهِ وَ رَجُلٌ مَشَى بَیْنَ اثْنَیْنِ فَلَمْ یَمِلْ مَعَ أَحَدِهِمَا عَلَى الْآخَرِ بِشَعِیرَةٍ وَ رَجُلٌ قَالَ بِالْحَقِّ فِیمَا لَهُ وَ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۴۵

 

...محمد بن مسلم از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده‌است که فرمودند:

«سه شخص در روز قیامت از همه‌ی خلائق به خداوند نزدیک‌ترند، تا زمانی که از حساب‌رسی فارغ شوند؛

- مردی که در حال خشم، قدرت، او را وا ندارد که در مورد زیردستِ خود بی‌عدالتی کند،

- و مردی که میان دو نفر میانجی‌گری کند و به اندازه‌ی دانه‌ی کوچک جویی، از یکی‌شان به ضرر دیگری، طرف‌داری ننماید،

- و مردی که حق را بگوید، چه به نفعش باشد، و چه به ضررش.» 

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنان که همواره به عدالت رفتار کرده‌اند و با حق همراه بوده‌اند، در روز قیامِ عدل و هنگامه‌ی احقاق حق، به خالق عدل و حق نزدیک‌ترند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: 
کَتَبَ رَجُلٌ إِلَى الْحُسَیْنِ ص: «عِظْنِی بِحَرْفَیْنِ.» فَکَتَبَ إِلَیْهِ:

«مَنْ‏ حَاوَلَ‏ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی‏ءِ مَا یَحْذَرُ.»
 الکافی، ج۲، ص۳۷۳
 
...از امام صادق علیه‌السلام نقل شده‌است که فرمودند: 
مردی خطاب به امام حسین علیه‌السلام نوشت:
«مرا با دو حرف پند دهید.»

حضرت خطاب به او نوشتند: 
«هرکه بخواهد کاری را با نافرمانیِ خدا انجام دهد، 
هرآن‌چه را که به آن امید دارد، زودتر از دست می‌دهد، 
و هرآن‌چه از آن بیم دارد، زودتر به سراغش می‌آید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۷
ابوالفضل رهبر

 

در دو مطلب پیشین، احادیثی ذکر شد که در آن‌ها به گوشه‌هایی از ظرائف و دشواری‌های کار یک فقیه اشاره شده بود.

حدیث زیر نیز نمونه‌ای است برای گونه‌ای دیگر از این دشواری‌ها:

 

...عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ یَرْوُونَ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ إِنَّ الْعَدَسَ بَارَکَ عَلَیْهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً فَقَالَ:

«هُوَ الَّذِی یُسَمُّونَهُ عِنْدَکُمُ الْحِمَّصَ وَ نَحْنُ نُسَمِّیهِ الْعَدَسَ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۳۴۲

 

...از معاویة بن عمّار (که از اهالی کوفه و عراقی بوده است) نقل شده است که گفت:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: مردم فکر می‌کنند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند «به راستی که هفتاد پیامبر بر عدس برکت افزوده‌اند.»

امام فرمودند:

«این همان است که نزد شما(عراقی‌ها) «حِمَّص»(نخود) نامیده می‌شود و ما(حجازی ها) آن را «عدس» می‌نامیم.»

 

 

 

توضیح آن‌که:

اهالیِ حجاز(عربستان)، چیزی را که ما ایرانی‌ها به آن «نخود» می‌گوییم و عراقی‌ها به آن «حمّص» می‌گویند، «عدس» می‌نامند.

علاوه بر حدیث مذکور از پیامبر(که معاویة بن عمار گفت میان مردم مشهور است)، پیامبر در احادیث متعددی، به اهتمامِ پیامبرانِ پیشین به خوردن «عدس» و در کل به فوائد خوردن «عدس» اشاره فرموده‌اند.

حال‌آن‌که در این احادیث، چون مخاطبانِ سخنِ پیامبر، اهالیِ حجاز بوده‌اند، مقصود از «عدس» همان «حمّصِ» عراقی‌ها، و «نخودِ» ایرانی‌ها بوده است.

بنا بر این، یک فقیه باید به محل زندگیِ مخاطبِ حدیث، و اختلاف معنای لغات در نواحیِ مختلف توجه داشته باشد، تا در فتوا دادن به اشتباه نیفتد.

 

نمونه‌ای دیگر از این دست، تفاوت واحدهای اندازه‌گیریِ طول، سطح، حجم و وزن در مناطق مختلف است، که در برخی فروعات فقهی، اختلاف فتاوایی در پی داشته است.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــ

یکی‌دو سال پیش، یکی از دوستان که در زمینه طب سنتی تخصص داشت، از این‌که در روایات به خوردنِ مداومِ عدس، آن‌چنان توصیه شده است، ابراز تعجب می‌کرد، چراکه عدس، غذایی سرد محسوب می‌شود و اطباءِ طب سنتی، چندان به خوردنِ آن توصیه نمی‌کنند. وقتی این حدیث را برایش نقل کردم، مشعوف شد و گفت «عجب! پس منظور «نخود» است؟! اتفاقاً اطباءِ طب سنتی، به‌خلاف عدس، نخود را خیلی توصیه کرده‌اند و...»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۷:۲۳
ابوالفضل رهبر

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ وَ ابْنَیْهِ‌ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ، قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «اقْرَأْ مِنِّی عَلَى وَالِدِکَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّی إِنَّمَا أَعِیبُکَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْکَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ یُسَارِعُونَ إِلَى کُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَکَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِی مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ یَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ یَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَیْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ یَحْمَدُونَ کُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ نَحْمَدَ أَمْرَهُ، فَإِنَّمَا أَعِیبُکَ لِأَنَّکَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ لِمَیْلِکَ إِلَیْنَا، وَ أَنْتَ فِی ذَلِکَ مَذْمُومٌ عِنْدَ النَّاسِ غَیْرُ مَحْمُودِ الْأَثَرِ لِمَوَدَّتِکَ‌ لَنَا وَ بِمَیْلِکَ إِلَیْنَا، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَعِیبَکَ لِیَحْمَدُوا أَمْرَکَ فِی الدِّینِ بِعَیْبِکَ وَ نَقْصِکَ، وَ یَکُونَ‌ بِذَلِکَ مِنَّا دَافِعَ شَرِّهِمْ عَنْکَ، یَقُولُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی‌ الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ‌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ (صَالِحَةٍ) غَصْباً، هَذَا التَّنْزِیلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ صَالِحَةٌ، لَا وَ اللَّهِ مَا عَابَهَا إِلَّا لِکَیْ تَسْلَمَ مِنَ الْمَلِکِ وَ لَا تَعْطَبَ‌ عَلَى یَدَیْهِ وَ لَقَدْ کَانَتْ صَالِحَةً لَیْسَ لِلْعَیْبِ مِنْهَا مَسَاغٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، فَافْهَمِ الْمِثْلَ یَرْحَمْکَ اللَّهُ فَإِنَّکَ وَ اللَّهِ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَیَّ وَ أَحَبُّ أَصْحَابِ أَبِی (ع) حَیّاً وَ مَیِّتاً، فَإِنَّکَ أَفْضَلُ سُفُنِ ذَلِکَ الْبَحْرِ الْقَمْقَامِ الزَّاخِرِ، وَ أَنَّ مِنْ وَرَائِکَ مَلَکاً ظَلُوماً غَصُوباً یَرْقُبُ عُبُورَ کُلِّ سَفِینَةٍ صَالِحَةٍ تَرِدُ مِنْ بَحْرِ الْهُدَى لِیَأْخُذَهَا غَصْباً ثُمَّ یَغْصِبَهَا وَ أَهْلَهَا، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْکَ حَیّاً وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَیْکَ مَیِّتاً...»

 

[به «زراره»[۱] خبر می‌رسد که امام صادق (علیه‌السلام) در مذمّت او بیاناتی فرموده‌اند و از او بدگویی نموده‌اند. گویا از روی شرم، خود به محضر امام نمی‌رسد، بلکه فرزندش را نزد ایشان می‌فرستد تا علت را جویا شود. ادامه‌ی ماجرا از زبان فرزندش...]

 

عبدالله، فرزند زراره، نقل کرده است:

امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند:

 

«از جانب من به پدرت سلام برسان و به او بگو:

من تو را به این خاطر معیوب می‌سازم، تا از تو دفاع نمایم.

مردم[۲] و دشمنان، نسبت به کسی که ما (اهل بیت) به او نزدیک شویم و جای‌گاهش را ستایش کنیم، سرعت می‌گیرند، تا کسی که دوستش داریم و به او نزدیک می‌شویم را آزار رسانند، و او را به‌خاطر محبت‌مان به او، و نزدیکی‌اش به ما، متهم سازند و به قتل رسانند.

آنان هرکس را که ما از او عیب بگیریم، ستایش می‌کنند، هرچند شیعه باشد.

پس ما تو را به این جهت معیوب ساختیم که به رابطه با ما شهرت یافته‌ای و به ما نزدیک هستی، و به‌همین‌خاطر، نزد مردم مورد مذمّت هستی... ما از این جهت تو را معیوب می‌سازیم و بر تو نقص وارد می‌کنیم، که شرّ آنان را از تو دفع نماییم.

 

[آن‌گاه حضرت آیه‌ی مربوط به علتِ معیوب ساختنِ کشتی، توسط حضرت خضر(ع)، برای مصون ماندن کشتی از پادشاه ظالم را تلاوت فرمودند؛]

 

خداوند، جلّ و عزّ، می فرماید:

«أَمَّا السَّفِینَةُ فَکاَنَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فىِ الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبهََا وَ کاَنَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کلُ‏َّ سَفِینَةٍ غَصْبًا»؛

«اما کشتى، برای بینوایانى بود که در دریا کار می‌‏کردند، خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که‏] پیشاپیشِ آنان پادشاهى بود که هر کشتىِ [بی نقصی‏] را به زور می‌‏گرفت.»[۳]

 

...این مثل را درک کن، خدا تو را رحمت کند!

به‌راستی که تو ـ به خدا قسم ـ نزد من از تمام مردم و از تمام اصحاب پدرم ـ مرده و زنده‌شان ـ دوست‌داشتنی‌تری. به‌راستی که تو برترین کشتیِ این دریای بی‌کران هستی، و در پسِ تو پادشاهِ ستم‌کارِ غاصبی است که مراقب عبور هر کشتی بی‌نقصی است که از دریای هدایت عبور می‌کند، تا آن را به‌همراه سرنشینانش[۴] غصب کند.

رحمت خدا بر زنده‌ات و رحمت و رضوانش بر مُرده‌ات باد...»[۵]

 

 رجال الکشی(إختیار معرفة الرجال)، ص۱۳۸

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «زرارة بن اعین»، بزرگ‌ترین فقیه عصر خویش و از یاران نزدیک امام باقر، امام صادق و امام کاظم (علیهم‌السلام) بوده است. جدش از راهبان مسیحی بوده، که اسلام آورده و پدرش نیز اهل علم بوده است. زراره ساکن مرکز تشیع(شهر کوفه) بوده است. امام صادق (علیه‌السلام) در ستایش خدمات علمیِ او فرموده‌اند: «به‌گمانم، اگر زراره نبود، احادیث پدرم از بین می‌رفت.»؛ رجال ‏الکشی، ص۱۳۳.

[۲] در عصر ائمه، علیهم‌السلام، اکثر مردم را غیرشیعیان تشکیل می‌داده‌اند، و تشیع، مذهبی مخفی و غیرقانونی بوده‌است.

[۳] سوره کهف، آیه۷۹.

[۴] مقصود از سرنشینان کشتی زراره، نزدیکان، یاران و شاگردان اویند.

[۵] بعدها مشخص می‌شود که دستگاه غاصب بنی‌عباس، دستور قتل زراره را صادر کرده بودند و طرد زراره در میان اصحاب، موجب صرف نظر حکومت از تصمیم قطعی‌شان می‌شود. چرا که اختلافاتِ داخلیِ یک مجموعه، مقدمه‌ی ضعف آن مجموعه است، و بدخواهان همواره از اختلافات داخلی استقبال می‌کنند و به آن دامن می‌زنند.

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک: این حدیث پرده از گونه‌ای از دشواری‌های کار فقهای معظّم شیعه بر می‌دارد؛

یکی از مواردی که برای سنجش اعتبار یک حدیث بررسی می‌گردد، مورد اعتماد بودنِ راویانِ حدیث است. شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه، موجب می‌شد چنان که در حدیث مذکور مشاهده شد، ائمه برای حفظ مذهب و دفع خطر از اصحاب، نسبت به آنان تعریضاتی داشته باشند. تشخیص این‌که آیا این تعریضات تقیه‌ای بوده‌اند یا حقیقی، از وظایف فقیه است.

دو: حکیم، چوب‌زدنش نیز حکیمانه، و به مصلحت است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۷:۱۰
ابوالفضل رهبر

...عَنْ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: «اشْتَدَّتْ حَالُ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ لَوْ أَتَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلْتَهُ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ فَقَالَ الرَّجُلُ مَا یَعْنِی غَیْرِی فَرَجَعَ إِلَی امْرَأَتِهِ فَأَعْلَمَهَا فَقَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَشَرٌ فَأَعْلِمْهُ فَأَتَاهُ فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ حَتَّی فَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِکَ ثَلَاثاً ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ فَاسْتَعَارَ مِعْوَلًا ثُمَّ أَتَی الْجَبَلَ فَصَعِدَهُ فَقَطَعَ حَطَباً ثُمَّ جَاءَ بِهِ فَبَاعَهُ بِنِصْفِ مُدٍّ مِنْ دَقِیقٍ فَرَجَعَ بِهِ فَأَکَلَهُ ثُمَّ ذَهَبَ مِنَ الْغَدِ فَجَاءَ بِأَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ فَبَاعَهُ فَلَمْ یَزَلْ یَعْمَلُ وَ یَجْمَعُ حَتَّی اشْتَرَی مِعْوَلًا ثُمَّ جَمَعَ حَتَّی اشْتَرَی بَکْرَیْنِ وَ غُلَاماً ثُمَّ أَثْرَی حَتَّی أَیْسَرَ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَعْلَمَهُ کَیْفَ جَاءَ یَسْأَلُهُ وَ کَیْفَ سَمِعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُلْتُ لَکَ مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۳۹

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

 

وضع (مالی) مردی از اصحاب پیامبر، صلی‌الله‌علیه‌وآله، سخت شد. همسرش به او گفت: کاش نزد رسول خدا می‌رفتی و از او چیزی می‌خواستی.

 

آن مرد نزد پیامبر رفت. تا چشم پیامبر به او افتاد، فرمودند:

«هرکه از ما چیزی بخواهد، به او می‌دهیم و هرکه بی‌نیازی جوید، خداوند بی‌نیازش می‌کند.»

 

مرد (پیش خود) گفت: منظورشان من بودم. پس نزد همسرش بازگشت و او را (از آن‌چه اتفاق افتاده بود) آگاه ساخت. همسرش گفت رسول خدا هم بشری است (مثل ما و غیب نمی‌داند. برو و از مشکلاتمان) آگاهشان ساز.

 

پس مرد نزد ایشان رفت و رسول خدا تا او را دیدند، فرمودند:

«هرکه از ما چیزی بخواهد، به او می‌دهیم و هرکه بی‌نیازی جوید، خداوند بی‌نیازش می‌کند.»

 

این اتفاق سه مرتبه تکرار شد.

سپس آن مرد بازگشت و کلنگی عاریه نمود، سپس به کوه رفت و از آن بالا رفت و هیزم کَند و (به شهر) آورد و به نیم‌پیمانه آرد فروخت. آرد را (به خانه) برگرداند و خورد.

 

روز بعد نیز رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و هم‌چنان ادامه داد و (مال) اندوخت، تا این‌که کلنگی خرید.

باز (مال) اندوخت تا این‌که دو شتر نر و یک غلام خرید. سپس مال زیاد کرد تا آن‌که ثروتمند گشت.

 

آن‌گاه نزد پیامبر رفت و برای ایشان تعریف کرد که چه‌گونه (نزد ایشان) رفته بود تا چیزی بخواهد و چه شنیده بود.

 

پیامبر فرمودند:

«من که به تو گفتم؛ هرکه از ما چیزی بخواهد، به او می‌دهیم و هرکه بی‌نیازی جوید، خداوند بی‌نیازش می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۰
ابوالفضل رهبر

...عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ؟ قَالَ: «لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَیْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَیَّعَ مِنْهَا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَایَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لِلَّهِ فِیهِ مِنْ نَصِیبٍ.» قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: «یَا مُعَلَّی إِنِّی عَلَیْکَ شَفِیقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَیِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ.» قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ: «أَیْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ وَ الْحَقُّ الثَّانِی أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِیعَ أَمْرَهُ وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِینَهُ بِنَفْسِکَ وَ مَالِکَ وَ لِسَانِکَ وَ یَدِکَ وَ رِجْلِکَ وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَکُونَ عَیْنَهُ وَ دَلِیلَهُ وَ مِرْآتَهُ وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ یَجُوعُ وَ لَا تَرْوَی وَ یَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ یَعْرَی وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ یَکُونَ لَکَ خَادِمٌ وَ لَیْسَ لِأَخِیکَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَکَ فَیَغْسِلَ ثِیَابَهُ وَ یَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ یَمْهَدَ فِرَاشَهُ وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِیبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِیضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَی قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ یَسْأَلَکَهَا وَ لَکِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ وَصَلْتَ وَلَایَتَکَ بِوَلَایَتِهِ وَ وَلَایَتَهُ بِوَلَایَتِکَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۹

 

از معلی بن خُنیس نقل شده است که گفت:
به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:
«حق مسلمان بر مسلمان» چیست؟

حضرت فرمودند: 
«برای مسلمان هفت حقِ واجب است؛ حقوقی که آن‌چنان واجب‌اند که اگر مقداری از آن را ضایع کند، از ولایت و طاعتِ خداوند خارج می‌گردد، و برایش بهره‌ای نخواهد بود.»

معلّی بن خُنیس گوید عرض کردم: 
فدای‌تان شوم، آن حقوق چیست؟

حضرت فرمودند:
«ای معلّی! من دلسوزِ تو هستم. می‌ترسم (آن حقوق را) ضایع نمایی، و مراعات ننمایی، و (مطلبِ مسئولیت‌آوری را) بدانی و عمل نکنی.»

معلّی گوید عرض کردم: 
«لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏»؛ هیچ نیرویی جز (نیروی) خداوند نیست.

حضرت فرمودند: 
«۱- راحت‌ترین حق از آن حقوق، این است که آن‌چه برای خودت دوست می‌داری، برای او نیز دوست بداری، و آن‌چه برای خودت نمی‌پسندی، برای او نیز نپسندی.

۲- و حق دوم، این است که از (موجباتِ) نارضایتی او پرهیز کنی و به دنبال رضایتش باشی و دستورش را اطاعت کنی.

۳- و حق سوم، این‌که او را با جان و مال و زبان و دست و پایت یاری نمایی.

۴- و حق چهارم، این‌که چشم، راهنما و آینه‌اش باشی.

۵- و حق پنجم، این‌که سیر نشوی و سیرآب نگردی و لباس نپوشی، درحالی‌که او گرسنه و تشنه و بی‌لباس است.

۶- و حق ششم، این‌که اگر خدمت‌کاری داشتی و برادرت خدمت‌کار نداشت، واجب است خدمت‌کارت را بفرستی تا لباسش را بشوید و غذایش را درست کند و رخت‌خوابش را پهن نماید.

۷- و حق هفتم، آن است که سوگندش را بپذیری، و دعوتش را اجابت نمایی، و در بیماری‌اش به عیادتش روی، و بر جنازه‌اش حاضر شوی، و هرگاه فهمیدی نیازی دارد، به رفع آن، پیش‌دستی کنی و مجبورش نکنی که آن را از تو بخواهد، بلکه باید به‌سرعت پیش‌دستی کنی.

پس هرگاه چنین کردی، ولایت خود را به ولایت او، و ولایت او را به ولایت خود، پیوند داده‌ای.»



پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک: به این ترتیب (با توجه به جمله آخر امام)، یک «شبکه‌ی ولایی منسجم» میان مسلمین شکل می‌گیرد.
دو: حقوق مذکور، حقوق «مسلمین» به گردن هم‌دیگر است، نه حقوق «شیعیان» و نه فقط «مؤمنین».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۱
ابوالفضل رهبر

عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الضَّحَّاکِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا سَرَّاجٍ وَ کَانَ خَادِماً لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَعَثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی حَاجَةٍ وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ أَنَا وَ جَمَاعَةً مِنْ مَوَالِیهِ قَالَ فَانْطَلَقْنَا فِیهَا ثُمَّ رَجَعْنَا مُغْتَمِّینَ قَالَ: وَ کَانَ فِرَاشِی فِی الْحَائِرِ الَّذِی کُنَّا فِیهِ نُزُولًا فَجِئْتُ وَ أَنَا بِحَالٍ فَرَمَیْتُ بِنَفْسِی فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذَا أَنَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَدْ أَقْبَلَ قَالَ: فَقَالَ: «قَدْ أَتَیْنَاکَ» أَوْ قَالَ: «جِئْنَاکَ» فَاسْتَوَیْتُ جَالِساً وَ جَلَسَ عَلَی صَدْرِ فِرَاشِی فَسَأَلَنِی عَمَّا بَعَثَنِی لَهُ فَأَخْبَرْتُهُ فَحَمِدَ اللَّهَ ثُمَّ جَرَی ذِکْرُ قَوْمٍ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا نَبْرَأُ مِنْهُمْ إِنَّهُمْ لَا یَقُولُونَ مَا نَقُولُ. قَالَ: فَقَالَ: «یَتَوَلَّوْنَا وَ لَا یَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ تَبْرَءُونَ مِنْهُمْ؟» قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ فَیَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْکُمْ؟» قَالَ: قُلْتُ: لَا جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: «وَ هُوَ ذَا عِنْدَ اللَّهِ مَا لَیْسَ عِنْدَنَا أَ فَتَرَاهُ اطَّرَحَنَا.» قَالَ: قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا نَفْعَلُ. قَالَ: «فَتَوَلَّوْهُمْ وَ لَا تَبَرَّءُوا مِنْهُمْ إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَهُ سَهْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمَانِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ فَلَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ وَ لَا صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ وَ لَا صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْخَمْسَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السِّتَّةِ وَ لَا صَاحِبُ السِّتَّةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّبْعَةِ وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلًا إِنَّ رَجُلًا کَانَ لَهُ جَارٌ وَ کَانَ نَصْرَانِیّاً فَدَعَاهُ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ زَیَّنَهُ لَهُ فَأَجَابَهُ فَأَتَاهُ سُحَیْراً فَقَرَعَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ لَهُ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ فَقَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ مُرَّ بِنَا إِلَی الصَّلَاةِ قَالَ فَتَوَضَّأَ وَ لَبِسَ ثَوْبَیْهِ وَ خَرَجَ مَعَهُ قَالَ فَصَلَّیَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ صَلَّیَا الْفَجْرَ ثُمَّ مَکَثَا حَتَّی أَصْبَحَا- فَقَامَ الَّذِی کَانَ نَصْرَانِیّاً یُرِیدُ مَنْزِلَهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَیْنَ تَذْهَبُ النَّهَارُ قَصِیرٌ وَ الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الظُّهْرِ قَلِیلٌ قَالَ فَجَلَسَ مَعَهُ إِلَی أَنْ صَلَّی الظُّهْرَ ثُمَّ قَالَ وَ مَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ قَلِیلٌ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّی صَلَّی الْعَصْرَ قَالَ ثُمَّ قَامَ وَ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ هَذَا آخِرُ النَّهَارِ وَ أَقَلُّ مِنْ أَوَّلِهِ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّی صَلَّی الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّمَا بَقِیَتْ صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ قَالَ فَمَکَثَ حَتَّی صَلَّی الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقَا فَلَمَّا کَانَ سُحَیْرٌ غَدَا عَلَیْهِ فَضَرَبَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ اخْرُجْ بِنَا فَصَلِّ قَالَ اطْلُبْ لِهَذَا الدِّینِ مَنْ هُوَ أَفْرَغُ مِنِّی وَ أَنَا إِنْسَانٌ مِسْکِینٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ.» فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): «أَدْخَلَهُ فِی شَیْ ءٍ أَخْرَجَهُ مِنْهُ أَوْ قَالَ أَدْخَلَهُ مِنْ مِثْلِ ذِهْ وَ أَخْرَجَهُ مِنْ مِثْلِ هَذَا.»

 الکافی، ج۲، ص۴۲

 
یعقوب بن ضحّاک، از یکی از شیعیان که «سَرّاج»[۱] بوده است و خادم امام صادق، علیه‌السلام، نقل می‌کند که گفت: 
زمانی که امام صادق، علیه‌السلام، در شهر «حیره»[۲] بودند، من و گروهی از غلامان‌شان را برای کاری فرستادند. رفتیم و شب‌هنگام بازگشتیم. بسترِ من در حیاطِ خانه‌ای بود که در آن منزل کرده بودیم. در حالی که آزرده و خسته بودم، برگشتم و (در بستر) دراز کشیدم، که در این هنگام امام صادق، علیه‌السلام، تشریف آوردند. 

فرمودند:

«نزد تو آمدیم!»[۳]
برخاستم و نشستم و آن حضرت بالاى بسترم نشستند و از کارى که مرا دنبال آن روانه کرده بودند سؤال فرمودند و من به ایشان گزارش دادم و ایشان حمدِ خدا کردند.

سپس ذکرِ گروهی به میان آمد و من عرض کردم: فدایتان شوم! ما از آنان بیزاریم، آنان به آن‌چه ما (شیعیان) معتقدیم، اعتقاد ندارند.

حضرت فرمودند:
«آنان ما را دوست دارند و به آن‌چه شما عقیده دارید، عقیده ندارند، و شما از آن‌ها بیزاری می‌جویید؟!»
عرض کردم: آری. 

فرمودند:
«در این‌صورت، نزد ما (اهل بیت) نیز حقایقى است که نزد شما نیست، آیا سزاوار است ما نیز از شما بیزار باشیم؟»
عرض کردم: نه، فدای‌تان شوم! 

فرمودند:
«نزد خدا نیز حقایقى است که نزد ما (اهل بیت) نیست، به نظرت ما را از خود رانده است؟» 
عرض کردم: نه به خدا قسم، فدای‌تان شوم! چنین فکر نمی‌کنیم. 

امام فرمودند:
«پس آنان را دوست بدارید و از ایشان بیزار نباشید، 
زیرا برخى از مسلمانان یک سهم (از ایمان و اعتقاد را) دارند و برخى دو سهم و بعضى سه سهم و بعضى چهار سهم و بعضى پنج سهم و بعضى شش سهم و برخى هم هفت سهم،
شایسته نیست آن‌که یک سهم دارد، بر (ایمان و اعتقادِ) آن‌که دو سهم دارد، وادار شود و نه آنکه دو سهم دارد بر آن‌چه که صاحب سه سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که سه سهم دارد، بر آن‌چه که صاحب چهار سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که چهار سهم دارد، بر آن‌چه که صاحب پنج سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که پنج سهم دارد، بر آن‌چه صاحب شش سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که شش سهم دارد، بر آن‌چه صاحب هفت سهم دارد، وادار شود. 

اکنون برایت مثالى می‌زنم:
مردی (مسلمان)، همسایه‌ای مسیحی داشت. او را به اسلام دعوت کرد و اسلام را در نظرش زیبا جلوه داد، پس همسایه‌اش پذیرفت (و مسلمان شد). 
نزدیک سحر نزد آن تازه‌مسلمان رفت و درب خانه‌اش را کوبید. گفت: کیست؟ پاسخ داد: من فلانی‌ام، گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بساز و لباس بپوش تا با هم به نماز برویم. (تازه‌مسلمان) وضو گرفت و لباس پوشید و با او بیرون شد. 
آن‌گاه نمازِ بسیار خواندند، سپس نماز صبح را نیز خواندند و (در مسجد) ماندند تا هوا روشن شد. 
تازه‌مسلمان برخاست که به خانه‌‏اش برود، همسایه‌اش گفت: کجا می‌روى؟ روز کوتاه است و به ظهر چیزى نمانده، پس با او نشست تا نماز ظهر را هم خواند. 
سپس به او گفت: فاصله‌ی ظهر و عصر نیز اندک است، پس او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند. 
تازه‌مسلمان برخواست تا به خانه‌اش برود، که به او گفت: اکنون دیگر پایان روز است و از آغازش کم‌تر است و او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم خواند. 
سپس خواست به منزلش برگردد، که باز هم به او گفت: یک نماز دیگر باقی مانده. 
ماند، تا نماز عشاء را هم خواند و از هم جدا شدند (و هریک به خانه‌اش رفت). 
وقتی دوباره سحر شد، مرد مسلمان به دنبال او رفت و درب خانه‌اش را زد. گفت: کیست؟ پاسخ داد: فلانی‌ام. گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بساز و لباس بپوش و بیا با هم برویم نماز. 
گفت: برو براى این دین کسی را پیدا کن که از من بی‌کارتر باشد، من مردی مستمندم و خرجِ عده‌ای بر گردنم است.»

(در این هنگام) امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند: 
«او را چون‌آن وارد دین کرد، و چون‌این از دین خارج نمود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] سَرّاج: سازنده‌ی زین اسب.
[۲] حِیره: شهری اطراف کوفه. لازم به توضیح است که امام صادق، علیه‌السلام، در ابتدای خلافت منصور دوانیقی، که پایتخت خود را کوفه قرار داد، حدود دو سال ساکن شهر کوفه شدند و در این مدت به نشر علوم و معارف، و نیز پرورش اصحاب (که عمدةً ساکن این شهر بودند) پرداختند.
[۳] ظاهراً امام با این جمله، اعلام ورود فرموده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

امام صادق از طریق پدرانشان نقل کرده‌اند که امیرالمؤمنین، علیهم‌السلام، در ضمن حدیث «اربعةمائة»[*] فرموده‌اند:

«...إِذَا تَعَرَّى الرَّجُلُ نَظَرَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ فَطَمِعَ فِیهِ فَاسْتَتِرُوا لَیْسَ لِلرَّجُلِ أَنْ یَکْشِفَ ثِیَابَهُ عَنْ فَخِذِهِ وَ یَجْلِسَ بَیْنَ قَوْمٍ...»

 الخصال، ج۲، ص۶۳۰

 

«...آن‌گاه که مردی برهنه شود، شیطان به او نظر می‌افکند و در وی طمع می‌ورزد، 

پس خود را بپوشانید، 

برای مرد جایز نیست که جامه از ران‌هایش برکشد و میان جمع بنشیند...»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در جلسه‌ای «چهارصد» نکته که برای دین و دنیای یک مسلمان لازم است را به یارانشان آموختند. این فرمایشات، به اعتبار تعداد نکات، به حدیث «اربعةمائة» مشهور شده است. 

«شیخ صدوق» در «خصال» و «ابن شعبه» در «تحف العقول» مجموعه‌ی این نکات را به نقل از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۱
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: رَآنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَحْمِلُ بَقْلًا فَقَالَ: «یُکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۳۹

 

از «معاویه بن وهب»[۱] نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مرا در حالی‌که مقداری سبزی حمل می‌کردم، دیدند، آن‌گاه فرمودند:

«برای شخص شریف، پسندیده نیست که چیزی کم‌ارزش حمل کند و (به این سبب) دیگران نسبت به او جرأت یابند»

 

 

 

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ جَبَلَةَ الْکِنَانِیِّ قَالَ: اسْتَقْبَلَنِی أَبُو الْحَسَنِ ع وَ قَدْ عَلَّقْتُ سَمَکَةً فِی یَدِی فَقَالَ: «اقْذِفْهَا إِنَّنِی لَأَکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ بِنَفْسِهِ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّکُمْ قَوْمٌ أَعْدَاؤُکُمْ کَثِیرَةٌ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ إِنَّکُمْ قَدْ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُمْ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۸۰

 
از «عبدالله بن جبله کنانی»[۲] نقل شده است که گفت: 

امام کاظم، علیه‌السلام، نزدم آمدند، در حالی‌که یک ماهی به دست داشتم. آن‌گاه فرمودند:

«آن را زمین بگذار، به‌راستی که من برای شخص شریف نمی‌پسندم که خود، چیز کم‌ارزشی را حمل کند.»

سپس فرمودند: 

«به‌راستی که شما(شیعیان) جمعی هستید که دشمنان‌تان بسیارند. مردم با شما دشمنی می‌ورزند.

ای جماعت شیعه! به‌راستی که مردم با شما دشمنی می ورزند، پس هر قدر می‌توانید، خود را بیارایید.»

 

 

 

...عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِیَالِهِ شَیْئاً وَ هُوَ یَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْیَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «اشْتَرَیْتَهُ لِعِیَالِکَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَیْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِیَ لِعِیَالِیَ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَیْهِمْ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۲۳

 
از «یونس بن یعقوب» نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مردی از اهالی مدینه را دیدند که برای عیالش[۳] چیزی خریده بود و خود حمل می‌کرد. وقتی نگاهش به حضرت افتاد، از ایشان خجالت کشید. 

امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند:

«(خجالت ندارد،) آن را برای عیالت خریده‌ای و برایشان حمل می‌کنی. 

به خدا سوگند، اگر اهالی مدینه[۴] نبودند، دوست داشتم که چیزی برای عیالم بخرم و برای‌شان حمل کنم.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «معاویة بن وهب»، از اصحاب بزرگ امام صادق و امام کاظم، علیهماالسلام، و صاحب کتابی پیرامون حج بوده است. علمای متقدم شیعه، به او اعتماد داشته‌اند و احادیثش را می‌پذیرفتند. (رجال النجاشی، ص۴۱۲)

[۲] «عبدالله بن جبلة الکنانی»، از اصحاب امام کاظم، علیه‌السلام، و صاحب تألیف بوده است. نجاشی، در کتابش وی را چنین توصیف می‌کند: «او از سران و چهره‌های شیعه، فقیه، و مورد اعتمادترین مردم در حدیث بوده است.» (رجال النجاشی، ص۱۲۰)

[۳] عیال مرد، کسانی‌اند که تحت تکفّل او هستند و نفقه‌شان را می‌دهد. (لسان العرب، ج۱۱، ص۴۸۸)

[۴] اهل مدینه، اغلب از اهل سنت بوده‌اند و در تاریخ اسلام به پیروی از شیخین(دو خلیفه‌ی نخست) مشهورند. لذا حضرت، چنان‌چه در دو حدیث نخست گذشت، جهتِ مَصالحی از انجام چنین اموری در منظر اهالی مدینه پرهیز داشتند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

می‌توان چنین جمع‌بندی نمود که بزرگان و آبرومندان شیعه و کسانی که در چشم هستند، نباید به کاری دست زنند که موجب تحقیرشان در میان بدخواهان یا سوء استفاده‌ی دشمنان شود.

بدیهی است خرید کردن بزرگان، در صورتی که قبح خود را از دست داده باشد (بلکه به عکس، نشانه تواضع  آنان باشد)، یا اگر از چشم دشمنان و بدخواهان پنهان باشد، منعی نخواهد داشت.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۶:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» فَقَالَ: «یَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ- الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَا یُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یَتَوَلَّانَا حَتَّی یُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا یُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّی یُسَلِّمَ لَنَا وَ یَکُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا کَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِیدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ الْأَکْبَرِ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۱۹۴

 

ابوخالد کابلی نقل می‌کند: 

از امام باقر (علیه‌السلام) درمورد این کلام خداوند (عزّوجلّ) پرسیدم؛ 

«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» [تغابن:۸]؛

«پس به خدا و فرستاده‌اش و نورى که فرو فرستاده‌ایم ایمان آورید.»

امام فرمودند:

«ای ابوخالد! (مقصود از) نور - به خدا قسم - همان امامانِ از نسل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است، تا روز قیامت، 

و آنان - به خدا قسم - همان نور خدا هستند که فرو فرستاده است، 

و آنان - به خدا قسم - همان نور خدا در آسمان‌ها و در زمین هستند، 

به خدا قسم، ای ابوخالد! به راستی که نور امام در دل‌های مؤمنان، نورانی‌تر است از خورشیدِ درخشان در میانه‌ی روز، 

و هم‌آنان هستند - به خدا قسم - که دل‌های مؤمنین را نورانی می‌سازند، 

و خداوند، عزّوجلّ، نور آنان را از هرکه بخواهد می‌پوشاند، پس دل‌هاشان تاریک می‌شود، 

به خدا قسم، ای ابوخالد! هیچ بنده‌ای نیست که ما را دوست بدارد و از ما پیروی نماید، مگر این‌که خداوند دلش را پاکیزه ساخته باشد، 

و خداوند دلِ هیچ بنده‌ای را پاکیزه نمی‌سازد، مگر این‌که تسلیم ما شود و با ما در سازش باشد، 

و آن‌گاه که با ما در سازش باشد، خداوند او را از حساب سخت، سالم می‌دارد، و از بی تابیِ روز بزرگ قیامت، ایمن می‌دارد.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خورشید، کار خود را می‌کند؛ به شدت تمام، آفتابی مدام بر عالَم می‌پراکند.

این زمین است که گاه به آفتاب پشت می‌کند و به تاریکی فرو می‌رود،

و گاه دچار ابرها و غبارها می‌شود و از آفتاب محروم می‌گردد.

او که با «آفتاب» پیمان بست، دست به دستش داد و به آغوشش گرفت، سرشار شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۶
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ ابْنَ آدَمَ کُنْ کَیْفَ شِئْتَ کَمَا تَدِینُ تُدَانُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْیَسِیرَ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ زَکَتْ مَکْسَبَتُهُ وَ خَرَجَ مِنْ حَدِّ الْفُجُورِ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«در تورات نوشته شده: 

ای فرزند آدم!

هرطور خواهی، همان‌طور باش، 

از هر دست دهی، به همان دست می‌گیری،

هرکس که به روزیِ اندک، از خدا راضی شود، خداوند نیز عمل کم‌اش را از او می‌پذیرد، 

و هرکس به مالِ حلالِ اندک، راضی شود، هزینه‌اش سبک، و کسب‌اش پاکیزه می‌شود، و از محدوده‌ی بدکاری خارج می‌گردد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۵
ابوالفضل رهبر

 
 یک:
 
...قَالَ سَیِّدُنَا الصَّادِقُ ع:

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجْمِیلَ، وَ یَکْرَهُ الْبُؤْسَ وَ التَّبَاؤُسَ، فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَنْعَمَ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً أَحَبَّ أَنْ یَرَى عَلَیْهِ أَثَرَهَا.» قِیلَ: وَ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ: «یُنَظِّفُ ثَوْبَهُ، وَ یُطَیِّبُ رِیحَهُ، وَ یُجَصِّصُ دَارَهُ، وَ یَکْنُسُ أَفْنِیَتَهُ، حَتَّى إِنَّ السِّرَاجَ قَبْلَ مَغِیبِ الشَّمْسِ یَنْفِی الْفَقْرَ، وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ.»

 الأمالی(للطوسی)، ص۲۷۵

 

از سرورمان، امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«به‌راستی که خداوند، جمال (زیبایی) و تجمّل (آشکار نمودنِ زیبایی) را دوست دارد، و فقر و بدحالی، و آشکار نمودنِ فقر و بدحالی را نمی‌پسندد، 

و به‌راستی که خداوند هرگاه نعمتی بر بنده‌اش ارزانی می‌دارد، دوست دارد اثر آن نعمت را بر او ببیند.»

عرض شد:

چگونه؟

فرمودند:

«جامه‌اش را پاکیزه سازد، خود را خوش‌بو نماید، خانه‌اش را گچ‌کاری کند، حیاط خانه‌اش را جارو کند،

حتی روشن نمودنِ چراغ، پیش از غروب خورشید، فقر را منتفی می‌کند و بر روزی می‌افزاید.»

 

 

 

دو:

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«أَبْصَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَجُلًا شَعِثاً شَعْرُ رَأْسِهِ وَسِخَةً ثِیَابُهُ سَیِّئَةً حَالُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الدِّینِ الْمُتْعَةُ وَ إِظْهَارُ النِّعْمَةِ.»

 الکافی، ج۶، ص۴۳۹

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مردی را دیدند که موهایش ژولیده، جامه‌اش چرکین و حالش بد بود، 

آن‌گاه فرمودند: بهره‌مندی و آشکار ساختنِ نعمت، جزئی از دین است.»

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] بدیهی است که تجمّل(آشکار نمودنِ زیبایی) در صورتی مطلوب خداوند است که با رعایت دیگر دستورات او باشد، چه برای زنان، و چه برای مردان.

[۲] به نظر می رسد جامعه ای که مردمان اش آراسته تر باشند، بانشاط‌تر خواهد بود.

[۳] به آنان که داشته‌هاشان را پنهان می‌دارند و اظهار فقر و نداری می‌نمایند.

[۴] به ژولیدگانِ گره گوری!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع یَا دَاوُدُ کَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَوَاضِعُونَ کَذَلِکَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۲۳

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«در آن‌چه که خداوند، عزّوجلّ، به داود(ع) وحی نمود [این جمله بود:]

ای داود! همان‌گونه که "نزدیک‌ترین" مردم به خدا، "افراد متواضع" هستند، همان‌طور، "دورترین" مردم از خداوند نیز "افراد متکبر" هستند.»

 

 

...پس، خود را بسنجیم؛ تا چه حد به خداوند "نزدیک" ایم؟...

 

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۲۲

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«از (مصادیق/علائم) "تواضع" این است که:

۱. راضی باشی که در پایین مجلس بنشینی،

۲. و به هرکه می‌رسی سلام کنی،

۳. و مجادله(بحث و جدل بی‌نتیجه) را ترک کنی، هرچند حق با تو باشد،

۴. و دوست نداشته باشی که به تقوا ستایش شوی.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۹
ابوالفضل رهبر