...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْخُدْرِیِّ عَنْ أَبِی صَادِقٍ قَالَ: دَخَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ سُوقَ اَلتَّمَّارِینَ فَإِذَا اِمْرَأَةٌ قَائِمَةٌ تَبْکِی وَ هِیَ تُخَاصِمُ رَجُلاً تَمَّاراً فَقَالَ لَهَا: «مَا لَکِ؟» قَالَتْ: یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِشْتَرَیْتُ مِنْ هَذَا تَمْراً بِدِرْهَمٍ فَخَرَجَ أَسْفَلُهُ رَدِیّاً لَیْسَ مِثْلَ اَلَّذِی رَأَیْتُ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ: «رُدَّ عَلَیْهَا» فَأَبَى حَتَّى قَالَهَا ثَلاَثاً فَأَبَى فَعَلاَهُ بِالدِّرَّةِ حَتَّى رَدَّ عَلَیْهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یَکْرَهُ أَنْ یُجَلَّلَ اَلتَّمْرُ.
الکافی، ج۵، ص۲۳۰
از ابوصادق أزدی کوفی نقل شده است:
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وارد بازار خرمافروشان شدند. ناگهان با زنی مواجه شدند که ایستاده بود و گریه میکرد و با مردی خرمافروش دعوا میکرد.
حضرت به آن زن فرمودند:
«مشکلت چیست؟»
زن عرض کرد:
ای امیر مؤمنان! از این مرد مقداری خرما، به یک درهم خریدم. [بعد که به خانه رفتم،] خرماهای زیرین که خارج شدند، خراب بودند و مثل خرماهایی که دیده بودم، نبودند.
حضرت به خرمافروش فرمودند:
«(پولش را) به زن برگردان!»
خرمافروش نپذیرفت. حضرت سه بار فرمانشان را تکرار کردند، اما او سرپیچی کرد.
حضرت تازیانهشان را بلند کردند تا آن مرد پول زن را پس داد.
راوی گوید:
امام علی (علیهالسلام) بدشان میآمد از اینکه خرما آراسته شود.