معجزه تفکر (۱)
انسان، در سرزمین مشرکان زندگی کند و خود نیز...
در محلهی راهزنان بزرگ شود و خود نیز...[۱]
.
.
.
و بعد ...
آن قدر رشد کند که از برترین بندگان شود،[۲]
که خداوند به رسولش امر کند باید او را دوست داشته باشی،[۳]
که وقتی همه برگشتند، او بایستد،[۵]
که وقتی هم قطارانش در سیل دنیاگرایی غرق شدند[۶]، زهدش همچنان مثال زهد عیسی ع باشد،[۷]
که چنان در دفاع از دین استوار باشد، که طعم زندان خلیفه ثانی[۸] و تبعید خلیفه ثالث[۹] را بچشد و باز بایستد.
چطور توانست از آن منجلاب به این مقام بلند صعود کند و چنین استوار بایستد؟
راز موفقیتش چه بود؟
به نظر می رسد، امام صادق (علیهالسلام) در این روایت به راز موفقیت او اشاره فرمودهاند؛
« کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ التَّفَکُّرَ وَ الِاعْتِبَارَ »
الخصال، ج۱، ص۴۲
بیشترین عبادت ابوذر، رحمت خدا بر او باد، دو خصلت بود؛ «تفکر» و «عبرت آموزی».
ابوذر بسیار اهل تفکر و عبرتآموزی بود.
کلید رهاییاش از شرک را نیز با همین دو خصلت به دست آورد؛
خودش نقل میکند:
سالها قبل از اسلام بتپرست بوده و «مناة» را که بت قبیلهاش بوده، عبادت میکرده.
روزی مقداری شیر برای «مناة» میآورد، کنارش میگذارد و گوشهای میایستد تا ببیند با آن چه میکند.
اندکی بعد، روباهی میآید، شیر را میخورد، کنار «مناة» میآید، پایش را بلند میکند، بر آن ادرار میکند و میرود!
ابوذر با دیدن این منظره به فکر فرو میرود...
با خود میگوید: بتی که به این اندازه ناتوان است که روباهی میتواند غذای او را بخورد و این جسارت را نسبت به او روا دارد، چگونه میتواند از من و قبیلهام دفع ضرر کند.
با همین تلنگر بیدار میشود، از بتپرستی دست میشوید، تحقیق میکند و سه سال پیش از بعثت پیامبر (در هفدهسالگی) یکتاپرست میشود.
پس از مطلع شدن از ظهور پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآله) نیز بیدرنگ به اسلام متلبّس میشود.[۱۰]
خداوند، عالم را طوری خلق کرده است که از در و دیوارش آیه و نشانه و موعظه میبارد؛
امام کاظم (علیهالسلام) در پاسخ به نامهی هارونالرشید، که از ایشان درخواست موعظهای کوتاه کرده بود، به این جمله اکتفا میکنند که:
«مَا مِنْ شَیْءٍ تَرَاهُ عَیْنُکَ إِلَّا وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ»
الأمالی( للصدوق)، ص۵۰۹
«چیزی نیست که چشمت آن را ببیند و در آن موعظهای نباشد.»
کافی است؛ خوب «ببینیم»، به «فکر» رویم و «عبرت» گیریم.
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] بیست سال پیش از بعثت پیامبر ص، در قبیلهی «بنیغِفار» به دنیا آمد. [اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵] شغل مردم قبیلهاش غارت کاروانهایی بود که به مکه رفتوآمد داشتند. خود نیز علی رغم سن کم، راهزن قهاری بود و همیشه تنها راهزنی می کرد. [طبقات ابن سعد]
[۲] قال رسول الله ص: «ذَاکَ مِنَّا أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ»؛ «او از ما (اهل بیت ع) است، خدا بدش می آید از کسی که از او بدش بیاید، و دوست دارد کسی را که او را دوست داشته باشد.» [الاختصاص، ص۲۲۲]
[۳] قال رسول الله ص: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ عَلِیٍّ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ»؛ «خداوند به من امر کرد که چهار نفر را دوست داشته باشم؛ علی ع و سلمان و ابوذر و مقداد بن الاسود.» [عیون أخبار الرضا، ص۲۰۰]
[۴] قال رسول الله ص: «الْجَنَّةُ تَشْتَاقُ إِلَیْکَ یَا عَلِیُّ وَ إِلَى عَمَّارٍ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ»؛ «ای علی! بهشت مشتاق توست و مشتاق عمار و سلمان و ابوذر و مقداد.» [الخصال، ج۱، ص۱۴۵]
[۵] قال الباقر ع: «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْد»؛ «بعد از (رحلت) پیامبر ص، همه مردم مرتد شدند(از مسیر صحیح دین خارج شدند) جز سه نفر؛ مقداد بن الاسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی، سپس مردم حق را شناختند و بعد از آن ملحق شدند.» [الإختصاص، ص۶]
[۶] پس از فتوحات گسترده، اموال هنگفتی به سرزمین مسلمین روانه شد. نقل است که زبیر بن عوام در بصره باغی داشت که در آن هزار غلام و هزار کنیز مشغول به کار بودند، و پس از مرگش، طلاهایش را با تَبَر میان ورّاث قسمت کردند.
[۷] قال رسول الله ص: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى زُهْدِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع فَلْیَنْظُرْ إِلَى زُهْدِ أَبِی ذَرٍّ»؛ «هرکه خواست زهد عیسی بن مریم ع را ببیند، به زهد ابوذر بنگرد.» [روضة الواعظین، ص۲۴۰- ۲۴۶]
[۸] ابوذر، در زمان حکومت عمر بن خطاب، علی رغم ممنوعیت نقل احادیث پیامبر ص، به همین جرم به زندان افتاد. [المجروحین، ج ۱، ص ۳۵] وی میگفت: «و الله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) روایت نقل نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا ترجیح خواهم داد.» [طبقات کبری، ج ۲، ص ۳۵۴]
[۹] ابوذر به خاطر اعتراضات صریح و علنی اش به بذل و بخششهای هنگفت عثمان بن عفوان از بیتالمال، مورد خشم وی قرار گرفت و بار اول به شام و بار دوم به ربذه تبعید شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری قمری در همین مکان از دنیا رفت. [شرح نهجالبلاغه(لابنابیالحدید)، ج ۸، ص۲۵۶]
[۱۰] خود میگوید: من چهارمین نفر بودم که اسلام آوردم و نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفتم و شادی را در چهره او احساس کردم [صحیح ابنحبان، ج ۱۶، ص ۸۳]