دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

معجزه تفکر (۱)

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ

 

انسان، در سرزمین مشرکان زندگی کند و خود نیز...

در محله‌ی راهزنان بزرگ شود و خود نیز...[۱]

.

.

.

و بعد ...

آن قدر رشد کند که از برترین بندگان شود،[۲]

که خداوند به رسولش امر کند باید او را دوست داشته باشی،[۳]

که بهشت مشتاق دیدارش باشد،[۴]

که وقتی همه برگشتند، او بایستد،[۵]

که وقتی هم قطارانش در سیل دنیاگرایی غرق شدند[۶]، زهدش همچنان مثال زهد عیسی ع باشد،[۷]

که چنان در دفاع از دین استوار باشد، که طعم زندان خلیفه ثانی[۸] و تبعید خلیفه ثالث[۹] را بچشد و باز بایستد.

 

 

 

چطور توانست از آن منجلاب به این مقام بلند صعود کند و چنین استوار بایستد؟

راز موفقیتش چه بود؟

 

به نظر می رسد، امام صادق (علیه‌السلام) در این روایت به راز موفقیت او اشاره فرموده‌اند؛

 

 

« کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ التَّفَکُّرَ وَ الِاعْتِبَارَ »

 الخصال، ج‏۱، ص۴۲

 

بیشترین عبادت ابوذر، رحمت خدا بر او باد، دو خصلت بود؛ «تفکر» و «عبرت آموزی».

 

 

 

ابوذر بسیار اهل تفکر و عبرت‌آموزی بود.

کلید رهایی‌اش از شرک را نیز با همین دو خصلت به دست آورد؛

 

خودش نقل می‌کند:

سال‌ها قبل از اسلام بت‌پرست بوده و «مناة» را که  بت قبیله‌اش بوده، عبادت می‌کرده.

روزی مقداری شیر برای «مناة» می‌آورد، کنارش می‌گذارد و گوشه‌ای می‌ایستد تا ببیند با آن چه می‌کند.

اندکی بعد، روباهی می‌آید، شیر را می‌خورد، کنار «مناة» می‌آید، پایش را بلند می‌کند، بر آن ادرار می‌کند و می‌رود!

 

ابوذر با دیدن این منظره به فکر فرو می‌رود...

با خود می‌گوید: بتی که به این اندازه ناتوان است که روباهی می‌تواند غذای او را بخورد و این جسارت را نسبت به او روا دارد، چگونه می‌تواند از من و قبیله‌ام دفع ضرر کند.

 

با همین تلنگر بیدار می‌شود، از بت‌پرستی دست می‌شوید، تحقیق می‌کند و سه سال پیش از بعثت پیامبر (در هفده‌سالگی) یکتاپرست می‌شود.

پس از مطلع شدن از ظهور پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز بی‌درنگ به اسلام متلبّس می‌شود.[۱۰]

 

 

 

خداوند، عالم را طوری خلق کرده است که از در و دیوارش آیه و نشانه و موعظه می‌بارد؛

 

امام کاظم (علیه‌السلام) در پاسخ  به نامه‌ی هارون‌الرشید، که از ایشان درخواست موعظه‌ای کوتاه کرده بود، به این جمله اکتفا می‌کنند که:

«مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ تَرَاهُ عَیْنُکَ إِلَّا وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ»

 الأمالی( للصدوق)، ص۵۰۹

 

«چیزی نیست که چشمت آن را ببیند و در آن موعظه‌ای نباشد.»

 

 

کافی است؛ خوب «ببینیم»، به «فکر» رویم و «عبرت» گیریم.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] بیست سال پیش از بعثت پیامبر ص، در قبیله‌ی «بنی‌غِفار» به دنیا آمد. [اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵] شغل مردم قبیله‌اش غارت کاروان‌هایی بود که به مکه رفت‌وآمد داشتند. خود نیز علی رغم سن کم، راهزن قهاری بود و همیشه تنها راهزنی می کرد. [طبقات ابن سعد]

[۲] قال رسول الله ص: «ذَاکَ مِنَّا أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ»؛ «او از ما (اهل بیت ع) است، خدا بدش می آید از کسی که از او بدش بیاید، و دوست دارد کسی را که او را دوست داشته باشد.» [الاختصاص، ص۲۲۲]

[۳] قال رسول الله ص: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ عَلِیٍّ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ»؛ «خداوند به من امر کرد که چهار نفر را دوست داشته باشم؛ علی ع و سلمان و ابوذر و مقداد بن الاسود.» [عیون أخبار الرضا، ص۲۰۰]

[۴] قال رسول الله ص: «الْجَنَّةُ تَشْتَاقُ إِلَیْکَ یَا عَلِیُّ وَ إِلَى عَمَّارٍ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ»؛ «ای علی! بهشت مشتاق توست و مشتاق عمار و سلمان و ابوذر و مقداد.» [الخصال، ج۱، ص۱۴۵]

[۵] قال الباقر ع: «ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعْدَ النَّبِیِ‏ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْد»؛ «بعد از (رحلت) پیامبر ص، همه مردم مرتد شدند(از مسیر صحیح دین خارج شدند) جز سه نفر؛ مقداد بن الاسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی، سپس مردم حق را شناختند و بعد از آن ملحق شدند.» [الإختصاص، ص۶]

[۶] پس از فتوحات گسترده، اموال هنگفتی به سرزمین مسلمین روانه شد. نقل است که زبیر بن عوام در بصره باغی داشت که در آن هزار غلام و هزار کنیز مشغول به کار بودند، و پس از مرگش، طلاهایش را با تَبَر میان ورّاث قسمت کردند.

[۷] قال رسول الله ص: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى زُهْدِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع فَلْیَنْظُرْ إِلَى زُهْدِ أَبِی‏ ذَرٍّ»؛ «هرکه خواست زهد عیسی بن مریم ع را ببیند، به زهد ابوذر بنگرد.» [روضة الواعظین، ص۲۴۰- ۲۴۶]

[۸] ابوذر، در زمان حکومت عمر بن خطاب، علی رغم ممنوعیت نقل احادیث پیامبر ص، به همین جرم به زندان افتاد. [المجروحین، ج ۱، ص ۳۵] وی می‌گفت: «و الله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت نقل نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا ترجیح خواهم داد.» [طبقات کبری، ج ۲، ص ۳۵۴]

[۹] ابوذر به خاطر اعتراضات صریح و علنی اش به بذل و بخشش‌های هنگفت عثمان بن عفوان از بیت‌المال، مورد خشم وی قرار گرفت و بار اول به شام و بار دوم به ربذه تبعید شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری قمری در همین مکان از دنیا رفت. [شرح نهج‌البلاغه(لابن‌ابی‌الحدید)، ج ۸، ص۲۵۶]

[۱۰] خود می‌گوید: من چهارمین نفر بودم که اسلام آوردم و نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتم و شادی را در چهره او احساس کردم [صحیح ابن‌حبان، ج ۱۶، ص ۸۳]

 

نظرات  (۱)

همین تفکرش رو انجام بدیم خیلی کار کردیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی