دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است

 

کودکان ذاتاً کنجکاو هستند. آن‌ها در سنین مختلف با ناشناخته‌ها و نادانسته‌هایی مواجه می‌شوند و برای کسب شناخت و آگاهی، گاه تجربه می‌کنند و گاه از کسانی که احساس می‌کنند از آن‌ها آگاه‌ترند، پرسش می‌کنند.

روحیه خدادادیِ پرسش‌گری، روحیه‌ی بسیار مفیدی است که در حدیث زیر به یکی از فواید آن اشاره شده است:

 

 

 

قالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

«مَنْ سَأَلَ فِی صِغَرِهِ أَجَابَ فِی کِبَرِهِ.»

 عیون الحکم و المواعظ، ص۴۴۷

 

از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکه در خردسالی سؤال کند، در بزرگ‌سالی پاسخ خواهد داد.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

کسی که سؤالات و ابهامات خودش رفع شده باشد، می‌تواند تجربیاتش را از راهی که رفته برای دیگران بازگو کند و سؤالات و ابهامات آن‌ها را نیز رفع کند.

اگر بخواهیم عکس‌العمل والدین در قبال این روحیه کودکان را آسیب‌شناسی کنیم، می‌توانیم در این رابطه به سه آسیب اشاره نماییم:

۱) بعضی پدر و مادرها، به‌خاطر مشغله زیاد، بی‌حوصلگی یا تصور این‌که کودک نباید زیاد سؤال بپرسد و فضول بار بیاید، از سؤالات فرزندشان سَرسَری عبور می‌کنند یا اصلاً پاسخ نمی‌دهند. در نتیجه این روحیه را در فرزندان خود از بین می‌برند.

۲) بعضی‌ها پاسخ می‌دهند، اما غلط پاسخ می‌دهند. این پدر و مادرها توجه ندارند که ذهن کودک خالی است و پاسخشان، چون اولین پاسخ است، در ذهن آن‌ها ثبت خواهد شد. بنابراین والدین باید توجه داشته باشند که به کودکشان پاسخ غلط ندهند و اگر چیزی را نمی‌دانند، یا از کودکشان فرصت بگیرند تا در مورد آن تحقیق کنند و بعد پاسخش را بدهند یا کودک را به فرد آگاه و مورد اعتمادی ارجاع دهند.

۳) آسیب قابل ذکر دیگر، این است که بعضی والدین از آن‌طرف بام می‌افتند! یعنی پاسخ کودک را خیلی سریع و تمام و کمال می‌دهند. به این ترتیب، این فرصت را از فرزندشان می‌گیرند که به تأمل و تفکر و کنجکاویشان ادامه دهند و خود به پاسخ برسند. این والدین در واقع، به طریق دیگری روحیه کنجکاوی را در فرزندشان می‌خشکانند.

بنابراین رفتار صحیح در قبال پرسش‌گری کودک، این است که والدین برای سؤالات کودک اهمیت قائل باشند، اما پاسخ را به‌شکل لقمه‌های جویده‌شده در دهان او نگذارند، بلکه با سرنخ‌هایی که به او می‌دهند، کمکش کنند تا خود به پاسخ برسد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۱ ، ۰۷:۵۵
ابوالفضل رهبر

 

اکثر قریب به اتفاقِ انسان‌های موفق، بیش از آن‌که از نبوغشان بهره برده باشند، با اراده قوی و سخت‌کوشی به قله‌های موفقیت دست یافته‌اند.

 

 

 

قالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

«مَنْ لَمْ یُجْهِدْ نَفْسَهُ فِی صِغَرِهِ لَمْ‏ یَنْبُلْ‏ فِی‏ کِبَرِهِ.»

 غررالحکم‌ودررالکلم، ص۶۰۶

 

از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کسی‌که در خردسالی سخت‌کوش نباشد، در بزرگ‌سالی به موفقیت دست نخواهد یافت.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای این‌که فرزندانی موفق و پیشرو تربیت کنیم، باید آن‌ها را بااراده و سخت‌کوش بار آوریم. برای این منظور باید از ابزاری کمک گرفت؛ تشویق، تنبیه، ایجاد رقابت صحیح (بدون تحقیر) با هم‌سالان، معرفی الگو، بیان شعرها و داستان‌هایی با این مضمون و...

البته در این رابطه باید ملاحظاتی که در پنج مطلب با عنوان «سه دوره هفت‌ساله برای تربیت کودک» مطرح شد را نیز در نظر داشت؛ باید دانست که در هر سنی چه کارهایی باید از کودک بخواهیم، با چه شیوه‌ای از او بخواهیم و چه میزان بر او فشار بیاوریم؟

بدیهی است که در هفت سال نخست، که دوره بازی و رهایی کودک است، نمی‌توان چندان از او چیزی خواست.

اما در هفت سال دوم که دوره اطاعت و آموزش است و نیز در هفت سال سوم که دوره همراهی فرزند با والدین و کارآموزی آن‌هاست، باید متناسب با سنشان مسؤولیت‌هایی از آن‌ها خواست و بر انجام صحیح و کامل این وظایف تأکید نمود.

امید است که فرزندانی سخت‌کوش و موفق تربیت کنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۱ ، ۰۷:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

انسان، در سرزمین مشرکان زندگی کند و خود نیز...

در محله‌ی راهزنان بزرگ شود و خود نیز...[۱]

.

.

.

و بعد ...

آن قدر رشد کند که از برترین بندگان شود،[۲]

که خداوند به رسولش امر کند باید او را دوست داشته باشی،[۳]

که بهشت مشتاق دیدارش باشد،[۴]

که وقتی همه برگشتند، او بایستد،[۵]

که وقتی هم قطارانش در سیل دنیاگرایی غرق شدند[۶]، زهدش همچنان مثال زهد عیسی ع باشد،[۷]

که چنان در دفاع از دین استوار باشد، که طعم زندان خلیفه ثانی[۸] و تبعید خلیفه ثالث[۹] را بچشد و باز بایستد.

 

 

 

چطور توانست از آن منجلاب به این مقام بلند صعود کند و چنین استوار بایستد؟

راز موفقیتش چه بود؟

 

به نظر می رسد، امام صادق (علیه‌السلام) در این روایت به راز موفقیت او اشاره فرموده‌اند؛

 

 

« کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ التَّفَکُّرَ وَ الِاعْتِبَارَ »

 الخصال، ج‏۱، ص۴۲

 

بیشترین عبادت ابوذر، رحمت خدا بر او باد، دو خصلت بود؛ «تفکر» و «عبرت آموزی».

 

 

 

ابوذر بسیار اهل تفکر و عبرت‌آموزی بود.

کلید رهایی‌اش از شرک را نیز با همین دو خصلت به دست آورد؛

 

خودش نقل می‌کند:

سال‌ها قبل از اسلام بت‌پرست بوده و «مناة» را که  بت قبیله‌اش بوده، عبادت می‌کرده.

روزی مقداری شیر برای «مناة» می‌آورد، کنارش می‌گذارد و گوشه‌ای می‌ایستد تا ببیند با آن چه می‌کند.

اندکی بعد، روباهی می‌آید، شیر را می‌خورد، کنار «مناة» می‌آید، پایش را بلند می‌کند، بر آن ادرار می‌کند و می‌رود!

 

ابوذر با دیدن این منظره به فکر فرو می‌رود...

با خود می‌گوید: بتی که به این اندازه ناتوان است که روباهی می‌تواند غذای او را بخورد و این جسارت را نسبت به او روا دارد، چگونه می‌تواند از من و قبیله‌ام دفع ضرر کند.

 

با همین تلنگر بیدار می‌شود، از بت‌پرستی دست می‌شوید، تحقیق می‌کند و سه سال پیش از بعثت پیامبر (در هفده‌سالگی) یکتاپرست می‌شود.

پس از مطلع شدن از ظهور پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز بی‌درنگ به اسلام متلبّس می‌شود.[۱۰]

 

 

 

خداوند، عالم را طوری خلق کرده است که از در و دیوارش آیه و نشانه و موعظه می‌بارد؛

 

امام کاظم (علیه‌السلام) در پاسخ  به نامه‌ی هارون‌الرشید، که از ایشان درخواست موعظه‌ای کوتاه کرده بود، به این جمله اکتفا می‌کنند که:

«مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ تَرَاهُ عَیْنُکَ إِلَّا وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ»

 الأمالی( للصدوق)، ص۵۰۹

 

«چیزی نیست که چشمت آن را ببیند و در آن موعظه‌ای نباشد.»

 

 

کافی است؛ خوب «ببینیم»، به «فکر» رویم و «عبرت» گیریم.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] بیست سال پیش از بعثت پیامبر ص، در قبیله‌ی «بنی‌غِفار» به دنیا آمد. [اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵] شغل مردم قبیله‌اش غارت کاروان‌هایی بود که به مکه رفت‌وآمد داشتند. خود نیز علی رغم سن کم، راهزن قهاری بود و همیشه تنها راهزنی می کرد. [طبقات ابن سعد]

[۲] قال رسول الله ص: «ذَاکَ مِنَّا أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ»؛ «او از ما (اهل بیت ع) است، خدا بدش می آید از کسی که از او بدش بیاید، و دوست دارد کسی را که او را دوست داشته باشد.» [الاختصاص، ص۲۲۲]

[۳] قال رسول الله ص: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ عَلِیٍّ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ»؛ «خداوند به من امر کرد که چهار نفر را دوست داشته باشم؛ علی ع و سلمان و ابوذر و مقداد بن الاسود.» [عیون أخبار الرضا، ص۲۰۰]

[۴] قال رسول الله ص: «الْجَنَّةُ تَشْتَاقُ إِلَیْکَ یَا عَلِیُّ وَ إِلَى عَمَّارٍ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ»؛ «ای علی! بهشت مشتاق توست و مشتاق عمار و سلمان و ابوذر و مقداد.» [الخصال، ج۱، ص۱۴۵]

[۵] قال الباقر ع: «ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعْدَ النَّبِیِ‏ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْد»؛ «بعد از (رحلت) پیامبر ص، همه مردم مرتد شدند(از مسیر صحیح دین خارج شدند) جز سه نفر؛ مقداد بن الاسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی، سپس مردم حق را شناختند و بعد از آن ملحق شدند.» [الإختصاص، ص۶]

[۶] پس از فتوحات گسترده، اموال هنگفتی به سرزمین مسلمین روانه شد. نقل است که زبیر بن عوام در بصره باغی داشت که در آن هزار غلام و هزار کنیز مشغول به کار بودند، و پس از مرگش، طلاهایش را با تَبَر میان ورّاث قسمت کردند.

[۷] قال رسول الله ص: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى زُهْدِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع فَلْیَنْظُرْ إِلَى زُهْدِ أَبِی‏ ذَرٍّ»؛ «هرکه خواست زهد عیسی بن مریم ع را ببیند، به زهد ابوذر بنگرد.» [روضة الواعظین، ص۲۴۰- ۲۴۶]

[۸] ابوذر، در زمان حکومت عمر بن خطاب، علی رغم ممنوعیت نقل احادیث پیامبر ص، به همین جرم به زندان افتاد. [المجروحین، ج ۱، ص ۳۵] وی می‌گفت: «و الله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت نقل نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا ترجیح خواهم داد.» [طبقات کبری، ج ۲، ص ۳۵۴]

[۹] ابوذر به خاطر اعتراضات صریح و علنی اش به بذل و بخشش‌های هنگفت عثمان بن عفوان از بیت‌المال، مورد خشم وی قرار گرفت و بار اول به شام و بار دوم به ربذه تبعید شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری قمری در همین مکان از دنیا رفت. [شرح نهج‌البلاغه(لابن‌ابی‌الحدید)، ج ۸، ص۲۵۶]

[۱۰] خود می‌گوید: من چهارمین نفر بودم که اسلام آوردم و نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتم و شادی را در چهره او احساس کردم [صحیح ابن‌حبان، ج ۱۶، ص ۸۳]

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۷
ابوالفضل رهبر