…عَنْ أَبِی دَاوُدَ اَلْمُسْتَرِقِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ مُصْعَبٍ اَلْعَبْدِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ: «قُولُوا لِأُمِّ فَرْوَةَ تَجِیءُ فَتَسْمَعُ مَا صُنِعَ بِجَدِّهَا.» قَالَ: فَجَاءَتْ فَقَعَدَتْ خَلْفَ اَلسِّتْرِ. ثُمَّ قَالَ: «أَنْشِدْنَا!» قَالَ: فَقُلْتُ: «فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ اَلْمَسْکُوبِ!» قَالَ: فَصَاحَتْ وَ صِحْنَ اَلنِّسَاءُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «اَلْبَابَ! اَلْبَابَ!» فَاجْتَمَعَ أَهْلُ اَلْمَدِینَةِ عَلَى اَلْبَابِ. قَالَ: فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «صَبِیٌّ لَنَا غُشِیَ عَلَیْهِ فَصِحْنَ اَلنِّسَاءُ.»
الکافی، ج۸، ص۲۱۵
از سفیان بن مُصعب نقل شده است:
[روزی] خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم.
حضرت فرمودند: «به امّفروه بگویید بیاید و کاری که با جدش کردند را بشنود.»[۱] [۲]
بعد، حضرت (به من) فرمودند: «برایمان شعر (نوحه) بخوان!»
پس من [چنین شعر] گفتم: «ای (ام)فروه! اشک روانت را هدیه کن!...»
آنگاه امفروه بهگریه فریاد زد و زنان دیگر نیز فریاد برآوردند.
امام صادق (علیهالسلام) [بهشکل هشدارآمیزی] فرمودند: «درِ (خانه)! درِ (خانه)!»
اهل مدینه [با شنیدن صدای ناله و فغان زنان] پشت در جمع شده بودند.
آنگاه امام صادق (علیهالسلام) یکی از کسی را (نزد مردم) فرستاد که (به آنها بگوید:) «کودکی از ما غش کرده است و زنان فریاد میکنند.»[۳] [۴]
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] امّفروة؛ کنیهی اسماء، دختر امام صادق است. مادر امفروه (همسر امام صادق) فاطمه، دختر حسین بن علی بن حسین (علیهمالسلام) است. بنابراین ایشان هم از طرف پدر و هم از طرف مادر از نسل سیدالشهداء بودهاند. (هرچند کنیهی مادر امام صادق (علیهالسلام) نیز امفروه بوده، اما از آنجا که مادر حضرت از نسل سیدالشهداء نبودهاند، در اینجا منظور دخترشان است.)
[۲] این نکته نیز قابل توجه است که امام صادق از دخترشان میخواهند در این مجلس روضه شرکت کند و مصائب سیدالشهداء (علیهماالسلام) را بشنود و گریه کند.
[۳] پنهان کردن این مجلس عزاداری بهخاطر شرایط تقیه و خفقان حاکم بر اهلبیت (علیهمالسلام) بوده است.
[۴] شاید بتوان گفت این جمله توریهای بوده است؛ اشارهای به غش کردن کودکی در کربلا…