شیعیان باور نمیکردند که امام کاظم از دنیا رفته است!
در مطلب پیشین عرض شد که سران فتنه واقفه، این شبهه را در میان شیعیان رواج دادند که امام کاظم (علیهالسلام) از دنیا نرفتهاند، بلکه غیبت نمودهاند و مهدی منتظر همایشان هستند و بعد از ایشان امامی نیست.
عرض شد که این شبهه، در میان شیعیان، بسیار فراگیر شده بود و بسیاری از شیعیان راستین را نیز درگیر نموده بود.
روایت زیر، به این موضوع اشاره دارد...
...عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی جَرِیرٍ الْقُمِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِی إِلَى أَبِیکَ ثُمَّ إِلَیْکَ ثُمَّ حَلَفْتُ لَهُ وَ حَقِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَقِّ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَیْهِ بِأَنَّهُ لَا یَخْرُجُ مِنِّی مَا تُخْبِرُنِی بِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَبِیهِ أَ حَیٌّ هُوَ أَوْ مَیِّتٌ فَقَالَ: «قَدْ وَ اللَّهِ مَاتَ.» فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ شِیعَتَکَ یَرْوُونَ أَنَّ فِیهِ سُنَّةَ أَرْبَعَةِ أَنْبِیَاءَ. قَالَ: «قَدْ وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ هَلَکَ.» قُلْتُ: هَلَاکَ غَیْبَةٍ أَوْ هَلَاکَ مَوْتٍ؟ قَالَ: «هَلَاکَ مَوْتٍ.» فَقُلْتُ: لَعَلَّکَ مِنِّی فِی تَقِیَّةٍ. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ.» قُلْتُ: فَأَوْصَى إِلَیْکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ.» قُلْتُ: فَأَشْرَکَ مَعَکَ فِیهَا أَحَداً؟ قَالَ: «لَا.» قُلْتُ: فَعَلَیْکَ مِنْ إِخْوَتِکَ إِمَامٌ؟ قَالَ: «لَا.» قُلْتُ: فَأَنْتَ الْإِمَامُ؟ قَالَ: «نَعَمْ.»
الکافی، ج۱، ص۳۸۰
از ابوجَریر (زکریابنادریس) نقل شده است:
به امام رضا (علیهالسلام) عرض کردم: فدایتان شوم، شما میدانید که من دلباختهی پدرتان و بعد دلباختهی شما بودهام.
سپس نزد ایشان قسم یاد کردم به حق رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و حق تکتکِ ائمه تا رسیدم به حق ایشان، به اینکه هر خبری به من دهید، نزد احدی از مردم بازگو نخواهم کرد.
آنگاه از ایشان درباره پدرشان سؤال کردم که آیا زنده هستند یا وفات کردهاند؟
امام رضا (علیهالسلام) فرمودند: «به خدا قسم، قطعاً وفات کردهاند.»
عرض کردم: فدایتان شوم، شیعیانتان روایت میکنند که سنتِ چهار تن از پیامبران در ایشان بوده است.[1]
حضرت فرمودند: «قسم به خداوند که خدایی جز او نیست، پدرم قطعاً از بین رفته است.»
عرض کردم: از بین رفتنشان، از نوع غیبت است یا از نوع مرگ؟
فرمودند: «از نوع مرگ.»
عرض کردم: شاید شما دارید از روی تقیه به من چنین میگویید!
فرمودند: «سبحان الله!»
عرض کردم: پدرتان به شما وصیت کردند؟
فرمودند: «بله.»
عرض کردم: آیا در کنار شما شخص دیگری را نیز وصی قرار دادهاند؟[2]
فرمودند: «خیر.»
عرض کردم: آیا از میان برادرانتان، کسی امام شما هست؟
فرمودند: «خیر.»
عرض کردم: پس شما اماماید؟
فرمودند: «بله.»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ
[1] ظاهراً اشاره دارد به روایتی از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در آن بیان شده است: حضرت قائم (عجلاللهفرجه) سنتی از نوح را دارد (طول عمر) و سنتی از ابراهیم (پنهان بودنِ ولادت و کنارهگیری از مردم) و سنتی از موسی (خوف و غیبت) و سنتی از عیسی (اختلاف مردم دربارهشان) و سنتی از ایوب (گشایش پس از ابتلاء) و سنتی از حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) (قیام با شمشیر). (کمالالدینوتمامالنعمة، ج۲، ص۵۷۷) ظاهراً واقفه چنین جا انداخته بودند که ایشان دارای چهار سنت از سنتهای مذکور هستند، پس مهدی منتظر همایشاناند.
[2] این مسأله سابقه داشته است. پیشتر در مطلبی با عنوان «چرا امام صادق قاتلِ خود را وصیِ خود اعلام کرد؟!» به این موضوع اشاره شد که: از آنجا که منصور دوانیقی قصد داشت پس از شهادت امام صادق (علیهالسلام) وصی و جانشین ایشان را نیز بلافاصله به قتل برساند، امام پنج نفر را وصیِ خود اعلام کردند: منصور دوانیقی (خلیفه عباسی)، محمد بن سلیمان (حاکم مدینه)، عبدالله افطح (فرزند بزرگشان)، حمیده (همسر بزرگوارشان) و امام موسی کاظم (علیهالسلام) را. امام صادق بهاینترتیب توانستند خطر را از امام کاظم (علیهماالسلام) دور کنند.