دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۳۰ مطلب با موضوع «اعتقادی» ثبت شده است

 

- «کعبه، در مرکز مغناطیسی کره زمین قرار گرفته است و رو به قبله بودن برای بدن مفید است.»

- «حرکات نماز، بهترین نوع ورزش است و پزشکان گفته‌اند...»

- «روزه، اثرات درمانی فوق‌العاده‌ای دارد و در دفع سموم بدن مؤثر است.»

- «دانشمندان، با تحقیق بر روی فلان قدر بیمار، متوجه شدند؛ خواندن قرآن تا بهمان درصد در بهبود بیماری‌شان مؤثر بوده است.»

- «مصرف مشروبات الکلی، موجب بروز سرطانِ بیسارجا می‌شود.»

- و ...

از این دست جملات، زیاد شنیده‌ایم.

 

در تطبیق احکام شرع با مصالح جسمی و مادی انسان، شکی نیست.

اما این که عده‌ای مقاصد بلند این احکام را در حد توصیه‌هایی پزشکی-درمانی تقلیل دهند، انحرافی بزرگ است که دانسته یا نادانسته ترویج می‌شود.

 

گویندگان این گزاره‌ها، ممکن است با انگیزه‌های مختلفی به ترویج این گفتمان بپردازند:

- جذب برخی گروه‌ها به اسلام؛ جوانان، افراد سست‌ایمان، کاسب‌کارانی که پیش از چرتکه انداختن کاری انجام نمی‌دهند، غیرمسلمانان یا...؛

- اعتقادی حداقلی به عالم فراماده، چنان‌که کوته‌فکرانی مثل مهندس بازرگان در ضمن اسلام قلابی‌شان ترویج می‌کردند؛[*]

- خودشیرینی و اظهار فضل؛

- غرض و مرض؛

- و ...

 

برای درک عمق فاجعه، مقایسه کنید میان تعلیلی مادی از یک دستور شرعی، با مقصد حقیقی آن:

می‌دانید که مستحب است: سر، هنگام قضای حاجت، پوشانده شود.

دیده‌اید کسانی را که هنگام رفتن به مستراح، کلاهی روی سر می‌گذارند.

و احتمالاً شنیده‌اید که می‌گویند: «در مستراح گاز آمونیاک منتشر است و این گاز موجب سفید شدن موی سر می‌شود. اسلام توصیه کرده که چیزی روی سر بگذارید، تا موهایتان سفید نشود!»

...

اما، لطفاً به این روایت توجه کنید:

پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ضمن وصیتی طولانی، خطاب به ابوذر فرمودند:

«یَا أَبَا ذَرٍّ... اِسْتَحِ مِنَ اَللَّهِ، فَإِنِّی وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَظَلُّ حِینَ أَذْهَبُ إِلَى اَلْغَائِطِ مُتَقَنِّعاً بِثَوْبِی أَسْتَحِی مِنَ اَلْمَلَکَیْنِ اَللَّذَیْنِ مَعِی.»

 الأمالی(للطوسی)، ص۵۳۴

 

«ای ابوذر! از خدا حیا کن؛ همانا من - قسم به آن که جانم در دست اوست - همیشه وقتی برای قضای حاجت می روم، به خاطر حیاء از دو مَلَکی که همراهم هستند، سَرَم را با لباسم می پوشانم.»

 

شما را به خدا، این انحراف کوچکی است که «شرم از خدا» و «توجه دائمی به حضور دو ملکِ همیشه‌همراه، در همه‌جا، حتی در مستراح» را تقلیل دهیم به «ترس از سفید شدن موی سر»؟

 

این تفکر، غیر از تقلیل عمق و اثر احکام اسلام و محروم کردن جامعه از تربیت صحیح اسلامی، خطر دیگری نیز در پی دارد؛

این‌که انسان چنین بار بیاید که احکام اسلام را تا جایی بپذیرد و عمل کند که آن‌ها را دارای مصلحت مادیِ دنیایی بداند، و به مصلحتش آگاه باشد.

 

«اسلام منفعتی» است که موجب می‌شود آن قوم و خویش ما، از طرفی هنگام پوست کندنِ گوسفند قربانی، درباره‌ی کرمی که در گوشت سگ است و میکروبی که در گوشت خوک است سخن براند و بگوید به همین‌خاطر، گوشت سگ و خوک در اسلام حرام شده. و از طرفی در مقابل چشمان بهت‌زده‌ی ما، دنبلان گوسفند را، با آن که می‌دانست حرام است، به سیخ بکشد و بگوید خیلی مفید و مقوی است!

 

«اسلام بازرگانی» است که منجر می‌شود به طغیان علیه حکم «قصاص» و غیر انسانی خواندن آن.

 

[*] در این زمینه مراجعه کنید به:

- کتاب‌های بازرگان که حتی در آن‌ها بهشت را نیز دنیایی پیشرفته توصیف می‌کند که با رشد عقلانی و تکنولوژیکی بشر خلق خواهد شد و احتمالاً در سیاره‌ای خوش آب و هوا خواهد بود!  

- هم‌چنین مصاحبه جالب دکتر صادق زیباکلام (بخش اول + بخش دوم) با خبرگزاری دانشجو، که در آن می‌گوید در جوانی، تحت تأثیر اسلام بازرگان، به خطا رفته و روح اسلام که تعبّد است را درک نکرده.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

«مشروبات و مواد مخدّر، فحشا و قمار، اقسام سرگرمی‌ها و... ، همگی ابزار تخدیر، سستی و غفلت مردم هستند.»

چنین جمله‌ای را بارها به انحاء مختلف و از افواه متعدد شنیده‌ایم.

گاهی به این مقدمه، مقدمه‌ی دیگری نیز اضافه می‌شود؛

«مستکبران، برای کشیدن مردم جهان به زیر یوغِ[1] بردگی و استثمار آنان، از این روش‌ها بهره می‌گیرند.»

از طرفی همه می‌دانیم «بزرگترین تولیدکننده و ترویج‌کننده‌ی این ابزار غفلت، غرب و خصوصاً آمریکاست.»

قاعدتاً باید چنین نتیجه گرفت که:

«آمریکا برای استثمار مردم جهان، با موسیقی، تلویزیون، سینما، مواد مخدّر، سکس، مشروبات الکلی، قمار، جلوه های دنیا و انواع سرگرمی ها، آنان را به غفلت، خماری، مستی، بیهودگی، بی‌رگی و بی‌حرکتی می‌کشاند، تا اولاً اهداف اصلی‌شان را فراموش کنند، ثانیاً نفهمند چه بلایی قرار است سرشان بیاید، ثالثاً اگر فهمیدند، آن را مهم ندانند، رابعاً اگر به فاجعه پی بردند، توانی برای مقابله نداشته باشند.»

...

این‌گونه جملات، آن قدر تکرار شده‌اند، که به «کلیشه» تبدیل شده‌اند.

اما جای این سؤال خالی است که

«مردم آمریکا، پیش و بیش از دیگر مردم جهان در معرض این «غفلت‌آفرینی» هستند. مگر مدیران جامعه‌ی آمریکا خر هستند که چنین بلایی را سر جامعه خود می‌آورند؟!»

...

برای این سؤال، پاسخ‌هایی متصور است:

1- «بله، خر هستند.» آنان نمی‌دانند این سستی و بی‌تفاوتی، ابتدا گریبان جامعه‌ی آمریکا را خواهد گرفت.

این پاسخ، ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد.

 

2- «نه، خر نیستند.» سیاستمداران می خواهند مردم آمریکا را نیز سرگرم کنند، تا در سایه غفلت عمومی، به منافع خود دست یابند.

این پاسخ، تا حدودی درست به نظر می آید، اما با نگاهی کلی، اشکالی به آن وارد است؛

مگر نخبگان، سیاستمداران و مدیران آمریکا در همین جامعه رشد نمی کنند؟ پای همین تلویزیون وقت تلف نمی کنند؟ پا به مراکز قمار و فساد نمی گذارند؟ بنگ و ماری جوانا دود نمی کنند؟ و...

مدیران منگ و مست و غافل چطور می‌توانند جامعه – بلکه جهان – را اداره کنند؟!

 

ممکن است عده‌ای به این اشکال چنین پاسخ دهند که مدیران پشت صحنه آمریکا، ثروتمندان و پدرسوخته‌های صهیونیست هستند و رؤسای جمهور و سناتورها و دیگر مسئولین، عروسکی بیش نیستند.

 

اما مگر این صهیونیست‌ها، در فضایی ایزوله رشد می‌یابند؟ آن‌قدر علیه‌السلام‌اند که به هیچ فسادی دچار نمی‌شوند و به هیچ مسکِر و مخدّری لب نمی‌زنند؟...

حال‌آن‌که این صهیونیست‌ها اغلب آمریکایی هستند و اگر بزرگ‌شده اسرائیل باشند هم، مگر سرزمین‌های اشغالی از این بسطِ غفلت در امان مانده است؟

 

 

به نظر می‌رسد جواب صحیح این باشد:

3- «نه، خر نیستند.» / «بله، خر هستند.»!

توضیح این‌که ...

آنان آن‌قدر خر نیستند که از ابتدا چنین وضعی را پیش‌بینی نکرده باشند و آثارش را بر جامعه خود نسنجیده باشند و بدون برنامه پیش رفت باشند.

پس چرا آگاهانه خود را در دام انداخته‌اند؟ چرا این خریت را مرتکب شده‌اند؟

پاسخ را باید در جهان‌بینی متفکران و فلاسفه متأخر غرب جست‌وجو کرد؛

 

از روزی که «انسان» را محورِ عالَم فرض کردند و او را «محدود» به این هفتاد سال نمودند،

از روزی که اصالت را به «لذت» دادند و بهترین راه پیش‌پای بشر را (به جز خودکشی،) ارضای امیال و لبیک به خواسته‌های انسانی دانستند،

از روزی که فهمیدند «تفکر» و «تعقل»، «تکلیف» را به‌دنبال دارد و تکلیف، «رنج» را،

...

آن‌وقت بود که سعی کردند با تقویت «غضب»[2]، «شهوت»[3] و «وهم»[4]، «عقل» را در بند کنند،

آن‌جا بود که متوسل شدند به ابزاری برای فراموشی، برای فرار از فکر، برای دم‌غنیمتی[5]،

آن‌گاه بود که زمین را زینت کردند، تا چشمی به آسمان دوخته نشود،

که تماشای زینت‌های آسمانی، «عشق»هایی را دنبال داشت و عشق، «گرفتاری»هایی را.

 



[1] یوغ: چوبی که هنگام شخم زدن زمین، روی گردن جفت گاو می‌گذارند و گاوآهن را به آن می‌بندند.

[2] با بازی‌های رایانه‌ای خشن، با فیلم‌های اکشن و بزن‌بزن، با آزادی حمل اسلحه، با ترویج ورزش‌های خشن و...

[3] اعم از شهوت شکم و زیر شکم، شهوت جاه و مال، و تمام هوس‌های نفسانی.

[4] با مخدّرات و مسکرات، با فیلم‌های ترسناک و تخیلی، با تبلیغات و ایجاد آرزوهای بلند و...

[5] مقصود، «دم»ی است به طول هفتاد سال!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۰۴:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى: «وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» قَالَ: «هُوَ قَوْلُ اَلرَّجُلِ لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَهَلَکْتُ وَ لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَمَا أَصَبْتُ کَذَا وَ کَذَا وَ لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَضَاعَ عِیَالِی أَ لاَ تَرَى أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ لِلَّهِ شَرِیکاً فِی مُلْکِهِ یَرْزُقُهُ وَ یَدْفَعُ عَنْهُ.» قُلْتُ: فَیَقُولُ لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ مَنَّ عَلَیَّ بِفُلاَنٍ لَهَلَکْتُ؟ قَالَ: «نَعَمْ لاَ بَأْسَ بِهَذَا وَ نَحْوِهِ.»

 عدةالداعی، ج۱، ص۹۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که راجع به آیه شریفه «وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[یوسف:۱۰۶]؛ «و بیش‌تر آنان (مردم) به خداوند ایمان نمی‌آورند، مگراین­‌که در همین‌حال (که ظاهراً ایمان آورده‌اند)، مشرک‌اند»، فرمودند:

«این، حرف کسی است که (می گوید:) "اگر فلانی نبود، هلاک شده بودم." و "اگر فلانی نبود، فلان چیز و بهمان چیز به من نمی رسید." و "اگر فلانی نبود، عیالم[*] تباه شده بود."

آیا نمی‌بینی که او برای خدا در مُلکش شریکی قرار داده است که روزی می دهد و (ناملایمات را از او) دفع می کند؟!»

راوی گوید عرض کردم:

پس بگوییم: "اگر چنین نبود که خداوند به وسیله فلانی بر من منت بگذارد، هلاک شده بودم"؟

حضرت فرمودند:

«بله، این (جمله) و شبیه آن، اشکالی ندارد.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] عیال: افراد تحت تکفّل و سرپرستیِ فرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«یَا ابْنَ آدَمَ، الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ؛ فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلَى هَمِّ یَوْمِکَ، کَفَاکَ کُلُّ یَوْمٍ عَلَى مَا فِیهِ؛ فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَیُؤْتِیکَ فِی کُلِّ غَدٍ جَدِیدٍ مَا قَسَمَ لَکَ، وَ إِنْ لَمْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ، فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِیمَا لَیْسَ لَکَ؛ وَ لَنْ یَسْبِقَکَ إِلَى رِزْقِکَ طَالِبٌ، وَ لَنْ یَغْلِبَکَ عَلَیْهِ غَالِبٌ، وَ لَنْ یُبْطِئَ عَنْکَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَکَ.»

 نهج‌البلاغة، ص۵۴۳

 

«اى فرزند آدم!

روزى دو گونه است؛

یکى آن‌که تو در جستجوى آن هستى،

و دیگر آن‌که تو را مى‌جوید، که اگر به دنبال آن نروى به سراغ تو می‌آید.

بنابراین فکر و اندوه سال آینده‌ات را بر فکر و اندوه امروزت اضافه مکن، که رسیدگى به مشکلات هر روز براى آن روز کافى است.

اگر سال آینده جزء عمرت باشد، خداوند هر روزِ تازه، روزىِ تازه مى‏‌دهد،

و اگر از عمرت نیست چرا غم و اندوه چیزى را بخورى که مربوط به تو نیست.

و (بدان،) کسى، پیش از تو به روزىِ تو نمى‌‏رسد و آن را از دست تو بیرون نتواند آورد و آن چه براى تو مقدّر شده، هرگز تأخیر نخواهد کرد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی اَلْبِلاَدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ:

«لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلاَّ وَ قَدْ فَرَضَ اَللَّهُ لَهَا رِزْقَهَا حَلاَلاً یَأْتِیهَا فِی عَافِیَةٍ وَ عَرَضَ لَهَا بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، فَإِنْ هِیَ تَنَاوَلَتْ مِنَ اَلْحَرَامِ شَیْئاً قَاصَّهَا بِهِ مِنَ اَلْحَلاَلِ اَلَّذِی فَرَضَ اَللَّهُ لَهَا...»

 تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۳۹

 

از امام باقر، علیه‌السلام، نقل شده‌است که فرمودند:

«هیچ‌کس نیست، جز آن‌که خداوند روزی‌اش را از حلال برایش معیّن فرموده، تا به نیکویی نزدش حاضر شود،

و از طریقی دیگر، به‌واسطهٔ امری حرام، به او عرضه می‌گردد،

اگر از حرام بهره جست، خداوند تقاصِ آن را از روزی حلالی که برایش معیّن فرموده، می‌گیرد.»[*]

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــ

[*] یعنی عوض همان مقدار که از حرام خورده باشد، از روزیِ حلالش کم می‌کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

خداوند برای کسانی که می خواهد آنان را مورد رحمت خود قرار دهد، چگونه دنیایی تدارک می بیند؟

دنیای آن ها را که قصد عذابشان را دارد، چگونه طراحی می کند؟

 

 

 

...عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

«وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ اَلدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَرْحَمَهُ حَتَّى أَسْتَوْفِیَ مِنْهُ کُلَّ خَطِیئَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسُقْمٍ فِی جَسَدِهِ وَ إِمَّا بِضِیقٍ فِی رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِخَوْفٍ فِی دُنْیَاهُ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ بَقِیَّةٌ شَدَّدْتُ عَلَیْهِ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ اَلدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أُعَذِّبَهُ حَتَّى أُوَفِّیَهُ کُلَّ حَسَنَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسَعَةٍ فِی رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِصِحَّةٍ فِی جِسْمِهِ وَ إِمَّا بِأَمْنٍ فِی دُنْیَاهُ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ بَقِیَّةٌ هَوَّنْتُ عَلَیْهِ بِهَا اَلْمَوْتَ.»

 الکافی، ج۲، ص۴۴۴

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) از خداوند (عزّوجلّ) نقل شده است:

 

«قسم به عزت و جلالم،

هیچ بنده‌ای که بخواهم به او رحم کنم را از دنیا خارج نمی‌کنم،

مگر این‌که هر خطایی که کرده، (عوضش را قبل از مرگش) از او استیفا می‌کنم؛

- یا با بیماری‌ای در جسمش،

- یا با تنگی‌ای در روزی‌اش،

- یا با هراسی در دنیایش،

- و اگر (باز هم از خطاهایش) چیزی باقی مانده باشد، مرگ را بر او سخت می‌کنم.

 

قسم به عزت و جلالم،

هیچ بنده‌ای که بخواهم او را عذاب کنم را از دنیا خارج نمی‌کنم،

مگر این‌که هر کار نیکی انجام داده، (عوضش را قبل از مرگش) به او می‌دهم؛

- یا با وسعتی در روزی‌اش،

- یا با سلامتی‌ای در جسمش،

- یا با امنیت (آسودگی خاطر) در دنیایش،

- و اگر (باز هم از کارهای نیکش) چیزی باقی مانده باشد، به‌واسطه کار نیکش، مرگش را بر او راحت می‌گیرم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۵
ابوالفضل رهبر

دو سه سال است از آن ماجرا می­‌گذرد. تابستان گرمی بود و مثل هر سال همسایه برای فرار از قم و دیدار با قوم، به زادگاهش رفته بود. فرصت مناسبی بود تا تنوعی به زندگی بدهیم و شام را در حیاط بخوریم. غروب حیاط را آب­‌پاشی کرده بودم تا گرما را از سنگ‌­های مرمر پس بگیرم و با مولکول­‌های آب دوباره به هوا بفرستم. سرِ شب همسرم گفت: «حالا که بیرون می‌­ریم، سور و سات رو کامل کن، برای شام کباب بخر.»

 

دو سه روز داشتیم تا اول ماه و 15 هزار تومان بیشتر ته جیبم نبود. آخرین باری هم که کباب خریده بودم، ۱۲ تومان شده بود. پنج سیخ کوبیده، دو سیخ گوجه، یک نان سنگک، ریحان و پیاز، برای دو نفر و نصفی آدم. فکر کردم «اگر خرج کنم و در این دو سه روز اتفاقی بیافتد، چه؟ اگر بچه مریض شود، اگر چیزی نیاز شود، اگر...» این شد که جواب منفی دادم. دلیلش را گفتم و او هم پذیرفت.

 

دو سه ساعت بعد، کوکوسبزی­‌مان را خورده بودیم و احتمالاً داشتیم چیز دیگری می‌­خوردیم، که کسی زنگ زد. از شیشه‌­ی مات وسط درِ حیاط، معلوم بود که زنی چادری است. زیرانداز را که جلوی در انداخته بودم کمی جمع کردم، تا همسرم در را باز کند.

 

دو سه دقیقه با زنِ جلوی در پچ­‌پچ کرد. در را بست و آمد توی حیاط. مقداری پول کف دستم گذاشت و توضیح داد که «خانم میم بود. یادته با بچه­‌ش پشت در مونده بودند، آقای میم هم شهرستان بود، زنگ زدند، کلیدساز بردی، درِشون رو باز کردی؟ ۷ تومن برای اون داد. من هم اون‌موقع که برام همراه اول خریدی، ایرانسل­م ۵ تومن شارژ داشت، منتقل کردم به ایرانسل­ش. خلاصه ۱۲ تومن اورده‌بود بده.»

 

دو سه ثانیه به هم خیره شدیم. به این فکر می­‌کردیم که از کجا فهمیده بود هزینه باز کردن درِشان ۷ هزار تومان شده بود؟ چرا بعد از چند ماه تازه یاد بدهی­‌اش افتاده بود؟ چرا آن‌وقت شب آمده بود بدهی­‌اش را بدهد؟

 

چرا دقیقاً همان‌شب؟! چرا دقیقاً همان ۱۲ هزار تومان؟!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۰۶:۴۶
ابوالفضل رهبر

مقدمه1:

ما دو نوع شراکت داریم:

1- شراکت استقلالی: به­ این­‌صورت که مال مورد شراکت، بین شرکا تقسیم شده باشد؛ بخشی از آن، برای یکی از شرکا، و بخش دیگر، برای شریک دیگر. مثل زمینی که از وسط تقسیم شده است، یا خانه­‌ای که یک طبقه از آن برای یکی، و طبقه دیگر برای دیگری باشد.

2- شراکت مُشاعی: به این نحو که هر دو شریک، در جزء جزءِ مال شریک باشند و روی هر قسمتی از آن دست بگذاریم، به هر دو تعلق داشته باشد. مثل خانه‌­ای که سه دانگ آن برای یکی، و سه دانگ دیگر برای دیگری باشد، و یا مثل راه‌­پله آپارتمان­‌ها که مُشاع است و برای همه ساکنین است.

 

اگر کسی که به نحو مُشاعی، مالی را با دیگری شریک است، سهم خود را بفروشد، برای شریک دیگر این حق وجود دارد [معامله را بر هم زده،] قیمت سهم معامله شده را به خریدار بپردازد و سهم شریکش را برای خود بردارد. در فقه اسلامی به چنین حقی، «حق شُفعه» و به شریک دوم (که این حق را دارد،) «شفیع» می­‌گویند.

به عنوان مثال، آقای «الف» و آقای «ب» زمینی را به‌­صورت مشاع شریک­‌اند. اگر آقای «الف» سهم خود را به قیمت ۱۰۰ میلیون به آقای «ج» بفروشد، آقای «ب» می­‌تواند از «حق شفعه»ی خود استفاده کند؛ ۱۰۰ میلیون به آقای «ج» بدهد و سهم شریکش (آقای«الف») را مالک شود. به آقای «ب»، «شفیع» می­‌گویند.

***

مقدمه2:

ما در این دنیا دائماً مشغول دادوستد، بده‌بستان و تجارت­یم.

سرمایه‌­ای که با آن تجارت می‌­کنیم، نعمت‌­هایی است که به ما داده شده؛ وقت و عمرمان، جان و مال­مان، آبرو و اعتبارمان، توانایی‌های جسمی و روحی­‌مان، هدایت و ولایت و...

ما گاهی در این تجارت سود می­‌کنیم و گاهی ضرر. گاهی در قبال چیزی که می­‌پردازیم، چیز با ارزش‌­تری به­‌دست می­‌آوریم و گاهی آن را مفت از دست می­‌دهیم، و بدتر این که گاهی چیزی می‌­خریم که بلای جان­مان می­‌شود.

 

خداوند در قرآن کریم به هر دو نوع تجارت(زیان­ده و سودده) اشاراتی دارد[۱]. به عنوان نمونه؛

- در آیه ۱۶ سوره بقره، بعد از ذکر حالاتی از منافقین، می‌­فرماید:

«أُولَٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَىٰ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ»؛

«آن‌ها کسانى هستند که گمراهى را به بهاى هدایت خریدند، نه تجارت­شان سود داد و نه از ره‏‌یافته‌­گان بودند.»

 

- و در آیات ۱۰ الی ۱۳ سوره صف نیز می­فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَ أُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»

«اى کسانى که ایمان آورده‌‏اید! آیا شما را به تجارتى راه­نمایى کنم که شما را از عذابی دردناک نجات دهد؟»

و بعد ثَمَن (بهایی که باید پرداخت شود) و مُثمَن (آن­‌چه به‌­دست می­‌آید) را ذکر می­‌کند:

ثَمَن؛ ایمان به خدا و رسولش، جهاد در راه خدا با اموال و جان‌­ها

مُثمَن؛ بخشش گناهان، داخل شدن به بهشت و بهره‌­مندی از نعمت­‌هایش، و یاری خداوند و پیروزی­‌ای نزدیک

***

 

 

و اما شفاعت...

کسی که در داد و ستدهای دنیا ضرر کرده و سرمایه‌­اش را مُفت از دست داده، تنها امیدش این است که شریکش «شفیع» او شود، از حق شفعه‌­اش استفاده کند، و ضررش را جبران نماید.

ما اگر بتوانیم با اهل بیت (علیهم‌­السلام) در سرمایه‌­هایمان (جان و مال و آبرو و وقت و ...مان) شریک شویم، آن­‌ها می‌­توانند از حق شفعه (شفاعت) خود استفاده کنند و خطاهایمان را جبران کنند.

اگر با اهل بیت (علیهم‌­السلام) در هرآن­‌چه داریم شریک شویم، با آنان یکی شویم و به اتحاد برسیم، سرمایه­‌ی خود را سرمایه­‌ی آنان بدانیم، خواسته­‌های­شان را خواسته­‌های خود، دشمنان­شان را دشمنان خود، دوستان­شان را دوستان خود و...، در این‌­صورت خاندان کرامت و سخاوت نه‌­تنها شفیع ما می‌­شوند، که آن­‌ها نیز داشته­‌هایشان را با ما به‌اشتراک می­‌گذارند.[۲]

***

این‌­که چه­‌طور می­‌توانیم مانند «سلمان» با اهل بیت (علیهم‌­السلام) یکی شویم[۳]، در یادداشت بعدی عرض خواهد شد، إن شاء الله.



[۱] مراجعه کنید به بقره: 16، 41، 79، 86، 90، 102، 174، 175، 207 ، آل­‌عمران: 77، 177، 187، 199 ، نساء: 44، 74 ، مائده: 44، 106 ، توبه: 9، 111 ، نحل: 95 ، لقمان: 6 ، فاطر: 29 ، صف: 10، 11، 12، 13 ، ...

[۲] این­‌که ما بتوانیم در دارائی بی­کران اهل بیت (علیهم‌­السلام) شریک شویم، جای تعجب نیست، که در دارائی خدا نیز می­‌شود شریک شد. همان­‌طور که امام سجاد (علیه‌­السلام) فرمودند: «مَن کَانَ لِلَّهِ، کانَ اللهُ لَهُ»؛ «کسی که برای خدا باشد، خدا نیز برای او خواهد بود.»

[۳] رسول خدا (صلی‌­الله‌­علیه‌­وآله): «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ‏»؛ «سلمان از ما اهل بیت است.»

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۵
ابوالفضل رهبر

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» 

 

مرحوم علامه­ بَحرانی در تفسیر برهان می­‌گویند: این سوره­‌ی مبارکه سوره­‌ی امام زمان است، زیرا مراد از «عصر»، عصاره­‌ی عالَم و عصاره­‌ی همه­‌ی انبیاء و مصلحین عالَم، وجود نازنین حضرت بقیة‌الله امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. 

خداوند متعال در این سوره­‌ی مبارکه به عصاره­‌ی عالم، به حقیقت امام زمان قسم خورده است. معلوم می­‌شود مطلب خیلی مهم است. این نوع قسم در واقع ایجاد حساسیت برای مخاطب مؤمن است تا در این مطلب بیش‌تر دقت کند و به آن اهمیت دهد و پیامش را دریافت کند: «إنَّ الإنسانَ لفَی خُسرٍ». نوع انسان­‌ها، کارشان خراب کردن عمرشان است. کسی که عمرش را ضایع کرده است؛ سرمایه را آب کرده و موقع عبور از این عالم برای زندگی جاودان، هیچ ندارد و ورشکسته است.

جنس انسان­‌ها معمولاً در خطری جدی قرار دارند و آن، خطر نابودی اساس سعادت است. آدم وقتی نگاه می­‌کند، می­‌بیند بشر غافل است و نمی­‌داند برای چه آمده؟ هدفش از این حضور چه بوده؟ و برای رسیدن به آن هدف کدام راه را باید انتخاب کند؟ باری به هر جهت بودن، همه را گرفتار کرده است؛ ولی قرآن کریم «اهل نجات» را با این صفات معرفی کرده است: «إلاّ الذّینَ آمَنُوا» تنها کسانی ورشکسته نیستند، عمر بر باد نمی‌­دهند و در گذر عمر مبتلا به خسارت و زیان نمی­‌شوند که ایمان داشته باشند؛ ایمان به حقیقت هستی، مبدأ متعال، الله عزّوجلّ. این قدم اول در رهایی از خسران و زیان و بدبختی است.

 


 

ولی ایمان به‌­تنهایی کفایت نمی­‌کند؛ در کنار ایمان «وَ عَمِلوُا الصّالحِات» مطرح است. ایمان و عقیده باید انگیزه و عمل تولید کند؛ کسانی که باور دارند و با این باور زندگی می­‌کنند و عمل صالح انجام می­‌دهند. عمل صالح عملی است که با انگیزه­‌ی درست و با نیّت صالح انجام شود و در مسیر درست قرار بگیرد و برای هدف صحیح انجام شود. بنابراین اگر نیّت درست باشد، ولی عمل در چهارچوب نباشد و با فرمول الهی نباشد، این عمل، صالح نیست. اگر عمل، نیّتش درست باشد، در چهارچوب هم باشد، ولی برای رسیدن به یک مقصد غیر الهی باشد، آن هم عمل صالح نیست. کسانی اهل نجات هستند و از بدبختی رهایی پیدا می­‌کنند که هم مؤمن باشند و هم تلاش‌­گر؛ تلاششان هم در چهارچوب باشد.

ایمان و عمل صالح دو پایه هستند، ولی کافی نیستند. اگر این دو رکن را نیز کسی احراز کرد و دو پایه­‌ی محکم برای زندگی‌اش ساخت، نباید به این بسنده شود. شرط دیگری وجود دارد؛ «وَ توَاصَوا باِلحَقّ». یعنی خودسازی فردی کافی نیست، بلکه باید به دیگران هم توجه کند و آن­ها را هم در مسیر حق قرار دهد. انسان نمی­‌تواند به‌تنهایی برای رسیدن به سعادت امکانات لازم را فراهم کند، بلکه لازمه­‌ی مؤمن و صالح بودن اصلاح جامعه هم هست. «تواصی به حق» یعنی انسان برای هدایت دیگران، برای رشد فکری و برای بصیرت دیگران و برای رفع موانع هدایت از مسیر دیگران باید تلاش کند. باید در مسیر حق باشد و باید هم دردها را بشناسد و هم درمان را. البته اگر کسی داعیه­‌ی اصلاح جامعه را داشت و به حکم دینش نتوانست فساد جامعه را تحمل کند، مشکلاتی پیدا می­‌کند. به این سادگی نمی‌توان جامعه را اصلاح کرد. افرادی هستند که عناد و خباثت دارند و منافعشان را در خطر می­‌بینند؛ قهراً به معارضه برمی­‌خیزند و با کسی که هدایت­‌گر است، درمی­‌یافتند و با او جنگ می­‌کنند. این­‌جاست که تواصی به صبر هم لازم است.

 

 

بنابراین بینش الهی و برداشت درست ما از قرآن این است که اگر افراد بخواهند خودسازی کنند منهای ساختن اجتماع، خودسازی فردی نیز عملی نیست. اگر آدم اهل نماز شب باشد و از حرام هم پرهیز کند، ولی نسبت به جامعه بی­‌تفاوت باشد مثلاً در جامعه حرام­‌خواری می‌­شود، ظلم می‌­شود، حقی پای‌مال می­‌شود، رشوه و بی­‌عفتی رایج می­‌شود، اما او نسبت به این امور حساسیتی نداشته باشد، گرفتار خسران و زیان است. چنین انسانی عمر خودش را ضایع کرده است.

خودسازی از جامعه‌سازی قابل انفکاک نیست. انسانی اهل نجات است که هم خودش اهل نجات باشد و هم برای نجات دیگران قدم بردارد. ما در روایات هم داریم که فرموده‌­اند جامعه مانند یک کشتی می­‌ماند. گروهی که در کشتی نشسته‌اند، اگر بخواهند سالم به مقصد برسند، هم خودشان باید در تحکیم و اصلاح این کشتی حواسشان جمع باشد و هم هر کسی بخواهد این کشتی را سوراخ کند، باید جلویش را بگیرند. اگر انسانی که در سفر دریایی کشتی‌نشین است، توجه به همراهان خودش نکند و یکی از همراهان یا جمعی از آن‌ها کشتی را سوراخ کند، همه را زیر آب می­برد. حرکت انسان برای رسیدن به ساحل نجات، حرکتی جمعی است. هر یک از افراد جامعه یا هر یک از امت­ها قصد تخریب کشتی اجتماع را داشته باشند، همه را نابود می­‌کنند. «فساد» سوراخ کردن کشتیِ سعادت و نجات است. انسان­‌های بصیر و عاقل نمی‌­توانند ناظر باشند و بگویند من خودم سالم هستم و به کشتی دست نمی‌زنم، اما کاری به دیگران ندارم. این، شرط عقل نیست.

کسی که کشتی را سوراخ می­‌کند، تنها خودش غرق نمی­‌شود؛ دیگران را هم غرق می­‌کند.

 

 *یادداشتی از حجت­الاسلام­‌والمسلمین کاظم صدیقی؛ نشریه عهد، شماره چهاردهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۱۰:۲۶
ابوالفضل رهبر

عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ:

«مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی

وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی»

 

معلى بن خنیس نقل کرده است:

شنیدم از امام صادق (علیه‌السلام) که می­‌فرمود:

خداى تبارک و تعالى می­‌فرماید:

«هر که به یک دوست من اهانت کند به جنگ با من کمین کرده،

و من به یارى دوستانم از هر چیز شتابان­‌ترم.»

 

 الکافی، ج۲، ص۳۵۴

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۲ ، ۱۶:۱۶
ابوالفضل رهبر