دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۷۹ مطلب با موضوع «اعتقادی» ثبت شده است

 

...عَنِ ابْنِ مِهْرَانَ قَالَ: کَتَبَ رَجُلٌ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع یَشْکُو إِلَیْهِ مُصَابَهُ بِوَلَدِهِ وَ شِدَّةَ مَا دَخَلَهُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ:

«أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخْتَارُ مِنْ مَالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ أَنْفَسَهُ لِیَأْجُرَهُ عَلَى ذَلِکَ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۱۸

 

علی‌بن‌مهزیار نقل کرده‌است: مردی به امام جواد (علیه‌السلام) نامه نوشت و از مصیبتی که به‌خاطر (مرگ) فرزندش بر او وارد شده‌بود، به ایشان شکایت کرد.

پس حضرت (در پاسخ) به او نوشتند:

«آیا نمی‌دانی که خداوند (عزّوجلّ) از مال و فرزندانِ عزیز مؤمن برمی‌گزیند تا به‌این‌واسطه به او اجر دهد؟»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۶ ، ۰۸:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى خَدِیجَةَ حِینَ مَاتَ الْقَاسِمُ ابْنُهَا وَ هِیَ تَبْکِی فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ فَقَالَتْ دَرَّتْ دُرَیْرَةٌ فَبَکَیْتُ فَقَالَ یَا خَدِیجَةُ أَ مَا تَرْضَیْنَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَنْ تَجِی‏ءَ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ وَ هُوَ قَائِمٌ فَیَأْخُذَ بِیَدِکِ فَیُدْخِلَکِ الْجَنَّةَ وَ یُنْزِلَکِ أَفْضَلَهَا وَ ذَلِکِ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحْکَمُ وَ أَکْرَمُ أَنْ یَسْلُبَ الْمُؤْمِنَ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُ بَعْدَهَا أَبَداً.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۱۸

 

جابربن‌عبدالله‌انصاری از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کرده‌است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) زمانی که پسرشان قاسم از دنیا رفت، درحالی‌که (همسرشان) خدیجه (سلام‌الله‌علیها) گریه می‌کرد، وارد شدند. 

به او فرمودند:

«چه‌چیز تو را به گریه انداخته‌است؟» 

عرض کرد: 

بغضم ترکید و اشکم جاری شد. 

فرمودند: 

«ای خدیجه! آیا راضی نیستی که وقتی روز قیامت فرا رسید، کنار درب بهشت بروی، درحالی‌که او (فرزندت، آن‌جا) ایستاده باشد و دستت را بگیرد و تو را به بهشت داخل کند و در بهترین جای آن ساکن کند؟ 

این، برای هر مؤمنی هست. به‌راستی‌که خداوند (عزّوجلّ) حکیم‌تر و کریم‌تر از این است که میوه‌ی دلِ مؤمن را بگیرد و بعد، او را تا ابد عذاب نماید.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۶ ، ۰۸:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

...أَبُو بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً قَبَضَ أَحَبَّ وُلْدِهِ إِلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۱۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که می‌فرمودند:

«به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) هرگاه بنده‌ای را دوست بدارد، محبوب‌ترین فرزندش را می‌میراند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۶ ، ۰۸:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یَحْیَى بْنِ سَابُورَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ فِی الْمَیِّتِ تَدْمَعُ عَیْنُهُ عِنْدَ الْمَوْتِ فَقَالَ:

«ذَلِکَ عِنْدَ مُعَایَنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَیَرَى مَا یَسُرُّهُ.» ثُمَّ قَالَ: «أَ مَا تَرَى الرَّجُلَ یَرَى مَا یَسُرُّهُ وَ مَا یُحِبُّ فَتَدْمَعُ عَیْنُهُ لِذَلِکَ وَ یَضْحَکُ؟»

 الکافی، ج‏۳، ص۱۳۳

 

یحیی‌بن‌سابور گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که درباره مرده‌ای که هنگام مرگ، چشمش اشک‌بار می‌شود، فرمودند:

«این حالت، هنگام دیدنِ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رخ می‌دهد. او چیزی را دیده که شادمانش کرده است.»

حضرت سپس فرمودند:

«مگر ندیده‌ای کسی را که چیزی که شادمانش می‌کند و دوستش دارد را می‌بیند و به‌همین‌خاطر، چشمش پر از اشک می‌شود و می‌خندد؟»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۰۸:۱۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ؟ قَالَ: 

«لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ.» قَالَ: «وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ ع فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ ع رُفَقَاؤُکَ...»

 الکافی، ج‏۳، ص۱۲۷

 

سدیر صًیرَفی گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: 

فدایتان شوم، ای فرزند رسول خدا! آیا مؤمن از قبض روحش، اکراه دارد؟

حضرت فرمودند: 

«نه، به خدا قسم! هرگاه فرشته مرگ برای قبض روح مؤمن بیاید، او بی‌تابی می‌کند. آن‌گاه فرشته مرگ به او می‌گوید:

«ای دوستِ خدا! بی‌تابی نکن. قسم به کسی که محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مبعوث نمود، من با تو خوب رفتار خواهم کرد و از پدری مهربان، نسبت به تو دل‌سوزتر خواهم بود. اگر کسی نزدت آمد، چشمت را باز کن.»»

امام صادق (علیه‌السلام) ادامه دادند: 

«رسول خدا و امیر مؤمنان و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین و سایر ائمه (صلوات‌الله‌علیهم) برای او متمثّل می‌شوند و به او گفته می‌شود:

«این‌ها رسول خداست، امیر مؤمنان ، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین و سایر ائمه، دوستانِ تو هستند.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۰۸:۱۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ نَاساً مِنْ هَؤُلَاءِ الْقُصَّاصِ یَقُولُونَ إِذَا حَجَّ رَجُلٌ حِجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ کَانَ خَیْراً لَهُ.

فقَالَ: «کَذَبُوا لَوْ فَعَلَ هَذَا النَّاسُ لَعُطِّلَ هَذَا الْبَیْتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ هَذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنَّاسِ.»

 علل‌الشرائع، ج۲، ص۴۵۲

 

عبدالرحمان‌بن‌ابی‌عبدالله گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: 

برخی از مردمان داستان‌گو می‌گویند:

اگر انسان یک بار حج انجام دهد، 

سپس (به‌جای رفتنِ دوباره به حج،) صدقه دهد و به نزدیکانش کمک کند، برای او بهتر است.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«دروغ می‌گویند! 

اگر مردم این کار را بکنند، این خانه تعطیل می‌شود. 

خداوند این خانه را موجبِ استحکامِ (دین) مردم قرار داده‌است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۰۹:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ ابْنَ آدَمَ کُنْ کَیْفَ شِئْتَ کَمَا تَدِینُ تُدَانُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْیَسِیرَ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ زَکَتْ مَکْسَبَتُهُ وَ خَرَجَ مِنْ حَدِّ الْفُجُورِ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۳

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«در تورات نوشته شده:

ای فرزند آدم!

هرطور خواهی، همان‌طور باش،

از هر دست دهی، به همان دست می‌گیری،

هرکس که به روزیِ اندک، از خدا راضی شود، خداوند نیز عمل کم‌اش را از او می‌پذیرد،

و هرکس به مالِ حلالِ اندک، راضی شود، هزینه‌اش سبک، و کسبش پاکیزه می‌شود، و از محدوده‌ی بدکاری خارج می‌گردد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۴
ابوالفضل رهبر

 

یکی از مباحثی که معرکه‌ی آرای فلاسفه قرار گرفته، «چیستی عقل» و «مکانیزم تعقل» است؟

یکی از معماها این است که چگونه میان انسان‌ها مفاهمه صورت می‌گیرد؟ آیا انسان‌ها ریشه‌های مشترکی دارند که منجر به فهم مشترک میانشان می‌شود.

شاید حدیث زیر که ابتداءاً عجیب به نظر می‌رسد، بتواند گوشه‌ای از حقیقت را نمایان سازد:

 

...عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏:

«أَنَّ النَّبِیَّ ص سُئِلَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ الْعَقْلَ؟ قَالَ: «خَلْقُهُ‏ مَلَکٌ‏ لَهُ‏ رُءُوسٌ‏ بِعَدَدِ الْخَلَائِقِ‏ مَنْ خُلِقَ وَ مَنْ یُخْلَقُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لِکُلِّ رَأْسٍ وَجْهٌ وَ لِکُلِّ آدَمِیٍّ رَأْسٌ مِنْ رُءُوسِ الْعَقْلِ وَ اسْمُ ذَلِکَ الْإِنْسَانِ عَلَى وَجْهِ ذَلِکَ الرَّأْسِ مَکْتُوبٌ وَ عَلَى کُلِّ وَجْهٍ سِتْرٌ مُلْقًى لَا یُکْشَفُ ذَلِکَ السِّتْرُ مِنْ ذَلِکَ الْوَجْهِ حَتَّى یُولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ یَبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ کُشِفَ ذَلِکَ السِّتْرُ فَیَقَعُ فِی قَلْبِ هَذَا الْإِنْسَانِ نُورٌ فَیَفْهَمُ الْفَرِیضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَیِّدَ وَ الرَّدِیَّ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِی الْقَلْبِ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی وَسَطِ الْبَیْتِ.»»

 علل‌الشرائع، ج۱، ص۹۸

 

عمربن‌علی از پدرش علی‌بن‌ابی‌طالب (علیهم‌السلام) نقل کرده‌است:

«از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤال شد:

خداوند عقل را از چه آفریده‌است؟

حضرت فرمودند:

«خلقتِ عقل، فرشته‌ای است که به تعداد مخلوقات سر دارد؛ (به تعداد) آن‌ها که خلق شده‌اند و آن‌ها که تا روز قیامت خلق خواهندشد.

و برای هر سَری، صورتی هست و به هر انسانی، یکی از سرهای عقل تعلق دارد و اسم آن انسان، بر صورت آن سر نوشته شده‌است.

بر هر صورتی، پوششی انداخته شده که از آن صورت برداشته نمی‌شود، تا وقتی آن انسان متولد شود و (اگر پسر است) به حد مردان یا (اگر دختر است) به حد زنان برسد (بالغ شود.)

پس هرگاه به آن حد رسید، آن پوشش برداشته می‌شود و نوری در قلب آن انسان جای می‌گیرد که (با آن) فریضه (واجبات) و سنت (مستحبات) و خوب و بد را تشخیص می‌دهد.

آگاه باشید که مَثَلِ عقل در قلب، مَثَلِ چراغ است در وسط خانه.»»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چنان‌چه ملاحظه می‌فرمایید، در این حدیث نبوی، عقل، یک وجود واحد است که در قلب هر انسانی، شعبه‌ای دارد.

به قول استاد گران‌قدرم «حجةالاسلام شعبان نصرتی»؛ مثل ژنراتوری که از آن به تک‌تک خانه‌ها سیم‌کشی شده و با نیروی آن، در هر خانه‌ای چراغی روشن شده‌است.

صاحب این خانه، به نسبتِ اندازه و کیفیتِ چراغی که در خانه‌ی دلش دارد، می‌تواند اطراف خود را ببیند و بشناسد.

شاید بتوان رگه‌هایی از این تمثیل را در نظریه یکی از شاگردان فروید نیز یافت؛ آن‌جا که برای کوه‌های یخی که استادش برای ضمیر ناخودآگاه انسان‌ها فرض کرده‌بود، ریشه‌ای مشترک تصویر می‌کند و علت اشتراکات انسانی را همان ریشه‌های مشترک می‌داند.

اما چه می‌شود کرد که اگر روان‌شناسی غربی، نظریه‌ای را مطرح کند، مورد توجه قرار می‌گیرد، اما اگر چهارده قرن پیش، حقیقتی توسط پیامبر اسلام بیان شده‌باشد و در کتابی قدیمی آمده‌باشد، مورد ریش‌خند قرار می‌گیرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ وَ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ أَبِی الْجَارُودِ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ» وَ فَرَضَ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۲۸۹

 

عمربن‌اُذَینه از شش نفر از اصحاب بزرگ (زُراره‌بن‌اعیَن، فُضَیل‌بن‌یسار، بُکَیربن‌اعیَن، محمدبن‌مُسلم، بُرَیدبن‌معاویه و ابی‌الجارود) نقل کرده‌است که همگی از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند:

«خداوند (عزّوجلّ) پیام‌برش را به ولایتِ امام علی (صلوات‌الله‌علیهما) دستور داد و این آیه را بر او نازل فرمود:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»[مائده:۵۵]؛

«ولیِ شما تنها خداست و پیام‌بر او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛ آن‌کسانی که نماز را به‌پا می‌دارند و در حال رکوع، زکات می‌پردازند.»

و خداوند ولایتِ صاحبان امرِ (ولایت) را واجب گردانید، اما (مردم) نفهمیدند ولایت چیست.

پس خداوند به حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دستور داد که همان‌طور که نماز و زکات و روزه و حج را برای مردم شرح نموده، ولایت را نیز برایشان شرح دهد.

زمانی که این دستور از جانب خداوند رسید، سینه پیام‌بر خدا تنگ شد و نگران شد که مردم از دینشان برگردند و او را تکذیب کنند، به همین دلیل، سینه‌اش تنگ شد و به پروردگارش رجوع کرد.

پس خداوند (عزّوجلّ) این آیه را به او وحی فرمود:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»[مائده:۶۷]؛

«ای پیام‌بر! آن‌چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده‌است را (به مردم) برسان، چراکه اگر چنین نکنی، پیام او را نرسانده‌ای. خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند.»

پس پیام‌بر دستور خداوند (تعالی‌ذکره) را اعلان نمود و در روز «غدیر خم» برای (برپاییِ) ولایت حضرت علی (علیه‌السلام) به‌پا خواست، برای نماز دسته‌جمعی ندا داد و به مردم دستور داد شاهدان، (این ماجرا را) به غائبان برسانند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۳:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَا مِنْ أَحَدٍ یَحْضُرُهُ الْمَوْتُ‏ إِلَّا وَکَّلَ‏ بِهِ‏ إِبْلِیسُ‏ مِنْ‏ شَیْطَانِهِ أَنْ یَأْمُرَهُ بِالْکُفْرِ وَ یُشَکِّکَهُ فِی دِینِهِ حَتَّى تَخْرُجَ نَفْسُهُ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ ص حَتَّى یَمُوتَ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۱۲۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که فرمودند:

«هیچ‌کس نیست که مرگش فرا رسد، مگراین‌که ابلیس، یکی از شیاطینش را مأمور سازد که محتضر را به کفر دستور دهد و او را در دنینش به شک اندازد تا (در حال کفر) جان از بدنش جدا شود. اما اگر محتضر مؤمن باشد، نمی‌تواند بر او غلبه یابد.

پس هرگاه کسی از شما در حال احتضار بود، شهادت به این‌که «هیچ خدایی جز خدا نیست» و «محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرستاده‌ی اوست» را به او تلقین نمایید، تا (در حال ایمان) بمیرد.»

 

 

و فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى قَالَ:

«فَلَقِّنْهُ کَلِمَاتِ الْفَرَجِ وَ الشَّهَادَتَیْنِ وَ تُسَمِّی لَهُ الْإِقْرَارَ بِالْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى یَنْقَطِعَ عَنْهُ الْکَلَامُ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۱۲۴

 

و در روایتی دیگر از ایشان نقل شده‌است:

«کلمات فرج[1] و شهادتین[2] را به او تلقین کنید و امامان را یک‌به‌یک نام ببرید تا (به امامتشان) اقرار کند. (این کار را ادامه دهید) تا زمانی که حرف‌زدنش قطع شود.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] مقصود از کلمات فرج: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»

[2] مقصود از شهادتین: «أَشْهَدُ أَنْ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۲۳:۳۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ، قَالَ: کنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلَامُ) إِذْ دَخَلَ عَلَیهِ سَدِیرٌ الصَّیرَفِی، فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ، فَقَالَ لَهُ: «یا سَدِیرُ، مَا کثُرَ مَالُ رَجُلٍ قَطُّ إِلَّا عَظُمَتِ الْحُجَّةُ لِلَّهِ (تَعَالَی) عَلَیهِ، فَإِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ تَدْفَعُوهَا عَنْ أَنْفُسِکمْ فَافْعَلُوا.» فَقَالَ لَهُ: یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، بِمَا ذَا؟ قَالَ: «بِقَضَاءِ حَوَائِجِ إِخْوَانِکمْ مِنْ أَمْوَالِکمْ.»

 الأمالی(للطوسی)، ص۳۰۲

 

داود بن سِرحان گوید:

نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودیم که سَدیر صَیرفیّ[1] بر ایشان وارد شد، سلام کرد و نشست.

حضرت فرمودند:

«ای سدیر! هرگز مال کسی زیاد نگشته، مگراین‌که حجت خداوند بر او عظیم‌تر شده‌است.[2] پس اگر توانستید این حجت را از خود دور کنید، چنین کنید.»

سدیر گفت:

ای فرزند رسول خدا! با چه چیز؟

حضرت فرمودند:

«با برآوردن نیازهای برادرانتان، از اموالتان.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] سدیر از شیعیان اهل کوفه بوده و چنان‌چه از لقبش (صیرفی) پیداست، شغل او صرّافی بوده‌است. صاحبان این شغل، از ثروت‌مندان زمانه خود بوده‌اند.

[2] «اتمام حجت» به این معناست که طرف مقابل، هرکاری برای آگاه‌سازی و هدایت ما لازم بوده‌است را انجام داده و هیچ عذر و بهانه‌ای برای کوتاهی ما باقی نگذاشته‌است. این‌که حجت خداوند بر ما عظمت یابد نیز به این معناست که اتمام حجت او نسبت به ما سخت‌تر شود و راه بر ما بسته‌تر گردد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ:

«أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): أَ تَدْرِی یَا مُوسَى، لِمَ انْتَجَبْتُکَ مِنْ خَلْقِی، وَ اصْطَفَیْتُکَ لِکَلَامِی فَقَالَ: لَا، یَا رَبِّ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: أَنِّی اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ فَلَمْ أَجِدْ عَلَیْهَا أَشَدَّ تَوَاضُعاً لِی مِنْکَ، فَخَرَّ مُوسَى سَاجِداً وَ عَفَّرَ خَدَّیْهِ‏ فِی‏ التُّرَابِ‏ تَذَلُّلًا مِنْهُ لِرَبِّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: ارْفَعْ رَأْسَکَ یَا مُوسَى، وَ أَمِرَّ یَدَکَ مَوْضِعَ سُجُودِکَ، وَ امْسَحْ بِهَا وَجْهَکَ وَ مَا نَالَتْهُ مِنْ بَدَنِکَ، فَإِنَّهُ أَمَانٌ مِنْ کُلِّ سُقْمٍ وَ دَاءٍ وَ آفَةٍ وَ عَاهَةٍ.»

 الأمالی(للطوسی)، ص۱۶۵

 

از امام جعفر‌بن‌محمدصادق (علیهماالسلام) نقل شده‌است که فرمودند:

«خداوند به حضرت موسی‌بن‌عمران (علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) وحی فرمود:

«ای موسی! آیا می‌دانی برای‌چه تو را از میان مخلوقاتم برگزیدم و برای سخن گفتن (با خودم) انتخاب کردم؟»

حضرت موسی عرض کرد:

«پروردگارا! نه (نمی‌دانم).»

خداوند به او وحی فرمود:

«به‌راستی که من به زمین نظر افکندم و بر روی آن، کسی را متواضع‌تر از تو نسبت به خودم نیافتم.»

حضرت موسی به حالت سجده بر زمین افتاد و گونه‌هایش را از روی ذلت نسبت به پروردگارش، بر زمین مالید.

خداوند به او وحی فرمود:

«سرت را بالا بیاور و دستت را بر محل سجده‌ات بکش و با آن صورت و بدنت را مسح کن؛ که این کار موجب در امان بودن از هر بیماری و درد و آسیب و آفتی است.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِیِّ قَالَ: سَأَلَ الْفَهْفَکِیُّ أَبَا مُحَمَّدٍ ع‏:

ما بَالُ الْمَرْأَةِ الْمِسْکِینَةِ الضَّعِیفَةِ تَأْخُذُ سَهْماً وَاحِداً وَ یَأْخُذُ الرَّجُلُ سَهْمَیْنِ؟!

فقَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع:

«إِنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ عَلَیْهَا جِهَادٌ وَ لَا نَفَقَةٌ وَ لَا عَلَیْهَا مَعْقُلَةٌ إِنَّمَا ذَلِکَ عَلَى الرِّجَالِ.»

فقُلْتُ فِی نَفْسِی:

قدْ کَانَ قِیلَ لِی إِنَّ ابْنَ أَبِی الْعَوْجَاءِ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ فَأَجَابَهُ بِهَذَا الْجَوَابِ.

فأَقْبَلَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع عَلَیَّ فَقَالَ:

«نَعَمْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةُ مَسْأَلَةُ ابْنِ أَبِی الْعَوْجَاءِ وَ الْجَوَابُ مِنَّا وَاحِدٌ إِذَا کَانَ مَعْنَى الْمَسْأَلَةِ وَاحِداً جَرَى لآِخِرِنَا مَا جَرَى لِأَوَّلِنَا وَ أَوَّلُنَا وَ آخِرُنَا فِی الْعِلْمِ سَوَاءٌ وَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَضْلُهُمَا.»

 الکافی، ج‏۷، ص۸۵

 

اسحاق‌بن‌محمد نخعی گوید: فهفکی از ابومحمد (امام حسن عسکری علیهماالسلام) پرسید:

چطور می‌شود یک زن مسکین[1] و ضعیف، یک سهم (از ارث) ببرد ولی مرد، دو سهم؟!

امام حسن عسکری (علیه‌السلام) فرمودند:

«به‌راستی که زن، نه جهادی بر او واجب است، نه نفقه‌ای[2] به گردنش است و نه پرداخت دیه قتل خطایی[3]، بلکه این‌ها بر عهده مردان است.»

اسحاق‌بن‌محمد گوید:

با خود گفتم: شنیده‌ام ابن‌ابی‌العوجاء[4] نیز از امام صادق (علیه‌السلام) همین مسأله را پرسیده‌است و ایشان نیز همین پاسخ را داده‌اند.

(در این فکر بودم که) امام حسن عسکری (علیه‌السلام) رو به من کردند و فرمودند:

«بله، این، همان مسأله (شبهه‌ی) ابن‌ابی‌العوجاء است و جواب ما (اهل بیت) هم یکی است. هرگاه معنای مسائل یکی باشد، پاسخ آخرین فرد ما نیز، همان پاسخ اولینِ ماست.[5]

اولین و آخرین ما در علم برابریم، هرچند رسول خدا و امیر مؤمنان (صلوات‌الله‌علیهما) فضیلت خاص خود را دارند.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «مسکین» به کسی گفته می‌شود که از شدت فقر، بی‌چاره و درمانده شده‌باشد.

[2] «نفقه» مالی است که برای ادامه زندگی، صرف مخارج ضروری همسر، فرزندان، خویشاوندان و مانند آن‌ها می‌‏شود؛ اعم از خوراک، پوشاک، مسکن و غیره.

[3] توضیح مختصر آن‌که: اگر کسی مرتکب قتلی کاملاً غیرعمد شود، پرداخت دیه‌ی مقتول، به‌عهده‌ی عاقله‌ی قاتل (بستگان نسبی ذکور قاتل) است، بنابراین بستگان مؤنث قاتل (؛ همسر، دختر، مادر یا...) از پرداخت دیه معاف‌اند.

[4] از اندیشمندان ملحِدِ قرن دوم که در سرزمین‌های اسلامی به نشر عقائد کفرآمیز خود می‌پرداخته و چندین گفتگو نیز با امام صادق (علیه‌السلام) و شاگردانشان داشته‌است.

[5] در حدیثی دیگر از امام رضا (علیه‌السلام) نیز پاسخی با همین مضمون داده شده‌است:

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع کَتَبَ إِلَیْهِ فِی جَوَابِ مَسَائِلِه:

«...وَ عِلَّةُ إِعْطَاءِ النِّسَاءِ نِصْفَ‏ مَا یُعْطَى‏ الرِّجَالُ‏ مِنَ الْمِیرَاثِ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا تَزَوَّجَتْ أَخَذَتْ وَ الرَّجُلَ یُعْطِی فَلِذَلِکَ وُفِّرَ عَلَى الرِّجَالِ وَ عِلَّةٌ أُخْرَى فِی إِعْطَاءِ الذَّکَرِ مِثْلَیْ مَا یُعْطَى الْأُنْثَى لِأَنَّ الْأُنْثَى فِی عِیَالِ الذَّکَرِ إِنِ احْتَاجَتْ وَ عَلَیْهِ أَنْ یَعُولَهَا وَ عَلَیْهِ نَفَقَتُهَا وَ لَیْسَ عَلَى الْمَرْأَةِ أَنْ تَعُولَ الرَّجُلَ وَ لَا تُؤْخَذُ بِنَفَقَتِهِ إِنِ احْتَاجَ فَوَفَّرَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الرِّجَالِ لِذَلِکَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ‏»[النساء:۳۴].»

 عیون‌أخبارالرضا، ج‏۲، ص۹۸

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع یَقُولُ‏:

«إِنَّ الْخَضِرَ ع شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَیَاةِ فَهُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ حَتَّى یُنْفَخَ فِی الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَیَأْتِینَا فَیُسَلِّمُ فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَى‏ شَخْصَهُ‏ وَ إِنَّهُ‏ لَیَحْضُرُ حَیْثُ‏ مَا ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ فَیَقْضِی جَمِیعَ الْمَنَاسِکِ وَ یَقِفُ بِعَرَفَةَ فَیُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیُؤْنِسُ اللَّهُ بِهِ وَحْشَةَ قَائِمِنَا فِی غَیْبَتِهِ وَ یَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ.»

 کمال‌الدین‌وتمام‌النعمة، ج۲، ص۳۹۰

 

حسن‌بن‌علی‌بن‌فضّال گوید: از امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیهماالسلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«به‌راستی که خضر از آب حیات نوشید؛ ازاین‌رو، او زنده است و تا زمانی که در صور دمیده شود، نمی‌میرد.

او نزد ما (اهل بیت) می‌آید و سلام می‌کند. ما صدایش را می‌شنویم اما جسمش را نمی‌بینیم.

هرجا یادی از او شود، حاضر می‌شود؛ پس هریک از شما که او را یاد کند، (خضر) به او سلام می‌کند.

او هرسال در موسم حج حاضر می‌شود، همه مناسک را به‌جا می‌آورد، در عرفه وقوف می‌کند و برای دعای مؤمنین آمین می‌گوید.

به‌زودی خداوند به‌وسیله خضر، وحشتِ[1] قائمِ ما را به اُنس[2] تبدیل می‌کند و ایشان را از تنهایی در می‌آورد.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] وحشت: حالتی که در تنهایی به انسان دست می‌دهد، دل‌تنگی.

[2] انس: از تنهایی در آمدن، هم‌دم داشتن.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

این حدیث را حتماً شنیده‌اید که «دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر»، اما شنیدن آن از زبان حضرت سیدالشهداء در ساعاتی پیش از شهادت، طعم دیگری دارد. (علیه‌وعلی‌اولاده‌وعلی‌اصحابه‌الصلاة‌والسلام)

 

قالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع‏:

«لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَیْنِ‏ بْنِ‏ عَلِیِ‏ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع نَظَرَ إِلَیْهِ مَنْ کَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ کُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجَبَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَانَ الْحُسَیْنُ ع وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْکُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا یُبَالِی بِالْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَیْنُ ع صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَنَّاتِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ.»

 معانی‌الأخبار، ص۲۸۸

 

امام سجاد (علیه‌السلام)‌ فرمودند:

«آن‌هنگام که کار بر امام حسین (علیه‌السلام) دشوار گشت، کسانی که با حضرت بودند، به ایشان نگاه کردند و دیدند که ایشان برعکس آن‌هاست؛

زیرا آن‌ها هروقت کار برایشان دشوار می‌گشت، رنگشان می‌پرید، از شدت ترس می‌لرزیدند و قلبشان به طپش می‌افتاد،

اما امام حسین و بعضی یاران خاصشان (علیهم‌السلام)، رنگشان گل‌گون می‌گشت، اعضای بدنشان آرام می‌شد و جان‌هایشان آرامش می‌یافت.

 

پس بعضی از آن‌ها به بعضی‌دیگر گفتند:

ببینید که ایشان از مرگ هراسی ندارند!

 

آن‌گاه امام حسین (علیه‌السلام) فرمودند:

«صبوری کنید، ای بزرگ‌زادگان! که مرگ چیزی نیست جز پلی که شما را از سختی و نداری به باغ‌هایی وسیع و نعمت‌هایی جاوادانه عبور می‌دهد. حال، کدام‌یک از شما بدش می‌آید که از زندان به قصر منتقل شود؟! درحالی‌که مرگ برای دشمنانتان چیزی نیست جز پلی که آن‌ها را از قصر به زندان و عذاب منتقل می‌کند.

پدرم (امیر مؤمنان) از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل کرده‌است:

«به‌راستی که دنیا، زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ عبوردهنده‌ی آنان (مؤمنان) به بهشت‌هایشان است و عبوردهنده‌ی آنان (کافران)‌ به جهنم سوزانشان.»

نه این را به من دروغ گفته‌اند و نه من (به شما) دروغ می‌گویم.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ، أَیُّهُمَا أَفْضَلُ؟

قالَ: «الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۳

 

از معاویه‌بن‌عمار نقل شده‌است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

مردی است که سخنان شما را بسیار نقل می‌کند و آن را میان مردم منتشر می‌نماید و در دل‌های مردم و شیعیانتان مستحکم می‌کند و (در مقابل) شاید عابدی از میان شیعیانتان باشد که مانند او روایت نقل نمی‌کند. کدام‌یک از آن‌دو (از دیگری) برترند؟

حضرت فرمودند:

«کسی که سخنان ما (اهل‌بیت) را زیاد نقل می‌کند و با آن دل‌های شیعیانمان را استوار می‌سازد، از هزار عابد برتر است!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَلِیِّ بْنِ أَبِی زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ‏ عِیسَى‏ بْنُ‏ عَبْدِ اللَّهِ‏ الْقُمِّیُ‏ فَرَحَّبَ‏ بِهِ وَ قَرَّبَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ قَالَ:

«یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۷۸

 

ابوزید گوید نزد امام صادق (علیه‌السلام)‌ بودم که عیسی‌بن‌عبدالله‌قمی وارد شد.

حضرت به او خوش‌آمد گفتند و او را کنار خود نشاندند. سپس فرمودند:

«ای عیس‌بن‌عبدالله! از ما (اهل‌بیت) نیست و ارجی ندارد؛ کسی که در شهری صدهزارنفری یا بیشتر زندگی کند و در آن شهر کسی باشد که از او پرهیزگارتر باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

برخی از اهل‌سنت، شیعیان را به‌خاطر اعتقاد به تقیه، مورد طعن قرار می‌دهند و چنین تبلیغ می‌کنند که شیعیان اهل پنهان‌کاری‌اند و قابل اعتماد نیستند.

خوب است اهل‌سنت منصف به تاریخ مراجعه کنند و فشار سنگین خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس را بر اهل‌بیت (علیهم‌السلام)‌ و شیعیانشان ملاحظه نمایند تا متوجه شوند:

مذهب اصیلی که در اقلیت بوده و اعتقاد به آن ممنوع تلقی می‌شده، برای حفظ خود مجبور به تقیه و پنهان‌کاری بوده‌است؛

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«اتَّقُوا عَلَى دِینِکُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی النَّاسِ کَالنَّحْلِ‏ فِی‏ الطَّیْرِ لَوْ أَنَ‏ الطَّیْرَ تَعْلَمُ مَا فِی أَجْوَافِ النَّحْلِ مَا بَقِیَ مِنْهَا شَیْ‏ءٌ إِلَّا أَکَلَتْهُ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا مَا فِی أَجْوَافِکُمْ أَنَّکُمْ تُحِبُّونَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَأَکَلُوکُمْ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَنَحَلُوکُمْ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْکُمْ کَانَ عَلَى وَلَایَتِنَا.»

 الکافی، ج‏۲، ص۲۱۸

 

عبدالله‌بن‌ابی‌یعفور از امام صادق (علیه‌السلام)‌ نقل کرده‌است که فرمودند:

«نگران دینتان باشید و آن را با تقیه بپوشانید؛ زیرا کسی‌که تقیه ندارد، ایمان نیز ندارد.

به‌راستی شما در میان مردم، مانند زنبور عسل در میان پرندگان هستید. اگر پرندگان بدانند درون زنبور عسل چیست، همه‌شان را می‌خورند و هیچ‌یک را باقی نمی‌گذارند.

مردم نیز اگر بدانند درون شما چیست؛ این‌که ما اهل‌بیت را دوست دارید، شما را با زبان‌هایشان می‌خوردند و در پنهان و آشکار بدگویی‌تان را می‌کردند.

خداوند رحمت کند بنده‌ای از شما را که بر ولایت ما اهل‌بیت (پایدار) باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۱۰
ابوالفضل رهبر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

 

دوستان گرامی!

حقیقتش گاهی در مورد انتشار بعضی احادیث و بیان بعضی مطالب، دچار تردید می‌شوم. گاهی یک حدیث را مدتی در میان مطالب آماده‌ی انتشار قرنطینه می‌کنم، تا بالاخره یک‌دل شوم و کلید ارسالش را بزنم.

آن‌چه باعث می‌شود امروزوفرداکردن‌هایم را کنار بگذارم، این اعتقاد است که دستگاه انسان‌ساز دین، مانند یک ماشین، از قطعات ریز و درشتی تشکیل شده که فقدان هرکدامشان، دستگاه را دچار نقص می‌کند و دیر یا زود، آن را از کار می‌اندازد.

آموزه‌های دین، در موضوعات و سطوح مختلفی بیان شده‌اند و باید مانند قطعات پازل کنار یک‌دیگر قرار گیرند و هم‌دیگر را کامل کنند؛ از کلان‌ترین معارف اعتقادی گرفته تا خُردترین نکات اخلاقی و توصیه‌های رفتاری. نمی‌توان بخشی را گرفت و بخشی را رها کرد.

البته این اعتقاد را نیز دارم که در بیان این آموزه‌ها، باید کمال دقت را به خرج داد و هرحقیقتی را هرجا و نزد هرکس خرج نکرد و برای همه یک نسخه نپیچید.

اما از طرفی از محدودیت رسانه‌های موجود در این زمینه آگاهم و از طرفی این ترس را دارم که مبادا بعضی قطعات این دستگاه، با مصلحت‌اندیشی‌هایی کنار گذاشته‌شوند، فراموش گردند و درنهایت از این ناحیه آسیب ببینیم و زمین‌گیر شویم.

امید است خداوند به نیت‌هایمان نظر کند، از کوتاهی‌هایمان درگذرد و نقص عملمان را با لطفش جبران نماید...

 

بعداًنوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

البته بعضی احادیث را هم اصلاً منتشر نمی‌کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

انسان هرچه بزرگ‌تر می‌شود، اشتباهاتش بزرگ‌تر و خطرناک‌تر می‌شوند.

کمی پیش‌تر، مطلبی با عنوان «شیعیانی که در قتل اهل‌بیت دست داشتند» منتشر شد. در آن مطلب، این حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شد: «کسی که سخن ما (اهل‌بیت) را افشاء کند، ما را به‌اشتباه نکشته‌است، بلکه به‌عمد کشته‌است!»

خیلی پیش‌تر نیز در مطلبی با عنوان «وقتی امام از مناظره شاگرد جوانش کیف می‌کند» به تبحّر فوق‌العاده «هشام بن حکم» در فن مناظره و نیز علاقه امام صادق (علیه‌السلام) به وی اشاره شد.

 

هشام بن حکم،‌ از کودکی جویای حقیقت بود و در فن مناظره در شهر خود رقیبی نداشت. در نوجوانی از عمویش (که با امام صادق علیه‌السلام در ارتباط بود) می‌خواهد که او را نزد امام ببرد تا با ایشان مناظره کند! هشام، پس از چند برخورد دقیق و حساب‌شده امام، شیعه می‌شود و ازآن‌پس، مهارت خدادادی‌اش در فن مناظره را در جهت دفاع از اهل‌بیت و نشر اعتقادات صحیح به‌کار می‌گیرد.

با وجود احادیث مدح‌کننده‌ای که از امامان شیعه در مورد هشام بن حکم صادر شده‌است، جلالت قدر او، در میان علمای شیعه، ثابت‌شده است.

 

اما این «عالم بزرگ»، یک «اشتباه بزرگ» انجام داده‌است؛

او در شرایطی که باید طبق دستور امام کاظم (علیه‌السلام)، علی‌رغم تحریک بدخواهان و خواسته نفسش، دندان روی جگر می‌گذاشت و از دفاع از اهل‌بیت خودداری می‌کرد و وارد بحث و مناظره نمی‌شد، نتوانست خود را کنترل کند و آن‌قدر بی‌احتیاطی کرد که مقدمه شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) را فراهم آورد و خود نیز آواره گشت.

هرچند هشام‌بن‌حکم، به‌خاطر نیت خیری که داشت، به تصریح روایات، عاقبت‌به‌خیر شد و مورد رحمت قرار گرفت، اما ماجرای این اشتباه او، خواندنی و عبرت‌آموز است:

 

... عَنْ أَبِی یَحْیَى وَ هُوَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ زِیَادٍ الْوَاسِطِیُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یُؤَدِّی إِلَى هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ رِسَالَةَ أَبِی الْحَسَنِ (ع) قَالَ لَا تَتَکَلَّمْ فَإِنَّهُ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ آمُرَکَ أَنْ لَا تَتَکَلَّمَ، قَالَ: فَمَا بَالُ هِشَامٍ یَتَکَلَّمُ وَ أَنَا لَا أَتَکَلَّمُ، قَالَ: أَمَرَنِی أَنْ آمُرَکَ أَنْ لَا تَتَکَلَّمَ وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَیْکَ. قَالَ أَبُو یَحْیَى: أَمْسَکَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ عَنِ الْکَلَامِ شَهْراً لَمْ‏ یَتَکَلَّمْ‏ ثُمَ‏ تَکَلَّمَ‏، فَأَتَاهُ‏ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ لَهُ: سُبْحَانَ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ تَکَلَّمْتَ وَ قَدْ نُهِیتَ عَنِ الْکَلَامِ! قَالَ مِثْلِی لَا یُنْهَى عَنِ الْکَلَامِ، قَالَ أَبُو یَحْیَى: فَلَمَّا کَانَ مِنْ قَابِلٍ، أَتَاهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ لَهُ: یَا هِشَامُ قَالَ لَکَ أَ یَسُرُّکَ أَنْ تَشْرَکَ فِی دَمِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ قَالَ لَا، قَالَ وَ کَیْفَ تَشْرَکُ فِی دَمِی فَإِنْ سَکَتَ وَ إِلَّا فَهُوَ الذَّبْحُ فَمَا سَکَتَ حَتَّى کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ).

 رجال‌‌الکشی، ص۲۷۰

 

ابویحیی (اسماعیل‌بن‌زیاد) گوید: از عبدالرحمان‌بن‌حجّاج شنیدم که نامه‌ی امام کاظم (علیه‌السلام) را به هشام‌بن‌حکم تحویل داد و به او گفت: «مناظره نکن؛ که امام به من دستور داده‌است به تو دستور دهم مناظره نکنی!»

هشام هم‌چنان مناظره می‌کرد ولی من مناظره نمی‌کردم.

عبدالرحمان (مجدداً برای یادآوری) به هشام گفت: «حضرت به من دستور داده‌است به تو دستور دهم مناظره نکنی! من پیام‌آور ایشان به سوی تو هستم.»

ابویحیی گوید: هشام یک ماه از مناظره خودداری کرد، سپس شروع به مناظره نمود.

پس عبدالرحمان‌بن‌حجاج نزد هشام رفت و به او گفت: «سبحان الله! ای ابامحمد! باز که مناظره کردی، درحالی‌که من تو را از مناظره باز داشته‌بودم!»

هشام گفت: «کسی مثل من را، نمی‌توان از مناظره باز داشت!»

ابویحیی گوید: سال بعد، عبدالرحمان‌بن‌حجاج (که احتمالاً به حج رفته‌بود و خدمت امام رسیده‌بود و دستورات جدید را دریافت کرده‌بود و به عراق بازگشته‌بود) به هشام گفت:

حضرت فرمودند به تو بگویم:‌ «ای هشام! آیا خوش‌حال می‌شوی که در ریختن خون مسلمانی شریک شوی؟»

هشام گفت: نه.

فرمودند: «پس چه‌طور می‌خواهی در ریختن خون من شریک شوی؟! اگر سکوت کردی، که هیچ، وگرنه، این کار تو (مناظره و بحث علمی با مخالفان)، ذبحِ من است.»

ابویحیی گوید: هشام سکوت نکرد، تا این‌که آن اتفاقات برای امام رخ داد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۱
ابوالفضل رهبر