دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۴۶ مطلب با موضوع «اعتقادی» ثبت شده است

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع یَقُولُ‏:

«إِنَّ الْخَضِرَ ع شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَیَاةِ فَهُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ حَتَّى یُنْفَخَ فِی الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَیَأْتِینَا فَیُسَلِّمُ فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَى‏ شَخْصَهُ‏ وَ إِنَّهُ‏ لَیَحْضُرُ حَیْثُ‏ مَا ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ فَیَقْضِی جَمِیعَ الْمَنَاسِکِ وَ یَقِفُ بِعَرَفَةَ فَیُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیُؤْنِسُ اللَّهُ بِهِ وَحْشَةَ قَائِمِنَا فِی غَیْبَتِهِ وَ یَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ.»

 کمال‌الدین‌وتمام‌النعمة، ج۲، ص۳۹۰

 

حسن‌بن‌علی‌بن‌فضّال گوید: از امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیهماالسلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«به‌راستی که خضر از آب حیات نوشید؛ ازاین‌رو، او زنده است و تا زمانی که در صور دمیده شود، نمی‌میرد.

او نزد ما (اهل بیت) می‌آید و سلام می‌کند. ما صدایش را می‌شنویم اما جسمش را نمی‌بینیم.

هرجا یادی از او شود، حاضر می‌شود؛ پس هریک از شما که او را یاد کند، (خضر) به او سلام می‌کند.

او هرسال در موسم حج حاضر می‌شود، همه مناسک را به‌جا می‌آورد، در عرفه وقوف می‌کند و برای دعای مؤمنین آمین می‌گوید.

به‌زودی خداوند به‌وسیله خضر، وحشتِ[1] قائمِ ما را به اُنس[2] تبدیل می‌کند و ایشان را از تنهایی در می‌آورد.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] وحشت: حالتی که در تنهایی به انسان دست می‌دهد، دل‌تنگی.

[2] انس: از تنهایی در آمدن، هم‌دم داشتن.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

این حدیث را حتماً شنیده‌اید که «دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر»، اما شنیدن آن از زبان حضرت سیدالشهداء در ساعاتی پیش از شهادت، طعم دیگری دارد. (علیه‌وعلی‌اولاده‌وعلی‌اصحابه‌الصلاة‌والسلام)

 

قالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع‏:

«لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَیْنِ‏ بْنِ‏ عَلِیِ‏ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع نَظَرَ إِلَیْهِ مَنْ کَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ کُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجَبَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَانَ الْحُسَیْنُ ع وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْکُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا یُبَالِی بِالْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَیْنُ ع صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَنَّاتِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ.»

 معانی‌الأخبار، ص۲۸۸

 

امام سجاد (علیه‌السلام)‌ فرمودند:

«آن‌هنگام که کار بر امام حسین (علیه‌السلام) دشوار گشت، کسانی که با حضرت بودند، به ایشان نگاه کردند و دیدند که ایشان برعکس آن‌هاست؛

زیرا آن‌ها هروقت کار برایشان دشوار می‌گشت، رنگشان می‌پرید، از شدت ترس می‌لرزیدند و قلبشان به طپش می‌افتاد،

اما امام حسین و بعضی یاران خاصشان (علیهم‌السلام)، رنگشان گل‌گون می‌گشت، اعضای بدنشان آرام می‌شد و جان‌هایشان آرامش می‌یافت.

 

پس بعضی از آن‌ها به بعضی‌دیگر گفتند:

ببینید که ایشان از مرگ هراسی ندارند!

 

آن‌گاه امام حسین (علیه‌السلام) فرمودند:

«صبوری کنید، ای بزرگ‌زادگان! که مرگ چیزی نیست جز پلی که شما را از سختی و نداری به باغ‌هایی وسیع و نعمت‌هایی جاوادانه عبور می‌دهد. حال، کدام‌یک از شما بدش می‌آید که از زندان به قصر منتقل شود؟! درحالی‌که مرگ برای دشمنانتان چیزی نیست جز پلی که آن‌ها را از قصر به زندان و عذاب منتقل می‌کند.

پدرم (امیر مؤمنان) از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل کرده‌است:

«به‌راستی که دنیا، زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ عبوردهنده‌ی آنان (مؤمنان) به بهشت‌هایشان است و عبوردهنده‌ی آنان (کافران)‌ به جهنم سوزانشان.»

نه این را به من دروغ گفته‌اند و نه من (به شما) دروغ می‌گویم.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ، أَیُّهُمَا أَفْضَلُ؟

قالَ: «الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۳

 

از معاویه‌بن‌عمار نقل شده‌است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

مردی است که سخنان شما را بسیار نقل می‌کند و آن را میان مردم منتشر می‌نماید و در دل‌های مردم و شیعیانتان مستحکم می‌کند و (در مقابل) شاید عابدی از میان شیعیانتان باشد که مانند او روایت نقل نمی‌کند. کدام‌یک از آن‌دو (از دیگری) برترند؟

حضرت فرمودند:

«کسی که سخنان ما (اهل‌بیت) را زیاد نقل می‌کند و با آن دل‌های شیعیانمان را استوار می‌سازد، از هزار عابد برتر است!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَلِیِّ بْنِ أَبِی زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ‏ عِیسَى‏ بْنُ‏ عَبْدِ اللَّهِ‏ الْقُمِّیُ‏ فَرَحَّبَ‏ بِهِ وَ قَرَّبَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ قَالَ:

«یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۷۸

 

ابوزید گوید نزد امام صادق (علیه‌السلام)‌ بودم که عیسی‌بن‌عبدالله‌قمی وارد شد.

حضرت به او خوش‌آمد گفتند و او را کنار خود نشاندند. سپس فرمودند:

«ای عیس‌بن‌عبدالله! از ما (اهل‌بیت) نیست و ارجی ندارد؛ کسی که در شهری صدهزارنفری یا بیشتر زندگی کند و در آن شهر کسی باشد که از او پرهیزگارتر باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

برخی از اهل‌سنت، شیعیان را به‌خاطر اعتقاد به تقیه، مورد طعن قرار می‌دهند و چنین تبلیغ می‌کنند که شیعیان اهل پنهان‌کاری‌اند و قابل اعتماد نیستند.

خوب است اهل‌سنت منصف به تاریخ مراجعه کنند و فشار سنگین خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس را بر اهل‌بیت (علیهم‌السلام)‌ و شیعیانشان ملاحظه نمایند تا متوجه شوند:

مذهب اصیلی که در اقلیت بوده و اعتقاد به آن ممنوع تلقی می‌شده، برای حفظ خود مجبور به تقیه و پنهان‌کاری بوده‌است؛

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«اتَّقُوا عَلَى دِینِکُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی النَّاسِ کَالنَّحْلِ‏ فِی‏ الطَّیْرِ لَوْ أَنَ‏ الطَّیْرَ تَعْلَمُ مَا فِی أَجْوَافِ النَّحْلِ مَا بَقِیَ مِنْهَا شَیْ‏ءٌ إِلَّا أَکَلَتْهُ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا مَا فِی أَجْوَافِکُمْ أَنَّکُمْ تُحِبُّونَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَأَکَلُوکُمْ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَنَحَلُوکُمْ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْکُمْ کَانَ عَلَى وَلَایَتِنَا.»

 الکافی، ج‏۲، ص۲۱۸

 

عبدالله‌بن‌ابی‌یعفور از امام صادق (علیه‌السلام)‌ نقل کرده‌است که فرمودند:

«نگران دینتان باشید و آن را با تقیه بپوشانید؛ زیرا کسی‌که تقیه ندارد، ایمان نیز ندارد.

به‌راستی شما در میان مردم، مانند زنبور عسل در میان پرندگان هستید. اگر پرندگان بدانند درون زنبور عسل چیست، همه‌شان را می‌خورند و هیچ‌یک را باقی نمی‌گذارند.

مردم نیز اگر بدانند درون شما چیست؛ این‌که ما اهل‌بیت را دوست دارید، شما را با زبان‌هایشان می‌خوردند و در پنهان و آشکار بدگویی‌تان را می‌کردند.

خداوند رحمت کند بنده‌ای از شما را که بر ولایت ما اهل‌بیت (پایدار) باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۱۰
ابوالفضل رهبر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

 

دوستان گرامی!

حقیقتش گاهی در مورد انتشار بعضی احادیث و بیان بعضی مطالب، دچار تردید می‌شوم. گاهی یک حدیث را مدتی در میان مطالب آماده‌ی انتشار قرنطینه می‌کنم، تا بالاخره یک‌دل شوم و کلید ارسالش را بزنم.

آن‌چه باعث می‌شود امروزوفرداکردن‌هایم را کنار بگذارم، این اعتقاد است که دستگاه انسان‌ساز دین، مانند یک ماشین، از قطعات ریز و درشتی تشکیل شده که فقدان هرکدامشان، دستگاه را دچار نقص می‌کند و دیر یا زود، آن را از کار می‌اندازد.

آموزه‌های دین، در موضوعات و سطوح مختلفی بیان شده‌اند و باید مانند قطعات پازل کنار یک‌دیگر قرار گیرند و هم‌دیگر را کامل کنند؛ از کلان‌ترین معارف اعتقادی گرفته تا خُردترین نکات اخلاقی و توصیه‌های رفتاری. نمی‌توان بخشی را گرفت و بخشی را رها کرد.

البته این اعتقاد را نیز دارم که در بیان این آموزه‌ها، باید کمال دقت را به خرج داد و هرحقیقتی را هرجا و نزد هرکس خرج نکرد و برای همه یک نسخه نپیچید.

اما از طرفی از محدودیت رسانه‌های موجود در این زمینه آگاهم و از طرفی این ترس را دارم که مبادا بعضی قطعات این دستگاه، با مصلحت‌اندیشی‌هایی کنار گذاشته‌شوند، فراموش گردند و درنهایت از این ناحیه آسیب ببینیم و زمین‌گیر شویم.

امید است خداوند به نیت‌هایمان نظر کند، از کوتاهی‌هایمان درگذرد و نقص عملمان را با لطفش جبران نماید...

 

بعداًنوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

البته بعضی احادیث را هم اصلاً منتشر نمی‌کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

انسان هرچه بزرگ‌تر می‌شود، اشتباهاتش بزرگ‌تر و خطرناک‌تر می‌شوند.

کمی پیش‌تر، مطلبی با عنوان «شیعیانی که در قتل اهل‌بیت دست داشتند» منتشر شد. در آن مطلب، این حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شد: «کسی که سخن ما (اهل‌بیت) را افشاء کند، ما را به‌اشتباه نکشته‌است، بلکه به‌عمد کشته‌است!»

خیلی پیش‌تر نیز در مطلبی با عنوان «وقتی امام از مناظره شاگرد جوانش کیف می‌کند» به تبحّر فوق‌العاده «هشام بن حکم» در فن مناظره و نیز علاقه امام صادق (علیه‌السلام) به وی اشاره شد.

 

هشام بن حکم،‌ از کودکی جویای حقیقت بود و در فن مناظره در شهر خود رقیبی نداشت. در نوجوانی از عمویش (که با امام صادق علیه‌السلام در ارتباط بود) می‌خواهد که او را نزد امام ببرد تا با ایشان مناظره کند! هشام، پس از چند برخورد دقیق و حساب‌شده امام، شیعه می‌شود و ازآن‌پس، مهارت خدادادی‌اش در فن مناظره را در جهت دفاع از اهل‌بیت و نشر اعتقادات صحیح به‌کار می‌گیرد.

با وجود احادیث مدح‌کننده‌ای که از امامان شیعه در مورد هشام بن حکم صادر شده‌است، جلالت قدر او، در میان علمای شیعه، ثابت‌شده است.

 

اما این «عالم بزرگ»، یک «اشتباه بزرگ» انجام داده‌است؛

او در شرایطی که باید طبق دستور امام کاظم (علیه‌السلام)، علی‌رغم تحریک بدخواهان و خواسته نفسش، دندان روی جگر می‌گذاشت و از دفاع از اهل‌بیت خودداری می‌کرد و وارد بحث و مناظره نمی‌شد، نتوانست خود را کنترل کند و آن‌قدر بی‌احتیاطی کرد که مقدمه شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) را فراهم آورد و خود نیز آواره گشت.

هرچند هشام‌بن‌حکم، به‌خاطر نیت خیری که داشت، به تصریح روایات، عاقبت‌به‌خیر شد و مورد رحمت قرار گرفت، اما ماجرای این اشتباه او، خواندنی و عبرت‌آموز است:

 

... عَنْ أَبِی یَحْیَى وَ هُوَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ زِیَادٍ الْوَاسِطِیُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یُؤَدِّی إِلَى هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ رِسَالَةَ أَبِی الْحَسَنِ (ع) قَالَ لَا تَتَکَلَّمْ فَإِنَّهُ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ آمُرَکَ أَنْ لَا تَتَکَلَّمَ، قَالَ: فَمَا بَالُ هِشَامٍ یَتَکَلَّمُ وَ أَنَا لَا أَتَکَلَّمُ، قَالَ: أَمَرَنِی أَنْ آمُرَکَ أَنْ لَا تَتَکَلَّمَ وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَیْکَ. قَالَ أَبُو یَحْیَى: أَمْسَکَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ عَنِ الْکَلَامِ شَهْراً لَمْ‏ یَتَکَلَّمْ‏ ثُمَ‏ تَکَلَّمَ‏، فَأَتَاهُ‏ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ لَهُ: سُبْحَانَ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ تَکَلَّمْتَ وَ قَدْ نُهِیتَ عَنِ الْکَلَامِ! قَالَ مِثْلِی لَا یُنْهَى عَنِ الْکَلَامِ، قَالَ أَبُو یَحْیَى: فَلَمَّا کَانَ مِنْ قَابِلٍ، أَتَاهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ لَهُ: یَا هِشَامُ قَالَ لَکَ أَ یَسُرُّکَ أَنْ تَشْرَکَ فِی دَمِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ قَالَ لَا، قَالَ وَ کَیْفَ تَشْرَکُ فِی دَمِی فَإِنْ سَکَتَ وَ إِلَّا فَهُوَ الذَّبْحُ فَمَا سَکَتَ حَتَّى کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ).

 رجال‌‌الکشی، ص۲۷۰

 

ابویحیی (اسماعیل‌بن‌زیاد) گوید: از عبدالرحمان‌بن‌حجّاج شنیدم که نامه‌ی امام کاظم (علیه‌السلام) را به هشام‌بن‌حکم تحویل داد و به او گفت: «مناظره نکن؛ که امام به من دستور داده‌است به تو دستور دهم مناظره نکنی!»

هشام هم‌چنان مناظره می‌کرد ولی من مناظره نمی‌کردم.

عبدالرحمان (مجدداً برای یادآوری) به هشام گفت: «حضرت به من دستور داده‌است به تو دستور دهم مناظره نکنی! من پیام‌آور ایشان به سوی تو هستم.»

ابویحیی گوید: هشام یک ماه از مناظره خودداری کرد، سپس شروع به مناظره نمود.

پس عبدالرحمان‌بن‌حجاج نزد هشام رفت و به او گفت: «سبحان الله! ای ابامحمد! باز که مناظره کردی، درحالی‌که من تو را از مناظره باز داشته‌بودم!»

هشام گفت: «کسی مثل من را، نمی‌توان از مناظره باز داشت!»

ابویحیی گوید: سال بعد، عبدالرحمان‌بن‌حجاج (که احتمالاً به حج رفته‌بود و خدمت امام رسیده‌بود و دستورات جدید را دریافت کرده‌بود و به عراق بازگشته‌بود) به هشام گفت:

حضرت فرمودند به تو بگویم:‌ «ای هشام! آیا خوش‌حال می‌شوی که در ریختن خون مسلمانی شریک شوی؟»

هشام گفت: نه.

فرمودند: «پس چه‌طور می‌خواهی در ریختن خون من شریک شوی؟! اگر سکوت کردی، که هیچ، وگرنه، این کار تو (مناظره و بحث علمی با مخالفان)، ذبحِ من است.»

ابویحیی گوید: هشام سکوت نکرد، تا این‌که آن اتفاقات برای امام رخ داد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

امیر مؤمنان (علیه‌السلام) فرمودند:

«یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ‏.»

 نهج‌البلاغة، ص۴۷۲، الحکمة۲۵

 

«ای فرزند آدم! هرگاه دیدی پروردگارت نعمت‌هایش را پی‌درپی بر تو نازل می‌کند، درحالی‌که تو نافرمانی‌اش می‌کنی، از این وضعیت سخت بترس.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این هشدار حضرت امیر، اشاره به قانون «استدراج» دارد که در قرآن (آل‌عمران:۱۷۸، قلم:۴۵، أعراف:۱۸۲ و أنعام:۴۴) و بسیاری احادیث به آن اشاره شده‌است؛

وقتی کسی علی‌رغم این‌که حق را می‌شناسد و حجت بر او تمام شده، اما خود را به آن‌راه می‌زند، انکار می‌نماید و سرکشی می‌کند، خداوند نعمت‌هایش را یکی‌پس‌ازدیگری بر او نازل می‌کند تا به آن‌ها مشغول گردد، از توبه و بازگشت به سوی خداوند غافل شود، پله‌پله نزول کند و به عذابی شدید گرفتار آید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در اواخر سال هشتم هجری از همسرشان «ماریه قبطیه» (که از طرف حاکم قبط[1] به ایشان اهداء شده بود) صاحب فرزندی به نام ابراهیم شدند. در این هنگام، یکی دیگر از همسرانشان، ماریه را به کاری زشت متهم کرد.[2] در تفسیر علی‌بن‌ابراهیم‌قمی، ماجرا از زبان امام صادق (علیه‌السلام) چنین نقل شده است:

 

...و قوله: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ» [فإنها نزلت فی ماریة القبطیة أم إبراهیم ع] «وَ کَانَ‏ سَبَبُ‏ ذَلِکَ‏ أَنَ‏ عَائِشَةَ قَالَتْ‏ لِرَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَیْسَ هُوَ مِنْکَ وَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ جَرِیحٍ الْقِبْطِیِّ فَإِنَّهُ یَدْخُلُ إِلَیْهَا فِی کُلِّ یَوْمٍ، فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع: خُذِ السَّیْفَ وَ أْتِنِی بِرَأْسِ جَرِیحٍ فَأَخَذَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع السَّیْفَ ثُمَّ قَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ إِذَا بَعَثْتَنِی فِی أَمْرٍ أَکُونُ فِیهِ کَالسَّفُّودِ الْمُحْمَاةِ فِی الْوَبَرِ فَکَیْفَ تَأْمُرُنِی أَثْبُتُ فِیهِ أَوْ أَمْضِی عَلَى ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: بَلْ تَثَبَّتْ، فَجَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ فَتَسَلَّقَ عَلَیْهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ جَرِیحٌ هَرَبَ مِنْهُ وَ صَعِدَ النَّخْلَةَ فَدَنَا مِنْهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ قَالَ لَهُ انْزِلْ، فَقَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ! اتَّقِ اللَّهَ مَا هَاهُنَا أُنَاسٌ، إِنِّی مَجْبُوبٌ ثُمَّ کَشَفَ عَنْ عَوْرَتِهِ، فَإِذَا هُوَ مَجْبُوبٌ، فَأَتَى بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَا شَأْنُکَ یَا جَرِیحُ! فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْقِبْطَ یَجُبُّونَ حَشَمَهُمْ وَ مَنْ یَدْخُلُ إِلَى أَهْلِیهِمْ وَ الْقِبْطِیُّونَ لَا یَأْنَسُونَ إِلَّا بِالْقِبْطِیِّینَ فَبَعَثَنِی أَبُوهَا لِأَدْخُلَ إِلَیْهَا وَ أَخْدُمَهَا وَ أُونِسَهَا- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ» الْآیَة.»

 تفسیر القمی، ج‏۲، ص۳۱۸

 

عایشه به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: ابراهیم فرزند تو نیست، بلکه فرزند جریح قبطی است. او هرروز نزد ماریه می‌رود.

رسول خدا خشمگین شدند و به امیر مؤمنان (علیهماالسلام) فرمودند: «این شمشیر را بگیر و سر جریح را برایم بیاور.»

امیر مؤمنان شمشیر را گرفتند و فرمودند: «پدر و مادرم به فدایتان، ای رسول خدا. شما اگر مرا دنبال کاری بفرستید، سخت و سریع عمل می‌کنم. دستورتان چه‌گونه است؛ آیا (تحقیق کنم و) وقتی برایم ثابت شد، اقدام کنم یا (بدون تحقیق) کار را به سرانجام رسانم؟»

رسول خدا فرمودند: (تحقیق کن تا) برایت ثابت شود.

امیر مؤمنان به مکان سرسبزی که مادر ابراهیم (ماریه) آن‌جا بود، رفتند و خود را از دیوار بالا کشیدند.

وقتی جریح ایشان را دید، (از ترس) پا به فرار گذاشت و از درخت نخلی بالا رفت.

امیر مؤمنان نزدیک او رفتند و به او گفتند: «پایین بیا.»

جریح به حضرت عرض کرد: ای علی، از خدا بترس، این‌جا کسی نیست، من اخته‌ام. سپس عورتش را آشکار نمود و مشخص شد که او اخته است.

امیر مؤمنان او را نزد رسول خدا بردند.

رسول خدا به او فرمودند: «وضعیتت چطور است، ای جریح؟»

جریح عرض کرد: ای رسول خدا، قبطی‌ها خدمت‌کارانشان و کسانی که در میان خانواده‌شان رفت‌وآمد دارند را اخته می‌کنند. قبطی‌ها فقط با قبطی‌ها انس می‌گیرند. به‌همین‌خاطر، پدر ماریه مرا فرستاد تا نزد او روم، به او خدمت کنم و با او انس گیرم.

در این هنگام، این آیه نازل شد: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر فاسقی به شما خبری داد، تحقیق کنید تا گروهی را ناآگاهانه متهم نسازید و به خاطر کارتان پشیمان گردید.»[3]»

 

سؤال این است که چرا رسول خدا با آن‌که از بی‌پایه بودن این تهمت آگاه بودند، خشمگین شدند و دستور قتل متهم را صادر نمودند؟! این سؤال برای عبدالله‌بن‌بکیر، یکی از یاران امام صادق (علیه‌السلام) نیز پیش آمده‌است؛

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَ بِقَتْلِ الْقِبْطِیِّ وَ قَدْ عَلِمَ‏ أَنَّهَا قَدْ کَذَبَتْ‏ عَلَیْهِ‏، أَوْ لَمْ یَعْلَمْ وَ إِنَّمَا دَفَعَ اللَّهُ عَنِ الْقِبْطِیِّ الْقَتْلَ بِتَثَبُّتِ عَلِیٍّ ع فَقَالَ: «بَلَى قَدْ کَانَ وَ اللَّهِ أَعْلَمَ وَ لَوْ کَانَتْ عَزِیمَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْقَتْلُ مَا رَجَعَ عَلِیٌّ ع حَتَّى یَقْتُلَهُ، وَ لَکِنْ إِنَّمَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِتَرْجِعَ عَنْ ذَنْبِهَا، فَمَا رَجَعَتْ وَ لَا اشْتَدَّ عَلَیْهَا قَتْلُ رَجُلٍ مُسْلِمٍ بِکَذِبِهَا.»

 تفسیر القمی، ج‏۲، ص۳۱۹

 

عبدالله‌بن‌بکیر گوید به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: فدایتان شوم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دستور به قتل آن مرد قبطی دادند، با آن‌که حتماً می‌دانستند عایشه به او دروغ بسته است! یا ایشان نمی‌دانستند و خداوند با تحقیقی که امام علی (علیه‌السلام) کردند، از کشته شدنِ مرد قبطی جلوگیری کرد؟

حضرت فرمودند:

«به خدا قسم، ایشان می‌دانستند و اگر دستور قاطع به قتل او می‌دادند، امام علی قبل از کشتن او بازنمی‌گشتند.

اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این کار را کردند تا عایشه (بترسد و) از گناهش منصرف شود، اما برای او سخت نبود که یک مرد مسلمان با دروغ او کشته شود!»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] یکی از اقوام اصیل مصر که مسیحی بوده‌اند.

[2] خداوند در آیات ۱۱ الی ۲۰ سوره نور (که به آیات «اِفک» مشهور است)، به ماجرای این تهمت ناروا اشاره فرموده است.

[3] سوره حجرات، آیه۶.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ شِیعَتَکَ تَقُولُ إِنَّ الْإِیمَانَ مُسْتَقَرُّ وَ مُسْتَوْدَعٌ‏ فَعَلِّمْنِی شَیْئاً إِذَا أَنَا قُلْتُهُ اسْتَکْمَلْتُ الْإِیمَانَ.

قالَ: «قُلْ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاةٍ فَرِیضَةٍ «رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ بِالْکَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اللَّهُمَ‏ إِنِّی‏ رَضِیتُ‏ بِهِمْ‏ أَئِمَّةً فَارْضَنِی لَهُمْ‏ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.»»
 تهذیب الأحکام، ج‏2، ص109

 

محمدبن‌سلیمان‌دیلمی گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

فدایتان شوم، شیعیانتان می‌گویند ایمان (دو گونه است؛) مستقر (پایدار) و مستودع (ناپایدار). چیزی به من بیاموزید که با گفتنش، ایمانم را کامل کنم.

حضرت فرمودند:
«بعد از هر نماز واجبی بگو:

«رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً
از خداوند، به‌عنوان پروردگار، خشنودم

و بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً
و از حضرت محمد (ص)، به‌عنوان پیامبر، خشنودم)

و بِالْإِسْلَامِ دِیناً
و از اسلام، به‌عنوان دین، خشنودم)

و بِالْقُرْآنِ کِتَاباً
و از قرآن، به‌عنوان کتاب (آسمانی)، خشنودم)

و بِالْکَعْبَةِ قِبْلَةً
و از کعبه، به‌عنوان قبله، خشنودم)

و بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ إِمَاماً
و از حضرت علی (ع)، به‌عنوان ولی و امام، خشنودم)

و بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ
و از امام حسن و امام حسین و (دیگر) امامان (درود خداوند بر آنان باد))

اللَّهُمَ‏ إِنِّی‏ رَضِیتُ‏ بِهِمْ‏ أَئِمَّةً
خداوندا، به‌راستی که من از آنان، به‌عنوان امام، خشنودم

فارْضَنِی لَهُمْ‏
پس تو نیز به‌خاطر آنان از من خشنود باش

إنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.
به‌حق که تو بر هرچیزی توانایی».»

 

پایداری ایمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۰:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

امیر مؤمنان (علیه‌السلام) فرمودند:

«لَوْ ضَرَبْتُ خَیشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیفِی هَذَا عَلَی أَنْ یبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی وَ ذَلِک أَنَّهُ قُضِی فَانْقَضَی عَلَی لِسَانِ النَّبِی الْأُمِّی ص أَنَّهُ قَالَ: «یا عَلِی لَا یبْغِضُک مُؤْمِنٌ وَ لَا یحِبُّک مُنَافِق.»»

 نهج البلاغة، ص۴۷۷، الحکمة۴۵

 

«اگر با همین شمشیرم، بینی مؤمن را از بیخ بزنم تا با من دشمنی کند، دشمنی نخواهد کرد!

و اگر همه دنیا را به پای منافق بریزم تا مرا دوست بدارد، مرا دوست نخواهد داشت!

و این، از آن روست که قضای الهی چنین رقم خورده و بر زبان پیامبر امّی (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) جاری شده‌است که فرمودند:

«ای علی، مؤمن با تو دشمنی نمی‌کند و منافق تو را دوست نمی‌دارد.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا یَکُونُ بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ؟ فَقَالَ: «مَنْ تَحَاکَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ فَحَکَمَ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ.» قُلْتُ: کَیْفَ یَصْنَعَانِ؟ قَالَ: «انْظُرُوا إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللَّهِ قَدِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّهِ.»
 الکافی، ج‏۷، ص۴۱۲

 

عمربن‌حنظله گوید از امام صادق (علیه‌السلام) درباره دو نفر از اصحابشان که بر سر بدهی یا ارثیه اختلاف داشتند و شکایتشان را نزد سلطان وقت یا قاضی‌ها(ی او) برده‌بودند،[1] سؤال کردم که آیا (پولی که با قضاوت آن‌ها به یکی از آن‌دو می‌رسد) حلال است؟

حضرت فرمودند:

«هرکس شکایتش را نزد طاغوت[2] ببرد و حکم به نفع او صادر شود، پولی که به او می‌رسد، حرام است، هرچند واقعاً حق با او باشد؛ چراکه او حکم طاغوت را پذیرفته‌است، درحالی‌که خداوند دستور داده‌است به طاغوت کفر ورزیده شود.»[3]

عمربن‌حنظله گوید عرض کردم:

پس چه باید کنند؟

حضرت فرمودند:

«از میان خودتان کسی را که احادیث ما (اهل‌بیت علیهم‌السلام) را نقل می‌کند[4] و در حلال و حرام ما دقت دارد و احکام ما را می‌شناسد و چنین می‌پسندد که طبق آن حکم کند، برگزینید؛ که من او را میان شما حاکم قرار دادم. پس اگر مطابق حکم ما، حکم کند و شخصی آن را نپذیرد، به‌راستی که (آن شخص) حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را نپذیرفته‌است و کسی که ما را نپذیرد، خدا را نپذیرفته‌است و چنین شخصی در مرز شرک به خداوند قرار دارد.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] در آن زمان که حاکمان ظالم و غاصب حکم‌فرما بودند، قاضی‌ها نیز از جانب آنان نصب می‌شدند. این قُضات علاوه‌براین‌که طبق مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) قضاوت نمی‌کردند، ازآنجاکه دست‌نشانده طاغوت بودند، قضاوتشان از جانب ایشان مشروعیت نداشت.

[2] طاغوت، کسی است که (در برابر خداوند) بسیار طغیان و سرکشی دارد.

[3] اشاره به آیه۶۰ سوره نساء: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً»

[4] مقصود، فقیه حدیث‌شناس است، نه هرکس که حدیث نقل کند؛ چراکه در گذشته نقل حدیث ضوابط خاصی داشت و به هرکسی اجازه نقل داده نمی‌شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

قالَ الصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): «احْذَرُوا عَلَى شَبَابِکُمْ الْغُلَاةَ لَا یُفْسِدُونَهُمْ، فَإِنَّ الْغُلَاةَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ، یُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ، وَ یَدَّعُونَ الرُّبُوبِیَّةَ لِعِبَادِ اللَّهِ، وَ اللَّهِ إِنَّ الْغُلَاةَ شَرٌّ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا.»

ثُمَّ قَالَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): «إِلَیْنَا یَرْجِعُ الْغَالِی فَلَا نَقْبَلُهُ وَ بِنَا یَلْحَقُ الْمُقَصِّرُ فَنَقْبَلُهُ.»

فَقِیلَ لَهُ: کَیْفَ ذَلِکَ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟!

قَالَ: «لِأَنَّ الْغَالِیَ قَدِ اعْتَادَ تَرْکَ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ، فَلَا یَقْدِرُ عَلَى تَرْکِ عَادَتِهِ، وَ عَلَى الرُّجُوعِ إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) أَبَداً، وَ إِنَّ الْمُقَصِّرُ إِذَا عَرَفَ عَمِلَ وَ أَطَاعَ.»

 الأمالی (للطوسی)، ص۶۵۰

 

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«به‌شدت نسبت به جوانانتان هوش‌یار باشید که غُلُوکنندگان[*] آن‌ها را فاسد نکنند، چراکه غلوکنندگان بدترین مخلوقات خداوند هستند؛ عظمت خداوند را کوچک می‌شمارند و درمورد بندگان خداوند ادعای نبوت می‌کنند. به خدا قسم، غلوکنندگان بدتر از یهودیان و مسیحیان و مجوسان و مشرکان هستند.»

حضرت سپس فرمودند:

«وقتی غلوکننده به‌سوی ما بازمی‌گردد، او را نمی‌پذیریم، اما وقتی مقصّر (گناه‌کار) نزد ما می‌آید، او را می‌پذیریم.»

به حضرت عرض شد:

ای فرزند رسول خدا! چطور؟!

فرمودند:

«زیرا غلوکننده به ترک نماز و زکات و روزه و حج عادت کرده‌است و نمی‌تواند عادتش را ترک کند و به طاعت خداوند (عزّوجلّ) روی آورد، اما مقصّر (گناه‌کار)، اگر (حقیقت را) بشناسد، عمل می‌کند و (از خداوند) فرمان می‌برد.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] غلوکنندگان (غالیان/ غُلات) کسانی بوده‌اند که در اعتقاد به مقام اهل بیت (علیهم‌السلام) افراط می‌کردند و در عمل به واجبات دینی تفریط؛ آنان از طرفی اهل بیت را به حد پیامبری یا خدایی می‌رساندند و از طرفی نماز و زکات و روزه و حج را به بهانه‌هایی ترک می‌کردند.

امروزه نیز برخی رسماً چنین اعتقادی دارند و برخی بی‌آن‌که جزء فرقه خاصی باشند، مانند غلوکنندگان می‌اندیشند و مانند آنان رفتار می‌کنند. این‌ها، امیدی به بازگشتشان نیست و نزد اهل بیت نیز جای‌گاهی ندارند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۱
ابوالفضل رهبر

...عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ لِمَ حَرَّمَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْخَمْرَ وَ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ؟

فقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَمْ یُحَرِّمْ ذَلِکَ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَحَلَّ لَهُمْ سِوَاهُ رَغْبَةً مِنْهُ فِیمَا حَرَّمَ عَلَیْهِمْ وَ لَا زُهْداً فِیمَا أَحَلَّ لَهُمْ وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ عَلِمَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا یُصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ تَفَضُّلًا مِنْهُ عَلَیْهِمْ بِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَصْلَحَتِهِمْ وَ عَلِمَ مَا یَضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ وَ حَرَّمَهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ أَبَاحَهُ لِلْمُضْطَرِّ وَ أَحَلَّهُ لَهُ فِی الْوَقْتِ الَّذِی لَا یَقُومُ بَدَنُهُ إِلَّا بِهِ فَأَمَرَهُ أَنْ یَنَالَ مِنْهُ بِقَدْرِ الْبُلْغَةِ لَا غَیْرِ ذَلِکَ.»

ثمَّ قَالَ: «أَمَّا الْمَیْتَةُ فَإِنَّهُ لَا یُدْمِنُهَا أَحَدٌ إِلَّا ضَعُفَ بَدَنُهُ وَ نَحَلَ جِسْمُهُ وَ ذَهَبَتْ قُوَّتُهُ‏ وَ انْقَطَعَ نَسْلُهُ وَ لَا یَمُوتُ آکِلُ الْمَیْتَةِ إِلَّا فَجْأَةً وَ أَمَّا الدَّمُ فَإِنَّهُ یُورِثُ آکِلَهُ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ یُبْخِرُ الْفَمَ وَ یُنَتِّنُ الرِّیحَ وَ یُسِی‏ءُ الْخُلُقَ وَ یُورِثُ الْکَلَبَ‏ وَ الْقَسْوَةَ فِی الْقَلْبِ وَ قِلَّةَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ حَتَّى لَا یُؤْمَنَ أَنْ یَقْتُلَ وَلَدَهُ وَ وَالِدَیْهِ وَ لَا یُؤْمَنَ عَلَى حَمِیمِهِ وَ لَا یُؤْمَنَ عَلَى مَنْ یَصْحَبُهُ وَ أَمَّا لَحْمُ الْخِنْزِیرِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَسَخَ قَوْماً فِی صُوَرٍ شَتَّى شِبْهِ الْخِنْزِیرِ وَ الْقِرْدِ وَ الدُّبِّ وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُسُوخِ ثُمَّ نَهَى عَنْ أَکْلِهِ لِلْمَثُلَةِ لِکَیْلَا یَنْتَفِعَ النَّاسُ بِهَا وَ لَا یُسْتَخَفَّ بِعُقُوبَتِهَا وَ أَمَّا الْخَمْرُ فَإِنَّهُ حَرَّمَهَا لِفِعْلِهَا وَ لِفَسَادِهَا.»

و قَالَ: «مُدْمِنُ الْخَمْرِ کَعَابِدِ وَثَنٍ تُورِثُهُ الِارْتِعَاشَ وَ تَذْهَبُ بِنُورِهِ وَ تَهْدِمُ مُرُوءَتَهُ وَ تَحْمِلُهُ عَلَى أَنْ یَجْسُرَ عَلَى الْمَحَارِمِ مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ وَ رُکُوبِ الزِّنَا فَلَا یُؤْمَنُ إِذَا سَکِرَ أَنْ یَثِبَ عَلَى حَرَمِهِ وَ هُوَ لَا یَعْقِلُ ذَلِکَ وَ الْخَمْرُ لَا یَزْدَادُ شَارِبُهَا إِلَّا کُلَّ سُوءٍ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۲۴۲

 

مفضّل بن عُمر گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

فدایتان شوم، مرا آگاه کنید که چرا خداوند شراب و مردار و خون و گوشت خوک را حرام کرده‌است؟

حضرت فرمودند: 

«به‌راستی خداوند (سبحانه‌وتعالی) هرگز این‌ها را بر بندگانش حرام نکرده و دیگرچیزها را برایشان حلال نکرده، تا به چیزهای حرام رغبت یابند و چیزهای حلال را ترک کنند؛

بلکه خداوند مخلوقات را آفرید و دانست چه‌چیز بدن‌هایشان را نیرومند می‌سازد و چه‌چیز به صلاحشان است، پس از روی فضلی که بر آنان داشت، برای مصلحتشان، آن‌چیز را برایشان حلال نمود.

و دانست چه‌چیز به ضررشان است، پس آنان را از آن نهی کرد و آن را بر آنان حرام نمود.

سپس چیزهای حرام را برای کسی که مضطرّ (ناچار) است، مباح نمود و در زمانی که بدنش فقط با چیز حرام نیرو می‌گیرد، حلال فرمود و دستور داد به قدر نیاز کفایت کند، نه بیش‌تر.»

 

حضرت سپس فرمودند:

«اما «مردار» (گوشت حیوانی که ذبح نشده)؛ هیچ‌کس بر خوردن آن مداومت نکرد، مگر این‌که بدنش ضعیف شد و جسمش لاغر و بیمار گشت و نیرویش از بین رفت و نسلش قطع شد. و هیچ مردارخواری نمرد، مگر به مرگ ناگهانی.

اما «خون»؛ کسی که خون می‌خورد، دچار زردآب (سیروز کبدی) می‌شود و دهان و بدن را بدبو می‌کند و اخلاق را بد می‌سازد و موجب کَلَب (نوعی جنون) و سنگ‌دلی و نامهربانی و بی‌رحمی می‌شود. تاآن‌جاکه ایمن نیست از این‌که فرزندش و پدر و مادرش و دوست نزدیکش و هم‌نشینش را بکشد.

اما «گوشت خوک»؛ خداوند (تبارک‌وتعالی) قومی را به صورت‌های مختلفی مسخ نمود؛ شبیه خوک، میمون، خرس و... سپس (مردم را) به خاطر شباهتشان از خوردن آن‌ها نهی فرمود تا مردم از آن‌ها بهره نبرند و عقوبت آن‌ها را کوچک نشمارند.

اما «شراب»؛ خداوند آن را به‌خاطر آثارش و فسادی که ایجاد می‌کند، حرام کرده است. دائم الخمر، مانند بت‌پرست، دچار رعشه می‌شود و نور(وجود)ش از بین می‌رود و مردانگی‌اش نابود می‌گردد و او را به قتل و زنای محارم وامی‌دارد. پس وقتی مست شود، ایمن نیست از این‌که بی‌آن‌که بفمد به خانواده‌اش حمله کند. شراب برای خورنده‌اش فقط موجب شرّ می‌شود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

از وصایای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ابوذر:

«یَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّ اللَّهَ (تَبَارَکَ وَ تَعَالَى) لَا یَنْظُرُ إِلَى‏ صُوَرِکُمْ‏ وَ لَا إِلَى أَمْوَالِکُمْ وَ لَکِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ.»

 الأمالی (للطوسی)، ص۵۳۶

 

«ای ابوذر! خداوند (تبارک‌وتعالی) نه به ظاهرتان نگاه می‌کند و نه به دارایی‌های‌تان، بلکه به دل‌ها و کارهای‌تان می‌نگرد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: 

«إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَیَعْتَذِرُ إِلَى عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الْمُحْوِجِ فِی الدُّنْیَا کَمَا یَعْتَذِرُ الْأَخُ إِلَى أَخِیهِ فَیَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا أَحْوَجْتُکَ فِی الدُّنْیَا مِنْ هَوَانٍ کَانَ بِکَ عَلَیَّ فَارْفَعْ هَذَا السَّجْفَ فَانْظُرْ إِلَى مَا عَوَّضْتُکَ مِنَ الدُّنْیَا قَالَ فَیَرْفَعُ فَیَقُولُ مَا ضَرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی مَعَ مَا عَوَّضْتَنِی.»

 الکافی، ج‏۲، ص۲۶۴

 

مفضل بن عمر از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است:

«به‌راستی که خداوند (جلّ ثناؤُه) مانند برادری که از برادرش عذر می‌خواهد، از بنده‌ی مؤمنش که در دنیا نیازمند بوده، عذر می‌خواهد و می‌گوید:

«به عزت و جلالم قسم، من تو را در دنیا، به این دلیل که نزدم خوار بودی، نیازمندت نکردم. حال، پرده را کنار بزن و به آن‌چه به‌جای دنیا به تو داده‌ام، نگاه کن.»

پس بنده پرده را کنار می‌زند و می‌گوید:

«با این جای‌گزینی که به من داده‌ای، آن‌چه (در دنیا) از من دریغ داشته‌ای، به من ضرر نزده‌است.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

...قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فِی قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ عَنْ صَلَاتِهِ وَ زَکَاتِهِ وَ حَجِّهِ وَ صِیَامِهِ وَ وَلَایَتِهِ إِیَّانَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَتَقُولُ الْوَلَایَةُ مِنْ جَانِبِ الْقَبْرِ لِلْأَرْبَعِ مَا دَخَلَ فِیکُنَّ مِنْ نَقْصٍ فَعَلَیَّ تَمَامُهُ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۴۱

 

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«از مُرده، در قبرش، از پنج مسئله سؤال می‌شود؛ از نمازش، زکاتش، حجّش، روزه‌اش و ولایتش نسبت به ما اهل بیت.

آن‌گاه ولایت از گوشه‌ای از قبر، به چهارتای دیگر می‌گوید: هر نقصی در شما باشد، کامل کردنش با من!»

 

این پنج مسئله، به تصریح احادیث، بنیان‌های اصلی اسلام هستند و جالب است بدانید در آن احادیث نیز «ولایت اهل بیت علیهم‌السلام» مهمترین رکن معرفی شده‌است. به عنوان نمونه:

 

...عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ یَعْنِی الْوَلَایَةَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده‌است که فرمودند:

«اسلام بر پنج (پایه) استوار شده‌است؛ نماز، زکات، روزه، حج و ولایت.

هرگز برای چیزی مثل ولایت فریاد (دعوت) بر نیامده‌است، اما مردم آن چهارتا را گرفته‌اند و «ولایت» را رها کرده‌اند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۴۱
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نقل شد که فرموده بودند اگر حدیثی به نقل از ما به شما رسید که برایتان ناآشنا بود، اما محال نبود، نباید آن را جعلی بخوانید و انکار کنید، حتی اگر شخصی دروغگو برایتان نقل کرده باشد.

 

این که بعضی افراد، روایاتی که به نظرشان معقول نیست را راحت رد می‌کنند، گاه به این دلیل است که اصلاً معنایش را متوجه نشده‌اند.

 

برای نمونه به حدیثی که مرحوم کلینی در معتبرترین کتاب حدیثی شیعه و با سندی صحیح نقل کرده (و در منابع اهل سنت نیز آمده‌است)، توجه کنید...

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ عَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ هِیَ قَالَ هِیَ عَلَى حُوتٍ قُلْتُ فَالْحُوتُ عَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى الْمَاءِ قُلْتُ فَالْمَاءُ عَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى صَخْرَةٍ قُلْتُ فَعَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ الصَّخْرَةُ قَالَ عَلَى‏ قَرْنِ‏ ثَوْرٍ أَمْلَسَ قُلْتُ فَعَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ الثَّوْرُ قَالَ عَلَى الثَّرَى قُلْتُ فَعَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ الثَّرَى فَقَالَ هَیْهَاتَ عِنْدَ ذَلِکَ ضَلَّ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ.

 الکافی، ج‏۸، ص۸۹

 

ابان بن تَغلِب گوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد «زمین» سؤال کردم که بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «ماهی».

عرض کردم: این ماهی بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «آب».

عرض کردم: این آب بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «صَخره»ای.

عرض کردم: این صخره بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «شاخ گاوی راهور».

عرض کردم: این گاو بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «خاک نمناک».

عرض کردم: این خاک نمناک بر چه چیزی است؟
فرمودند: هیهات! در اینجاست که دانشِ دانشمندان به خطا می‌رود.

 

در نگاه اولیه، خیلی راحت می توان این حدیث را از جعلیات نامید، چنانچه بعضی محققین چنین کرده‌اند.

اما...

آیا ممکن نیست فهم ما از این حدیث ساده انگارانه بوده باشد؟

آیا ممکن نیست این عبارات، بر اساس «اصطلاحات علمی رایج در آن روزگار»[1] بیان شده باشند؟

آیا ممکن نیست «حوت» (ماهی) و «ثَور» (گاو)، از «برج‌های فلکی دوازده‌گانه»[2] باشند؟

آیا ممکن نیست به «مراحل خلقت» یا «دوره های تاریخی حیات» یا «سیر تطور زیست بشری» یا «قوانین حاکم بر طبیعت» یا «لایه های زیرین زمین» اشاره داشته باشند؟[3]

آیا ممکن نیست «رمزگونه» باشند و برای فهمشان نیاز به رمزگشایی باشد؟

آیا این‌گونه احادیث نیاز به دقت بیشتری ندارند؟

 

شرم‌سارانه باید پذیرفت که دانشمندان ما، در بررسی و رمزگشایی این دست احادیث، کوتاهی داشته اند.

ما مجاز نبوده‌ایم این احادیث را به راحتی جعلی بنامیم و خود را از این میراث گران‌بها محروم سازیم.

چه بسا بتوان با بهره‌گیری از این داشته‌ها، به کرانه های علم دست یافت و تا آنجا پیش رفت که «دانشِ دانشمندان به خطا می‌رود».

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت: باید بر کلینی (مؤلف کتاب کافی) و کلینی‌ها درود فرستاد که از طعن ساده‌اندیشان نهراسیدند، این‌گونه احادیث را کنار نگذاشتند و آیندگان را از این میراث محروم نساختند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] گاه به دلیل ناآشنایی با بسیاری از اصطلاحات علمی گذشته، در فهم کلام گذشتگان دچار اشتباه می‌شویم؛ اصطلاحات نجومی، طبی، جغرافیایی و...
[2] برج‌های دوازده‌گانه‌ی دائرة البروج (دایره مسیر حرکت ظاهری سالانه خورشید در آسمان)، به ترتیب عبارت‌اند از: حَمَل، ثَور، جَوزا، سَرَطان، اَسَد، سُنبُله، میزان، عَقرب، قَوس، جَدی، دَلو و حوت.
[3] علامه شهرستانی در کتاب «الهیئة و الإسلام» بخش‌هایی از این حدیث را بر اساس هیئت جدید توضیح داده است. همچنین مرحوم کمره‌ای در ترجمه اصول کافی، ذیل این حدیث، چند احتمال را مطرح کرده است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

 این مطلب پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

اندیشه مهدویت، همواره در اذهان شیعیان جاری بوده است و آنان همواره در انتظارِ فراهم آمدن زمینه های ظهور بوده اند. از آنجا که در آموزه های معصومین علیهم السلام، به این موضوع تأکید شده بود که مهدی موعود ابتدا مدتی غیبت می کند و بعد قیام می نماید، ذهن شیعیان، برای این امر آماده بوده است.

پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام، عده ای، از این آمادگی استفاده کرده، شعبه ای از انحراف در جامعه ی شیعی ایجاد نمودند. آنان مدعی شدند که ایشان مهدی موعود هستند و رحلت نکرده اند، بلکه غایب شده اند.[۱]

این انحراف، که بعدها به «فتنه وقف» مشهور شد، به سرعت در میان شیعیان فراگیر شد.

اصلی ترین عامل فراگیر شدن این فتنه، مقام و منزلت مدعیان بوده است. کسانی این ادعا را مطرح کردند، که خود وکیل و نماینده‌ی مخفیِ امام در مناطقی چون کوفه، مصر و خراسان بودند.[۲]

 

چنین شد که «فتنه وقف» فراگیر گشت و ضربه سختی به پیکره جامعه شیعه وارد آمد.

امام رضا علیه‌السلام و تعدادی از اصحاب ثابت‌قدمشان، از ابتدا سعی در روشنگری و بازگرداندنِ فریب‌خوردگان داشتند، اما بعدتر کوردلانی که علی‌رغم مدارای امام لجاجت ورزیدند را به شدت طرد کردند.

پیروان فرقه واقفه، هیچ جای‌گاهی نزد شیعیان نداشتند و علمای شیعه از علمای آنان حدیثی نقل نمی‌کردند. آنان در میان شیعیان، به «سگ باران‌دیده» مشهور بودند. (چراکه مردم از سگی که خیس است، به شدت اجتناب می‌کنند تا از نجاستش در امان باشند.)

 

شیخ صدوق، در کتاب «عیون أخبار الرضا علیه‌السلام»، روایات تأمل‌برانگیزی پیرامون انگیزه سران این فتنه ذکر می‌نماید. به نمونه‌ای از این احادیث توجه فرمایید:

  

...عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: «لَمَّا مَاتَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ لَیْسَ مِنْ قُوَّامِهِ أَحَدٌ إِلَّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْکَثِیرُ فَکَانَ ذَلِکَ سَبَبَ وَقْفِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ لِمَوْتِهِ وَ کَانَ عِنْدَ زِیَادٍ الْقَنْدِیّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِینَارٍ وَ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِینَارٍ قَالَ فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ وَ تَبَیَّنَ لِیَ الْحَقُّ وَ عَرَفْتُ مِنْ أَمْرِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَا عَرَفْتُ تَکَلَّمْتُ وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَیْهِ قَالَ فَبَعَثَا إِلَیَّ وَ قَالا لِی مَا یَدْعُوکَ إِلَى هَذَا إِنْ کُنْتَ تُرِیدُ الْمَالَ فَنَحْنُ نُغْنِیکَ وَ ضَمِنَا لِی عَشَرَةَ ألف [آلَافِ‏] دِینَارٍ وَ قَالا لِی کُفَّ فَأَبَیْتُ فَقُلْتُ لَهُمَا إِنَّا رُوِّینَا عَنِ الصَّادِقِینَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الْإِیمَانِ وَ مَا کُنْتُ لِأَدَعَ الْجِهَادَ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ فَنَاصَبَانِی وَ أَظْهَرَا لِیَ الْعَدَاوَةَ.»

 عیون أخبار الرضا، ج‏۱، ص۱۱۳

 

از «یونس‌بن‌عبدالرحمن» نقل شده‌است که گفت:

هنگامی که امام کاظم علیه‌السلام رحلت فرمودند، نزد وکلا و نمایندگان ایشان اموال بسیاری بود.[۳] همین امر موجب توقف آنان بر امام کاظم علیه‌السلام و انکار مرگ ایشان شد. نزد «زیاد قندی» هفتادهزار دینار(سکه طلا) و نزد «علی‌بن‌ابی‌حمزه» سی‌هزار دینار بود.

من وقتی با این مسئله مواجه شدم و حق برایم آشکار شد و به امامت امام رضا علیه‌السلام آگاهی یافتم، با مردم سخن گفتم و آنان را به امام رضا علیه‌السلام دعوت نمودم.

آن دو (کسانی را) نزد من فرستادند و گفتند: چرا چنین دعوتی می‌کنی؟ اگر مال می‌خواهی، ما تو را بی‌نیاز می‌کنیم و هزار دینار برایت تضمین می‌نماییم.

به من گفتند از این کار خودداری کن، اما من امتناع کردم و به آن دو گفتم: ما از امامان راست‌گو روایت نقل کرده‌ایم. آنان فرموده‌اند:
«هرگاه بدعتی آشکار شد، بر عالِم واجب است که علمش را ظاهر گرداند، و اگر چنین نکند، نور ایمان از او گرفته می‌شود.»

و من کسی نیستم که کوشش برای امر خداوند عزّوجلّ را در هیچ حالتی فروگذارم.

چنین شد که آنان با من دشمن شدند و دشمنی‌شان را آشکار نمودند.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] این‌که امام در زندان هارون‌الرشید در بغداد از دنیا رفته بودند و اغلب شیعیان، شاهد مرگ حضرت نبودند و در تشییع و تدفین ایشان شرکت نکرده بودند، امکان باورپذیری این ادعا را بیشتر کرده بود. فتنه گران بعدها دیرفرزنددار شدنِ امام رضا علیه‌السلام را نیز قرینه‌ای بر صحت ادعایشان دانستند، چراکه امام باید فرزند پسری می‌داشت، تا امامت از طریق او ادامه یابد. (لازم به ذکر است که امام رضا علیه‌السلام، تا ۴۷سالگی صاحب فرزند نشدند. سران فتنه وقف، این امر را مستمسکی برای اثبات ادعای خود نموده‌بودند. آنان حتی پس از ولادت امام جواد علیه السلام نیز (به دلیل اختلاف رنگ پوست پسر با پدر) شبهاتی ناروا وارد نمودند، اما این شبهات با آزمون «قیافه‌شناسی» رفع شد و امامت امام رضا علیه‌السلام تثبیت گشت.)

[۲] سران فتنه واقفه، همه از عالمان و راویان حدیث بودند و نمایندگی و وکالت امام را برای اداره امور شرعی شیعیان، در مناطق مختلف، به عهده داشتند. (توضیح این‌که پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام و سخت شدن شرایط برای امامان شیعه، آنان مجبور به تقیه شدند و از طرفی با گسترش مخفیانه جامعه شیعی، نیاز به ارتباطی مخفیانه برای اداره امور آنان، احساس می‌شد. لذا اهل بیت شبکه‌ای مخفی از اصحاب و علما ایجاد کردند، که مانند درختی از تنه، شاخه‌شاخه می‌شدند و در کشورها و شهرها و دهات شیعه‌نشین پراکنده می‌شدند، تا به رفع نیازهای شیعیان بپردازند؛ نیاز به راهنمایی‌های اعتقادی، علمی و اجتماعی، قضاوت در اختلافات، جمع‌آوری و تقسیم وجوهات شرعی و... (برای آگاهی از پیچیدگی های شبکه وکالت، مطالعه کتاب «سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم السلام» نوشته محمدرضا جباری، توصیه می گردد.)

[۳] وکلای امام، مأمور به اخذ وجوهات شرعی شیعیان در منطقه خود بودند. آنان باید این اموال را به امام می‌رساندند و از ایشان برای نحوه مصرف‌شان کسب تکلیف می‌کردند و یا در امور از پیش تعیین‌شده، صرف می‌کردند. با رحلت امام کاظم علیه‌السلام، این اموال نزد آنان باقی‌ماند و وقتی امام رضا علیه‌السلام، پیغام دادند که اموال را بیاورید، از این کار خودداری کردند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

 این مطلب، پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

همان طور که می دانیم، امام کاظم (علیه السلام) فرزندان متعددی داشته اند که حدود بیست نفرشان پسر بوده اند. این سؤال مطرح می شود که چه طور دانسته می شود که از میان آنان، کدام یک به عنوان امام هشتم برگزیده شده است؟ این مسئله پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) و با شبهه پراکنیِ سران فتنه ی «واقفه»، که امام هفتم را آخرین امام و مهدی منتظر معرفی می کردند و قائل به غیبت ایشان شده بودند، بیشتر نمایان شد.

 

شیخ صدوق، برای اثبات امامت امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام، در سه باب مستقل از کتاب «عیون أخبار الرضا علیه السلام»، سه دسته روایت ذکر می نماید:

۱- روایات متعددی که در آن ها، امام کاظم به امامت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) تصریح کرده اند.[1]

۲- روایاتی که در آن ها، امام کاظم (علیه السلام)، ایشان را به عنوان وصیّ خویش معرفی کرده اند.[2]

۳- روایات فراوانی که به ائمه دوازده گانه (علیهم السلام) اشاره نموده اند.[3]

 

اینک از هر دسته، نمونه ای ذکر می شود:

۱

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ قَدَّمَنِی للموت [الْمَوْتُ‏] قَبْلَکَ إِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى ابْنِی مُوسَى فَکَانَ ذَلِکَ الْکَوْنُ فَوَ اللَّهِ مَا شَکَکْتُ فِی مُوسَى ع طَرْفَةَ عَیْنٍ قَطُّ ثُمَّ مَکَثْتُ نَحْواً مِنْ ثَلَاثِینَ سَنَةً ثُمَّ أَتَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ عَلِیٍّ ابْنِی قَالَ فَکَانَ ذَلِکَ الْکَوْنُ فَوَ اللَّهِ مَا شَکَکْتُ فِی عَلِیٍّ ع طَرْفَةَ عَیْنٍ قَطُّ.

 

از داود بن کثیر نقل شده است که گفت: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایتان شوم، امیدوارم زودتر از شما بمیرم، (اما) اگر اتفاقی (برای شما) افتاد، به چه کسی رجوع شود؟

حضرت فرمودند: «به فرزندم موسی (علیه السلام)».

وقتی آن اتفاق افتاد(امام ششم به شهادت رسید)، لحظه ای در (مورد امامت) امام هفتم تردید نکردم. بعد از ۳۰ سال، نزد ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) رفتم و به ایشان عرض کردم: فدایتان شوم، اگر اتفاقی (برای شما) افتاد، به چه کسی رجوع شود؟

حضرت فرمودند: «فرزندم علی (بن موسی الرضا علیهما السلام)».

بعدها آن اتفاق نیز افتاد، اما به خدا قسم، لحظه ای در مورد علی بن موسی (علیه السلام) تردید نکردم.[4]

 

۲

...عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: قُلْتُ لِإِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع مَا قَوْلُکَ فِی أَبِیکَ قَالَ هُوَ حَیٌّ قُلْتُ فَمَا قَوْلُکَ فِی أَخِیکَ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ ثِقَةٌ صَدُوقٌ قُلْتُ فَإِنَّهُ یَقُولُ إِنَّ أَبَاکَ قَدْ مَضَى قَالَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُ فَأَعَدْتُ‏ عَلَیْهِ فَأَعَادَ عَلَیَّ قُلْتُ فَأَوْصَى أَبُوکَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ إِلَى مَنْ أَوْصَى قَالَ إِلَى خَمْسَةٍ مِنَّا وَ جَعَلَ عَلِیّاً الْمُقَدَّمَ عَلَیْنَا.

 

از بکر بن صالح نقل شده است که گفت: به ابراهیم، فرزند امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) گفتم: در مورد پدرت چه می گویی؟

گفت: او زنده است.[5]

گفتم: در مورد برادرت ابوالحسن (امام رضا علیه السلام) چه می گویی؟

گفت: او کاملاً مورد اعتماد و راستگوست.

گفتم: او می گوید پدرت از دنیا رفته است.

گفت: او به آنچه می گوید آگاه تر است.

دوباره به او گفتم، و او دوباره همان پاسخ را داد.

گفتم: آیا پدرت وصیت کرده است؟

گفت: آری.

گفتم به چه کسی وصیت نموده است؟

گفت: به پنج نفر از ما[6] و علی (بن موسی الرضا) را بر ما مقدم نمود. [7]

 

۳

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَبِی ع لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَى یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا قَالَ لَهُ جَابِرٌ فِی أَیِّ الْأَوْقَاتِ شِئْتَ فَخَلَا بِهِ أَبِی ع فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ أُمِّی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمِّی أَنَّ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوباً قَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی دَخَلْتُ عَلَى أُمِّکَ فَاطِمَةَ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُهَنِّئَهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ ع فَرَأَیْتُ فِی یَدِهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ زُمُرُّدٌ وَ رَأَیْتُ فِیهِ کِتَاباً أَبْیَضَ شِبْهَ نُورِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِی أَنْتِ وَ أُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا اللَّوْحُ أَهْدَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ ص فِیهِ اسْمُ أَبِی وَ اسْمُ بَعْلِی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ أَسْمَاءُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی فَأَعْطَانِیهِ أَبِی ع لِیَسُرَّنِی بِذَلِکَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِیهِ أُمُّکَ فَاطِمَةُ فَقَرَأْتُهُ وَ انْتَسَخْتُهُ فَقَالَ أَبِی ع فَهَلْ لَکَ یَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِی ع حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ أَبِی ع صَحِیفَةً مِنْ رَقٍّ قَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی هَکَذَا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوباً بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِین‏...

...وَ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجَاحِدِینَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ عَبْدِی مُوسَى وَ حَبِیبِی وَ خِیَرَتِی إِنَّ الْمُکَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی وَ عَلِیٌّ وَلِیِّی‏ وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَصْنَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ الْنُّبُوَّةِ وَ أَمْنَحُهُ بِالاضْطِلَاعِ یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ بِالْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُقِرَّنَّ عَیْنَیْهِ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ...

 

ابو بصیر، از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند:

پدرم (امام باقر علیه السلام) به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: «با تو کاری دارم، چه زمانی راحتی که در خلوت از تو بخواهم؟»[8]

جابر عرض کرد: هروقت شما بخواهید.

پس پدرم با او خلوت نمود و به او فرمودند: «ای جابر! پیرامون لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا (صلوات الله علیهما) دیدی، و آنچه که مادرم در مورد نوشته های آن به تو فرمود، برایم بگو.»

جابر گفت: خدا را شاهد می گیرم که در زمان حیات رسول خدا، نزد مادرتان فاطمه (صلوات الله علیهما) رفتم، تا ولادت (امام) حسین (علیه السلام) را خدمتشان تهنیت گویم. در دستشان لوحی سبزرنگ دیدم که گمان کردم زمرد است. دیدم در آن نوشته ای سفیدرنگ، مانند نور خورشید می درخشد. به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم به فدایتان، ای دختر رسول خدا، این لوح چیست؟

ایشان فرمودند: «این لوحی است که خداوند عزّ و جلّ به رسولش هدیه نموده. در آن نام پدر، همسر و دو پسرم، و نام اوصیائی که از نسل من هستند، آمده است. آن را پدرم به من داده است تا با آن مرا خوشحال نماید.»

جابر می گوید: مادرتان فاطمه (سلام الله علیها) آن را به من داد و من آن را خواندم و از روی آن نسخه ای برداشتم.

امام صادق می فرماید: پدرم، امام باقر (علیهما السلام) فرمودند: «ای جابر! آیا (هنوز) آن را داری تا نشان دهی؟»

جابر عرض کرد: بله. پس پدرم با جابر همراه شد، تا به خانه جابر رسیدند. پدرم صحیفه ای پوستین در آورد. جابر گفت: خداوند را شاهد می گیرم که این را به همین صورت در آن لوح دیدم، که نوشته شده بود:

 «بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشته ای است از جانب خدای عزیز و حکیم، خطاب به محمد، نورش و فرستاده اش و...

[متن نقل شده از لوح، طولانی است[9] و در این مجال تنها به بخشی که مربوط به امام رضا (علیه السلام) است، اشاره می شود:]

... وای بر کسانی که پس از (رحلتِ) بنده ام و حبیبم و برگزیده ام، موسی (بن جعفر الکاظم علیهما السلام)، افترا زنند و انکار کنند. به راستی هرکس هشتمین (امام) را تکذیب کند، تمام اولیائم را تکذیب نموده است. علی (بن موسی الرضا علیهما السلام) ولیّ و یاری دهنده ی من، و کسی است که بار نبوت را بر دوشش گذاشته ام و او را بر این امر نیرو بخشیده ام. خبیثی متکبر، او را به قتل می رساند و در شهری که «عبد صالح»[10] آن را ساخته است، در کنار «بدترین مخلوقاتم»[11]، دفن می شود. این قولی حق از جانب من است؛ چشم او را با (فرزندش) محمد (بن علی الجواد علیه السلام) روشن خواهم نمود...»[12]

 

 
 
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] باب چهارم: «باب نص أبی الحسن موسى بن جعفر ع على ابنه الرضا علی بن موسى بن جعفر ع بالإمامة و الوصیة»؛ این باب شامل ۲۹ روایت است.

[2] باب پنجم: «باب نسخة وصیة موسى بن جعفر ع‏»؛ این باب، شامل ۴ روایت است.

[3] باب ششم: «باب النصوص على الرضا ع بالإمامة فی جملة الأئمة الاثنی عشر ع‏»؛ این باب نیز شامل ۳۷ روایت است.

[4] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۲۳.

[5] همان طور که اشاره شد، پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، برخی از وکلای مالیِ امام، مدعی شدند که امام غیبت کرده اند و بعد از ایشان، امامی نخواهد بود. انگیزه آنها از این ادعا، تصاحب اموالی بوده است که در دست داشته اند. عده ای نیز از روی جهل و با توجه به جایگاه شبهه افکنان، حرفشان را پذیرفتند. امامان بعدی، با این افراد به شدت مبارزه کردند و اصحاب را از معاشرت با آنها منع نمودند. این فرقه، به «واقفه» مشهور است.

[6] در روایتی دیگر از همین باب، اشاره شده است که امام کاظم، امام رضا (علیهما السلام) را وصی خود نمودند و فرمودند، اگر او نبود، ابراهیم، اگر او هم نبود، قاسم،... اسماعیل،... عباس، و بعد از آنان، فرزند بزرگترم...

[7] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۹.

[8] این دیدار در دوران کودکی یا نوجوانی امام باقر (علیه السلام) انجام گرفته است.

[9] در این لوح، به نبوت پیامبر اکرم و لزوم ادامه آن توسط اوصیاءِ ایشان اشاره شده است و نام ائمه دوازده گانه به همراه مختصری از زندگانی و مناقب ایشان بیان شده است.

[10] ظاهراً مقصود، ذوالقرنین می باشد، زیرا در قرآن کریم از او با عنوان «العبد الصالح» یاد شده است و در نقلی دیگر از این حدیث، به نام او تصریح شده است. (ر.ک. کمال الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص۳۱۰)

[11] مقصود هارون الرشید (لعنة الله علیه) است، که در کنار حضرت مدفون است.

[12] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۴۱.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۲۸
ابوالفضل رهبر