همین اول بگویم که:
نه از وضع موجود راضیام،
نه مرفه بیدردم،
نه زاهد و عارفم،
نه قصد مالهکشی دارم،
نه میخواهم دینفروشی کنم،
نه از مشکلات ساختاری و فرهنگی بیاطلاعم،
نه اینکه خودم هم نقدی ندارم،
نه اینکه خودم هم وقتی پیش دوستان و آشنایان مینشینم، غُر نمیزنم،
نه...
اما چندوقتی است مشغول مطالعه در مورد «قلب» هستم.
بله، «قلب»، یا همان چیزی که در محاوراتمان به آن میگوییم «دل»،
همان که گاهی زیر کامنتها به هم هدیه میدهیم،
همان که گاهی وسطش تیر میخورد،
همان که گاهی میشکند،
همان که گاهی میگیرد و گاهی باز میشود،
گاهی میسوزد و گاهی خنک میشود،
گاهی روشن میشود و گاهی به تاریکی فرو میرود،
همان که به عزیزمان میدهیمش و به جایش قلوه میگیریم.
بله، همان دل، همان قلب.
منابع مطالعاتیام چیست؟
- آیات قرآن
- احادیث اهلبیت
- بعضی دروس اخلاق
- بعضی مطالعات جدید پیرامون کارکردهای عاطفی و شناختی قلب مادّی
نمیگویم همه را خواندهام، در موردشان تأمل داشتهام، تسلط کافی یافتهام، به جمعبندی رسیدهام یا...
نه، ولی چیزهایی دستم آمده.
اینها را گفتم تا بدانید حال و هوای چیزی که میخواهم دربارهاش بگویم، چیست و از چه منظری دارم به موضوع نگاه میکنم.
خلاصه اینکه در بین مطالعاتم، به حدیثی برخوردم که به نظرم خیلی جالب و مهم است و به درد این روزهایمان هم میخورد. (مضمون این حدیث در احادیث متعدد دیگری نیز تکرار شده و قابل اعتماد است.)
از هارون بن خارجه نقل شده است:
به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم:
من (گاهی) خوشحال میشوم، بدون اینکه چیز خوشحالکنندهای در خودم، در مالم یا در دوستم ببینم و (گاهی) ناراحت میشوم، بدون اینکه چیز ناراحتکنندهای در خودم، در مالم یا در دوستم ببینم.
حضرت فرمودند:
«بله (همینطور است.) بهراستی که آن شیطان به قلبت میچسبد و میگوید:
"تو اگر نزد خداوند ارزش و اهمیتی داشتی، خداوند دشمنت را بر تو مسلط نمیکرد و تو را به او محتاج نمیساخت. آیا میخواهی مانند پیشینیان خود همچنان در انتظارِ (گشایش و رفع مشکلات) بمانی؟ آیا آنان چیز (امیدوارکننده)ای به تو گفتهاند؟"
به همین خاطر است که تو، بدون اینکه چیز ناراحتکنندهای رخ دهد، ناراحت میشوی.
اما خوشحالیات به اینخاطر است که آن فرشته به قلبت میچسبد و میگوید:
"اگر خداوند دشمنت را بر تو مسلط نموده و تو را محتاج او ساخته، (بدان که) این تنها برای مدت کوتاهی است. بشارت باد بر تو از جانب خداوند؛ به مغفرت و فضل الهی"
این همان سخن خداوند است که:
«اَلشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ اَلْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اَللّٰهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً» [بقرة:۲۶۸]
«شیطان به شما وعدهی فقر میدهد و شما را به کارهای زشت امر میکند، اما خداوند شما را به مغفرت و فضلی از جانب خود وعده میدهد.»»
تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۱۵۰
[بر اساس روایات، شیطانی که در این حدیث به آن اشاره شد، همواره ملازم قلب است و گویا «وسواس خنّاس» نام دارد. آن فرشته هم فرشتهای است که ملازم قلب است و گویا «روح الایمان» نام دارد.]
غرضم از نقل این حدیث این بود که حواسمان باشد:
خط مقدم نبرد در #جنگ_شناختی از درون خودمان آغاز میشود.
دشمن در این نبرد بیخ گوشمان است؛ بیخ گوش دلمان!
تصورش هم حقیقتاً هولناک است!
اما راستش؛ قضیه از این هم هولناکتر است.
چرا؟
چون ما خیلی وقتها، اگر دقت کنیم، در ذهنمان، متوجه سخنان آن القاگر شرّ و آن القاگر خیر میشویم،
اما حالتی که راوی (هارون بن خارجه) از خود برای امام صادق (علیهالسلام) گزارش میدهد، حاکی از آن است که این القائاتِ شیطانی و الهی، نه در ذهن، بلکه در لایههای پنهانتر نفس او ایجاد شده است؛ در ناخودآگاهِ او.
چراکه میگوید "من بدون آنکه اتفاق خاصی افتاده باشد و من حادثهای را دیده باشم، ناراحت یا خوشحال میشوم."
او با آنکه در خود تأمل کرده که علت ناراحتی یا خوشحالیاش چیست، باز هم علتش را کشف نکرده.
و جالب است که راوی بدون اینکه حتی یاد ظلمهای دشمنانش و بدبختیهای خودش بیفتد، دلش میگیرد!
هولناک نیست؟!
با این حساب، گویا اختیاری هم در کار نیست؛
شیاطین و فرشتگان مشغول کار خود هستند
و ما در لایه ناخودآگاهمان پیامهای وسوسهآمیز آن شیاطین و نویدهای رحمانی آن فرشتگان را دریافت میکنیم
و در ناخودآگاه خود با این صفبندی مواجهایم.
اما آیا واقعاً اختیاری در کار نیست و کاری از دست ما بر نمیآید؟
اگر القائاتِ ناامیدکنندهی آن شیطان و الهاماتِ امیدوارکنندهی آن فرشته در لایههای ناخودآگاه وجود ما شکل میگیرد و ما متوجه این القائات و الهامات نمیشویم، چهطور میتوانیم با آن شیطان مقابله کنیم و با آن فرشته همراه شویم؟
پاسخ را میتوان در احادیثی که پیشتر در مطلبی با عنوان «درباره شیطان و فرشتهای که کنار قلب ما جا خوش کردهاند» نقل کرده بودم، جستوجو کرد.
- آنجا ذکر شد که «قلب» دو گوش دارد که شیطانی (بهنام «وسواس خنّاس») در یکی از آن دو گوش، انسان را به گناه تشویق میکند و فرشتهای (به نام «روح الایمان») در گوش دیگر، او را از گناه بازمیدارد.
- ذکر شد که «وسواس خنّاس» مثل یک زالو به قلب انسان چسبیده و پوزهای خرطومیشکل دارد که با آن القائاتش را در قلب تزریق میکند.
- ذکر شد که «وسوسه» یعنی «سخن گفتنِ درِگوشی و پنهانی» و «خُنوس» یعنی «منقبض کردن و پنهان کردن» و آن شیطان بهاینخاطر «وسواس خنّاس» نام گرفته که کارش این است که هرگاه انسان از یاد خداوند غافل میشود، پوزهاش را در قلب فرو میکند و پلیدیها را به او القاء میکند و هرگاه انسان خداوند را یاد میکند، پوزهاش را جمع میکند و دست از وسوسهگری بر میدارد.
اصلاً اگر بخواهم کلیدیترین نکتهای که پس از سیر در آیات و احادیثِ مربوط به قلب دریافت کردهام را در یک جمله خلاصه کنم، اینطور میگویم که:
- رمز سلامتی و رو به راه بودنِ قلب، «ذکر و یاد خداوند» است
- و عامل اصلی بیماری و فساد قلب، «غفلت از خداوند» است.
بنابراین فن بدل حربههای شیطان، «ذکر خداوند» است؛
- وقتی به هرصورتی یاد خداوند در دلهایمان میتابد، راه نفوذ آن وسوسهگرِ خنّاس به قلبهایمان بسته میشود
- و هروقت به هرشکلی از خداوند غافل میشویم، شیطان بلافاصله به قلبهایمان راه مییابد و القائاتش را از سر میگیرد.
در این رابطه، نکته مهم دیگری هم باقی مانده است.
آن، اینکه:
خداوند در سوره ناس اشاره میفرماید که این «وسواس خناس» که در سینههای ما به وسوسهگری میپردازد، هم از طایفه جن است و هم از طایفه انس؛
«...من شرّ الوسواس الخناس، الذی یوسوس فی صدور الناس؛ من الجِنّة و الناس»
یعنی هم جنهایی هستند که کارشان وسوسهگری است و هم انسانهایی هستند که به این کار مشغولاند.
پس این القای یأس و ناامیدی و این تحریک به ارتکاب کارهای زشت، هم از جانب شیاطین جنی صورت میگیرد و هم از جانب انسانهای شیطانصفت!
هم از درون است و هم از بیرون!
در مقابل؛
هم در درونمان فرشتهای هست که در قلب ما امید میآفریند و ما را به زیباییها فرامیخواند
و هم در خارج، انسانهای فرشتهخویی هستند که کارشان امیدآفرینی در میان مردم و دعوت به خوبیهاست.
در هر دو جبههی درونی و بیرونی، راه نجات و رمز پیروزیِ ما، ذکر خداوند، توجه به او، و پرداختن به کارهای نیک است.
عامل نابودیمان، نیز غفلت از خداوند، پرداختن به کارهای زشت یا حتی سرگرم شدن به کارهای بیهوده است.
بنابراین توجه به این نکته ضروری است که در مقابل انسانهای شیطانصفت نیز باید با «امیدآفرینی میان مردم»، «تابانیدن یاد خداوند در جامعه» و «دعوت به خوبیها»، به مقابله برخواست.
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
در چنین روزهایی که یقیناً در معرض وسوسههای شیاطین جنی و انسانهای شیطانصفت هستیم و همچنین در معرض الهامات فرشتگان الهی و انسانهای فرشتهخوی قرار داریم، مراقب باشیم که به کدام نجوای درونی یا تبلیغ بیرونی گوش میدهیم و از کدامیک اثر میپذیریم!
و چند سوال هم از خود بپرسیم؛
رفتار من در میانهی این جنگ شناختی منفعلانه است یا فعالانه؟
اگر فعالانه است، کدامسوی این میدان ایستادهام؟
در صف شیاطین و شیطانصفتان هستم یا در صف فرشتگان و فرشتهخویان؟
دعوت به شر میکنم یا دعوت به خیر؟
القای ناامیدی میکنم یا امید میآفرینم؟