دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۱۰۷۸ مطلب با موضوع «حدیث» ثبت شده است

 

...عَنِ الْفَتْحِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْمُتْعَةِ.

فقَالَ «هِیَ حَلَالٌ مُبَاحٌ مُطْلَقٌ لِمَنْ لَمْ یُغْنِهِ اللَّهُ بِالتَّزْوِیجِ فَلْیَسْتَعْفِفْ بِالْمُتْعَةِ فَإِنِ اسْتَغْنَى عَنْهَا بِالتَّزْوِیجِ فَهِیَ مُبَاحٌ لَهُ إِذَا غَابَ عَنْهَا.»

 الکافی، ج‏۵، ص۴۵۲

فتح بن یزید گوید: از امام کاظم (علیه‌السلام) درباره متعه (ازدواج موقت) پرسیدم.

حضرت فرمودند: «متعه، برای کسی که خداوند او را با ازدواج (دائم) بی‌نیاز نکرده‌است، حلال و مباح و آزاد است، تا با متعه، عفتِ خود را حفظ کند. اما اگر با ازدواج، از متعه بی‌نیاز شده‌باشد، در صورتی برایش مباح است که همسرش از او دور باشد.»

 

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ قَالَ: کَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِلَى بَعْضِ مَوَالِیهِ:

«لَا تُلِحُّوا عَلَى الْمُتْعَةِ إِنَّمَا عَلَیْکُمْ إِقَامَةُ السُّنَّةِ فَلَا تَشْتَغِلُوا بِهَا عَنْ فُرُشِکُمْ وَ حَرَائِرِکُمْ فَیَکْفُرْنَ وَ یَتَبَرَّیْنَ وَ یَدْعِینَ عَلَى الْآمِرِ بِذَلِکَ وَ یَلْعَنُونَا.»

 الکافی، ج‏۵، ص۴۵۳

محمد بن حسن بن شَمّون گوید: امام کاظم (علیه‌السلام) خطاب به بعضی دوست‌دارانشان، در نامه‌ای نوشتند:

«بر متعه (ازدواج موقت) اصرار نورزید! آن‌چه بر شما واجب است، بر پا داشتنِ سنت است.[1] پس با متعه، از همسرانتان غافل نشوید، که (در نتیجه) کفر بورزند و بی‌زاری جویند و کسی را که به متعه امر کرده‌است را نفرین کنند و ما (اهل بیت) را لعن نمایند.»

 

 

...عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ فِی الْمُتْعَةِ:

«دَعُوهَا أَ مَا یَسْتَحْیِی أَحَدُکُمْ أَنْ یُرَى فِی مَوْضِعِ الْعَوْرَةِ فَیُحْمَلَ ذَلِکَ عَلَى صَالِحِی إِخْوَانِهِ وَ أَصْحَابِهِ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۴۵۳

مفضل بن عُمر گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که درباره متعه (ازدواج موقع) می‌فرمودند:

«آن را رها کنید! آیا حیا نمی‌کنید که در موقعیتی شرم‌آور، دیده شوید و این به دیگر برادران و یاران خوبتان نیز نسبت داده شود؟!»[2]

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] مقصود این است که با یک بار متعه، سنت حفظ می‌شود و نیاز به انجام چندباره‌ی آن نیست؛ چراکه در بعضی احادیث توصیه شده‌است برای احیاءِ سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، این کار انجام‌شود، اما گویا برخی زیاده‌روی می‌کرد‌ه‌اند!

[2] از آن‌جاکه اهل سنت این کار را جایز نمی‌دانند، اگر کسی را در این موقعیت ببینند، گمانی ناشایست (ارتباط نامشروع) نسبت به او می‌برند و این، سبب بدنامیِ شیعیان خواهد شد. بنابراین اگر متعه موجب شود خودِ انسان یا هم‌کیشانش در موضع اتهام و بدنامی قرار گیرند، جایز نخواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۴۵
ابوالفضل رهبر

 

مسئله «نبیذ»[1]، یکی از مسائل فقهی اختلافی میان مسلمانان است. اکثر اهل سنت بر اساس برخی روایات نبوی، آن را حلال دانسته‌اند. در روایات شیعه نیز نقل شده‌است که رسول خدا و اهل بیت (علیهم‌السلام)، گاه نبیذ نوشیده‌اند و آن را حلال دانسته‌اند، اما از طرفی، در برخی روایات، اهل بیت خوردنش را حتی از روی تقیه نیز حرام دانسته‌اند![2] علت این اختلاف، در احادیث زیر ذکر شده است:

 

محمد بن سائب کلبی گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد «نبیذ» سؤال کردم.
حضرت فرمودند: «حلال است.»

عرض کردم: ما (در کوفه) وقتی نبیذ می‌اندازیم، در آن عَکَر[3] و چیزهای دیگر می‌ریزیم...
حضرت فرمودند: «اَه اَه! این شراب مست‌کننده‌ی بدبوست.»

عرض کردم: فدایتان شوم، پس منظورتان کدام نبیذ است (که حلال است)؟
فرمودند: «اهل مدینه از طعم بد آب و بدحال شدنشان، نزد پیامبر شکایت کردند. پیامبر به آنان دستور داد نبیذ درست کنند. بنابراین هرکس به خدمت‌کارش سفارش می‌کرد نبیذ درست کند؛ به این نحو که مشتی خرما در مشک کوچکی می‌ریختند و (پس از مدتی) از آن می‌نوشیدند و با همان وضو می‌گرفتند...»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۱۶

 

همچنین در روایتی دیگر، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که گروهی از اهالی یمن، نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدند تا دانستنی‌های دینشان را از ایشان بپرسند.

آن‌ها در ضمن سؤالاتشان درباره نبیذ نیز سؤال کردند.

«رسول خدا فرمودند: نبیذ (نزد شما) چیست؟ آن را برایم توصیف کنید.
گفتند: خرما را در ظرفی می‌ریزند و آن را پر از آب می‌کنند و زیرش را روشن می‌کنند تا بپزد، سپس صاف می‌کنند و رویش عَکَر می‌ریزند و می‌جوشانند و...
رسول خدا فرمودند: ای مرد! خیلی طولش دادی. (آن‌چه درست می‌کنید) آیا مست‌کننده است؟
گفتند: بله.
حضرت فرمودند: هر چیز مست‌کننده‌ای حرام است.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۱۷

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] نبیذ، مایعی است که از خیساندن خرما یا کشمش در آب تهیه می‌شود و در برخی شرایط مست‌کننده  می‌گردد.

[2] امام صادق (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «لَیْسَ فِی شُرْبِ النَّبِیذِ تَقِیَّةٌ.» (الکافی، ج‏۶، ص۴۱۵) این حدیث نشان می‌دهد که خوردن نبیذ برای اهل سنت حلال بوده است و گاه شیعیان در موقعیتی قرار می‌گرفتند که برای فاشش نشدن مذهب و حفظ جانشان، احساس می‌کردند لازم است از روی تقیه، نبیذ بنوشند.

[3] آن‌چه در ظرف روغن زیتون یا نبیذ، ته‌نشین می‌شود.

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

چنان‌چه ملاحظه می‌فرمایید، نبیذ در مدینه، برای رهایی از تلخی و آلودگیِ آب تهیه می‌شده و غلظتش در حدی نبوده که آب مضاف شود و نتوان آن وضو گرفت، اما در دیگر مناطق، با آن کاری می‌کردند که مست‌کننده می‌شده. اهل بیت به مخاطبی که حجازی بوده‌است یا می‌دانسته مقصود، نبیذِ مدینه است، می‌گفتند حلال است و به مخاطبی که عراقی بوده‌است یا نبیذ را شرابی مست‌کننده می‌دانسته، می‌گفتند حرام است.

اگر اهل سنت خود را از معارف اهل بیت (علیهم‌السلام) محروم نمی‌کردند، امروز تا این حد، دور از حقیقت، سیر نمی‌کردند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۱۹
ابوالفضل رهبر

 

«ابو حنیفه»[1] به «ابو جعفر محمد بن نُعمان، صاحب الطاق»[2] گفت: ای ابو جعفر! نظرت در مورد مُتعه (ازدواج موقت) چیست؟ آیا گمان می‌کنی متعه حلال است؟

مؤمن الطاق گفت: بله.

ابو حنیفه گفت: پس چرا زنان (خانواده) ات را امر نمی‌کنی که به متعه‌ی دیگران در آیند تا برایت کسب درآمد کنند؟!

مؤمن الطاق گفت: همه شغل‌ها چنین نیستند که به آن‌ها میل و رغبتی باشد، هرچند حلال باشند. توانایی مردم متفاوت است، بعضی کارها از توانشان خارج است. اما ای ابو حنیفه! نظرت در مورد «نبیذ»[3] چیست؟ آیا گمان می‌کنی (خوردنش) حلال است؟

ابو حنیفه گفت: بله.

مؤمن الطاق گفت: پس چرا زنان (خانواده) ات را در دکان‌های نبیذفروشی (عرق‌فروشی) نمی‌نشانی تا برایت کسب درآمد کنند؟!

ابو حنیفه گفت: یک ـ یک (مساوی) شدیم، اما ضربه تو کاری‌تر بود!

در ادامه این گفتگو، مؤمن الطاق به دیگر اشکالات و شبهات ابو حنیفه، پاسخ‌های مستدلی می‌دهد.

 الکافی، ج‏۵، ص۴۵۰

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] ابوحنیفه، نُعمان بن ثابت (م ۱۵۰ هـ ق) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایه‌گذار «مذهب حنفی»، از مذاهب چهارگانه اهل سنت بوده است. اهل سنت او را «امام اعظم» و «سراج الائمة» لقب داده‌اند.

[2] ابو جعفر، محمد بن علی بن نُعمان (م ۱۶۰ هـ ق) فقیه و متکلم اهل کوفه و از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بوده است. دوستان به او «صاحب الطاق» یا «مؤمن الطاق» لقب داده بودند و دشمنانش که از گزند زبان بُرّانش در امان نبودند، او را «شیطان الطاق» می‌نامیدند! امام صادق (علیه‌السلام) او را دوست می‌داشتند و گاه برای مناظره با مخالفان، مأمورش می‌نمودند.

[3] نبیذ، مایعی است که از خیساندن خرما یا کشمش در آب تهیه می‌شود و در برخی شرایط مست‌کننده می‌گردد. اکثر اهل سنت (از جمله ابو حنیفه و پیروانش) بر اساس برخی روایات، خوردنش را (هرچند مست‌کننده باشد) حلال می‌پندارند. إن شاء الله، در مطلب بعد، به ریشه‌ی این گمان باطل (حلال بودن هر نوع نبیذی)، اشاره خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

زرارة بن اعین نقل می‌کند:

«عبدالله بن عُمیر لیثی» نزد امام باقر (علیه‌السلام) آمد و گفت: نظرت در مورد متعه زنان (ازدواج موقت) چیست؟
حضرت فرمودند: خداوند آن را حلال کرده‌است؛ هم در کتابش[1] و هم بر زبان پیامبرش، بنابراین تا روز قیامت حلال خواهدبود.

گفت: ای ابو جعفر! تو چنین می‌گویی، اما عُمَر آن را حرام کرده و از آن نهی نموده‌است.[2]
حضرت فرمودند: (حکم خدا همان است،) هرچند او چنین‌کاری کرده‌باشد.

گفت: من تو را دعوت می‌کنم به خدا پناه ببری از اینکه چیزی را که عُمر حرام کرده است، حلال کنی.
حضرت فرمودند: پس تو به سخن هم‌نشین‌ات پای‌بند باش، من هم به سخن رسول خدا پای‌بند خواهم بود. من حاضرم با تو ملاعنه[3] کنم که قول حق، همان است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده‌است و قول باطل، همان است که هم‌نشین تو (عُمر بن خطاب) گفته‌است.

در این هنگام عبدالله بن عمیر رو به حضرت کرد و گفت: آیا خوشحال می‌شوی که زنان و دختران و خواهران و دخترعموهایت چنین کنند؟
امام صادق (علیه‌السلام) وقتی نام زنان و دخترعموهایشان برده شد، از او روی برگرداند.[4]

 الکافی، ج‏۵، ص۴۴۹

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «...وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً»؛ سوره نساء، آیه۲۴.

[2] شیعه و اهل سنت از عُمر نقل کرده‌اند که گفت: «دو چیز در زمان پیامبر خدا حلال بود، اما من آن‌ها را حرام اعلام می‌کنم و هرکه را انجام دهد، مجازات خواهم‌کرد؛ متعه زنان (ازدواج موقت) و متعه حج (طواف نساء).»

[3] ملاعنه یا مباهله، این است که دو طرفی که ادعا می‌کنند حرفشان حق است، یکدیگر را لعن کنند تا عذاب الهی بر کسی که حرفش باطل است، نازل شود. مردِ عُمری‌مذهب، از ملاعنه سر باز می‌زند و سخن مستدلّ حضرت را با جسارتی زشت پاسخ می‌دهد.

[4] حضرت از کنار این حرف توهین‌آمیز، کریمانه عبور کردند. إن شاء الله، در مطلب بعد، پاسخ این شبهه، از زبان یکی از شاگردان امام صادق (علیه‌السلام) ذکر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ لِجَمَالِهَا أَوْ مَالِهَا وُکِلَ إِلَى ذَلِکَ وَ إِذَا تَزَوَّجَهَا لِدِینِهَا رَزَقَهُ اللَّهُ الْجَمَالَ وَ الْمَالَ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۳۳

 

هشام بن حَکَم از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده‌است که فرمودند:
«اگر مرد، به خاطر زیبایی و ثروتِ زنی، با او ازدواج کند، خداوند او را به همان (مال و زیبایی) وا می‌گذارد،[1] و اگر به خاطر دینِ زنی، با او ازدواج کند، خداوند زیبایی و ثروت را روزی‌اش می‌سازد.»[2]

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] یعنی حمایتش را از او بر می‌دارد.

[2] معنای روزی شدن ثروت، روشن است اما این‌که خداوند زیبایی را روزیِ کسی کند، احتمالا به این معناست که همسرش را در نظرش زیبا جلوه می‌دهد و مهر او را در دلش می‌اندازد، تا احساس رضایت کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۰۷:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ امْرَأَةً وَ إِنَّ أَبَوَیَّ أَرَادَا غَیْرَهَا 

قالَ: «تَزَوَّجِ الَّتِی هَوِیتَ وَ دَعِ الَّتِی یَهْوَى أَبَوَاکَ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۴۰۱

 

از عبدالله بن ابی‌یعفور نقل شده‌است که گفت: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: من می‌خواهم با زنی ازدواج کنم، اما پدر و مادرم شخص دیگری را در نظر دارند. (تکلیف چیست؟)

حضرت فرمودند: «با کسی ازدواج کن که خودت می‌خواهی و کسی که پدر و مادرت می‌خواهند را رها کن.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ
[1] مقصود این است که ملاک، رضایت کسی است که قرار است سال‌ها با آن زن زندگی کند و به‌هرحال «علف باید به دهن بزی شیرین بیاد»!

[2] جوانی که نتواند خانواده‌اش را، در این امر، با خود همراه کند، اولاً نمی‌تواند از آن‌ها توقع حمایت داشته باشد و ثانیاً باید «پیهِ سال‌ها تلاش برای رفع کدورت و اعتمادسازی را به تنش بمالد»!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۰۷:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً» قَالَ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ‏ قُلْتُ فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى قَالَ ذَاکَ تَأْوِیلُهَا الْأَعْظَمُ‏.

 الکافی، ج‏۲، ص۲۱۰

 

فضیل بن یسار نقل می‌کند:

به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کردم: کلام خداوند در قرآن «و هر کس انسانى را حیات بخشد، گویا همه‌ی مردم را زنده کرده است.»[1] (در مورد چه کسی است؟)

حضرت فرمودند: «(در مورد کسی که انسانی را نجات دهد) از سوختن و غرق شدن.»

عرض کردم: پس کسی که انسانی را از گمراهی خارج کند و به هدایت برساند، چه؟

فرمودند: «این تأویل اعظم آیه است.»[2]

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] سوره مائده، آیه32.
[2] «کسی که دیگری را از مرگ نجات دهد و به او حیاتی دوباره ببخشد» در معنای ظاهری آیه است و «کسی که دیگری را از گمراهی نجات دهد و به او حیات معنوی ببخشد» در معنای باطنی و تأویل آیه است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

خطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ قَالَ:

«...فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَمْ یُقَرِّبَا أَجَلًا وَ لَمْ یَقْطَعَا رِزْقاً»

 

 الکافی، ج‏۵، ص۵۷

 

امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در ضمن خطبه‌ای فرمودند:

«به معروف (امور پسندیده) امر کنید و از مُنکر (امور ناپسند) نهی کنید و بدانید که امر به معروف و نهی از منکر، هرگز نه مرگ را نزدیک می‌کنند و نه روزی را قطع می‌کنند.»

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِنَّمَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ مَنْ کَانَتْ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَامِلٌ بِمَا یَأْمُرُ بِهِ وَ تَارِکُ لِمَا یَنْهَى عَنْهُ عَادِلٌ فِیمَا یَأْمُرُ عَادِلٌ فِیمَا یَنْهَى رَفِیقٌ فِیمَا یَأْمُرُ وَ رَفِیقٌ فِیمَا یَنْهَى.»

 

 الخصال، ج‏۱، ص۱۰۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«تنها کسی امر به معروف و نهی از منکر کند که سه ویژگی داشته باشد:

1- خود، به آن‌چه امر می‌کند، عمل کند و آن‌چه را نهی می‌کند، ترک کند.

2- هنگام امر و هنگام نهی، به عدالت رفتار کند.

3- هنگام امر و هنگام نهی، ملایمت داشته باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۰۸:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«الْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ الْمُنَافِقُ یَأْکُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ.»

 الکافی، ج‏۴، ص۱۲

 

امام صادق از پدرانشان، از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهم) نقل فرموده‌اند:

«مؤمن، به میل خانواده‌اش غذا مى‌خورد،

و منافق، خانواده‌اش به میل او غذا می‌خورند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نقل شد که فرموده بودند اگر حدیثی به نقل از ما به شما رسید که برایتان ناآشنا بود، اما محال نبود، نباید آن را جعلی بخوانید و انکار کنید، حتی اگر شخصی دروغگو برایتان نقل کرده باشد.

 

این که بعضی افراد، روایاتی که به نظرشان معقول نیست را راحت رد می‌کنند، گاه به این دلیل است که اصلاً معنایش را متوجه نشده‌اند.

 

برای نمونه به حدیثی که مرحوم کلینی در معتبرترین کتاب حدیثی شیعه و با سندی صحیح نقل کرده (و در منابع اهل سنت نیز آمده‌است)، توجه کنید...

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ عَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ هِیَ قَالَ هِیَ عَلَى حُوتٍ قُلْتُ فَالْحُوتُ عَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى الْمَاءِ قُلْتُ فَالْمَاءُ عَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى صَخْرَةٍ قُلْتُ فَعَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ الصَّخْرَةُ قَالَ عَلَى‏ قَرْنِ‏ ثَوْرٍ أَمْلَسَ قُلْتُ فَعَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ الثَّوْرُ قَالَ عَلَى الثَّرَى قُلْتُ فَعَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ الثَّرَى فَقَالَ هَیْهَاتَ عِنْدَ ذَلِکَ ضَلَّ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ.

 الکافی، ج‏۸، ص۸۹

 

ابان بن تَغلِب گوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد «زمین» سؤال کردم که بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «ماهی».

عرض کردم: این ماهی بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «آب».

عرض کردم: این آب بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «صَخره»ای.

عرض کردم: این صخره بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «شاخ گاوی راهور».

عرض کردم: این گاو بر چه چیزی است؟
فرمودند: بر «خاک نمناک».

عرض کردم: این خاک نمناک بر چه چیزی است؟
فرمودند: هیهات! در اینجاست که دانشِ دانشمندان به خطا می‌رود.

 

در نگاه اولیه، خیلی راحت می توان این حدیث را از جعلیات نامید، چنانچه بعضی محققین چنین کرده‌اند.

اما...

آیا ممکن نیست فهم ما از این حدیث ساده انگارانه بوده باشد؟

آیا ممکن نیست این عبارات، بر اساس «اصطلاحات علمی رایج در آن روزگار»[1] بیان شده باشند؟

آیا ممکن نیست «حوت» (ماهی) و «ثَور» (گاو)، از «برج‌های فلکی دوازده‌گانه»[2] باشند؟

آیا ممکن نیست به «مراحل خلقت» یا «دوره های تاریخی حیات» یا «سیر تطور زیست بشری» یا «قوانین حاکم بر طبیعت» یا «لایه های زیرین زمین» اشاره داشته باشند؟[3]

آیا ممکن نیست «رمزگونه» باشند و برای فهمشان نیاز به رمزگشایی باشد؟

آیا این‌گونه احادیث نیاز به دقت بیشتری ندارند؟

 

شرم‌سارانه باید پذیرفت که دانشمندان ما، در بررسی و رمزگشایی این دست احادیث، کوتاهی داشته اند.

ما مجاز نبوده‌ایم این احادیث را به راحتی جعلی بنامیم و خود را از این میراث گران‌بها محروم سازیم.

چه بسا بتوان با بهره‌گیری از این داشته‌ها، به کرانه های علم دست یافت و تا آنجا پیش رفت که «دانشِ دانشمندان به خطا می‌رود».

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت: باید بر کلینی (مؤلف کتاب کافی) و کلینی‌ها درود فرستاد که از طعن ساده‌اندیشان نهراسیدند، این‌گونه احادیث را کنار نگذاشتند و آیندگان را از این میراث محروم نساختند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] گاه به دلیل ناآشنایی با بسیاری از اصطلاحات علمی گذشته، در فهم کلام گذشتگان دچار اشتباه می‌شویم؛ اصطلاحات نجومی، طبی، جغرافیایی و...
[2] برج‌های دوازده‌گانه‌ی دائرة البروج (دایره مسیر حرکت ظاهری سالانه خورشید در آسمان)، به ترتیب عبارت‌اند از: حَمَل، ثَور، جَوزا، سَرَطان، اَسَد، سُنبُله، میزان، عَقرب، قَوس، جَدی، دَلو و حوت.
[3] علامه شهرستانی در کتاب «الهیئة و الإسلام» بخش‌هایی از این حدیث را بر اساس هیئت جدید توضیح داده است. همچنین مرحوم کمره‌ای در ترجمه اصول کافی، ذیل این حدیث، چند احتمال را مطرح کرده است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

گاهی وقتی روایتی نقل می‌شود که به نظرمان عجیب می‌آید، خیلی راحت آن را رد می‌کنیم؛ مثلا می‌گوییم «لابد ساختگی است» یا «امام نمی‌تواند چنین حرفی زده باشد» یا...

حال ببینیم خود اهل بیت (علیهم‌السلام) در این رابطه چه نظری دارند...

 

ابوعبیده حذّاء گوید: از امام باقر (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمود:

«به خدا قسم، محبوب‌ترین یارانم نزد من، کسی است که از گناهان بیشتر دوری کند و کسی که فقیه‌تر باشد و کسی که احادیث ما را بیشتر کتمان کند[1] و بدترین و مغضوب‌ترین‌شان نزد من کسی است که وقتی حدیثی را که به ما نسبت داده‌شده و از ما روایت شده‌است می‌شنود، قبول نمی‌کند و از آن بیزاری می‌جوید و انکارش می‌کند و کسی را که به آن معتقد باشد را تکفیر می‌کند، درحالی‌که نمی‌فهمد ممکن است آن حدیث از ما صادر شده‌باشد. او با این کار از ولایت ما خارج می‌شود.»

 الکافی، ج‏۲، ص۲۲۳

 

همچنین به این حدیث توجه کنید:

 

سفیان بن سِمط گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: فدایتان شوم! مردی از جانب شما نزد ما می‌آید که ما او را به دروغ می‌شناسیم و حدیثی (از شما) نقل می‌کند که ما آن را ناپسند می‌دانیم. (در این مواقع چه باید کنیم؟) 

حضرت فرمودند:

«آیا به تو می‌گوید که من گفته‌ام شب، روز است و روز، شب؟»

عرض کردم: نه. 

فرمودند:

«(حتی) اگر گفت من این را گفته ام، باز هم آن را تکذیب نکن، که دراین‌صورت مرا تکذیب کرده‌ای.»

 مختصر البصائر، ص۲۳۳

 

البته این به این معنا نیست که به هر حدیثی، ولو اینکه در کتابی نامعتبر باشد یا از طریق فردی کذّاب نقل شده باشد، عمل کنیم، بلکه مقصود این است که آن را جعلی و ساختگی ندانیم.

 

امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در ضمن حدیث معروف اربع‌مائة فرموده‌اند:
«اگر حدیثی ناآشنا شنیدید، آن را به ما برگردانید[2] و در مورد آن توقف کنید[3] و تسلیم باشید، تا حقیقت بر شما آشکار گردد و خبرپَراکَن و عجول نباشید.»

 الخصال، ج‏۲، ص۶۲۷

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] در زمان خلافت دشمنان اهل بیت، به خاطر حساسیت آنان نسبت به مرجعیت اهل بیت، اصحاب دستور داشتند احادیث ایشان (به خصوص احادیث اختلافی و حساسیت‌برانگیز) را کتمان کنند تا مبادا آب‌باریکه‌ی اسلام اصیل، به‌کلی بخشکد.
[2] یعنی برای تأیید، آن را به ما عرضه کنید. (در زمان غیبت که دسترسی به اهل بیت مقدور نیست، این‌گونه احادیث را باید به دیگر احادیث ایشان عرضه کنیم تا با کمک آن‌ها به فهم صحیحی دست یابیم. اگر باز هم به نتیجه‌ای نرسیدیم، باید در مورد آن توقف کنیم و صبر کنیم تا شاید آیندگان به فهم صحیحی برسند و الّا، بعد از ظهور، به حضرت (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) عرضه کنیم و از صحت و سقم آن مطلع شویم. در هر صورت، این کار ما نیست که خیلی راحت یک حدیث را جعلی بخوانیم.)
[3] مقصود از توقف این است که به آن عمل نکنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

الإمامُ الصّادقُ علیه السلام:

«إِنَّ الْمَرْءَ یَحْتَاجُ فِی مَنْزِلِهِ وَ عِیَالِهِ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ یَتَکَلَّفُهَا وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فِی طَبْعِهِ ذَلِکَ مُعَاشَرَةٌ جَمِیلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقْدِیرٍ وَ غَیْرَةٌ بِتَحَصُّن‏»

 تحف العقول، ص۳۲۲

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«هر مردی، در خانه و خانواده‌اش، به سه چیز نیاز دارد که حتی اگر در سرشت او نباشد، باید خود را بر آن‌ها مکلّف سازد:
1- معاشرتی زیبا
2- گشاده دستیِ به‌اندازه
3- غیرت نسبت به حفظ ناموس.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۴:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

یکی از نقاط قوت مکتب تشیع، نسبت به اهل سنت، «کتابت حدیث در هنگام صدور آن» است. یک قرن ممنوعیت کتابت و نقل حدیث از جانب حاکمان خبیث، موجب شده بود که اهل سنت (که خود را از حدیث اهل بیت نیز محروم کرده بودند،) در این مدت بتوانند تنها تعداد انگشت‌شماری کتاب حدیثی تدوین کنند و روایات را اغلب به‌صورت شفاهی، از نسلی به نسل دیگر، انتقال دهند. این امر موجب شده است میراث حدیثی آنان، دچار آفات فراوانی شود؛

- فراموشی و سانسور بسیاری از احادیث نبوی
- نقل غیردقیق همان مقدار حدیث
- جعل و وضع و دسّ در روایات
- عدم توانایی در اعتبارسنجی علمی روایات
- اتهام ساختگی بودن این میراث از جانب مستشرقان
- و...

 

در مقابل، با هدایت هوش‌مندانه اهل بیت (علیهم‌السلام)، «فرهنگ کتابت حدیث در هنگام صدور آن از معصوم» در میان محدّثان شیعه جا افتاده بود و اصحاب غالباً با کاغذ و قلم نزد ایشان حاضر می‌شدند، احادیث را می‌نوشتند و در فرصتی مناسب به جزوه و کتاب‌چه تبدیل می‌کردند. بعدتر نیز محدّثان شیعه با استفاده از همین جزوات و کتاب‌چه‌ها، کتاب‌های حدیثی جامعی تدوین کردند و امروز ما به اندازه همّت و توانمان از این میراث گران‌قدر بهره می‌بریم.

 

در ادامه، به نمونه‌هایی از تأکید امام صادق (علیه‌السلام) به «کتابت حدیث» توجه فرمایید:

 

...عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
«اکْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَکَ فِی إِخْوَانِکَ فَإِنْ مِتَّ فَأَوْرِثْ کُتُبَکَ بَنِیکَ فَإِنَّهُ یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانُ هَرْجٍ لَا یَأْنَسُونَ فِیهِ إِلَّا بِکُتُبِهِمْ.»
 الکافی، ج‏۱، ص۵۲
مفضل بن عمر گوید: امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:
«بنویس و علمت را در میان تمام برادرانِ (ایمانی) خود منتشر کن و اگر مُردی، کتاب‌هایت را به فرزندانت ارث بده. چراکه زمان آشوب و هرج و مرجی برای مردم فرا می‌رسد که در آن روزگار، جز با (استفاده از) کتاب‌هایشان، آسوده‌خاطر نخواهندشد.»

 

...عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
«احْتَفِظُوا بِکُتُبِکُمْ فَإِنَّکُمْ سَوْفَ تَحْتَاجُونَ إِلَیْهَا.»
 الکافی، ج‏۱، ص۵۲
عبید بن زراره از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که فرمودند:
«از کتاب‌هایتان محافظت کنید، زیرا روزگاری به آن‌ها نیاز خواهیدداشت.»

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت: شاید مقصود از این زمان هرج و مرج و آشوب، عصر غیبت باشد که مسلمانان برای بهره‌مندی از دریای علم و معرفت اهل بیت (علیهم‌السلام) جز کتاب‌های حدیثی، دست‌آویزی ندارند. شاید هم روزگار دیگری در راه است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر این نکته تبیین شده بود که اهل بیت (علیهم‌السلام) برای این‌که دشمنان از انسجام و قدرت شیعیان احساس خطر نکنند و آسیبی به آنان وارد نسازند، گاه به عمد، میان پیروانشان اختلاف ایجاد می‌کردند.

همچنین ذکر شده بود: ازآن‌جاکه ائمه (علیهم السلام) محور وحدت و محل رجوعِ اصحاب و گروه‌های مختلف بوده‌اند، این اختلافات لرزه‌هایی جزئی بر ساختار مجموعه شیعه وارد می‌نموده، اما در نهایت به ثبات آن انجامیده است.

 

حدیث زیر، تأکیدی بر توجه شیعیان به محوریت ائمه (علیهم السلام) در این التهابات است:

 

...عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنِّی تَرَکْتُ‏ مَوَالِیَکَ‏ مُخْتَلِفِینَ‏ یَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْض.ٍ

قالَ فَقَالَ: «وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ إِنَّمَا کُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِیمَ لَهُمْ فِیمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَیْهِمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۹۰

 

سدیر بن حُکَیم نقل می‌کند: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: من پیروان شما (در کوفه) را در حالی ترک کردم (و نزد شما در مدینه آمده‌ام) که با هم اختلاف داشتند و از یکدیگر دوری می‌جستند.

حضرت فرمودند:
«به این مسئله کاری نداشته باش!
مردم سه وظیفه دارند:
1- ائمه (علیهم‌السلام) را بشناسند،
2- هر اتفاقی برایشان می‌افتد، تسلیم آنان باشند،
3- اگر در موردی اختلاف داشتند، اختلافشان را به ایشان ارجاع دهند.»

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقی: مطالب مرتبط پیشین: «چرا امام صادق زراره را میان دیگر اصحاب خراب کرد؟!»، «اختلاف افکنی میان شیعیان، توسط امام باقر!»، «چه شد که یونس به گریه افتاد؟!»، «چرا امام صادق قاتل خود را وصی خود اعلام کرد؟!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

احتمالاً شنیده‌اید که اگر آیاتی از قرآن را حفظ کنید و بعد فراموش کنید، دچار عذاب خواهید شد و...

چه‌بسا افرادی که به‌همین‌خاطر از حفظ قرآن صرف نظر کرده‌اند و افرادی که پس از فراموشی آیاتی که قبلاً حفظ کرده‌اند، دچار عذاب وجدان شده‌اند.

ریشه این باور دسته‌ای از احادیث است که نمونه‌ای از آن‌ها ذکر می‌شود:

 

قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«وَ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ ثُمَ‏ نَسِیَهُ لَقِیَ‏ اللَّهَ‏ یَوْمَ‏ الْقِیَامَةِ مَغْلُولًا یُسَلِّطُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِکُلِّ آیَةٍ مِنْهُ حَیَّةً تَکُونُ قَرِینَتَهُ إِلَى النَّارِ إِلَّا أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَه‏»

 من لا یحضره الفقیه، ج‏۴، ص۱۲

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«کسی که قرآن را بیاموزد و بعد آن را فراموش کند، در روز قیامت، خداوند را در حالی ملاقات می‌کند که در غل و زنجیر است و خداوند به ازای هر آیه‌ای، ماری بر او مسلط می‌کند که تا جهنم همراه او باشند، مگر این‌که خداوند او را بیامرزد.»

 

در مقابل، گروه دیگری از احادیث، این مسئله را نفی می‌کنند. به عنوان مثال:

 

عنْ أَبِی کَهْمَسٍ الْهَیْثَمِ بْنِ عُبَیْدٍ قَالَ:

سأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ قَرَأَ الْقُرْآنَ ثُمَّ نَسِیَهُ فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ ثَلَاثاً أَ عَلَیْهِ فِیهِ حَرَجٌ قَالَ لَا.

 الکافی، ج‏۲، ص۶۰۸

از هیثم بن عُبید نقل شده است که گفت:
از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد مردی که قرآن بخواند و بعد فراموش کند، سؤال کردم (و سه بار از ایشان پرسیدم که) آیا حَرَجی بر او هست؟ فرمودند: نه.

 

اما جالب است بدانید با تحقیق لغوی در مورد ماده «ن س ی» (که معمولاً «فراموش کردن» معنا می‌شود)، مشخص می‌شود گوهر معنایی آن «ترک کردن» است. بنابراین گویا مقصود از «نسیان»، این است که انسان آیاتی از قرآن را بخواند و مفهومشان را دریابد، اما از روی کوتاهی و غفلت، آن آیات را به فراموشی بسپارد و عمل به مفادشان را ترک کند. نه این‌که صرفاً الفاظی را که به خاطر سپرده، فراموش کند.

به حدیث زیر که این تحقیق لغوی را تأیید می‌کند، توجه کنید:

 

عنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَانَ یَعْلَمُ السُّورَةَ ثُمَّ نَسِیَهَا أَوْ تَرَکَهَا وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ أَشْرَفَتْ عَلَیْهِ مِنْ فَوْقٍ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ فَتَقُولُ تَعْرِفُنِی فَیَقُولُ لَا فَتَقُولُ أَنَا سُورَةُ کَذَا وَ کَذَا لَمْ تَعْمَلْ بِی وَ تَرَکْتَنِی أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَمِلْتَ بِی لَبَلَغْتُ بِکَ هَذِهِ الدَّرَجَةَ وَ أَشَارَتْ بِیَدِهَا إِلَى فَوْقِهَا.»

 الکافی، ج‏۲، ص۶۰۸

ابن ابی‌یعفور از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند که فرمودند:

«وقتی مردی سوره‌ای را می‌آموزد و بعد آن را فراموش می‌کند یا ترک می‌کند و وارد بهشت می‌شود، آن سوره به زیباترین صورت، از بالا بر او نور می‌افکند و می‌گوید: آیا مرا می‌شناسی؟ مرد می‌گوید: نه. می‌گوید: من فلان‌سوره هستم که به من عمل نکردی و مرا ترک نمودی. آن‌گاه درحالی‌که با دستش به بالا اشاره می‌کند، می‌گوید: به خدا قسم! اگر به من عمل کرده بودی، به آن درجه می‌رسیدی.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

«یونُس بن یعقوب» نقل کرده است: گروهی از یاران امام صادق (علیه‌السلام) نزد ایشان بودند؛ ازجمله «حُمران بن أعیَن»، «محمد بن نُعمان»، «هِشام بن سالم» و «طیّار» (که از علمای بزرگ شیعه بودند) و گروه دیگری نیز بودند، که در میانشان «هِشام بن حَکَم»[1] که در سن جوانی بود، حضور داشت.

 

امام صادق (علیه‌السلام، خطاب به هشام بن حکم) فرمودند: «ای هِشام! برایم تعریف نمی‌کنی که با «عَمرو بن عُبید»[2] چه کردی و چگونه از او سؤال کردی؟»
هشام عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! هیبت شما مرا گرفته است، از شما حیا دارم و زبانم در حضور شما کار نمی‌کند.»

 

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «وقتی شما را به کاری امر می‌کنم، انجام دهید!»
هشام عرض کرد: «به من خبر رسید که عمرو بن عبید در مسجد بصره کرسی بحثی تشکیل داده. تحملش برایم سخت بود، پس (از کوفه) به سویش حرکت کردم و در یک روز جمعه وارد بصره شدم. وقتی وارد مسجد شدم، با حلقه بزرگی مواجه شدم که در میانش عمرو بن عبید با لباس سیاه پشمینی که به کمر بسته بود و لباس دیگری که به دوش انداخته بود، نشسته بود و مردم از او سؤال می‌پرسیدند. جمعیت را شکافتم و در انتهای جمعیت، دو زانو نشستم.

 

سپس گفتم: ای مرد دانشمند! من مردی غریب هستم، اجازه می‌دهید سؤالی بپرسم؟
گفت: بله.

گفتم: آیا شما چشم دارید؟
گفت: پسرم! این چه سؤالی است؟ مگر نمی‌بینی؟

گفتم: سؤالات من همین‌طور است.
گفت: پسرم! بپرس، هرچند سؤالاتت احمقانه است.

گفتم: پاسخ مرا بدهید.
گفت: بپرس.

گفتم: آیا شما چشم دارید؟
گفت: بله.

گفتم: با آن چه می‌کنید؟
گفت: با آن رنگ‌ها و اشخاص را می‌بینم.

گفتم: بینی هم دارید؟
گفت: بله.

گفتم: با آن چه می‌کنید؟
گفت: با آن بوها را استشمام می‌کنم.

گفتم: آیا دهان دارید؟
گفت: بله.

گفتم: با آن چه می‌کنید؟
گفت: با آن مزه‌ها را می‌چشم.

گفتم: گوش هم دارید؟
گفت: بله.

گفتم: با آن چه می‌کنید؟
گفت: با آن صداها را می‌شنوم.

گفتم: آیا قلب دارید؟
گفت: بله.

گفتم: با آن چه می‌کنید؟
گفت: با آن هرچه را بر این اعضای بدن و حواسم وارد می‌شود تمییز (تشخیص) می‌دهم.

گفتم: آیا این اعضای بدن از قلب بی‌نیازند؟
گفت: نه.

گفتم: چه‌طور ممکن است، درحالی‌که این اعضای بدن صحیح و سالم هستند؟
گفت: پسرم! وقتی اعضای بدن در (تشخیص) چیزی که استشمام می‌کنند یا می‌بینند یا می‌چشند یا می‌شنوند، تردید می‌کنند، به قلب رجوع می‌کنند تا قلب یقین ایجاد کند و تردید را از بین ببرد.

گفتم: پس خداوند قلب را به انسان داده است تا تردید اعضای بدن را از بین ببرد؟
گفت: بله.

گفتم: پس قلب باید باشد، وگرنه اعضای بدن به یقین نمی‌رسیدند؟
گفت: بله.

 

گفتم: ای ابو مروان! پس خداوند اعضای بدن انسان را (به حال خود) رها نکرده و برایشان امامی قرار داده است تا کار درست را انجام دهند و تردیدشان به یقین تبدیل شود، اما این همه انسان را (به حال خود) رها کرده است و علی‌رغم تردیدها و سرگردانی‌ها و اختلافاتشان، امامی برایشان نصب نکرده تا تردیدها و سرگردانی‌هایشان را به او ارجاع دهند؟! بااین‌حال برای تو امامی برای اعضای بدنت قرار داده تا سرگردانی و تردیدت را به او ارجاع دهی؟!»

 

هشام بن حکم ادامه داد: «پس او ساکت شد و چیزی به من نگفت.

بعد به من رو کرد و گفت: تو هشام بن حکم هستی؟
گفتم: نه.

گفت: آیا از هم‌نشینان او هستی؟
گفتم: نه.

گفت: پس اهل کجایی؟
گفتم: اهل کوفه هستم.

گفت: پس تو خودِ او (هشام) هستی.

بعد مرا در آغوش گرفت و از جای‌گاه خود برخواست و مرا بر آن نشاند و تا وقتی که برخیزم، هیچ حرفی نزد.»

 

یونس بن یعقوب نقل می‌کند:
پس امام صادق (علیه‌السلام) خندیدند و فرمودند: «ای هشام! چه کسی این‌ها را به تو آموخته است؟»
هشام عرض کرد: «چیزهایی بود که از شما آموخته و (خود) تنظیم کرده بودم.»
حضرت فرمودند: «به خدا قسم، آن‌چه گفتی در صحیفه‌های ابراهیم و موسی (علیهماالسلام) نوشته شده است.»

 

 الکافی، ج۱، ص۱۶۹

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] «هشام بن حکم» تا سن نوجوانی از اهل‌سنت بوده است و پس از چند دیدار با امام صادق (علیه‌السلام) شیعه می‌شود. او در میان اصحاب ایشان، در فن مناظره بی‌نظیر بوده است.

[2] «ابومروان عَمرو بن عُبید» از بزرگترین متکلمین اهل‌سنت و معتزلی‌مسلک بوده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

حسین بن عُلوان نقل می‌کند: مجلسی داشتیم که در آن کسب علم می‌کردیم. در یکی از سفرها، پولم تمام شد.

 

یکی از دوستان گفت: برای مشکلی که برایت پیش آمده، به چه کسی امید داری (که کمکت کند)؟
گفتم: فلانی.

 
گفت: بنابراین ـ به خدا قسم ـ حاجتت روا نمی‌شود و آرزویت برآورده نمی‌گردد و به خواسته‌ات نمی‌رسی.
گفتم: خدا رحمتت کند! از کجا می‌دانی؟!

 
گفت: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود که در کتابی خوانده است: خداوند (تبارک و تعالی) می‌فرماید:

 

«به عزت و جلال و بزرگی و رفعتم بر عرشم سوگند، امید هرکس که به غیرمن امید داشته باشد را به یأس تبدیل خواهم کرد و در میان مردم، جامه‌ی خواری بر تنش خواهم نمود و او را از نزد خود می‌رانم و از فضلم دور می‌کنم.
آیا در سختی‌ها به غیرمن توجه دارد، درحالی‌که سختی‌ها به دست من است؟! و به غیرمن امید دارد و در فکرش درب خانه غیر مرا می‌زند، درحالی‌که کلید همه درب‌ها در دست من است؟!
آن درب‌ها قفل هستند و درب (خانه) من، برای کسی که مرا بخواند، باز است...»

 

 الکافی، ج‏۲، ص۶۶

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۴
ابوالفضل رهبر

 

ابان بن تغلب از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است که فرمودند:

 

«فکر می‌کنی خداوند به عده‌ای مال داده، به خاطر احترام به آن‌ها و به عده‌ای نداده، برای این‌که نزد او خوار هستند؟!
هرگز چنین نیست!
بلکه مال، مالِ خداست، آن را نزد افراد به امانت گذاشته و به آن‌ها اجازه داده است تا به‌اندازه بخورند، به‌اندازه بنوشند، به‌اندازه بپوشند، به‌اندازه خرجِ ازدواج کنند، به‌اندازه خرجِ مَرکب کنند و بقیه را به فقرای مؤمن برگردانند و آشفتگی زندگی آن‌ها را سروسامان دهند.

 
هرکس چنین کند، خوردن و آشامیدن و پوشیدن و سواری و ازدواجش حلال است،
و هرکس چنین نکند، حرام خواهد بود.
«اسراف نکنید که خداوند اسراف‌کاران را دوست ندارد.» (اعراف:۳۱)

 
فکر می‌کنی خداوند مالی را به شخصی امانت می‌سپارد و به او می‌گوید اسبی به قیمت ده هزار درهم (نقره) بخرد، درحالی‌که یک اسبِ بیست درهمی هم برایش کافی است؟!
یا می‌گوید کنیزی به قیمت صد دینار (طلا) بخرد، درحالی‌که یک کنیزِ بیست دیناری هم برایش کافی است؟!
«اسراف نکنید که خداوند اسراف‌کاران را دوست ندارد.» (اعراف:۳۱)»

 

 تفسیر العیاشی، ج‏۲، ص۱۳

 

داداچ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«أَرْبَعٌ‏ لَا تَدْخُلُ‏ بَیْتاً وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلَّا خَرِبَ وَ لَمْ یُعْمَرْ بِالْبَرَکَةِ الْخِیَانَةُ وَ السَّرِقَةُ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الزِّنَاءُ.»

 

 الأمالی( للصدوق)، ص۳۹۸

 

از امام صادق از پدرانشان از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهم) نقل شده است:
«چهار چیز هستند که به خانه‌ای وارد نمی‌شوند، مگراین‌که (آن خانه) خراب می‌شود و با برکت نیز تعمیر نخواهد شد:
خیانت، دزدی، شراب‌خواری و زنا.»

 

مهمان‌هایی که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۷
ابوالفضل رهبر