دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۱۱۲۲ مطلب با موضوع «حدیث» ثبت شده است

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ ع عِنْدَهُ،

فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ [عَیْنَیْهِ‏] مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ،

کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ،

وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ»

 

 

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«آن‌که نزدش یادی از حسین علیه‌السلام شود،

آن‌گاه از چشمش به قدر بال مگسی اشک خارج شود،

ثوابش بر عهده خداوند عزّوجلّ است،

و خداوند هرگز به کم‌تر از بهشت برای او راضی نمی‌شود»

[کامل‌الزیارات، ص۱۰۰]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۰۳:۴۹
ابوالفضل رهبر

بسم الله...

نیمه‌شب است. به سرت می‌زند وبلاگی راه بیاندازی، تا راهی باز کنی برای کلماتی که سال‌هاست خود را به دیوارهای بلند سینه‌ات کوبیده‌اند، راهی برای نفَس‌هایت که این روزها سخت‌تر بالا می‌آیند، و راهی برای خودت.

 

اسمش، در گوشه‌ای از دیوان «ابوالفرج رونی» نشسته است و از آن دور، صدایت می‌کند. ساعت‌ها به دنبال صدا می‌گردی و آخر پیدایش می‌کنی؛ «دستوار».

 

نماز و کمی خواب...

صبح لپ‌تاپت را روشن می‌کنی، مرورگر کرومت را باز می‌کنی و عجب...

چه جالب...

راه‌اندازی وبلاگت مصادف شده با سا‌ل‌روز تولدت.

«اریک اشمیت» کیک و کادوها را روی صفحه مانیتورت چیده و لابد خودش جایی همین گوشه‌کنارها (مثلاً در لنز وِب‌کَم‌ات) نشسته، تا برق شگفتی و قدردانی را در چشمانت شکار کند و بلافاصله برود سراغ دیگر مولودهای ۱۱مهر.

 

 

بعد، این فکر، مثل موریانه، از منفذی وارد سرت می‌شود که در «اولین پست» چه بنویسی؟ خُب «اولین پست» خیلی مهم است و تو باید از پَسَش خوب برآیی.

بعد، می‌ترسی نکند این «اولین پست»ات هم به سرنوشت «اولین پست» وبلاگ قبلی‌ات - که آخرینش هم بود - دچار شود.

 

این می‌شود که «روز»ها یکی‌یکی از تو و وبلاگِ خالی‌ات رد می‌شوند و چندقدمی آن‌طرف‌تر، برمی‌گردند و با پوزخندی، بابت تمام ترس‌هایت تحقیرت می‌کنند.

 

این می‌شود که ۳۳ روز می‌گذرد و تو زیر آوار این همه «ترس» و «حقارت»، ناتوان‌تر می‌شوی...

 

...تا این‌که یاد جمله‌ای می‌افتی که بارها دستت را کشیده و از «رکود» به «حرکت»ات رسانده؛

«إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ»

 نهج‌البلاغه، حکمت۱۷۵

«هرگاه از چیزى ‏ترسیدی، در آن واقع شو؛ چراکه تحمل این ترس، سخت‌تر است از تحمل چیزی که از آن می‌ترسی.»

 

باز هم علی(ع) به دادت رسیده و راه‌ها را گشوده.

 

نیمه شب است. دل به دریا می زنی، «بسم الله»ی می‌نویسی و شروع می‌کنی؛ «نیمه‌شب است. به سرت می‌زند وبلاگی راه بیاندازی، تا راهی باز کنی برای کلماتی که...»

 

کل هم و غم سینجلی

بُن‌بستی نیست، و غمی نخواهد بود، با «ولایت»ات

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۴:۵۸
ابوالفضل رهبر