دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسول خدا» ثبت شده است

 

هر مسلمان در هر شبانه روز، بارها سوره حمد را قرائت می کند. اگر آیات نورانی این سوره با توجه به معانی بلندشان خوانده شوند، اثراتی خواهد داشت که در ادامه ذکر می شود...

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

«قَسَمْتُ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَبْدِی فَنِصْفُهَا لِی وَ نِصْفُهَا لِعَبْدِی وَ لِعَبْدِی مَا سَأَلَ إِذَا قَالَ الْعَبْدُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بَدَأَ عَبْدِی بِاسْمِی وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أُتَمِّمَ لَهُ أُمُورَهُ وَ أُبَارِکَ لَهُ فِی أَحْوَالِهِ فَإِذَا قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حَمِدَنِی عَبْدِی وَ عَلِمَ أَنَّ النِّعَمَ الَّتِی لَهُ مِنْ عِنْدِی وَ أَنَّ الْبَلَایَا الَّتِی دَفَعْتُ عَنْهُ فَبِطَوْلِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی أُضِیفُ لَهُ إِلَى نِعَمِ الدُّنْیَا نِعَمَ الْآخِرَةِ وَ أَدْفَعُ عَنْهُ بَلَایَا الْآخِرَةِ کَمَا دَفَعْتُ عَنْهُ بَلَایَا الدُّنْیَا فَإِذَا قَالَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ شَهِدَ لِی عَبْدِی أَنِّی الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ أُشْهِدُکُمْ لَأُوَفِّرَنَّ مِنْ رَحْمَتِی حَظَّهُ وَ لَأُجْزِلَنَّ مِنْ عَطَائِی نَصِیبَهُ فَإِذَا قَالَ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ أُشْهِدُکُمْ کَمَا اعْتَرَفَ أَنِّی أَنَا مَالِکُ یَوْمِ الدِّینِ لَأُسَهِّلَنَّ یَوْمَ الْحِسَابِ حِسَابَهُ وَ لَأَتَجَاوَزَنَّ عَنْ سَیِّئَاتِهِ فَإِذَا قَالَ إِیَّاکَ نَعْبُدُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَ عَبْدِی إِیَّایَ یَعْبُدُ أُشْهِدُکُمْ لَأُثِیبَنَّهُ عَلَى عِبَادَتِهِ ثَوَاباً یَغْبِطُهُ کُلُّ مَنْ خَالَفَهُ فِی عِبَادَتِهِ لِی فَإِذَا قَالَ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِیَ اسْتَعَانَ عَبْدِی وَ الْتَجَأَ إِلَیَّ أُشْهِدُکُمْ لَأُعِینَنَّهُ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَأُغِیثَنَّهُ فِی شَدَائِدِهِ وَ لَآخُذَنَّ بِیَدِهِ یَوْمَ نَوَائِبِهِ فَإِذَا قَالَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا لِعَبْدِی وَ لِعَبْدِی مَا سَأَلَ فَقَدِ اسْتَجَبْتُ لِعَبْدِی وَ أَعْطَیْتُهُ مَا أَمَّلَ وَ آمَنْتُهُ مِمَّا مِنْهُ وَجِلَ»

قَالَ وَ قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَ هِیَ مِنْ فَاتِحَةِ الْکِتَابِ فَقَالَ:

«نَعَمْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقْرَؤُهَا وَ یَعُدُّهَا آیَةً مِنْهَا وَ یَقُولُ فَاتِحَةُ الْکِتَابِ هِیَ السَّبْعُ الْمَثَانِی.»[1]

 

شیخ صدوق از امام حسن عسکری نقل کرده است که ایشان از پدرشان امام هادی، از پدرشان امام جواد، از پدرشان امام رضا، از پدرشان امام کاظم از پدرشان امام صادق از پدرشان امام باقر از پدرشان امام سجاد، از پدرشان امام حسین، ار پدرشان امام علی، از پیامبر خدا (صلوات الله علیهم) نقل فرمودند:

خداوند (عزّ و جلّ) فرمود[2]:

«فاتحة الکتاب(سوره حمد) را میان خود و بنده ام تقسیم کردم؛ نصفش برای خودم، و نصفش برای بنده ام. و بنده ام هرچه بخواهد به او می دهم.

وقتی بنده می گوید «بسم الله الرحمن الرحیم»[3]، خداوند (جلّ جلاله) می گوید: بنده ام با نام من آغاز کرد و بر من حق دارد که اُمورش را به انجام رسانم و به احوالش برکت دهم.

و آنگاه که بگوید «الحمد لله رب العالمین»[4]، خداوند (جلّ جلاله) می گوید: بنده ام مرا ستایش کرد و دانست که نعمت هایی که دارد، از جانب من است و بلایی که از او دور شده، به سبب فضل و بخشش من بوده. شما را شاهد می گیرم که نعمت های آخرت را نیز به نعمت های دنیایش می افزایم و همانطور که بلایای دنیا را از او دور ساختم، بلایای آخرت را نیز از او دور خواهم ساخت.

و آنگاه که بگوید «الرحمن الرحیم»[5]، خداوند (جلّ جلاله) می گوید: بنده ام برایم شهادت داد که من رحمان و رحیم هستم. شما را شاهد می گیرم که بهره ی او از رحمتم را فزونی خواهم بخشید و بهره اش را از آنچه به او بخشیده ام، زیاد خواهم نمود.

و آنگاه که بگوید «مالک یوم الدین»[6]، خداوند (جلّ جلاله) می گوید: شما را شاهد می گیرم همانطور که (بنده ام) اعتراف کرد که من مالک روز جزاء هستم، حسابرسیِ روز حساب را بر او آسان می گیرم و از بدی هایش در خواهم گذشت.

و آنگاه که بگوید «ایاک نعبد»[7]، خداوند (عزّ و جلّ) می گوید: بنده ام راست گفت؛ فقط مرا عبادت می کند. شما را شاهد می گیرم که به خاطر عبادتش ثوابی به او خواهم داد که هرکس با او به خاطر عبادت من مخالفت می ورزد، به این ثواب غبطه بخورد.

و آنگاه که بگوید «ایاک نستعین»[8]، خداوند (عزّ و جلّ) می گوید: بنده ام از من کمک خواسته و به من پناه آورده است. شما را شاهد می گیرم که در کارش یاری اش رسانم و در سختی ها فریادرس اش باشم و در روزی که پیشامدی برایش حاصل شود، دستش را بگیرم.

و آنگاه که بگوید «اهدنا الصراط المستقیم...» تا آخر سوره[9]، خداوند (عزّ و جلّ) می گوید: این برای بنده ام است و بنده ام هرچه بخواهد خواهد داشت. به راستی که آن را برای بنده ام مستجاب کردم و آنچه آرزو داشت را به او دادم و او را از آنچه هراس داشت، ایمن خواهم داشت.»

همچنین نقل شده است که به امیر مؤمنان گفته شد: ای امیر مؤمنان! به ما بفرمایید که آیا «بسم الله الرحمن الرحیم» جزءِ سوره ی «فاتحة الکتاب» است؟

حضرت فرمودند: «بله، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آن را قرائت می کردند و جزئی از سوره محسوب می کردند و می فرمودند: سوره فاتحة الکتاب، «سبع المثانی»[10] است.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص300.

[2] به احادیثی که آنها را امامان شیعه (علیهم السلام) به ترتیب از پدرانشان نقل می فرمایند و سلسله سندشان به خداوند (تبارک و تعالی) ختم می شود، اصطلاحاً «سلسلة الذهب» گفته می شود؛ یعنی حدیثی که سلسله ی سندش مانند طلا، گرانبها و ارزشمند است.

[3] «به نام خداوند بخشنده بخشایشگر»؛ سوره حمد، آیه1، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[4] «ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است»؛ سوره حمد، آیه2، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[5] «(خداوندى که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته)»؛ سوره حمد، آیه3، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[6] «(خداوندى که) مالک روز جزاست»؛ سوره حمد، آیه4، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[7] «(پروردگارا!) تنها تو را می پرستیم»؛ سوره حمد، آیه5، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[8] «(پروردگارا!) تنها از تو یارى می جوییم»؛ سوره حمد، آیه5، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[9] «(پروردگارا!) ما را به راه راست هدایت کن؛ راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى، نه کسانى که بر آنان غضب کرده اى و نه گمراهان»؛ سوره حمد، آیه5، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی. این بخش از سوره دعاست و بنده خواسته اش را از خداوند می خواهد.

[10] «سبع المثانی» یکی از نام های سوره حمد است و گفته می شود به این معنا اشاره دارد: «سوره ای که هفت آیه دارد و دو بار نازل شده است». بنابراین باید «بسم الله الرحمن الرحیم» را نیز جزء سوره دانست، تا با شش آیه دیگر، در مجموع هفت آیه شوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

 این مطلب پیش تر در قدس آنلاین منتشر شده است.

 

پس از هجرت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به مدینه، حضرت زهرا (سلام الله علیها) به سن ازدواج رسیده بودند و افراد مختلفی از مهاجران (برای اینکه با پیامبر خدا خویشاوند شوند،) طالب ازدواج با ایشان بودند. ابوبکر، عمر و عبدالرحمن بن عوف، از جمله کسانی بودند که نزد پیامبر رفتند تا بانوی دو عالم را از ایشان خواستگاری کنند. اما پیامبر آنان را به بهانه هایی رد می کردند، تا جایی که مردم از ازدواج با حضرت زهرا (سلام الله علیها) مأیوس شدند و دیگر برای خواستگاری ایشان مراجعه نکردند.

 
مرحوم شیخ صدوق، در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» از امام رضا، از پدرانشان، از امیرالمؤمنین (علیهم السلام) نقل می کند که من نیز در این فکر بودم، اما به خود جرأت نمی دادم این خواسته را با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مطرح کنم، تا اینکه پیامبر، خود، این خواسته الهی را با مطرح فرمودند و این پیوند مبارک صورت گرفت.[۱]

 
شیخ صدوق، همچنین در حدیثی دیگر، علت رد کردن خواستگاران را نقل می کند:
...عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ:

«قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ لَقَدْ عَاتَبَتْنِی رِجَالٌ مِنْ قُرَیْشٍ فِی أَمْرِ فَاطِمَةَ وَ قَالُوا خَطَبْنَاهَا إِلَیْکَ فَمَنَعْتَنَا وَ تَزَوَّجْتَ عَلِیّاً فَقُلْتُ لَهُمْ وَ اللَّهِ مَا أَنَا مَنَعْتُکُمْ وَ زَوَّجْتُهُ بَلِ اللَّهُ تَعَالَى مَنَعَکُمْ وَ زَوَّجَهُ فَهَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ لَوْ لَمْ أَخْلُقْ عَلِیّاً ع لَمَا کَانَ لِفَاطِمَةَ ابْنَتِکَ کُفْوٌ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَه‏»[۲]

 
امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) از پدرشان، از پدرانشان، نقل کرده اند که امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند:
«پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمودند: ای علی! مردانی از قریش مرا در مورد مسئله فاطمه (سلام الله علیها)، به سختی خطاب قرار دادند و گفتند: ما او را از شما خواستگاری کردیم، اما شما او را به ازدواج علی (علیه السلام) درآوردید. من نیز به آنها گفتم: به خدا قسم، این، من نبودم که شما را از ازدواج با او منع کرد، بلکه خداوند بلندمرتبه بود که شما را منع کرد و او را شوهر داد؛ چنانچه جبرائیل بر من نازل شد و گفت: ای محمد! به راستی که خداوند (جلّ جلاله) می فرماید: اگر علی را خلق نکرده بودم، هرگز برای فاطمه، دخترت، بر روی زمین، از آدم تا آخرین انسان ها، کفو و همتایی نبود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۲۲۲، باب ما جاء عن الرضا فی تزویج فاطمة ع. (این روایت مفصّل است و در آن جبرئیل خبر می آورد که خداوند بهشتیان را دستور داده است تا آن را زینت کنند و معطر سازند و قرآن بخوانند. و خداوند، فاطمه را به عقد علی (علیهما السلام) در آورده است و ملائکه را شاهد این عقد گرفته است. و خداوند بشارت داده است که از آن دو، نسل و فرزندانى به وجود خواهد آورد که گنجینه حکمت او بر روی زمین و حجت او بر مردم خواهند بود. پیامبر نیز به تبعیت از خداوند، فاطمه را به عقد امیر المؤمنین در می آورند.)

[۲] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۲۲۵، باب ما جاء عن الرضا فی تزویج فاطمة ع‏.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۸
ابوالفضل رهبر

...عَنْ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: «اشْتَدَّتْ حَالُ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ لَوْ أَتَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلْتَهُ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ فَقَالَ الرَّجُلُ مَا یَعْنِی غَیْرِی فَرَجَعَ إِلَی امْرَأَتِهِ فَأَعْلَمَهَا فَقَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَشَرٌ فَأَعْلِمْهُ فَأَتَاهُ فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ حَتَّی فَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِکَ ثَلَاثاً ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ فَاسْتَعَارَ مِعْوَلًا ثُمَّ أَتَی الْجَبَلَ فَصَعِدَهُ فَقَطَعَ حَطَباً ثُمَّ جَاءَ بِهِ فَبَاعَهُ بِنِصْفِ مُدٍّ مِنْ دَقِیقٍ فَرَجَعَ بِهِ فَأَکَلَهُ ثُمَّ ذَهَبَ مِنَ الْغَدِ فَجَاءَ بِأَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ فَبَاعَهُ فَلَمْ یَزَلْ یَعْمَلُ وَ یَجْمَعُ حَتَّی اشْتَرَی مِعْوَلًا ثُمَّ جَمَعَ حَتَّی اشْتَرَی بَکْرَیْنِ وَ غُلَاماً ثُمَّ أَثْرَی حَتَّی أَیْسَرَ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَعْلَمَهُ کَیْفَ جَاءَ یَسْأَلُهُ وَ کَیْفَ سَمِعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُلْتُ لَکَ مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۳۹

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

 

وضع (مالی) مردی از اصحاب پیامبر، صلی‌الله‌علیه‌وآله، سخت شد. همسرش به او گفت: کاش نزد رسول خدا می‌رفتی و از او چیزی می‌خواستی.

 

آن مرد نزد پیامبر رفت. تا چشم پیامبر به او افتاد، فرمودند:

«هرکه از ما چیزی بخواهد، به او می‌دهیم و هرکه بی‌نیازی جوید، خداوند بی‌نیازش می‌کند.»

 

مرد (پیش خود) گفت: منظورشان من بودم. پس نزد همسرش بازگشت و او را (از آن‌چه اتفاق افتاده بود) آگاه ساخت. همسرش گفت رسول خدا هم بشری است (مثل ما و غیب نمی‌داند. برو و از مشکلاتمان) آگاهشان ساز.

 

پس مرد نزد ایشان رفت و رسول خدا تا او را دیدند، فرمودند:

«هرکه از ما چیزی بخواهد، به او می‌دهیم و هرکه بی‌نیازی جوید، خداوند بی‌نیازش می‌کند.»

 

این اتفاق سه مرتبه تکرار شد.

سپس آن مرد بازگشت و کلنگی عاریه نمود، سپس به کوه رفت و از آن بالا رفت و هیزم کَند و (به شهر) آورد و به نیم‌پیمانه آرد فروخت. آرد را (به خانه) برگرداند و خورد.

 

روز بعد نیز رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و هم‌چنان ادامه داد و (مال) اندوخت، تا این‌که کلنگی خرید.

باز (مال) اندوخت تا این‌که دو شتر نر و یک غلام خرید. سپس مال زیاد کرد تا آن‌که ثروتمند گشت.

 

آن‌گاه نزد پیامبر رفت و برای ایشان تعریف کرد که چه‌گونه (نزد ایشان) رفته بود تا چیزی بخواهد و چه شنیده بود.

 

پیامبر فرمودند:

«من که به تو گفتم؛ هرکه از ما چیزی بخواهد، به او می‌دهیم و هرکه بی‌نیازی جوید، خداوند بی‌نیازش می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: «دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّی الْعَدَسَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّی وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّی مَا مِنْ رَجُلٍ یُعِینُ امْرَأَتَهُ فِی بَیْتِهَا إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَ دَاوُدَ النَّبِیَّ وَ یَعْقُوبَ وَ عِیسَى ع یَا عَلِیُّ مَنْ کَانَ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ فِی الْبَیْتِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِکُلِّ عِرْقٍ فِی جَسَدِهِ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ سَاعَةٌ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجٍّ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ عِیَادَةِ مَرِیضٍ وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ أَلْفِ جَائِعٍ یُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ یَکْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ یُوَجِّهُهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ دِینَارٍ یَتَصَدَّقُ عَلَى الْمَسَاکِینِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِیرٍ أَسَرَ فَأَعْتَقَهَا وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ یُعْطِی‌ لِلْمَسَاکِینِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَرَى مَکَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِیَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ یَا عَلِیُّ خِدْمَةُ الْعِیَالِ کَفَّارَةٌ لِلْکَبَائِرِ وَ یُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِینِ وَ یَزِیدُ فِی الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ یَا عَلِیُّ لَا یَخْدُمُ الْعِیَالَ إِلَّا صِدِّیقٌ أَوْ شَهِیدٌ أَوْ رَجُلٌ یُرِیدُ اللَّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.»

 جامع الأخبار(للشعیری)، ص۱۰۲

  

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) روایت شده است که فرمودند:
«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر ما وارد شد، درحالی‌که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) کنار «دیگ» نشسته بود، و من «نخود» پاک می‌کردم. 

(رسول خدا) فرمودند: ای ابا الحسن![۱]
عرض کردم: لبّیک، ای رسول خدا!

فرمودند: از من بشنو! که کلامی نمی‌گویم، مگر آن‌چه پروردگارم به من امر فرموده باشد؛[۲]

هیچ مردی نیست که به همسرش در خانه‌اش کمک کند، مگر آن‌که:
به ازای هر موی بدنش، عبادت یک سال باشد؛ روزه‌ی روزهایش و شب‌زنده‌داری شب‌هایش.
و خداوند ثوابی مانند ثواب صابران و داودِ نبی و یعقوب و عیسی، علیهم‌السلام، به او عطاء می‌فرماید.

ای علی! هرکس در خدمت عیالش[۳] در خانه باشد و (از این کار) عارش نیاید، 
خداوند، تعالی، نامش را در دیوان(فهرست) شهدا می‌نویسد، 
و به ازای هر شبانه‌روز، ثواب هزار شهید برایش می‌نویسد، 
و به ازای هر قدمش، ثواب یک حج و یک عمره می‌نویسد، 
و به ازای هر قطره عرق بدنش، شهری در بهشت به او عطاء می‌فرماید.

ای علی! ساعتی در خدمت عیال بودن،
بهتر است از عبادت هزار سال و انجام هزار حج و هزار عمره، 
و بهتر است از آزاد کردنِ هزار بنده، و هزار غَزوه[۴]، و هزار عیادت از مریض، و هزار نماز جمعه، و هزار تشییع جنازه، و هزار گرسنه‌ای که سیرشان کند، و هزار برهنه‌ای که بپوشاندشان، و هزار اسبی که در راه خدا داده شوند، 
و بهتر است از هزار دیناری که به تهی‌دستان صدقه داده شود، 
و بهتر است برای او از این‌که تورات و انجیل و زبور و فرقان(قرآن) بخواند، 
و از این‌که هزار نفر را اسیر کند و آزاد گرداند، 
و بهتر است از این که هزار شتر به تهی‌دستان صدقه دهد، 
و تا وقتی جایگاهش را در بهشت نبیند، از دنیا خارج نمی‌شود.

ای علی! کسی که از خدمت به عیال عارش نیاید، 
بدون حساب‌رسی، به بهشت داخل می‌شود.

ای علی! خدمت به عیال،
کفّاره‌ی گناهان بزرگ است، 
و خشم پروردگار را فرو می‌نشاند، 
و مهریه ی حورالعین است، 
و بر حَسَنات و دَرَجات می‌افزاید.

ای علی! کسی به عیالش خدمت نمی‌کند، مگر این‌که: 
صدّیق باشد، 
یا شهید باشد، 
یا مردی باشد که خداوند خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهد.»
 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ابوالحسن، کنیه امیرالمؤمنین؛ علیه‌السلام، است. 

[۲] رونوشت: به آن‌ها که سخنان رسول خدا را کلماتی غیر الهی و از جانب شخص ایشان می‌پندارند. و نیز به آن‌ها که سخنان ایشان را خالی از اشتباه نمی‌دانند.

[۳] «عیالِ مرد، کسانی‌اند که تحت تکفّلش هستند و او نفقه‌شان را می‌دهد»؛ لسان‌العرب، ج۱۱، ص۴۸۸

[۴] غزوه، جنگی است که پیامبر در آن شرکت کرده‌اند و فرماندهی سپاه را به عهده گرفته‌اند.

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- از جهتی، کار آقایان در منزل، کمکی است به خانم‌ها، و خدمتشان به خانواده، به نفع آن‌هاست،

- و از جهتی، در قبال هم‌این مقدار خدمتِ بی عار و منّت آقایان، پاداشی شگفت‌انگیزی به آنان داده می‌شود.

* به نظر می‌رسد؛ وقتی امثال این حدیث در کنار دیگرتوصیه‌های اهل بیت به اعضای خانواده قرار گیرد، در نهایت، به نفع «خانواده» تمام شود.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۰۷:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

قَالَ ص:

«أَقَلُّ مَا یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَخٌ یُوثَقُ بِهِ أَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلَالٍ»
 تحف‌العقول، ص۵۴

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: 
«کم‌ترین چیزی که در آخرالزمان یافت می‌شود (دو چیز است):
۱- برادری که قابل اعتماد باشد،
۲- یا درهمی که از حلال باشد.»
 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند برداشت از حدیث:
۱- با این توصیفات، به نظر می‌رسد در آستانه‌ی آخرالزمان، و یا حتی در آن، واقع شده‌ایم!
۲- آن‌چه کم‌یاب شود، ارزش‌مند می‌گردد. لازم است قدرِ «برادر دینی قابل اعتماد» و «مال حلالِ» خود را بدانیم و در دست‌یابی، نگه‌داری و توسعه‌ی آن‌ها بکوشیم.
۳- مراقب ورود «افراد غیرقابل اعتماد» و «مال حرام» به زندگی‌مان باشیم.
۴- به خطا رفتنِ اکثریت، نشانه‌ی سختیِ امتحان است. ما هم در معرض هستیم، کلاه خود را سِفت بچسبیم!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۹
ابوالفضل رهبر

 
قَالَ رَسولُ اللهِ ص:

«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ التَّأَلُّفِ لَهُ وَ تَعْلِیمِهِ وَ تَأْدِیبِه‏.»

 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۵، ص۱۶۹ (به نقل از کتابی خطی، به نام کتاب الاخلاق، تألیف ابوالقاسم کوفی)

 

رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرمودند:

«رحمت خدا بر بنده‌ای که فرزندش را (برای رسیدن) به «بِرّ»(خوبی و نیکویی) یاری رساند، با: 

- احسان به او، 

- و اُنس گرفتن با او، 

- و تعلیم او، 

- و تأدیب‌اش.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند نکته پیرامون فرمایش رسول خدا:

الف:

«هدف»، این است که فرزندان‌مان را طوری بار بیاوریم که اهل «بِرّ» باشند.

برای تبیین معنای «بِرّ» به دو آیه از قرآن کریم اشاره می‌شود:

۱- «تا وقتی که از آن‌چه دوست دارید، «انفاق» نکرده‌اید، به «بِرّ» نخواهید رسید و هرآن‌چه انفاق می‌کنید، خداوند به آن داناست.»

 [سوره آل عمران، آیه۹۲]

انفاق، عبارت است از خرج کردن از علم، مهارت، توانایی، مال، جان، آبرو و...، برای نیازمندان. یعنی برای رفع حاجت برادران و خواهران ایمانی‌مان، از امکانات خود، دریغ نکنیم. 

 

۲- ««بِرّ» این نیست که روی‌تان را (مانند مسیحیان) به سمت مشرق و (مانند یهودیان، به سمت) مغرب بگردانید، بلکه (اهلِ) «بِرّ» کسی است که: 

- به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد،

- داراییِ (خود) را، با آن‌که دوستش دارد، به خویشان، و کودکان پدرمرده، و تهی‌دستانِ (آبرومندی که درخواست کمک نمی‌کنند)، و درراه‌ماندگانی (که نمی‌توانند به وطن بازگردند)، و فقرایی که درخواستِ (کمک) می‌کنند، و در راهِ آزاد کردنِ بندگان، بدهد، 

- و نماز را بر پا دارد، 

- و زکات (اعم از زکات مال و جان و علم و...) را بپردازد،

- و آنان که به عهدشان وفا کنند، 

- و در فقر و بیماری و جنگ، صبور باشند. 

اینان، کسانی‌اند که راست می‌گویند و هم‌اینان هستند که پرهیزکارند.»
 [سوره بقره، آیه۱۷۷]

این، «غایتِ» تربیتِ فرزند است و تکلیفی است که بر عهده‌ی والدین گذاشته شده.

 

 

ب:

رسول خدا در بخش دوم حدیث، «ابزار»ی برای رسیدن به این هدف معرفی می‌نمایند:

۱) «احسان»: نیکیِ سرشار به کسی، بدون اینکه او اظهار نیاز کند و پیش از آن که به سختی بیفتد

۲) «تألُّف»: هم‌نشینی، نرم‌خویی و مدارا، اُنس گرفتن

۳) «تعلیم»: آموختن دانش، به مرور و به صورت تدریجی (نه به صورت دفعی و افراطی، که موجب تراکمِ مُمِلّ و مُخِلِّ دانش گردد)

۴) «تأدیب»: آموختنِ آداب و اخلاق، تربیت، تنبیه («تأدیب» نیز مانند «تعلیم» از باب تفعیل است، به همین خاطر، این ادب کردن باید به مرور و تدریجی باشد، و نه دفعی و افراطی.)

از این «ابزار» باید برای رسیدن به «هدف» تربیت فرزند (رساندن به «برّ»)، یاری جست.

 

 

ج:

حضرت فرموده‌اند «أَعَانَ؛ یاری رساند»، پس والدین که دارای نقش مربی‌گری هستند، تنها می‌توانند به فرزندانشان «یاری» رسانند تا خود مسیر را طی کنند. نباید و نمی‌توانند آن‌ها را به اجبار به هدف برسانند.

 

 

حال، با توجه به واژه‌های معناشده، حدیث را دوباره، و با دقت، مطالعه کرده و به کار بندیم...

 

 

 

نکته: 

خود نیز اگر می‌خواهیم به «بِرّ» برسیم و آدم خوبی شویم، باید از همین نقطه آغاز کنیم؛

(مطابق آیه۹۲ سوره آل‌عمران:) از «آن‌چه دوست داریم»، «انفاق» کنیم، نه از اضافاتی که به آن‌ها نیازی نیست و از چشم افتاده‌اند.

در بذل علم و تجربه و خدمت و مهارت و جان و آبرو، خود را به سختی بیاندازیم، نه این‌که اگر برای‌مان راحت و کم‌دردسر بود، انجام دهیم و اگر سخت و پرهزینه بود، دست رد بزنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

حتماً برای‌تان پیش آمده که موقع نماز، وقتی گروهی از مؤمنین جمع هستند و قصد اقامه‌ی نماز به جماعت دارند، گاهی بحث‌ها و تعارفاتی در می‌گیرد که کدام‌یک جلو بایستد تا دیگران به او اقتدا کنند، و معمولاً افراد از روی تواضع، یا دشواری مسئولیتِ امامتِ جماعت، یا به هر دلیل دیگری، شانه خالی می‌کنند و بحث ادامه می‌یابد...

امام صادق (علیه‌السلام) به نقل از رسول اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) «ملاک» را ارائه می‌فرمایند تا اولویت‌ها مشخص شود...

 

 

 

...عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْقَوْمِ مِنْ أَصْحَابِنَا یَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلَاةُ فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَقَدَّمْ یَا فُلَانُ فَقَالَ:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ یَتَقَدَّمُ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِلْقُرْآنِ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَکْبَرُهُمْ سِنّاً فَإِنْ کَانُوا فِی السِّنِّ سَوَاءً فَلْیَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ وَ أَفْقَهُهُمْ فِی الدِّینِ وَ لَا یَتَقَدَّمَنَّ أَحَدُکُمُ الرَّجُلَ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَا صَاحِبَ السُّلْطَانِ فِی سُلْطَانِهِ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۳۷۶

 

ابو عبیده حذاء، می‌گوید: از امام صادق، علیه‌السلام، در مورد جماعتی از شیعیان سؤال کردم که جمع می‌شوند و وقتی نماز فرا می‌رسد، بعضی از آنان به بعضی دیگر می‌گویند «فلانی! جلو بایست»

حضرت فرمودند: 

«به‌راستی که رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرمودند:

کسی مقدم می‌شود که بهتر از بقیه قرآن قرائت کند،

اگر در قرائت برابر بودند، کسی‌که پیش از بقیه (از سرزمین شرک) هجرت کرده است،

اگر در هجرت هم برابر بودند، کسی‌که از بقیه مُسِن‌تر باشد،

اگر در سن هم برابر بودند، کسی امامِ جمع می‌شود که نسبت به دیگران از سنت[۱] آگاه‌تر باشد و در دین، فهم عمیق‌تری داشته باشد، 

و هیچ‌یک از شما در منزلِ کسی، بر او(میزبان) مقدم نشود،

و (نیز هیچ یک) در (حیطه‌ی) سلطنتِ سلطان[۲] بر او مقدم نشود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] سنت: مجموعه دستورات رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، و نیز افعالی که ایشان انجام داده‌اند تا در میان مسلمانان رواج یابد.

[۲] سلطنت: تسلّط بر امور‌‌ و توانایی انجام امور از روی قهر و غلبه. مقصود از سلطان، کسی است که این‌چنین، بر مجموعه‌ی تحت اختیارش تسلط دارد.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــ

در دیگر احادیث، شرایط دیگری نیز ذکر شده است؛ به عنوان مثال از امام قرار دادن این افراد نهی شده است: کسی‌که جذام دارد، یا به پیسی مبتلاست، دیوانه، زنازاده، بادیه‌نشین(کسی‌که از تمدن به‌دور است و با احکام دین ناآشناست).

همچنین از امامت اسیر بر اشخاص آزاد، فلج بر افراد سالم، کسی‌که تیمم دارد بر کسانی که وضو دارند نهی شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ عَلَیْکُمْ‏ بِالْعَفْوِ فَإِنَ‏ الْعَفْوَ لَا یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۰۸

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که از رسول خدا،صلی‌الله‌علیه‌وآله، نقل فرمودند:

«بر شما باد عفو کردن[*]، که جُز "عزّت" بر بنده نمی‌افزاید. پس هم‌دیگر را عفو کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] عفو: رها نمودنِ (خطاکار) و عقوبت نکردنِ او [معجم مقاییس اللغة، ص۶۴۲].

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَنْ‏ رَقَّ‏ وَجْهُهُ‏ رَقَّ‏ عِلْمُهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۰۶

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است:

«هرکس کم‌رو باشد، کم‌دانش خواهد بود.»

 

زیرا کسی که کم‌روست، خجالت می‌کشد سؤالاتش را بپرسد، و علمش زیاد نخواهد شد.

 

در همین زمینه، مطالعه‌ی دو روایت خواندنیِ زیر توصیه می‌شود؛

 

۱- از امام صادق نقل شده است که امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) فرمودند:

«...همه‌ی اصحاب رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، چنین نبودند که از ایشان سؤال کنند و بخواهند چیزی دریابند،

تا آن‌جا که دوست داشتند عربی بادیه‌نشین یا ره‌گذری بیاید و از پیامبر سؤالی کند تا سخن ایشان را بشنوند،

ولی برای من موردی پیش نمی‌آمد مگر که آن را از پیامبر می‌پرسیدم و حفظ می‌کردم...»

 الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج۱، ص۲۶۵ / نهج البلاغة، خطبه۲۱۰

 

۲- از انس بن مالک نقل شده‌است که گفت:

«ما هرگاه می‌خواستیم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چیزی بپرسیم، از علی بن ابی طالب یا سلمان فارسی یا ثابت بن معاذ انصاری می خواستیم تا آن را سؤال کنند؛

چرا که آنان جسورترین اصحاب در «پرسش» بودند.»

 تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۳۰ (به نقل از المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب ع، ص۲۶۳، پاورقی۵)

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لذا حضرت، بابِ علم رسول بودند. (روحی فداهما)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الْبَلَاءِ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ لَا تُسْمِعُوهُمْ فَإِنَ‏ ذَلِکَ‏ یَحْزُنُهُمْ‏.»

 الکافی، ج۲، ص۹۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«هنگامی که اهل بلاء را دیدید، خدا را حمد کنید و (حمد خود را) به گوششان نرسانید، که این کار آنان را غمگین می‌سازد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

محققان، فوائد بسیاری برای پیاده‌روی می‌شمارند و آن را «موجب سلامتی» می‌دانند.

 

اما در منابع روائی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده­ است که در شب معراج، بهشت و نعمت‌های آن را مشاهده فرمودند، و دیدند که بهشت هشت درب دارد و بر هر دربی چهار جمله‌ی ارزش­مند نگاشته شده است.

 

طبق این حدیث، بر دربِ سوم چنین نوشته شده:

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ‏ کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏، لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ حِیلَةٌ وَ حِیلَةُ الصِّحَّةِ فِی الدُّنْیَا أَرْبَعُ خِصَالٍ؛ قِلَّةُ الْکَلَامِ وَ قِلَّةُ الْمَنَامِ وَ قِلَّةُ الْمَشْیِ‏ وَ قِلَّةُ الطَّعَامِ»

 الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص۱۵۲

 

«...برای هر چیز حیله­‌ای [۱] است و حیله ­ی سلامتی در دنیا، چهار خصلت است؛

کم سخن گفتن و کم خوابیدن و کم راه رفتن و کم غذا خوردن»

 

مترجمان، معمولاً «الْمَشْی» را «راه رفتن» و «پیاده‌­روی» ترجمه کرده­‌اند.

بنابراین ترجمه، یکی از چهار توصیه‌ی مهم برای تندرستی، «کم راه رفتن» خواهد بود.

 

اما احتمال دیگری نیز درباره این واژه مطرح است؛

این­ که آن را «الْمَشِیّ» بخوانیم.

در این صورت، به معنای «داروی مُسهِل» خواهد بود، که در طب اسلامی، استفاده از آن از اصلی‌ترین شیوه‌های درمانی محسوب می‌شود.[۱]

 

به حدیث زیر توجه کنید:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏: «الدَّاءُ ثَلَاثَةٌ وَ الدَّوَاءُ ثَلَاثَةٌ، فَأَمَّا الدَّاءُ فَالدَّمُ وَ الْمِرَّةُ وَ الْبَلْغَمُ، فَدَوَاءُ الدَّمِ الْحِجَامَةُ وَ دَوَاءُ الْبَلْغَمِ الْحَمَّامُ وَ دَوَاءُ الْمِرَّةِ الْمَشِیُ‏.»

 کتاب‌من‌لایحضره‌الفقیه، ج۱، ص۱۲۶

 

رسول خدا (صلی­‌الله‌­علیه‌­وآله) فرمودند:

«[منشأ] بیماری سه چیز است و درمان سه چیز.

اما، [منشأ] بیماری‌ها؛ [غلبه‌ی خلط‌های] دم، و مِرّه[۳] و بلغم است.

درمانِ دم؛ «حجامت»،

درمانِ بلغم؛ «حمّام»

و درمانِ مِرّه؛ «مَشِیّ» (داروی مُسهِل) است.» [۴]

 

* بنابراین، ممکن است مقصود از «قِلَّةُ الْمَشی» در حدیثِ مذکور، عدم افراط در استفاده از مُسهِلات باشد، چراکه دارو نیز اگر بی‌رویه مصرف شود، خود موجبِ بیماری خواهد شد.

 

* با تمام این اوصاف، امکان صحیح بودنِ معنای متداول (کم راه رفتن) منتفی نیست.

 

در این صورت، در توضیحِ این حدیث دو احتمال به ذهن می‌رسد:

(۱) این که مقصود، عدم افراط در پیاده ­روی باشد (و واضح است که افراط در هر کاری آسیب­ زاست).

این احتمال، با تصوّرِ شرائطِ زندگیِ آن عصر، تقویت می­ شود. پیاده ­روی های طولانی، برای رسیدن به مسجد، محل کار، خانه ­ی فلان دوست، و یا سفر به شهری دیگر، متداول بوده است. این حدیث می­ تواند توصیه­ ای باشد برای خودداری از پیاده­ روی­ های بیش ­از حد و بهره­­ گیری از مَرکَب برای مسافت­ های طولانی.

 

(۲) این که محققان اشتباه کرده باشند، به این معنا که تاکنون به این فعالیت، تک بُعدی نگریسته باشند؛ پیاده­ رویِ زیاد از جهتی مفید و از جهات دیگری مُضرّ باشد. این دست اشتباهات کم نبوده و نیست.

بی ­توجهی به تمام آثار مادیِ یک امر و نیز غفلت از آثار روحی و به­ ویژه آثار اخرویِ امور، در مواردِ متعددی دانشمندان را به خطا دچار کرده است.

بنابراین چه بسا در پیاده­ روی طولانی مضراتی نهفته باشد که از چشم بشر دور مانده و خداوند، عزّ و جلّ، به آن اشاره فرموده باشد.

 

و الله العالم 

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــ

[۱] حیله: مهارت، چاره، راه­کار.

[۲] بزرگان طب سنتی، «یبوست» را «اُمُّ الأمراض» (منشأ بیماری­‌ها) می­‌نامند، و درمان آن را مصرفِ مُسهِلات می‌دانند.

[۳] «مِرّة»؛ اعم است از خلط سوداء و خلط صفراء.

[۴] خلاصه‌­وار می‌توان گفت:

«دم»، «بلغم»، «صفراء» و «سوداء»، چهار خلطی هستند که به نسبتِ معینی در خون جریان دارند (مثلاً ۴۹ درصدِ خون را خلطِ دم، ۴۹ درصد آن را بلغم، ۱ درصد را صفراء و ۱ درصد را نیز خلطِ سوداء تشکیل می­ دهد). تا زمانی که این نسبت معین در حالتِ تعادل باشد، بدن سالم خواهد بود.

اما اگر به هر علتی، این تعادل به هم بخورد (به عنوان مثال اگر غددِ درون­ ریزِ تولیدکننده­‌ی صفراء، تحریک شده، بیش از حد ترشح کنند و نسبت صفراء را در خون به ۲ درصد غلبه دهند)، سلامتِ انسان به خطر می افتد و بیماریِ مربوط به خلطِ غالب، فرصتِ بروز می­ یابد.

بنابراین، اصل کلی در پیش‌گیری؛ حفظ تعادلِ اخلاط، و راه‌کار کلی در درمان؛ بازگرداندنِ تعادلِ از دست­ رفته، خواهد بود.

  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۰۷:۲۲
ابوالفضل رهبر

 

حتماً تابه‌حال دیده‌اید افراد متدیّنی را که هنگام رفتن به (گلاب به روتون) دستشویی کلاهی بر سر می‌گذارند، و بعد وارد می‌شوند.

و لابد تابه‌حال شنیده‌اید این نقل‌قول‌ها را که:

 - «دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که گازهای متصاعد در دستشویی موجب صدمه به پیاز مو یا سفید شدن زودهنگام موها می‌شود.»

یا این که:

 - «سر انسان داراى منافذِ ریزى است که بوهاى متعفن از آن‌ها وارد سر می‌شود و باعث اختلالات مغزى می‌گردد.»

و ...

 

بله، درست است، «پوشاندن سر»، مستحب است.

به عنوان مثال:

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ کَانَ یَعْمَلُهُ إِذَا دَخَلَ اَلْکَنِیفَ یُقَنِّعُ رَأْسَهُ وَ یَقُولُ سِرّاً فِی نَفْسِهِ: «بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ».

 تهذیب‌الأحکام، ج۱، ص۲۴

 

روایت شده است که امام صادق (علیه‌السلام) هنگام ورود به دستشویی، سرِ خود را می‌پوشاند و در دل زمزمه می‌فرمود: «بسم‌الله و بالله».

 

اما...

* اولاً، پوشاندن «تمامِ» سر مستحب است، نه فقط «مو»ی سر.

(حدیثی نداریم که در آن به پوشاندن موها یا قسمت بالای سر، توصیه شده باشد.)

 

* ثانیاً، حکمتی که برای این کار ذکر شده است، چیز دیگری است؛

توجه کنید...

 

رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در ضمن توصیه‌هایشان به ابوذر می‌فرمایند:

«یَا أَبَا ذَرٍّ... اِسْتَحِ مِنَ اَللَّهِ، فَإِنِّی وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَظَلُّ حِینَ أَذْهَبُ إِلَى اَلْغَائِطِ مُتَقَنِّعاً بِثَوْبِی أَسْتَحِی مِنَ اَلْمَلَکَیْنِ اَللَّذَیْنِ مَعِی.»

 الأمالی(للطوسی)، ص۵۳۴

 

«ای ابوذر! از خدا حیا کن؛ همانا من - قسم به آن که جانم در دست اوست - همیشه وقتی برای قضای حاجت می‌روم، به خاطر حیاء از دو مَلَکی که همراهم هستند، سَرَم را با لباسم می‌پوشانم.»

 

 

دقت کردید؟

«به خاطر حیاء از دو مَلَکی که همراهم هستند»

اصلاً قضیه، چیز دیگری است.

 

ملاحظه می‌فرمائید؟

عملی که می‌تواند در هر شبانه‌روز، بارها، ما را به یاد «نظارت بر اعمال توسط دو ملک» بیاندازد، و باورِ «همراهیِ آن دو» را در ما زنده نگه دارد، چگونه از اثر و هدف اصلی‌اش خالی شده و به کاری منفعت طلبانه (:آسیب ندیدن پیاز مو و...) تبدیل شده است!

 

البته، بعید نیست پوشاندن سر در دستشویی، همان‌طور که برخی ادعا کرده‌اند، چنین آثار مادی‌ای نیز داشته باشد، اما تقلیل چنان اثری، به چنین اثری، ظلم به معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و ظلم به مسلمین است.

 

این ظلم، نسبت به بسیاری از عبادات و احکام، روا داشته شده است؛ نماز (حرکات ورزشی)، روزه (پالایش سموم)، قبله (مرکز مغناطیسیِ زمین)، گوشت سگ و خوک (کرمِ فلان و مرضِ بهمان)، مسواک (بهداشت دهان و دندان) و...

کسی منکر این آثارِ ضمنی نیست، اما نباید آثار توأمانِ روحی و جسمیِ این عبادات و احکام را در همین آثار پیش‌پاافتاده‌ی مادی محدود کرد.

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــ

بعضی کتاب‌ها و برخی سایت‌ها، به اشتباه، این حکمت (نرسیدن گازهای متصاعد به مغز) را به عنوان حدیث نقل کرده‌اند.

منشأ این توهم آن است که...

- شیخ مفید، در المقنعة، هنگام ذکر استحباب پوشاندن سر، گفته است؛ علت این کار، ایمن بودن از عبث شیطان و رسیدن بوهای بد به مغز است و... [المقنعة، ص۳۹]؛

- شیخ طوسی، در تهذیب الاحکام، پیش از ذکر روایات این باب، جمله‌ی شیخ مفید را نقل کرده است [تهذیب‌الأحکام، ج۱، ص۲۴]؛

- و شهید ثانی نیز در شرح لمعه، پس از طرح بحث، فرموده؛ این کار برای احتراز از رسیدن بوهای بد به مغز است. [الروضة‌البهیةفی‌شرح‌اللمعةالدمشقیة، ج‌۱، ص۲۷]

در این میان، عده‌ای گمان کرده‌اند، جملات این بزرگواران (شیخ مفید، شیخ طوسی و شهید ثانی)، حدیث است، حال‌آن‌که در هیچ حدیثی به چنین حکمتی اشاره نشده است.

و الله العالم

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۰۶:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

عَنْ أَبِی بُرْدَةَ قَالَ:

صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ ص

ثُمَّ انْصَرَفَ مُسْرِعاً حَتَّى وَضَعَ یَدَهُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ:

«یَا مَعْشَرَ النَّاسِ مَنْ آمَنَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُخْلِصْ إِلَى قَلْبِهِ!

لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ ،

فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ تَتَبَّعَ‏ اللَّهُ‏ عَوْرَتَهُ‏ ،

وَ مَنْ تَتَبَّعَ‏ اللَّهُ‏ عَوْرَتَهُ‏ فَضَحَهُ وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیْتِهِ.»

 ثواب‌الأعمال‌وعقاب‌الأعمال، ص۲۴۱

 

از ابى‌بُرده نقل شده است:

پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با ما نماز گزارد،

سپس به‌پا خاست و به‌سوى دربِ مسجد شتافت و دست بر آن نهاد.

آن‌گاه با بلندترین صدایش مردم را خطاب قرار داد:

«اى کسانى که به زبان ایمان آورده‌اید و ایمان در دل‌هاتان رسوخ نکرده!

در جستجوی عیوب پنهان مؤمنین نباشید؛

که هرکس عیوب پنهان آنان را جستجو کند، خدا عیب پنهانش را می‌جوید،

و هر که را خدا به‌دنبال عیبش برآید، [نزد دیگران] رسوایش می‌کند، گرچه در اندرونیِ خانه‌اش باشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۰۹:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَةً کَانَ کَمُبْتَدِئِهَا،

وَ مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَیْ‏ءٍ،لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَرْکَبَهُ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۳۵۶

 

رسول خدا ص فرمودند:

«هرکس کارِ زشتى را فاش نماید، مانند کسى است که آن را آغاز نموده.

و هرکس مؤمنى را به خاطر چیزی سرزنش کند، نمیرد تا آن‌چیز را مرتکب شود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۳
ابوالفضل رهبر

 

انسان، در سرزمین مشرکان زندگی کند و خود نیز...

در محله‌ی راهزنان بزرگ شود و خود نیز...[۱]

.

.

.

و بعد ...

آن قدر رشد کند که از برترین بندگان شود،[۲]

که خداوند به رسولش امر کند باید او را دوست داشته باشی،[۳]

که بهشت مشتاق دیدارش باشد،[۴]

که وقتی همه برگشتند، او بایستد،[۵]

که وقتی هم قطارانش در سیل دنیاگرایی غرق شدند[۶]، زهدش همچنان مثال زهد عیسی ع باشد،[۷]

که چنان در دفاع از دین استوار باشد، که طعم زندان خلیفه ثانی[۸] و تبعید خلیفه ثالث[۹] را بچشد و باز بایستد.

 

 

 

چطور توانست از آن منجلاب به این مقام بلند صعود کند و چنین استوار بایستد؟

راز موفقیتش چه بود؟

 

به نظر می رسد، امام صادق (علیه‌السلام) در این روایت به راز موفقیت او اشاره فرموده‌اند؛

 

 

« کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ التَّفَکُّرَ وَ الِاعْتِبَارَ »

 الخصال، ج‏۱، ص۴۲

 

بیشترین عبادت ابوذر، رحمت خدا بر او باد، دو خصلت بود؛ «تفکر» و «عبرت آموزی».

 

 

 

ابوذر بسیار اهل تفکر و عبرت‌آموزی بود.

کلید رهایی‌اش از شرک را نیز با همین دو خصلت به دست آورد؛

 

خودش نقل می‌کند:

سال‌ها قبل از اسلام بت‌پرست بوده و «مناة» را که  بت قبیله‌اش بوده، عبادت می‌کرده.

روزی مقداری شیر برای «مناة» می‌آورد، کنارش می‌گذارد و گوشه‌ای می‌ایستد تا ببیند با آن چه می‌کند.

اندکی بعد، روباهی می‌آید، شیر را می‌خورد، کنار «مناة» می‌آید، پایش را بلند می‌کند، بر آن ادرار می‌کند و می‌رود!

 

ابوذر با دیدن این منظره به فکر فرو می‌رود...

با خود می‌گوید: بتی که به این اندازه ناتوان است که روباهی می‌تواند غذای او را بخورد و این جسارت را نسبت به او روا دارد، چگونه می‌تواند از من و قبیله‌ام دفع ضرر کند.

 

با همین تلنگر بیدار می‌شود، از بت‌پرستی دست می‌شوید، تحقیق می‌کند و سه سال پیش از بعثت پیامبر (در هفده‌سالگی) یکتاپرست می‌شود.

پس از مطلع شدن از ظهور پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز بی‌درنگ به اسلام متلبّس می‌شود.[۱۰]

 

 

 

خداوند، عالم را طوری خلق کرده است که از در و دیوارش آیه و نشانه و موعظه می‌بارد؛

 

امام کاظم (علیه‌السلام) در پاسخ  به نامه‌ی هارون‌الرشید، که از ایشان درخواست موعظه‌ای کوتاه کرده بود، به این جمله اکتفا می‌کنند که:

«مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ تَرَاهُ عَیْنُکَ إِلَّا وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ»

 الأمالی( للصدوق)، ص۵۰۹

 

«چیزی نیست که چشمت آن را ببیند و در آن موعظه‌ای نباشد.»

 

 

کافی است؛ خوب «ببینیم»، به «فکر» رویم و «عبرت» گیریم.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] بیست سال پیش از بعثت پیامبر ص، در قبیله‌ی «بنی‌غِفار» به دنیا آمد. [اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵] شغل مردم قبیله‌اش غارت کاروان‌هایی بود که به مکه رفت‌وآمد داشتند. خود نیز علی رغم سن کم، راهزن قهاری بود و همیشه تنها راهزنی می کرد. [طبقات ابن سعد]

[۲] قال رسول الله ص: «ذَاکَ مِنَّا أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ»؛ «او از ما (اهل بیت ع) است، خدا بدش می آید از کسی که از او بدش بیاید، و دوست دارد کسی را که او را دوست داشته باشد.» [الاختصاص، ص۲۲۲]

[۳] قال رسول الله ص: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ عَلِیٍّ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ»؛ «خداوند به من امر کرد که چهار نفر را دوست داشته باشم؛ علی ع و سلمان و ابوذر و مقداد بن الاسود.» [عیون أخبار الرضا، ص۲۰۰]

[۴] قال رسول الله ص: «الْجَنَّةُ تَشْتَاقُ إِلَیْکَ یَا عَلِیُّ وَ إِلَى عَمَّارٍ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِی‏ ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ»؛ «ای علی! بهشت مشتاق توست و مشتاق عمار و سلمان و ابوذر و مقداد.» [الخصال، ج۱، ص۱۴۵]

[۵] قال الباقر ع: «ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعْدَ النَّبِیِ‏ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْد»؛ «بعد از (رحلت) پیامبر ص، همه مردم مرتد شدند(از مسیر صحیح دین خارج شدند) جز سه نفر؛ مقداد بن الاسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی، سپس مردم حق را شناختند و بعد از آن ملحق شدند.» [الإختصاص، ص۶]

[۶] پس از فتوحات گسترده، اموال هنگفتی به سرزمین مسلمین روانه شد. نقل است که زبیر بن عوام در بصره باغی داشت که در آن هزار غلام و هزار کنیز مشغول به کار بودند، و پس از مرگش، طلاهایش را با تَبَر میان ورّاث قسمت کردند.

[۷] قال رسول الله ص: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى زُهْدِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع فَلْیَنْظُرْ إِلَى زُهْدِ أَبِی‏ ذَرٍّ»؛ «هرکه خواست زهد عیسی بن مریم ع را ببیند، به زهد ابوذر بنگرد.» [روضة الواعظین، ص۲۴۰- ۲۴۶]

[۸] ابوذر، در زمان حکومت عمر بن خطاب، علی رغم ممنوعیت نقل احادیث پیامبر ص، به همین جرم به زندان افتاد. [المجروحین، ج ۱، ص ۳۵] وی می‌گفت: «و الله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت نقل نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا ترجیح خواهم داد.» [طبقات کبری، ج ۲، ص ۳۵۴]

[۹] ابوذر به خاطر اعتراضات صریح و علنی اش به بذل و بخشش‌های هنگفت عثمان بن عفوان از بیت‌المال، مورد خشم وی قرار گرفت و بار اول به شام و بار دوم به ربذه تبعید شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری قمری در همین مکان از دنیا رفت. [شرح نهج‌البلاغه(لابن‌ابی‌الحدید)، ج ۸، ص۲۵۶]

[۱۰] خود می‌گوید: من چهارمین نفر بودم که اسلام آوردم و نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتم و شادی را در چهره او احساس کردم [صحیح ابن‌حبان، ج ۱۶، ص ۸۳]

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

گاهی وقتی در جمعی شوخی می‌کنیم و کسی را می‌خندانیم، می‌گوییم «مِن‌باب ادخال سرور بود».

اهل‌بیت علیهم‌السلام به «ادخال سرور» توصیه کرده‌اند و برای آن ثواب‌های عجیبی برشمرده‌اند.

 

به عنوان مثال از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است:

«مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللَّه‏.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۸۸

 

«کسی که مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و کسی که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است.»

 

 

همچنین از هم‌ایشان نقل شده است:

 

«إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۸۹

 

«همانا محبوب‌ترین کارها نزد خداوند عزّ و جلّ؛ ادخال سرور بر مؤمنین است.»

 

 

اما مگر یک «شوخی» می‌تواند چنین ارزشی داشته باشد؟!

اهل بیت علیهم‌السلام، در روایات متعدد «ادخال سرور» را معنا کرده‌اند و حدود و ثغور آن را معیّن نموده‌اند.

با نگاهی به نمونه‌ای از این روایات، متوجه می‌شویم که علت این پاداش بزرگ چیست و ادخال سرور در حقیقت به چه معناست؛

 

هِشَام بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مِنْ أَحَبِّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ؛ إِشْبَاعُ جَوْعَتِهِ أَوْ تَنْفِیسُ کُرْبَتِهِ أَوْ قَضَاءُ دَیْنِهِ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۹۲

 

هشام بن حکم از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده است:

«از محبوب‌ترین اعمال نزد خداوند عزّ وجلّ، ادخال سرور بر مؤمنین است؛

رفع گرسنگی اش،

یا برطرف کردن اندوهش،

یا پرداختن بدهی اش.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۳ ، ۰۱:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

- "چیزی به نام «هنر اسلامی» وجود ندارد. آثاری که از دوران اسلامی به جا مانده است را باید «هنر مسلمین» نامید؛ یعنی هنری که به دست مسلمین خلق شده است. چراکه پیامبر اسلام آورنده دین اسلام بوده است و دین اسلام مجموعه‌ای است از دستورات اخلاقی و فقهی، نه نکات فُرمیک در باب رشته‌های هنری. اصلاً در زمان ایشان اثر هنری‌ای خلق نشده است و با هنرهایی مثل موسیقی، نقاشی و مجسمه‌سازی، مخالفت صریح صورت گرفته است."

 

- "به عکس، آنچه از مسلمین به جا مانده است، بر آمده از روحی است که اسلام در جامعه مسلمین دمیده است. اساساً «هنر قبل از هر چیز انعکاس روح هنرمند و چکیده‌ی نمایان نیروهایی‌ است که آن را رهبری می‌کند.»[۱] لذا آثار هنری مسلمین، متأثر از آموزه‌های اسلامی است و نه تنها نمی‌توان آن را جدا از اسلام تحلیل کرد، بلکه باید آن را «هنر اسلامی» نامید."

 

***

 

در میان محققین هنر جوامع اسلامی، چنین نزاعی وجود دارد. در این رابطه، نکاتی به نظر می‌رسد؛

 

* نظریه اول، به وضوح، دور از عقل و انصاف است. هرچند در مکتب اسلام، دستورات تخصصی هنری ذکر نشده است، اما...

مگر هنر برآمده از دستورات و قواعد خاصی است؟!

مگر کسانی که مکتب هنری مشخصی را پایه گذاری کرده‌اند، و یا بالاتر، کسانی که هنر جدیدی را اساس نهاده‌اند[۲]، از دستورات خاصی پیروی کرده‌اند؟!

آثار هنری، انعکاس دنیای درون هنرمند است و این دنیای درون، متشکل از اعتقادات و اخلاقیات و احساسات هنرمند است و نیز متأثر از جامعه‌ای است که هنرمند در آن نفس می‌کشد.

  

* نظریه دوم صحیح‌تر به نظر می‌رسد، اما نه مطلقاً. از دلیلی که طرف‌داران این نظریه می‌آورند (مثل آن‌چه گُدار ذکر می‌کند و آن‌چه در رد نظریه اول ذکر شد) نمی‌توان نتیجه گرفت «هرآن‌چه توسط مسلمین خلق شده است، اسلامی است.»

کلیت این حرف پذیرفتنی است که آثار هنری انعکاس روح هنرمند است و روح هنرمند در اختیار قوای درونی‌ای است که آن را رهبری می‌کنند، اما...

مگر روح هنرمندِ مسلمان، کاملاً تسلیم دستورات اسلام بوده است؟!

مگر آثار به‌جامانده از مسلمین، همگی به دست مسلمانانِ تربیت یافته در مکتب خالص اسلامی، خلق شده است؟!

مگر روح هنرمند و ناخودآگاهِ او، از قطعات دیگری (غیر از قطعه اسلامی بودنش) تشکیل نشده است؛ مثل هویت ملی و تاریخیِ او، هوای نفس شیطانی‌اش، تأثیرش از محیط و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند؟!

مگر مسلمانی که ریشه‌ی ایرانی یا رومی دارد، می‌تواند بُعد ایرانی یا رومی روحش را که در او و جامعه‌اش ریشه‌ی عمیقی دوانده، دور بیاندازد؟!

آیا معماری، شهرسازی، نقاشی، فیلم‌سازی و دیگر هنرهایی که این سال‌ها در ایران و توسط هنرمندان مسلمان خلق شده است هنر اسلامی است؟

آیا تفاوت هنرمندان خالق این آثار و هنرمندان خالق مسجد سید و مسجد شیخ لطف الله، به دلیل تفاوت در میزان پایبندی به اسلام و میزان تأثر از آموزه‌های اسلامی و نیز تفاوت در سبک زندگی آنان نیست؟

ایمان هنرمندان و زیست اسلامی‌شان، در دوره‌های مختلف تاریخی، در شهرهای مختلف، تحت تأثیر تربیت خانواده‌ها، عالمان و حاکمان مختلف، در یک سطح نبوده است، فراز و فرودهایی داشته است.

 

از نقاشی های میرحسین موسوی (دیگر کارهایش)

 

* لذا به نظر می‌رسد حق این است که نه نظریه اول صحیح است و نه نظریه دوم را می‌توان مطلقاً پذیرفت.

درست است که در کل، آثار هنری مسلمین، متأثر از آموزه‌ها و معارف اسلامی و تأثیراتی که این آموزه‌ها بر روح هنرمند مسلمان می‌گذارد، می‌باشد، اما نمی‌توان این آثار را «صد در صد اسلامی» دانست. چرا که آن‌چه هنرمند خلق می‌کند، برآمده از حالت روحی اوست و هنرمند مسلمان الزاماً ایمانِ صد در صدی ندارد که انتظار خلق اثر صد در صد اسلامی از او برود.

 

* آن‌چه گفته شد، راجع به کلیت آثار هنری مسلمانان است، و الا می‌توان به‌صورت مصداقی راجع به تک‌تک آثار بحث کرد، که مثلاً فلان اثر هنری که در دوره‌ی خاصی خلق شده است، به دلیل شرایط حاکم بر آن دوره، فلان ویژگی‌ها را دارد، یا آن‌یکی به‌دلیل قدرت زیاد معماری رومی، بیش‌تر از فرهنگ رومی تأثیر گرفته تا فرهنگ اسلامی، یا فلان‌اثر که به دست فلان‌عارف پاک و خالص بنا شده، اسلامی‌تر از دیگر آثار عصر خود است، یا...

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] آندره گُدار، مسائلی در تاریخ معماری اسلامی، ص۳۴۴.

[۲] مثلاً «سینما».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

نمازجمعه که تمام شد، مردم داشتند کم‌کم می‌رفتند و من داشتم تعقیبات می‌خواندم.

زد روی پایم و بعد از کمی مقدمه‌چینی،[۱] گفت:

«حاج آقا! من دقت کردم، وقتی صلوات می‌دادند، شما آرام صلوات می‌فرستادید. مگر روایت نداریم که هرکس بلند صلوات نفرستد، «منافق» است؟!»

 

هیچی، کلی شرمنده شدم و بعد از کمی توجیه،[۲] خداحافظی کردم.

 

چندسالی گذشت، تا دیشب، که برخوردم به این روایت:

 

ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ،

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع، قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ، فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ.»

 الکافی، ج۲، ص۴۹۳

 

امام صادق، علیه السلام، از رسول خدا، صلی الله علیه و آله، نقل می فرمایند:

«صدایتان را با صلوات بر من، بلند کنید؛ که این کار نفاق را برطرف می‌سازد.»

 

نه‌این‌که ...

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] که: ما پای منبرها چیز یاد گرفته‌ایم، و پسر و داماد خودم هم طلبه هستند، و گاهی به آن‌ها هم تذکراتی می‌دهم و ...

[۲] که: داشتم ذکر می‌گفتم و حواسم نبود و...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

- «کعبه، در مرکز مغناطیسی کره زمین قرار گرفته است و رو به قبله بودن برای بدن مفید است.»

- «حرکات نماز، بهترین نوع ورزش است و پزشکان گفته‌اند...»

- «روزه، اثرات درمانی فوق‌العاده‌ای دارد و در دفع سموم بدن مؤثر است.»

- «دانشمندان، با تحقیق بر روی فلان قدر بیمار، متوجه شدند؛ خواندن قرآن تا بهمان درصد در بهبود بیماری‌شان مؤثر بوده است.»

- «مصرف مشروبات الکلی، موجب بروز سرطانِ بیسارجا می‌شود.»

- و ...

از این دست جملات، زیاد شنیده‌ایم.

 

در تطبیق احکام شرع با مصالح جسمی و مادی انسان، شکی نیست.

اما این که عده‌ای مقاصد بلند این احکام را در حد توصیه‌هایی پزشکی-درمانی تقلیل دهند، انحرافی بزرگ است که دانسته یا نادانسته ترویج می‌شود.

 

گویندگان این گزاره‌ها، ممکن است با انگیزه‌های مختلفی به ترویج این گفتمان بپردازند:

- جذب برخی گروه‌ها به اسلام؛ جوانان، افراد سست‌ایمان، کاسب‌کارانی که پیش از چرتکه انداختن کاری انجام نمی‌دهند، غیرمسلمانان یا...؛

- اعتقادی حداقلی به عالم فراماده، چنان‌که کوته‌فکرانی مثل مهندس بازرگان در ضمن اسلام قلابی‌شان ترویج می‌کردند؛[*]

- خودشیرینی و اظهار فضل؛

- غرض و مرض؛

- و ...

 

برای درک عمق فاجعه، مقایسه کنید میان تعلیلی مادی از یک دستور شرعی، با مقصد حقیقی آن:

می‌دانید که مستحب است: سر، هنگام قضای حاجت، پوشانده شود.

دیده‌اید کسانی را که هنگام رفتن به مستراح، کلاهی روی سر می‌گذارند.

و احتمالاً شنیده‌اید که می‌گویند: «در مستراح گاز آمونیاک منتشر است و این گاز موجب سفید شدن موی سر می‌شود. اسلام توصیه کرده که چیزی روی سر بگذارید، تا موهایتان سفید نشود!»

...

اما، لطفاً به این روایت توجه کنید:

پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ضمن وصیتی طولانی، خطاب به ابوذر فرمودند:

«یَا أَبَا ذَرٍّ... اِسْتَحِ مِنَ اَللَّهِ، فَإِنِّی وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَظَلُّ حِینَ أَذْهَبُ إِلَى اَلْغَائِطِ مُتَقَنِّعاً بِثَوْبِی أَسْتَحِی مِنَ اَلْمَلَکَیْنِ اَللَّذَیْنِ مَعِی.»

 الأمالی(للطوسی)، ص۵۳۴

 

«ای ابوذر! از خدا حیا کن؛ همانا من - قسم به آن که جانم در دست اوست - همیشه وقتی برای قضای حاجت می روم، به خاطر حیاء از دو مَلَکی که همراهم هستند، سَرَم را با لباسم می پوشانم.»

 

شما را به خدا، این انحراف کوچکی است که «شرم از خدا» و «توجه دائمی به حضور دو ملکِ همیشه‌همراه، در همه‌جا، حتی در مستراح» را تقلیل دهیم به «ترس از سفید شدن موی سر»؟

 

این تفکر، غیر از تقلیل عمق و اثر احکام اسلام و محروم کردن جامعه از تربیت صحیح اسلامی، خطر دیگری نیز در پی دارد؛

این‌که انسان چنین بار بیاید که احکام اسلام را تا جایی بپذیرد و عمل کند که آن‌ها را دارای مصلحت مادیِ دنیایی بداند، و به مصلحتش آگاه باشد.

 

«اسلام منفعتی» است که موجب می‌شود آن قوم و خویش ما، از طرفی هنگام پوست کندنِ گوسفند قربانی، درباره‌ی کرمی که در گوشت سگ است و میکروبی که در گوشت خوک است سخن براند و بگوید به همین‌خاطر، گوشت سگ و خوک در اسلام حرام شده. و از طرفی در مقابل چشمان بهت‌زده‌ی ما، دنبلان گوسفند را، با آن که می‌دانست حرام است، به سیخ بکشد و بگوید خیلی مفید و مقوی است!

 

«اسلام بازرگانی» است که منجر می‌شود به طغیان علیه حکم «قصاص» و غیر انسانی خواندن آن.

 

[*] در این زمینه مراجعه کنید به:

- کتاب‌های بازرگان که حتی در آن‌ها بهشت را نیز دنیایی پیشرفته توصیف می‌کند که با رشد عقلانی و تکنولوژیکی بشر خلق خواهد شد و احتمالاً در سیاره‌ای خوش آب و هوا خواهد بود!  

- هم‌چنین مصاحبه جالب دکتر صادق زیباکلام (بخش اول + بخش دوم) با خبرگزاری دانشجو، که در آن می‌گوید در جوانی، تحت تأثیر اسلام بازرگان، به خطا رفته و روح اسلام که تعبّد است را درک نکرده.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

خداوند برای کسانی که می خواهد آنان را مورد رحمت خود قرار دهد، چگونه دنیایی تدارک می بیند؟

دنیای آن ها را که قصد عذابشان را دارد، چگونه طراحی می کند؟

 

 

 

...عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

«وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ اَلدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَرْحَمَهُ حَتَّى أَسْتَوْفِیَ مِنْهُ کُلَّ خَطِیئَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسُقْمٍ فِی جَسَدِهِ وَ إِمَّا بِضِیقٍ فِی رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِخَوْفٍ فِی دُنْیَاهُ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ بَقِیَّةٌ شَدَّدْتُ عَلَیْهِ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ اَلدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أُعَذِّبَهُ حَتَّى أُوَفِّیَهُ کُلَّ حَسَنَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسَعَةٍ فِی رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِصِحَّةٍ فِی جِسْمِهِ وَ إِمَّا بِأَمْنٍ فِی دُنْیَاهُ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ بَقِیَّةٌ هَوَّنْتُ عَلَیْهِ بِهَا اَلْمَوْتَ.»

 الکافی، ج۲، ص۴۴۴

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) از خداوند (عزّوجلّ) نقل شده است:

 

«قسم به عزت و جلالم،

هیچ بنده‌ای که بخواهم به او رحم کنم را از دنیا خارج نمی‌کنم،

مگر این‌که هر خطایی که کرده، (عوضش را قبل از مرگش) از او استیفا می‌کنم؛

- یا با بیماری‌ای در جسمش،

- یا با تنگی‌ای در روزی‌اش،

- یا با هراسی در دنیایش،

- و اگر (باز هم از خطاهایش) چیزی باقی مانده باشد، مرگ را بر او سخت می‌کنم.

 

قسم به عزت و جلالم،

هیچ بنده‌ای که بخواهم او را عذاب کنم را از دنیا خارج نمی‌کنم،

مگر این‌که هر کار نیکی انجام داده، (عوضش را قبل از مرگش) به او می‌دهم؛

- یا با وسعتی در روزی‌اش،

- یا با سلامتی‌ای در جسمش،

- یا با امنیت (آسودگی خاطر) در دنیایش،

- و اگر (باز هم از کارهای نیکش) چیزی باقی مانده باشد، به‌واسطه کار نیکش، مرگش را بر او راحت می‌گیرم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۵
ابوالفضل رهبر