دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیعه» ثبت شده است

 

پیش‌تر این نکته تبیین شده بود که اهل بیت (علیهم‌السلام) برای این‌که دشمنان از انسجام و قدرت شیعیان احساس خطر نکنند و آسیبی به آنان وارد نسازند، گاه به عمد، میان پیروانشان اختلاف ایجاد می‌کردند.

همچنین ذکر شده بود: ازآن‌جاکه ائمه (علیهم السلام) محور وحدت و محل رجوعِ اصحاب و گروه‌های مختلف بوده‌اند، این اختلافات لرزه‌هایی جزئی بر ساختار مجموعه شیعه وارد می‌نموده، اما در نهایت به ثبات آن انجامیده است.

 

حدیث زیر، تأکیدی بر توجه شیعیان به محوریت ائمه (علیهم السلام) در این التهابات است:

 

...عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنِّی تَرَکْتُ‏ مَوَالِیَکَ‏ مُخْتَلِفِینَ‏ یَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْض.ٍ

قالَ فَقَالَ: «وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ إِنَّمَا کُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِیمَ لَهُمْ فِیمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَیْهِمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۹۰

 

سدیر بن حُکَیم نقل می‌کند: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: من پیروان شما (در کوفه) را در حالی ترک کردم (و نزد شما در مدینه آمده‌ام) که با هم اختلاف داشتند و از یکدیگر دوری می‌جستند.

حضرت فرمودند:
«به این مسئله کاری نداشته باش!
مردم سه وظیفه دارند:
1- ائمه (علیهم‌السلام) را بشناسند،
2- هر اتفاقی برایشان می‌افتد، تسلیم آنان باشند،
3- اگر در موردی اختلاف داشتند، اختلافشان را به ایشان ارجاع دهند.»

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقی: مطالب مرتبط پیشین: «چرا امام صادق زراره را میان دیگر اصحاب خراب کرد؟!»، «اختلاف افکنی میان شیعیان، توسط امام باقر!»، «چه شد که یونس به گریه افتاد؟!»، «چرا امام صادق قاتل خود را وصی خود اعلام کرد؟!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر در مورد نفوذ «علی بن یقطین» در دستگاه خلافت (تا حد مقام وزارت هارون الرشید) و تقیه شدیدش، روایتی نقل شده بود. اما او تنها نفوذی شیعیان در دستگاه عباسیان نبوده است.

 

یکی دیگر از اصحاب اهل بیت (علیهم السلام) که با رعایت تقیه، در حکومت نفوذ کرده بود، «عبدالله بن سِنان» است.

 

«نجاشی» (رجالی بزرگ شیعه) در «الفهرست» (ص214)، او را چنین توصیف می کند:
«عبدالله بن سنان بن طریف» اهل کوفه، هم‌پیمان با قبیله بنی هاشم و خزانه‌دار منصور (دوانیقی)، مهدی، (موسی) الهادی و (هارون) الرشید بوده است. وی از اصحاب مورد اعتماد و جلیل‌القدر ماست و بر وثاقتش خدشه‌ای وارد نیست. او از امام صادق و به گفته برخی، از امام کاظم (علیهما السلام) روایت نقل کرده است و سه کتاب در باب نماز و سایر ابواب حلال و حرام تألیف کرده است.»

 

تسلّط بر اموال حکومتیِ چهار تن از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)، عبدالله بن سنان را به تقیه‌ای شدید وا داشته بود، تا جایی که رابطه‌اش با ائمه، با گذشت چندین قرن، از اهل سنت مخفی مانده بود؛
رجالیان بزرگ اهل سنت مثل «خطیب بغدادی» (متوفای ۴۶۳ق) در «تاریخ بغداد» (ج۹، ص۴۷۵) و «مِزّی» (متوفای ۷۴۲ق) در «تهذیب الکمال» (ج۳۴، ص۲۸۳)، از «عبدالله بن سنان» نام برده‌اند و در مورد او و منصبش مطالبی بیان کرده‌اند، اما علی‌رغم حساسیت به کوچک‌ترین تمایل افراد به تشیع، به این مسئله اشاره‌ای ندارند.

 

بااین‌حال، تقیه شدید، «عبدالله بن سنان» را از فعالیت در عرصه نقل حدیث و تألیف کتاب و تربیت شاگرد باز نداشته بود؛ چنان‌که تنها در «الکافی»، «کتاب من لایحضره الفقیه» و «التهذیب»، بیش از ۱۲۰۰ حدیث از (احادیث موجود در کتاب‌های) او نقل شده است.
در زیر روایتی از عبدالله بن سنان ذکر می‌گردد که حاکی از فعالیت فراوان و مرجعیت او در عرصه حدیث است:

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ‏ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: «یَجِیئُنِی الْقَوْمُ فَیَسْتَمِعُونَ مِنِّی حَدِیثَکُمْ فَأَضْجَرُ وَ لَا أَقْوَى» قالَ:

«فَاقْرَأْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَوَّلِهِ حَدِیثاً وَ مِنْ وَسَطِهِ حَدِیثاً وَ مِنْ‏ آخِرِهِ‏ حَدِیثاً.»

 الکافی، ج۱، ص۵۱

از عبدالله بن سنان نقل شده است که گفت: «به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: عده زیادی نزد من می‌آیند تا احادیث شما را از من استماع کنند، اما من خسته می‌شوم و قدرت این کار را ندارم. (چاره چیست؟)» حضرت فرمودند:

«حدیثی از اول، حدیثی از وسط و حدیثی از آخرِ (کتابت) برای آن‌ها قرائت کن (کفایت می‌کند.)»

 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت ضروری: عده‌ای که عبدالله بن سنان به آن‌ها اشاره می‌کند، راویان و محدّثان بوده‌اند. شیوه صحیح «نقل حدیث» نیز در آن زمان (تا قرن‌ها) چنین بود که اگر کسی می‌خواست احادیث موجود در کتاب استادی را برای دیگران روایت کند، باید از آن استاد «اجازه» می‌داشت. برای این منظور باید نزد او می‌رفت و طی چندین جلسه، استاد تمام احادیث کتابش را برای او «قرائت» می‌کرد تا شاگرد «استماع» کند، به «کتابت» در آورد و بعد یادداشت‌هایش را مجدداً برای استاد «قرائت» کند (یا به او بدهد) تا تأیید کند. آن‌گاه «اجازه» می‌یافت که احادیث موجود در آن کتاب را برای دیگران روایت کند. امام صادق (علیه السلام) به دلیل الزامات شرایط تقیه و مشغله فراوان عبدالله بن سنان، در مورد او استثناء قائل شده بودند و نقل روایت به شیوه‌ای که در این حدیث بیان شد را به او اجازه داده بودند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

روِیَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ ع أَنَّهُ قَالَ: 

«عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ:
صلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ
و زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ‏
و التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ
و تَعْفِیرُ الْجَبِینِ
و الْجَهْرُ بِـ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.»

 

 المزار (للمفید)، ص۵۳ ؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۲

 

از امام ابو محمد، حسن عسکری (علیهما السلام) روایت شده است که فرمودند:
« مؤمن(شیعه)[1] پنج علامت[2] دارد:
(خواندنِ) پنجاه و یک رکعت نماز (در روز)[3]
زیارت اربعین[4]
به دست راست، انگشتر کردن[5]
پیشانی بر خاک گذاشتن (در سجده نماز)[6]
بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» (در تمام نمازها).[7]»[8]

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] برگرفته از مطالب استاد گرامی، علی شاه‌حسینی، در جلسه «بررسی اعتبار روایات زیارت اربعین»

[1] در بسیاری احادیث، مقصود از «مؤمن»، «شیعه» است. در این روایت نیز با این قرینه که پنج علامت ذکر شده، از اختصاصات شیعیان است، می‌توان گفت علامت‌های «شیعه» مراد است.

[2] «علامة»، نماد و نشانه‌ای است که بر چیزی می‌گذارند تا با آن شناخته شود و محور تجمع باشد؛ مانند عَلَمِ علمدارِ لشکر در میدان جنگ یا پرچمی که کاروان‌های زیارتی دست می‌گیرند تا افراد گم نشوند و حول آن جمع شوند.

[3] مقصود، هفده رکعت نماز فریضه(واجب)، به‌علاوه سی و چهار رکعت نماز نافله است. خواندن نمازهای نافله در کنار نمازهای فریضه، از سنت‌هایی است که تنها میان شیعیان رواج داشته و آن‌قدر به آن تأکید شده است که وقتی اصحاب به اهل بیت می‌گفتند: نمی‌دانیم چه تعداد از نافله‌های‌مان قضا شده، می‌فرمودند: آن‌قدر بخوانید که یقین کنید همه‌شان را خوانده‌اید. (متأسفانه امروزه این سنت میان شیعیان کم‌رنگ شده است، اما بنا بر برخی نقل‌ها، در گذشته، دشمنان شیعیان، برای شناسایی‌شان، به مساجد می‌رفتند و کسانی را که زیاد نماز می‌خواندند، دستگیر می‌کردند.)

[4] برخی گمان کرده‌اند، مقصود از «زیارت اربعین»، خواندن متن زیارت اربعین است، اما در واقع، مقصود، «زیارت قبر شریف امام حسین (علیه السلام) در روز اربعین» است. این حرکت، در طول تاریخ رایج بوده است و بعضی محققان، علت مخالفت خلفای اموی و عباسی با زیارت ایشان و گاه تخریب قبر مطهرشان را ترس از انسجام شیعیان به‌واسطه تجمع در روز اربعین می‌دانند. گزارشات تاریخی این موضوع، در کتب شیعه و اهل سنت موجود است. (به عنوان مثال، قُرطبیِ سنّی‌مذهب (متوفای ۶۷۱ق) در «التذکرة» (ج۲، ص۶۶۸) اشاره می‌کند که شیعیان معتقدند سر مبارک امام حسین (علیه السلام) در این روز به بدن ملحق شده است و زیارت ایشان در این روز را «زیارت اربعین» می‌نامند و...)

[5] سنت بر این بوده است که مسلمانان در دست راست، انگشتر داشته باشند و پیامبر و اهل بیت‌شان (صلوات الله علیهم) نیز همواره به این سنت تأکید داشتند. اما جالب است بدانید زمخشری (عالم بزرگ اهل سنت)، در «ربیع الابرار»، می‌گوید اولین کسی که به خلاف سنت عمل کرد و «انگشتر به دست چپ کردن» را شعار خود قرار داد، معاویه بود. (به نقل از الغدیر، ج۱۰، ص۲۱۰)

[6] همان‌طور که می‌دانید، «سجده بر خاک» نیز از خصوصیات شیعیان است و دیگر مسلمانان، خود را ملزم به رعایت این سنت نمی‌دانند.

[7] متأسفانه مدعیان سنت، به این سنت نیز عمل نمی‌کنند.

[8] امید است که شیعیان مجدداً تمام این نمادها را احیاء کنند و با این علامت‌ها شناخته شوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

امام صادق (علیه السلام) پس از تبیین مسئله امامت، اختلاف مسلمانان در تشخیص امام زمانشان و نام بردن از یک‌یک امامان راستین، خطاب به عیسی بن سَریّ می‌فرمایند:

«کَانَتِ الشِّیعَةُ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا یَعْرِفُونَ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّی کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَیَّنَ لَهُمْ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّی صَارَ النَّاسُ یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا کَانُوا یَحْتَاجُونَ إِلَی النَّاسِ.»

 الکافی،ج۲،ص۱۹

«شیعه، پیش از ابوجعفر (امام محمد باقر علیه السلام) نیز بود، اما مناسک حج و حلال و حرام خود را نمی‌شناخت، تا این‌که ابو جعفر (علیه السلام) باب را گشود و مناسک حج و حلال و حرامشان را تبیین نمود.
کار به جایی رسید که دیگران به شیعیان محتاج شدند، درحالی‌که تا پیش از آن، شیعیان به دیگران محتاج بودند.»

امام باقر (علیه السلام) برای استفاده از فرصت فراهم شده در زمانه خویش، با جدیت و سرسختی به «تعلیم شیعیان» و «تحکیم تشیع» پرداختند و پیروانشان را به «تفقّه (فهم حاصل از تأمل و تفکر) در دین» ترغیب می‌نمودند. در ادامه نمونه‌هایی از دعوت‌های ایشان برای آغاز یک «نهضت علمی» بیان می‌گردد:

 

 1

کان أبو جعفر (علیه السلام) یقول:
«تفقّهوا و إلا فأنتم أعرابٌ‏.»

 المحاسن، ج۱، ص۲۲۸

امام باقر (علیه السلام) همواره می‌فرمودند:
«تفقّه کنید، و گرنه بی‌سوادی بیش نخواهید بود.»

 

 2

قال أبو جعفر (علیه السلام):

«لو أتیتُ بشابّ من شباب الشیعة لا یتفقّه فی الدین لأوجعتُه‏.»

 المحاسن، ج۱، ص۲۲۸

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
«اگر جوان شیعه‌ای را نزد من آورند که در دین تفقّه نمی‌کند، به سختی تنبیهش می‌کنم.»‍

 

 3

قال أبو جعفر (علیه السلام) لسلمة بن کهیل و الحکم بن عتیبة:
«شرّقا و غرّبا لن تجدا علماً صحیحاً إلا شیئاً یَخرجُ من عندنا أهل البیت‏.»

 بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، ج۱، ص۱۰

امام باقر (علیه السلام) به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه فرمودند:
«شرق و غرب را بگردید، هرگز علم صحیحی نخواهید یافت، مگر چیزی که از ما اهل بیت صادر شده باشد.»

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 
پانوشت۱: شیعه، تا پیش از امام باقر (علیه السلام)، مکتبی بود صرفاً عقیدتی، با شاخصه اعتقاد به امامت و ولایت امیر مؤمنان و فرزندانشان (علیهم السلام). به علت نامساعد بودن شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره، فرصت تعلیم شیعیان توسط ائمه (جز برای اصحاب خاص) فراهم نبود و به همین خاطر شیعیان در احکام و معارف، مستقل نبودند و از جریان غالب پیروی می‌کردند. اما با فراهم شدن شرایط مناسب در زمان امام باقر (علیه السلام)، احکام و معارف به پیکره جامعه شیعی تزریق شد و به این ترتیب شیعیان با بهره‌گیری از علوم اهل بیت، اولاً به احکام و معارف اصیل اسلامی دست یافتند و صاحب مذهبی مستقل شدند و ثانیاً به دلیل فقر علمی مسلمانانِ محروم از معارف اصیل اسلامی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به مرجع علمی آنان بدل گشتند.
پانوشت۲: در تأیید این مطلب، می‌توان به فرقه زیدیه اشاره کرد؛ پیروان این فرقه که پیش از امام باقر (علیه السلام) از بدنه اصلی شیعه جدا شدند، در اعتقاد به ولایت امیر مؤمنان و فرزندانشان تا امام سجاد (علیهم السلام)، با دیگر شیعیان هم‌عقیده‌اند اما در احکام شریعت، مانند اهل سنت عمل می‌کنند.

 

نقش امام باقر 1

 

 

نقش امام باقر 2

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۱۲
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: رَآنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَحْمِلُ بَقْلًا فَقَالَ: «یُکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۳۹

 

از «معاویه بن وهب»[۱] نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مرا در حالی‌که مقداری سبزی حمل می‌کردم، دیدند، آن‌گاه فرمودند:

«برای شخص شریف، پسندیده نیست که چیزی کم‌ارزش حمل کند و (به این سبب) دیگران نسبت به او جرأت یابند»

 

 

 

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ جَبَلَةَ الْکِنَانِیِّ قَالَ: اسْتَقْبَلَنِی أَبُو الْحَسَنِ ع وَ قَدْ عَلَّقْتُ سَمَکَةً فِی یَدِی فَقَالَ: «اقْذِفْهَا إِنَّنِی لَأَکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ بِنَفْسِهِ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّکُمْ قَوْمٌ أَعْدَاؤُکُمْ کَثِیرَةٌ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ إِنَّکُمْ قَدْ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُمْ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۸۰

 
از «عبدالله بن جبله کنانی»[۲] نقل شده است که گفت: 

امام کاظم، علیه‌السلام، نزدم آمدند، در حالی‌که یک ماهی به دست داشتم. آن‌گاه فرمودند:

«آن را زمین بگذار، به‌راستی که من برای شخص شریف نمی‌پسندم که خود، چیز کم‌ارزشی را حمل کند.»

سپس فرمودند: 

«به‌راستی که شما(شیعیان) جمعی هستید که دشمنان‌تان بسیارند. مردم با شما دشمنی می‌ورزند.

ای جماعت شیعه! به‌راستی که مردم با شما دشمنی می ورزند، پس هر قدر می‌توانید، خود را بیارایید.»

 

 

 

...عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِیَالِهِ شَیْئاً وَ هُوَ یَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْیَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «اشْتَرَیْتَهُ لِعِیَالِکَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَیْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِیَ لِعِیَالِیَ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَیْهِمْ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۲۳

 
از «یونس بن یعقوب» نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مردی از اهالی مدینه را دیدند که برای عیالش[۳] چیزی خریده بود و خود حمل می‌کرد. وقتی نگاهش به حضرت افتاد، از ایشان خجالت کشید. 

امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند:

«(خجالت ندارد،) آن را برای عیالت خریده‌ای و برایشان حمل می‌کنی. 

به خدا سوگند، اگر اهالی مدینه[۴] نبودند، دوست داشتم که چیزی برای عیالم بخرم و برای‌شان حمل کنم.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «معاویة بن وهب»، از اصحاب بزرگ امام صادق و امام کاظم، علیهماالسلام، و صاحب کتابی پیرامون حج بوده است. علمای متقدم شیعه، به او اعتماد داشته‌اند و احادیثش را می‌پذیرفتند. (رجال النجاشی، ص۴۱۲)

[۲] «عبدالله بن جبلة الکنانی»، از اصحاب امام کاظم، علیه‌السلام، و صاحب تألیف بوده است. نجاشی، در کتابش وی را چنین توصیف می‌کند: «او از سران و چهره‌های شیعه، فقیه، و مورد اعتمادترین مردم در حدیث بوده است.» (رجال النجاشی، ص۱۲۰)

[۳] عیال مرد، کسانی‌اند که تحت تکفّل او هستند و نفقه‌شان را می‌دهد. (لسان العرب، ج۱۱، ص۴۸۸)

[۴] اهل مدینه، اغلب از اهل سنت بوده‌اند و در تاریخ اسلام به پیروی از شیخین(دو خلیفه‌ی نخست) مشهورند. لذا حضرت، چنان‌چه در دو حدیث نخست گذشت، جهتِ مَصالحی از انجام چنین اموری در منظر اهالی مدینه پرهیز داشتند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

می‌توان چنین جمع‌بندی نمود که بزرگان و آبرومندان شیعه و کسانی که در چشم هستند، نباید به کاری دست زنند که موجب تحقیرشان در میان بدخواهان یا سوء استفاده‌ی دشمنان شود.

بدیهی است خرید کردن بزرگان، در صورتی که قبح خود را از دست داده باشد (بلکه به عکس، نشانه تواضع  آنان باشد)، یا اگر از چشم دشمنان و بدخواهان پنهان باشد، منعی نخواهد داشت.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۶:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

مقدمه۱- «ابوحنیفه» کیست؟

ابوحنیفه، نعمان بن ثابت (۸۰ -۱۵۰ هـ ق) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایه‌گذار «مذهب حنفی»، از مذاهب چهارگانه اهل‌سنت است. اصلیتش کابلی بوده است و جدش ایرانی.

وی در نزد اهل‌سنت یکی از بزرگ‌ترین فقها به شمار می‌رود. امام شافعی[۱] و امام مالک[۲] به کمالات او معترف بوده‌اند و اهل‌سنت او را «امام اعظم» و «سراج الائمة» لقب داده‌اند.

برجسته‌ترین و بحث‌برانگیزترین اصل فقهی مکتب ابوحنیفه، «قیاس» است.

 

مقدمه۲- «قیاس» چیست؟

قیاس فقهی، چیزی است شبیه تمثیل منطقی و به معنای استخراج حکم مسئله «الف»، با استفاده از تشابه آن به مسئله «ب» است، در صورتی که حکم مسئله «ب» را بدانیم.

مثال برای قیاس:

مسئله «الف»: استعمال تریاک جایز است یا حرام؟

حکم مسئله «الف»: مجهول

مسئله «ب»: استعمال حشیش جایز است یا حرام؟

حکم مسئله «ب»: حرام است.

شکل قیاس: طبق روایات، «استعمال حشیش» حرام است. حرمت «استعمال حشیش»، احتمالاً از این جهت است که «انسان را به عالم هپروت می‌برد». «استعمال تریاک» نیز مانند «استعمال حشیش» چنین اثری دارد، پس «استعمال تریاک» نیز حرام است.

 

نزد فقهای شیعه، قیاس تنها در صورتی صحیح است، که علت حکم در مسئله «ب» ذکر شده باشد و اصطلاحاً «منصوص العلة» باشد.

مثال برای قیاس منصوص العلة:

مسئله «الف»: «نوشیدن آبجو» جایز است یا حرام؟

حکم مسئله «الف»: مجهول

مسئله «ب»: «نوشیدن شراب انگور» جایز است یا حرام؟

حکم مسئله «ب»: حرام است، چون «مست‌کننده» است.

روند اجتهاد: طبق روایات، علتِ حرمتِ «نوشیدن شراب انگور»، مست‌کنندگیِ آن است، پس نوشیدن هر چیز مست‌کننده‌ای حرام است. بنابراین «نوشیدن آبجو» نیز (که مست‌کننده است) حرام است.[۳]

 

فقهای اهل‌سنت، وجود علت حکم در منابع (کتاب و سنت) را لازم نمی‌دانند. خود، علت حکم مسئله «ب» را حدس می‌زنند و مسئله «الف» را نیز به همان حکم محکوم می‌نمایند.

 

* سؤال «امام صادق» از ابوحنیفه چه بود؟

شیخ صدوق، روایت می‌کند[۴]:

ابو حنیفه بر امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شد.

امام به او فرمودند:

«اى ابو حنیفه! شنیده‌ام که تو «قیاس» می‌کنى؟»

ابو حنیفه گفت: بله، من «قیاس» می‌کنم.

حضرت فرمودند:

«قیاس مکن؛ زیرا اولین کسى که «قیاس» کرد ابلیس بود، آن هنگام که گفت: «مرا از آتش خلق کردی و او را از گِل خلق نمودى»[۵]، پس میان آتش و گِل قیاس نمود.

و اگر «نورانیت آدم» را با «نورانیت آتش» قیاس کرده بود[۶]، به برترى میان این دو نور، و به خالص تر بودن یکی از آن دو نسبت به دیگری، پى مى‏برد.

اما (توکه ادّعا می کنی می توانی قیاس کنى) در «سر» خود براى من قیاس کن و خبر بده به من از دو گوش خود که چرا (ماده داخل آن) تلخ است؟»

ابو حنیفه گفت: نمی‌دانم.

حضرت فرمودند:

«پس تو که نمی‌توانى (آن‌چه در) سرت (هست) را قیاس نمایى(و حکمت و علت آن را بدانی،) حال چگونه در حلال و حرام قیاس می‌کنى؟»

 

* چه ربطی داشت؟

همان‌طور که گفته شد، کسی که قیاس می‌کند، ادعا می‌کند می‌تواند علت حکم مسئله «ب» را تشخیص دهد. در مثال مذکور، (با اینکه در قرآن و روایات اشاره‌ای به علت حرام بودن استعمال حشیش نشده) ادعا می‌کند که حکمت و علتِ حرمت استعمال حشیش، «بردن انسان در عالم هپروت» است و این حکم را به هرچه که با انسان چنین کند، تسرّی می‌دهد.

اما از کجا معلوم که علتِ حکم را درست تشخیص داده باشد؟! شاید استعمال حشیش به دلیل ویژگی دیگری حرام باشد، که هرگز به ذهن قیاس‌کننده خطور نکند.

 

حال، کسی که در حکمتِ نزدیک‌ترین چیزها به مرکز فکر و اندیشه خودش درمانده، چطور می‌تواند به حکمت احکام الهی پی ببرد؟!

 

 

* اما پاسخ معمّا . . .

(ابوحنیفه) گفت: ای فرزند رسول خدا! به من خبر بده که (حکمت و علت) آن چیست؟

حضرت فرمود:

«خداوند، عزّ و جلّ، (ماده داخل) گوش‌ها را تلخ قرار داد، تا چیزی در آن‌ها وارد نشود، مگر این‌که بمیرد. و اگر چنین نبود، حشرات انسان را می‌کشتند.

و (نیز رطوبت) لب‌ها (دهان) را شیرین[۷] قرار داد، تا انسان طعم شیرینی و تلخی را تشخیص دهد.

و (رطوبت) چشم‌ها را شور قرار داد، چرا که آن‌ها دو تکه پیه (چربی) هستند و اگر شور نبودند، ذوب می‌شدند.

و (رطوبت) بینی را غلیظ و روان قرار داد، چراکه هیچ دردی در سر نیست، مگر این‌که (این رطوبت) آن را خارج می‌کند. و اگر چنین نبود، دماغ (مغز) سنگین می‌شد و کِرم می‌گذاشت.»[۸]



[۱] محمد بن ادریس شافعی، پیشوای مذهب شافعی؛ از مذاهب چهارگانه اهل‌سنت.

[۲] مالک بن انس، پیشوای مذهب مالکی؛ از مذاهب چهارگانه اهل‌سنت.

[۳] این نوع قیاس، در واقع قیاس نیست، چراکه فقیه در این موارد، به شباهت دو مسئله (نوشیدن شراب انگور و نوشیدن آبجو) توجهی ندارد، بلکه چون حکم کلی راجع به مست‌کننده‌ها (حرمت) را می‌داند، در مورد تمام مست‌کننده‌ها حکم به حرمت می‌دهد.

[۴] علل‌الشرائع، ج‏۱، ص۸۶.

[۵] «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‏»؛ اعراف:۱۲.

[۶] که نورانیت آتش، مادی و فناپذیر است و نورانیت آدم، معنوی و جاودانه.

[۷] مقصود از شیرین در این‌جا، عذوبت و گوارایی است(مانند آب شیرین، در مقابل آب شور و بدمزه).

[۸] متن کامل حدیث: ...عَنِ اِبْنِ شُبْرُمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو حَنِیفَةَ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لِأَبِی حَنِیفَةَ اِتَّقِ اَللَّهَ وَ لاَ تَقِسِ اَلدِّینَ بِرَأْیِکَ فَإِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ أَمَرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَقَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَالَ أَ تُحْسِنُ أَنْ تَقِیسَ رَأْسَکَ مِنْ بَدَنِکَ قَالَ لاَ قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَخْبِرْنِی لِأَیِّ شَیْءٍ جَعَلَ اَللَّهُ اَلْمُلُوحَةَ فِی اَلْعَیْنَیْنِ وَ اَلْمَرَارَةَ فِی اَلْأُذُنَیْنِ وَ اَلْمَاءَ اَلْمُنْتِنَ فِی اَلْمَنْخِرَیْنِ وَ اَلْعُذُوبَةَ فِی اَلشَّفَتَیْنِ قَالَ لاَ أَدْرِی قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ اَلْعَیْنَیْنِ فَجَعَلَهُمَا شَحْمَتَیْنِ وَ جَعَلَ اَلْمُلُوحَةَ فِیهِمَا مَنّاً مِنْهُ عَلَى اِبْنِ آدَمَ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَذَابَتَا وَ جَعَلَ اَلْأُذُنَیْنِ مُرَّتَیْنِ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَهَجَمَتِ اَلدَّوَابُّ وَ أَکَلَتْ دِمَاغَهُ وَ جَعَلَ اَلْمَاءَ فِی اَلْمَنْخِرَیْنِ لِیَصْعَدَ مِنْهُ اَلنَّفَسُ وَ یَنْزِلَ وَ یَجِدَ مِنْهُ اَلرِّیحَ اَلطَّیِّبَةَ مِنَ اَلْخَبِیثَةِ وَ جَعَلَ اَلْعُذُوبَةَ فِی اَلشَّفَتَیْنِ لِیَجِدَ اِبْنُ آدَمَ لَذَّةَ مَطْعَمِهِ وَ مَشْرَبِهِ ثُمَّ قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِأَبِی حَنِیفَةَ أَخْبِرْنِی عَنْ کَلِمَةٍ أَوَّلُهَا شِرْکٌ وَ آخِرُهَا إِیمَانٌ قَالَ لاَ أَدْرِی قَالَ هِیَ کَلِمَةُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ لَوْ قَالَ لاَ إِلَهَ کَانَ شِرْکٌ وَ لَوْ قَالَ إِلاَّ اَللَّهُ کَانَ إِیمَانٌ ثُمَّ قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَیْحَکَ أَیُّهُمَا أَعْظَمُ قَتْلُ اَلنَّفْسِ أَوِ اَلزِّنَا قَالَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ قَالَ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَبِلَ فِی قَتْلِ اَلنَّفْسِ شَاهِدَیْنِ وَ لَمْ یَقْبَلْ فِی اَلزِّنَا إِلاَّ أَرْبَعَةً ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَیُّهُمَا أَعْظَمُ اَلصَّلاَةُ أَمِ اَلصَّوْمُ قَالَ اَلصَّلاَةُ قَالَ فَمَا بَالُ اَلْحَائِضِ تَقْضِی اَلصِّیَامَ وَ لاَ تَقْضِی اَلصَّلاَةَ فَکَیْفَ یَقُومُ لَکَ اَلْقِیَاسُ فَاتَّقِ اَللَّهَ وَ لاَ تَقِسْ.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۴۳
ابوالفضل رهبر