دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فساد» ثبت شده است

 

…عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّمَا اَلْمَرْأَةُ قِلاَدَةٌ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقَلَّدُهُ.» قَالَ: وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «لَیْسَ لِلْمَرْأَةِ خَطَرٌ لاَ لِصَالِحَتِهِنَّ وَ لاَ لِطَالِحَتِهِنَّ أَمَّا صَالِحَتُهُنَّ فَلَیْسَ خَطَرُهَا اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّةَ بَلْ هِیَ خَیْرٌ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ أَمَّا طَالِحَتُهُنَّ فَلَیْسَ اَلتُّرَابُ خَطَرَهَا بَلِ اَلتُّرَابُ خَیْرٌ مِنْهَا.»

 الکافی، ج۵، ص۳۳۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زن، [همانندِ] گردن‌بند است. پس دقت کن به چیزی که آن را به گردنت می‌آویزی.»[۱]

همچنین از ایشان نقل شده است:

«زنان، قدر و قیمتی ندارند؛ نه زنان صالح و نه زنان فاسد!

- زنان صالح، قیمتشان، طلا و نقره نیست؛ بلکه از طلا و نقره باارزش‌تر هستند

و زنان فاسد، قیمتشان، خاک نیست؛ بلکه قیمت خاک از آن‌ها باارزش‌تر است.»[۲]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «گردن‌بند» یک وسیله زینتی است. همان‌طور که یک گردن‌بند، نشانه‌ی سطح سلیقه و تموّل شخصی است که آن را به گردن دارد و او را در نظر دیگران بالا می‌برد یا پایین می‌آورد، همسری که انسان برای خود برمی‌گزیند نیز نشان‌دهنده شخصیت فردی و اجتماعی انسان است؛ این‌که او چه سلایق و روحیات و تمایلاتی دارد، چه ویژگی‌هایی برایش ارزش‌مند و بااهمیت است، سطح اجتماعی‌اش چه‌میزان و…

به‌هرحال چه بپسندیم و چه نپسندیم؛ واقعیت این است که انسان با ازدواج، چنین گردن‌بندی به خود می‌آویزد و سال‌های سال، آن را مانند تابلوی شخصیت خود، در منظر دیگران قرار می‌دهد.

[۲] این قاعده، مخصوص زنان نیست؛ قدر و ارزش همه انسان‌ها می‌تواند کم‌تر از خاک یا بیشتر از طلا باشد. می‌تواند پست‌تر از حیوان یا برتر از فرشته باشد؛

چنان‌چه در یکی از مطالب پیشین (با عنوان «انسان؛ از حیوان تا فرشته») به این موضوع اشاره شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی حَیُّونٍ مَوْلَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ إِنَّ الْأَبْکَارَ مِنَ النِّسَاءِ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ فَإِذَا أَیْنَعَ الثَّمَرُ فَلَا دَوَاءَ لَهُ إِلَّا اجْتِنَاؤُهُ وَ إِلَّا أَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ غَیَّرَتْهُ الرِّیحُ وَ إِنَّ الْأَبْکَارَ إِذَا أَدْرَکْنَ مَا یُدْرِکْنَ النِّسَاءُ فَلَا دَوَاءَ لَهُنَّ إِلَّا الْبُعُولُ وَ إِلَّا لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِنَّ الْفِتْنَةُ.» فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ النَّاسَ ثُمَّ أَعْلَمَهُمْ مَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ فَقَالُوا: مِمَّنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «مِنَ الْأَکْفَاءِ.» فَقَالُوا: وَ مَنِ الْأَکْفَاءُ؟ فَقَالَ: «الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَکْفَاءُ بَعْضٍ.» ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ حَتَّى زَوَّجَ ضُبَاعَةَ بِنْتَ زُبَیْرِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لِمِقْدَادِ بْنِ أَسْوَدَ ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا زَوَّجْتُ ابْنَةَ عَمِّی الْمِقْدَادَ لِیَتَّضِعَ النِّکَاحُ.»»

 عیون‌أخبارالرضا، ج‏۱، ص۲۸۹

 

از ابوحیّون، غلام امام رضا (علیه‌السلام) [از ایشان] نقل شده است:

«جبرئیل بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شد و عرض کرد:

ای محمد! پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید:

«زنان دوشیزه، مانند میوه‌ی بر درخت هستند. میوه وقتی برسد، برایش جز چیدن دارویی نیست، وگرنه خورشید آن را فاسد می‌کند و باد آن را دگرگون می‌سازد.

دوشیزگان نیز وقتی آن‌چه را که زنان می‌بینند، ببینند،[۱] برایشان دارویی جز شوهر کردن نیست، وگرنه از فتنه در امان نخواهند بود.»

آن‌گاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر فراز منبر رفتند و برای مردم سخنرانی کردند و آنان را از دستور خداوند آگاه ساختند.

مردم عرض کردند:

ای رسول خدا! از میان چه کسانی (برایشان شوهر برگزینیم)؟

پیامبر فرمودند:

«از میان کفوها (همتایانشان).»

عرض کردند:

کفوهای آن‌ها چه کسانی‌اند؟

حضرت فرمودند:

«بعضی از مؤمنین کفو (همتای) بعضی دیگر هستند.»[۲]

آن‌گاه پیامبر از منبر پایین نیامدند، تا زمانی که «ضُباعه» دخترِ «زبیر بن عبدالمطلب» را به ازدواج «مقداد» در آوردند و فرمودند:

«ای مردم! من دختر عمویم را به ازدواج مقداد در آوردم، فقط برای این‌که ازدواج را (میان شما) آسان گردانم.»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، بالغ شدن و بروز عادت ماهانه است.

[۲] در مطلب پیشین از امام جواد (علیه‌السلام) نقل شد: «اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او در آورید.» (الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷) و توضیح داده شد که هر خانواده‌ای با هر سطحی از تدین و هر طرز فکری، تیپ خاصی را می‌پسندند و معنای «کفویت» همین است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۱۷:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی أَمْرِ بَنَاتِهِ وَ أَنَّهُ لاَ یَجِدُ أَحَداً مِثْلَهُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ بَنَاتِکَ وَ أَنَّکَ لاَ تَجِدُ أَحَداً مِثْلَکَ فَلاَ تَنْظُرْ فِی ذَلِکَ رَحِمَکَ اَللَّهُ فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: «إِذَا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ کَبِیرٌ».»»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷

 

از علی بن مهزیار نقل شده است:

علی بن أسباط نامه‌ای به امام جواد (علیه‌السلام) نوشت و این مشکلش را با حضرت در میان گذاشت که: برای دخترانش کسی را پیدا نمی‌کند که مثل خودش (مثل علی بن أسباط) باشد.

حضرت در پاسخ نوشتند:

«آن‌چه درباره دخترانت ذکر کردی؛ که هیچ‌کس را مثل خودت (برای آن‌ها) پیدا نمی‌کنی، متوجه شدم.

چنین عقیده‌ای نداشته باش، خدا رحمتت کند!

چراکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند:

«اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او درآورید؛ «که اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین روی خواهد داد.»[انفال:۷۳]»»»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] علی بن أسباط، از بزرگان شیعه، عالم و صاحب تألیفاتی بوده است. او دوست داشته دخترش را به ازدواج شخصی مثل خودش درآورد. وی توجه نداشته که اولاً هیچ‌کس مثل دیگری نیست. ثانیاً یک جوان چگونه می‌تواند در جایگاه اجتماعی یا علمیِ مردی به سن او باشد. ثالثاً اگر باشد هم معلوم نیست به تور هم بخورند. رابعاً شاید دخترش سلیقه دیگری داشته باشد.

امثال این حساسیت‌های بی‌جا، سبب می‌شود ازدواج دختران به تأخیر بیفتد و همان‌طور که پیامبر فرموده‌اند، فتنه و فساد در زمین رخ دهد.

[۲] ملاکِ بارزی که در روایات، برای پذیرفتن خواستگار، مورد تأکید قرار گرفته است، «پسندیدن اخلاق و دینِ» خواستگار است. ممکن است اشکال شود که در این‌صورت فقط باید به تیپ خاصی از مردان جواب مثبت داد.

نکته این است که هر خانواده‌ای، با هر سطحی از تدین و هر طرز فکری، تیپ خاصی را می‌پسندند (چه به لحاظ اخلاقی و چه به لحاظ دینی) و معنای «کفویت» هم همین است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۱ ، ۰۸:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

قالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«مَنْ زَوَّجَ‏ کَرِیمَتَهُ‏ بِفَاسِقٍ‏ نَزَلَ عَلَیْهِ کُلَّ یَوْمٍ أَلْفُ لَعْنَةٍ وَ لَا یَصْعَدُ لَهُ عَمَلٌ إِلَى السَّمَاءِ وَ لَا یُسْتَجَابُ لَهُ دُعَاؤُهُ وَ لَا یُقْبَلُ مِنْهُ صَرْفٌ وَ لَا عَدْلٌ.»

 إرشاد القلوب، ج‏۱، ص۱۷۴

 

از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«هرکس دختر گرامی‌اش را به ازدواج مردی فاسق[۱] درآورد؛

- در هر روز هزار لعن بر او فرود می‌آید،

- اعمال (عبادی)اش به آسمان نمی‌رود (مقبول واقع نمی‌شود)،

- دعایش مستجاب نمی‌شود

- و واجبات و مستحبات از او پذیرفته نمی‌شوند.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] فسق، در لغت به معنای خروج آسیب‌آفرین از دایره شرع، عقل یا عرف است. فاسق، کسی است که به مقررات دینی، عقلی یا عرفی پای‌بند نیست و به‌این‌ترتیب نه‌تنها به خودش، بلکه به دیگران نیز آسیب می‌رساند.

[۲] معلوم است که اگر - با هر انگیزه‌ای؛ از جمله تمکن مالی مرد یا فشار عرف یا… - دخترمان را به ازدواج چنین فردی در آوریم، دین و دنیای او و نسل پس از او آسیب خواهد دید و مسؤول این خسارت کسانی‌اند که عامل این خسارت بوده‌اند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

نکته قابل توجه این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به‌طور مطلق نفرموده‌اند که دخترتان را به ازدواج چنین کسی در نیاورید، بلکه فرموده‌اند «دختر کریمه‌تان را…»؛ چراکه زن و شوهر باید کفو و همتای یکدیگر باشند.

چنان‌که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ...»

نور:۲۶

«زنان آلوده و فرومایه برای مردان آلوده و فرومایه‌اند

و مردان آلوده و فرومایه برای زنان آلوده و فرومایه‌اند

و زنان پاکیزه و نیکو برای مردان پاکیزه و نیکویند

و مردان پاکیزه و نیکو برای زنان پاکیزه و نیکویند...»

و نیز می‌فرماید:

«الزَّانِی لَا یَنْکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لَا یَنْکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»

نور:۳

«مرد زناکار نباید جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج کند

و زن زناکار نباید جز با مرد زناکار یا مشرک ازدواج کند

و این [ازدواج] بر مؤمنان حرام شده است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۱ ، ۱۰:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏:

«إِنَّ اللَّهَ لَیُصْلِحُ بِصَلَاحِ الرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ وُلْدِهِ وَ یَحْفَظُهُ فِی دُوَیْرَتِهِ وَ دُوَیْرَاتٍ حَوْلَهُ فَلَا یَزَالُونَ فِی‏ حِفْظِ اللَّهِ‏ لِکَرَامَتِهِ‏ عَلَى اللَّهِ.» ثُمَّ ذَکَرَ الْغُلَامَیْنِ فَقَالَ: ««وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ شَکَرَ صَلَاحَ أَبَوَیْهِمَا لَهُمَا.»

 تفسیرالعیاشی، ج‏۲، ص۳۳۷

 

از اسحاق بن عمّار نقل شده است:

شنیدم که امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«به‌راستی که خداوند، به‌خاطر سلامتِ مرد مؤمن (از فساد)، قطعاً فرزندانش را و فرزندانِ فرزندانش را اصلاح می‌کند و او را در میان همسایگانش و هم‌محله‌ای‌هایش محفوظ می‌دارد.

پس آنان (فرزندان و نوه‌ها)، به‌خاطر احترامی که آن مؤمن نزد خداوند دارد، همواره در (کنفِ) حفاظت خداوند قرار دارند.»

سپس حضرت ماجرای آن دو پسربچه [که حضرت خضر و حضرت موسی (علیهماالسلام) دیوارشان را بازسازی کردند تا گنجی که پدر مؤمنشان برای آینده‌شان مخفی کرده بود، محفوظ بماند] را یادآوری کردند و آن‌گاه فرمودند:

««وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» [کهف:۸۲]؛ «پدرِ آن‌دو (پسربچه)، صالح (سالم از فساد) بود.»

آیا توجه نکرده‌ای که خداوند صلاح (سلامتِ) پدر آن‌دو را شکر گزارد[۱] و برای فرزندانش جبران نمود؟»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] پیش‌تر در مطلبی ذکر شده بود که یکی از صفاتی که برای خداوند (عزّوجلّ) ذکر شده است، «شاکر» است و شاکر بودنِ خداوند به این معناست که او نیکیِ بنده‌اش را بی‌اثر نمی‌گذارد و ضایع نمی‌کند؛ در جای مناسب و به شکل صحیحی به کار می‌گیرد و برای او جبران می‌کند.

«قابل توجه تشنگانِ «ممبر» و «فالوور»! و نیز «منبری»هایی که در مجالس زیرِ چندهزار نفر سخنرانی نمی‌کنند!»

در این ماجرا نیز خداوند نیکی‌های پدر آن دو پسربچه را شکر گزارده و پس از مرگش این نیکی را با نیکی‌ای به فرزندانش جبران فرموده است.

[۲] پدران و مادران دغدغه‌مند، تمام تلاش خود را برای صلاح و سلامت فرزندانشان به کار می‌گیرند، اما به‌هرحال قصورات و تقصیراتی نیز در این امر دارند. همچنین آنان در همه زمان‌ها و همه مکان‌ها، کنار فرزندانشان نیستند و توان مراقبت دائمی نسبت به آنان را ندارند.

اما خداوندِ دائمِ حاضرِ ناظرِ عالمِ راحمِ شاکرِ...، همواره با خلقش است، بر آنان تسلط دارد و امورشان را تدبیر می‌فرماید.

بنابراین خوب است با پروردگار خود عهد ببندیم؛ که اگر ما در تربیت فرزندانمان کوتاهی‌ها و اشتباهاتی داریم، اگر آنان در محیط سالمی رشد نمی‌کنند، اگر هجمه شیاطین جنی و انسی بر آن‌ها سنگین است، اگر در بسیاری ساعات و حالات از آنان غائبیم، اگر روزی رسید که از این دنیا کوچ کردیم و دیگر کنار آن‌ها نبودیم، اگر...

با پروردگارمان عهد ببندیم که پروردگارا! ما به سوی تو بازمی‌گردیم و تسلیم تو می‌شویم؛ سعی می‌کنیم از هوس‌ها و وسوسه‌ها چشم بپوشیم و از آلودگی‌ها و گناه‌ها دوری کنیم. در عوض، تو نیز قصورها و تقصیرهای ما را جبران کن، جای خالی ما را پر کن و همیشه و همه‌جا، حافظ فرزندان و نسلمان در برابر وسوسه‌ها، هجمه‌ها، آسیب‌ها و نابودی‌ها باش.

و همواره دعایمان این باشد که:

«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلىٰ وٰالِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ» [الأحقاف:۱۵]

«پروردگارا! چنین برایم مقدّر فرما که شکرگزار نعمتی که بر من و والدینم ارزانی داشتی، باشم و اعمال صالحی که تو می‌پسندی را انجام دهم و برای من، نسلم را صالح گردان. من به سوی تو بازگشتم و من از تسلیمانِ محضِ (دستوراتِ تو) هستم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِالْکُوفَةِ عِنْدَکُمْ یَغْتَدِی کُلَّ یَوْمٍ بُکْرَةً مِنَ اَلْقَصْرِ فَیَطُوفُ فِی أَسْوَاقِ اَلْکُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ اَلدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ کَانَ لَهَا طَرَفَانِ وَ کَانَتْ تُسَمَّى اَلسَّبِیبَةَ فَیَقِفُ عَلَى أَهْلِ کُلِّ سُوقٍ فَیُنَادِی: «یَا مَعْشَرَ اَلتُّجَّارِ اِتَّقُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.» فَإِذَا سَمِعُوا صَوْتَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَلْقَوْا مَا بِأَیْدِیهِمْ وَ أَرْعَوْا إِلَیْهِ بِقُلُوبِهِمْ وَ سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ فَیَقُولُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «قَدِّمُوا اَلاِسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ وَ اِقْتَرِبُوا مِنَ اَلْمُبْتَاعِینَ وَ تَزَیَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ اَلْیَمِینِ وَ جَانِبُوا اَلْکَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ اَلظُّلْمِ وَ أَنْصِفُوا اَلْمَظْلُومِینَ وَ لاَ تَقْرَبُوا اَلرِّبَا وَ أَوْفُوا «اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ» ... «وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»» فَیَطُوفُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی جَمِیعِ أَسْوَاقِ اَلْکُوفَةِ ثُمَّ یَرْجِعُ فَیَقْعُدُ لِلنَّاسِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۱

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در کوفه، هرروز صبح زود، از مقرّ حکومتی نزد شما (بازاریان) می‌آمدند و بازارهای کوفه را یک‌به‌یک دور می‌زدند، درحالی‌که تازیانه‌ای بر شانه‌شان بود که دو سر بود و سبیبه نام داشت.

آن‌گاه بر سر اهالی هریک از بازارها می‌ایستادند و ندا می‌دادند:

«ای جماعت تاجر! از [عذاب] خداوند (عزّوجلّ) بپرهیزید!»

وقتی اهل آن بازار صدای ایشان را می‌شنیدند، آن‌چه در دست داشتند را رها می‌کردند، دل‌هایشان را به ایشان می‌سپردند و با گوش‌هایشان گوش می‌کردند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سپس می‌فرمودند:

- «استخاره را (بر کارهایتان) مقدم کنید.[۱]

- با سهل‌گیری (در خرید و فروش) تبرّک بجویید.[۲]

- به خریداران نزدیک شوید.[۳]

- خود را با حلم (بردباری) بیارایید.

- از قسم خوردن[۴] خودداری کنید.

- از دروغ دوری نمایید.

- از ظلم کردن بپرهیزید.

- نسبت به مظلومان انصاف به‌خرج دهید.

- به ربا نزدیک نشوید.

- به پیمانه و ترازو وفادار باشید.[۵]

- اجناس مردم را کم محاسبه نکنید[۶]

- و در زمین تبهکارانه فساد نکنید.»[۷]

آن‌گاه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در تمام بازارهای کوفه می‌چرخیدند، بعد [به مقرّ حکومتی] بازمی‌گشتند و برای [رسیدگی به امورِ] مردم جلوس می‌فرمودند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود از استخاره - چنان‌که پیش‌تر پیرامون آن مطالبی ارائه شده بود - طلب خیر از خداوند است؛ یعنی انسان پیش از انجام یک کار، از خداوند بخواهد خیر او را در آن کار قرار دهد؛ اگر به صلاحش است، آن را تسهیل نماید و اگر به صلاحش نیست، چنان مقدر فرماید که آن کار پیش نرود.

[۲] یعنی با سخت نگرفتن (در تعیین قیمت و برخورد با مشتریان و…،) به داشته‌هایتان برکت و فزونی ببخشید.

[۳] شاید مقصود این باشد که به قیمت مدنظر خریداران نزدیک شوید؛ تخفیف دهید.

[۴] مقصود این است که برای مشتری قسم نخورید که این کالا چنین ویژگی‌ای دارد یا به فلان‌قیمت خریده‌ام یا…

[۵] یعنی در اندازه‌گیری کالاهایی که با وزن و پیمانه اندازه می‌شوند، خیانت نکنید.

[۶] اشاره‌ای است به آیه ۸۵ سوره أعراف؛ «اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ».

[۷] اشاره‌ای است به آیه ۸۵ سوره هود؛ «وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ ص: «کَیْفَ‏ بِکُمْ‏ إِذَا فَسَدَتْ‏ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟» فَقِیلَ لَهُ: وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ؟» فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً؟»»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله به اصحابشان) فرمودند:

«چگونه خواهید بود زمانی که زنانتان فاسد شوند و جوانانتان فاسق گردند، اما شما نه امربه«معروف»[1] کنید و نه نهی‌از«منکر»[2]؟»

عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

حضرت فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که شما امر به «منکر» و نهی از «معروف» کنید؟»

 عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که ببینید معروف به منکر تبدیل شده است و منکر به معروف؟»»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] معروف؛ چیزی که پسندیده و خوش‌آیند است، ارزش.

[2] منکر؛ چیزی که ناپسند و ناخوش‌آیند است، ضدارزش.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

امروز متأسفانه بسیاری از آن‌چه برای مسلمانان عصر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دور از ذهن می‌نمود، محقق شده است؛ بسیاری از ارزش‌ها به ضدارزش تبدیل شده‌اند و بسیاری ضدارزش‌ها ارزش گشته‌اند.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که روش‌های سخت تهاجم، جای خود را به روش‌های نرم و بدون درد و خون‌ریزی! داده‌اند.

چگونه؟

فرآیند اجبارِ نرم به تغییر رفتار چنین است: انسان کارهایی را که ارزش (معروف) می‌داند، انجام می‌دهد و از کارهایی که ضدارزش (منکر) می‌داند، پرهیز می‌کند. بنابراین اگر نظام ارزشی او دست‌خوش تغییرات شود، رفتارش نیز تغییر می‌کند.

آن‌وقت اگر کسی بخواهد مردم طوری که او می‌خواهد رفتار کنند، نیازی به اجبار و درگیری و خون‌ریزی نیست، کافی است رفتار مدنظرش را در ذهن آنان به ارزش (معروف) تبدیل کند، تا خودشان آن‌کار را با میل و رغبت انجام دهند.

این قاعده، هم می‌تواند مورد استفاده جبهه حق قرار گیرد و هم مورد استفاده جبهه باطل. هر فرد یا گروه یا جریانی، می‌تواند با استفاده از این ابزار، اغراض خود را - چه صحیح و چه غلط – عملی سازد.

اگر ما معتقدیم شیاطین جن و انس، در تهاجم فرهنگی، قصد تغییر بینش‌ها و گرایش‌های مردم و به‌تَبَع رفتار آنان را دارند، آیا شایسته نیست برای پاتک به شیاطین، از همین شیوه بهره ببریم؟

آیا بهتر نیست به‌جای دست روی دست گذاشتن و نُچ‌نُچ گفتن و غُرغُر کردن و تلاش برای تغییر رفتار مردم «صِرفاً» با استفاده از زور و قانون، سعی کنیم بینش‌ها و گرایش‌ها را نیز اصلاح کنیم تا خودبه‌خود عمل صالح در جامعه رواج یابد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

از جمله وصایایی که امیرالمؤمنین در آخرین لحظات عمرشان برای امام حسن (علیهماالسلام) مکتوب فرمودند، این بود:

«...وَ لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلِّیَ اللَّهُ أَمْرَکُمْ شِرَارَکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ...»

 الکافی، ج‏۷، ص۵۲

 

«امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ زیرا اگر ترک کنید، خداوند بدترین شما را متولّی (عهده‌دارِ) کارهایتان می‌کند، آن‌گاه دعا می‌کنید (که از شرّ آن‌ها خلاص شوید،) اما دعایتان در مورد آن‌ها مستجاب نمی‌شود.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

مقصود از کسانی متولّی امور (عهده‌دارِ کارهای) مردم هستند، کسانی‌اند که به‌نوعی مسؤولیتی دارند؛ اعم از حاکمان و وزرا و وکلا و قضات و کارمندان و عالمان و معلمان و...

این، قانون دنیاست و این، ما هستیم که این بلاها را بر سر خود می‌آوریم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۰۷
ابوالفضل رهبر

 

ابو حیون، غلام امام رضا (علیه‌السلام) از ایشان نقل کرده‌است:

 

«جبرئیل بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شد و عرض کرد:

ای محمد! پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: 

«زنان دوشیزه، مانند میوه‌ی بر درخت هستند. میوه وقتی برسد، برایش دارویی جز چیدنش نیست، وگرنه خورشید آن را فاسد می‌کند و بویش را تغییر می‌دهد. دوشیزگان هم وقتی آن‌چه را که زنان می‌بینند، ببینند،[1] برایشان دارویی جز شوهرکردن نیست، وگرنه از فتنه در امان نخواهند بود.»

سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر فراز منبر رفتند و برای مردم سخنرانی کردند و آنان را از دستور خداوند آگاه ساختند.

آن‌گاه مردم گفتند:

ای رسول خدا! از میان چه کسانی (برایشان شوهر برگزینیم)؟

حضرت فرمودند:

«از کفوها (همتایانشان).»

گفتند:

مقصود از کفو چیست؟

حضرت فرمودند:

«بعضی از مؤمنین کفو (همانندِ) بعضی دیگر هستند.»[2]

آن‌گاه پیامبر از منبر پایین نیامدند، تا زمانی که «ضُباعه» دخترِ «زبیر بن عبدالمطلب» را به ازدواج «مقداد» در آوردند و فرمودند:

«ای مردم! من دختر عمویم را به ازدواج مقداد در آوردم، فقط برای این‌که ازدواج را (میان شما) آسان گردانم.»»

 

 عیون‌أخبارالرضا، ج‏۱، ص۲۸۹

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] مقصود، بالغ شدن و دیدن عادات زنانه است.

[2] پیش‌تر در حدیثی با عنوان «اگر ازدواج دخترانمان را بی‌خود به تأخیر بیندازیم، چه روی خواهد داد؟» به این مسئله اشاره شده بود. در آن حدیث، امام باقر (علیه‌السلام) فرموده‌بودند: «اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او در آورید.» و توضیح داده‌شد که هر خانواده‌ای با هر سطحی از تدین و هر نوع تفکری، تیپ خاصی را می‌پسندند و معنای «کفویت» همین است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

کتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی أَمْرِ بَنَاتِهِ وَ أَنَّهُ لَا یَجِدُ أَحَداً مِثْلَهُ.

فکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع: «فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ بَنَاتِکَ وَ أَنَّکَ لَا تَجِدُ أَحَداً مِثْلَکَ فَلَا تَنْظُرْ فِی ذَلِکَ رَحِمَکَ اللَّهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ «إِذَا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ.»»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷

 

علی بن اَسباط دراین‌باره که برای دخترانش هیچ‌کس را که مثل خودش باشد، پیدا نمی‌کند، نامه‌ای به امام باقر (علیه‌السلام) نوشت.

حضرت در پاسخ نوشتند:

«آن‌چه درباره دخترانت ذکر کردی، که هیچ‌کس را مثل خودت (برای آن‌ها) پیدا نمی‌کنی، متوجه شدم. چنین عقیده‌ای نداشته باش ـ خدا رحمتت کند ـ ! که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندیدید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او در آورید.

اگر چنین نکنید، «فتنه و فسادی بزرگ» در زمین روی خواهد داد.»»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

بدیهی است که هر خانواده‌ای، با هر سطحی از تدین و هر نوع تفکری، تیپ خاصی را می‌پسندند و معنای «کفویّت» همین است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

«مشروبات و مواد مخدّر، فحشا و قمار، اقسام سرگرمی‌ها و... ، همگی ابزار تخدیر، سستی و غفلت مردم هستند.»

چنین جمله‌ای را بارها به انحاء مختلف و از افواه متعدد شنیده‌ایم.

گاهی به این مقدمه، مقدمه‌ی دیگری نیز اضافه می‌شود؛

«مستکبران، برای کشیدن مردم جهان به زیر یوغِ[1] بردگی و استثمار آنان، از این روش‌ها بهره می‌گیرند.»

از طرفی همه می‌دانیم «بزرگترین تولیدکننده و ترویج‌کننده‌ی این ابزار غفلت، غرب و خصوصاً آمریکاست.»

قاعدتاً باید چنین نتیجه گرفت که:

«آمریکا برای استثمار مردم جهان، با موسیقی، تلویزیون، سینما، مواد مخدّر، سکس، مشروبات الکلی، قمار، جلوه های دنیا و انواع سرگرمی ها، آنان را به غفلت، خماری، مستی، بیهودگی، بی‌رگی و بی‌حرکتی می‌کشاند، تا اولاً اهداف اصلی‌شان را فراموش کنند، ثانیاً نفهمند چه بلایی قرار است سرشان بیاید، ثالثاً اگر فهمیدند، آن را مهم ندانند، رابعاً اگر به فاجعه پی بردند، توانی برای مقابله نداشته باشند.»

...

این‌گونه جملات، آن قدر تکرار شده‌اند، که به «کلیشه» تبدیل شده‌اند.

اما جای این سؤال خالی است که

«مردم آمریکا، پیش و بیش از دیگر مردم جهان در معرض این «غفلت‌آفرینی» هستند. مگر مدیران جامعه‌ی آمریکا خر هستند که چنین بلایی را سر جامعه خود می‌آورند؟!»

...

برای این سؤال، پاسخ‌هایی متصور است:

1- «بله، خر هستند.» آنان نمی‌دانند این سستی و بی‌تفاوتی، ابتدا گریبان جامعه‌ی آمریکا را خواهد گرفت.

این پاسخ، ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد.

 

2- «نه، خر نیستند.» سیاستمداران می خواهند مردم آمریکا را نیز سرگرم کنند، تا در سایه غفلت عمومی، به منافع خود دست یابند.

این پاسخ، تا حدودی درست به نظر می آید، اما با نگاهی کلی، اشکالی به آن وارد است؛

مگر نخبگان، سیاستمداران و مدیران آمریکا در همین جامعه رشد نمی کنند؟ پای همین تلویزیون وقت تلف نمی کنند؟ پا به مراکز قمار و فساد نمی گذارند؟ بنگ و ماری جوانا دود نمی کنند؟ و...

مدیران منگ و مست و غافل چطور می‌توانند جامعه – بلکه جهان – را اداره کنند؟!

 

ممکن است عده‌ای به این اشکال چنین پاسخ دهند که مدیران پشت صحنه آمریکا، ثروتمندان و پدرسوخته‌های صهیونیست هستند و رؤسای جمهور و سناتورها و دیگر مسئولین، عروسکی بیش نیستند.

 

اما مگر این صهیونیست‌ها، در فضایی ایزوله رشد می‌یابند؟ آن‌قدر علیه‌السلام‌اند که به هیچ فسادی دچار نمی‌شوند و به هیچ مسکِر و مخدّری لب نمی‌زنند؟...

حال‌آن‌که این صهیونیست‌ها اغلب آمریکایی هستند و اگر بزرگ‌شده اسرائیل باشند هم، مگر سرزمین‌های اشغالی از این بسطِ غفلت در امان مانده است؟

 

 

به نظر می‌رسد جواب صحیح این باشد:

3- «نه، خر نیستند.» / «بله، خر هستند.»!

توضیح این‌که ...

آنان آن‌قدر خر نیستند که از ابتدا چنین وضعی را پیش‌بینی نکرده باشند و آثارش را بر جامعه خود نسنجیده باشند و بدون برنامه پیش رفت باشند.

پس چرا آگاهانه خود را در دام انداخته‌اند؟ چرا این خریت را مرتکب شده‌اند؟

پاسخ را باید در جهان‌بینی متفکران و فلاسفه متأخر غرب جست‌وجو کرد؛

 

از روزی که «انسان» را محورِ عالَم فرض کردند و او را «محدود» به این هفتاد سال نمودند،

از روزی که اصالت را به «لذت» دادند و بهترین راه پیش‌پای بشر را (به جز خودکشی،) ارضای امیال و لبیک به خواسته‌های انسانی دانستند،

از روزی که فهمیدند «تفکر» و «تعقل»، «تکلیف» را به‌دنبال دارد و تکلیف، «رنج» را،

...

آن‌وقت بود که سعی کردند با تقویت «غضب»[2]، «شهوت»[3] و «وهم»[4]، «عقل» را در بند کنند،

آن‌جا بود که متوسل شدند به ابزاری برای فراموشی، برای فرار از فکر، برای دم‌غنیمتی[5]،

آن‌گاه بود که زمین را زینت کردند، تا چشمی به آسمان دوخته نشود،

که تماشای زینت‌های آسمانی، «عشق»هایی را دنبال داشت و عشق، «گرفتاری»هایی را.

 



[1] یوغ: چوبی که هنگام شخم زدن زمین، روی گردن جفت گاو می‌گذارند و گاوآهن را به آن می‌بندند.

[2] با بازی‌های رایانه‌ای خشن، با فیلم‌های اکشن و بزن‌بزن، با آزادی حمل اسلحه، با ترویج ورزش‌های خشن و...

[3] اعم از شهوت شکم و زیر شکم، شهوت جاه و مال، و تمام هوس‌های نفسانی.

[4] با مخدّرات و مسکرات، با فیلم‌های ترسناک و تخیلی، با تبلیغات و ایجاد آرزوهای بلند و...

[5] مقصود، «دم»ی است به طول هفتاد سال!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۰۴:۵۲
ابوالفضل رهبر