دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فقه الحدیث» ثبت شده است

 

آیا چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است؟

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ لِی ضَیْعَةً بِالْجَبَلِ أَسْتَغِلُّهَا فِی کُلِّ سَنَةٍ ثَلَاثَ آلَافِ دِرْهَمٍ فَأُنْفِقُ عَلَى عِیَالِی مِنْهَا أَلْفَیْ دِرْهَمٍ وَ أَتَصَدَّقُ مِنْهَا بِأَلْفِ دِرْهَمٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: «إِنْ کَانَتِ الْأَلْفَانِ تَکْفِیهِمْ فِی جَمِیعِ مَا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ لِسَنَتِهِمْ فَقَدْ نَظَرْتَ لِنَفْسِکَ وَ وُفِّقْتَ لِرُشْدِکَ وَ أَجْرَیْتَ نَفْسَکَ فِی حَیَاتِکَ بِمَنْزِلَةِ مَا یُوصِی بِهِ الْحَیُّ عِنْدَ مَوْتِهِ.»

 الکافی، ج‏۴، ص۱۱

 

محمد بن مسلم نقل کرده است:

مردی به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کرد:

من مزرعه‌ای در کوهستان دارم که سالانه (به اندازه‌ی) سه‌هزار درهم از آن محصول برداشت می‌کنم. از این مقدار، دوهزار درهم را خرج اهل و عیالم می‌کنم و هرسال، هزار درهمش را صدقه می‌دهم.

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«اگر آن دوهزار درهم، برای همه نیازمندی‌های[*] سالانه اهل و عیالت کافی باشد، (با صدقه‌ای که می‌دهی) به خودت یاری رسانده‌ای و برای هدایت خودت توفیق یافته‌ای و آن‌چه را که دیگران هنگام مرگ وصیت می‌کنند [که مثلاً فلان مقدار از دارایی‌هایم را خرج فلان کار خیر کنید]، تو در زمان حیاتت به جا آورده‌ای.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] در متن حدیث، از واژه «احتیاج» استفاده شده است. شاید اگر این واژه، درست ترجمه گردد و توضیح داده شود، سؤالات و ابهامات پیرامون این مسأله، برطرف شود؛ این‌که حد و مرز «تأمین احتیاجات شخصی» و «اهتمام به گرفتاری‌های دیگران»، که هردو مورد تأکید اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بوده‌اند، کجاست؟

ابن‌فارس، ریشه‌ی این واژه را «الاضطرار إلى الشى‏ء» می‌داند؛ یعنی: «نیاز ضروری». (معجم‌مقاییس‌اللغة، ج۲، ص۱۱۴)

در دیگر کتب لغویِ دقیق نیز، گوهر معناییِ این واژه «نقصان» (کمبود) دانسته شده است.

بنابراین تأمین احتیاجات ضروریِ خود و خانواده (که نبودشان کمبودی در زندگی محسوب می‌شود) بر اهتمام به گرفتاری‌های دیگران و تأمین احتیاجات برادران ایمانی، اولویت دارد و بعد از تأمین آن احتیاجاتِ ضروری، رسیدگی به امور دیگران در اولویت قرار می‌گیرد.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سالیانی است بعضی می‌گویند: «چراغی که به خانه رواست، به سوریه حرام است.»

البته این جمله از مصادیق مسأله بالا نیست و در واقع یک مغالطه است. از کسانی که چنین جملاتی می‌گویند، باید پرسید: «اگر این چراغ در سوریه روشن نشود، آیا خانه‌ای می‌ماند که بخواهیم روشنش کنیم؟»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«ذُکِرَتِ‏ التَّقِیَّةُ یَوْماً عِنْدَ عَلِیِ‏ بْنِ‏ الْحُسَیْنِ‏ ع. فَقَالَ: «وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَهُمَا فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ.» فَقَالَ: «وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلِذَلِکَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ.»»

 الکافی، ج‏۱، ص۴۰۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«نزد امام علی بن الحسین (علیهماالسلام) ذکری از «تقیه» به میان آمد.

ایشان فرمودند:

«به خدا قسم، اگر ابوذر آن‌چه در قلبِ سلمان بود را می‌دانست، او را می‌کشت. درحالی‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) میان آن‌دو پیمان برادری برقرار کرده بود. پس از دیگر مخلوقات چه توقعی دارید؟![1]

به‌راستی‌که علمِ علماء[2]، «صعب»[3] و «مستصعب»[4] است. کسی تحملِ[5] این علم را ندارد، مگر نبی مرسل[6] یا فرشته‌ای مقرّب یا بنده‌ای مؤمن که خداوند قلبش را برای (رسیدن به کمالِ) ایمان امتحان[7] کرده باشد.»

آن‌گاه فرمودند:

«سلمان، جزءِ علماء شمرده شده است؛[8] چراکه او از ما اهل بیت بوده است.[9] به‌همین‌خاطر او را از «علماء» دانستم.»»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] یعنی: سلمان و ابوذر که از اصحاب بزرگ رسول خدا بودند و با هم برادر بودند نیز چنین بوده‌اند، چه رسد به بقیه!

[2] در روایات دیگر، در مورد «حدیث اهل بیت علیهم‌السلام» نیز چنین تعبیری به کار رفته است؛ به عنوان مثال: «إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ...» (الکافی، ج۱، ص۴۰۱)

[3] یعنی: فهمیدنش سخت است. پس حواسمان باشد با دیدن یک حدیث، ادعای فهم آن را نکنیم و اگر احساس کردیم حدیثی با عقل خودمان یا با دانش امروز بشر جور در نمی‌آید، فوراً حکم به جعلی بودن آن نکنیم.

[4] یعنی: قبول کردن و انجامش دشوار است. چنان‌چه در طول قرن‌های گذشته تحمل کلام و دستور رسول خدا، امیر مؤمنان، امام حسن، امام حسین و سایر ائمه (علیهم‌السلام) نبود و ایشان یکی پس از دیگری مهجور ماندند و مسموم و مقتول شدند و آخرینشان نیز در پرده غیبت است تا شرایط حضور و حکم‌رانی‌شان مهیا گردد.

[5] پذیرش همراه با صبر و رضایت‌مندی.

[6] یعنی: پیامبری که دارای مقام رسالت نیز باشد. طبق حدیثی که از پیامبر نقل شده است، از میان ۱۲۴هزار پیامبر، تنها ۳۱۳نفر از آنان رسول نیز بوده‌اند. (معانی‌الاخبار، ص۳۳۳)

[7]‌ امتحان یعنی: کسی آن‌قدر تحت‌فشار قرار گیرد و سختی ببیند، تا با تحمّل این سختی‌ها و سخت‌کوشیِ خودش، ناخالصی‌هایش از بین برود و خالص گردد.

[8] توضیح حضرت به این خاطر است که در بسیاری از روایات، منظور از «علماء»، علمای کامل، یعنی «اهل‌بیت» (علیهم‌السلام) هستند.

[9] چراکه رسول خدا فرموده‌اند: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ.»؛ «سلمان از ما اهل بیت است.» (عیون‌أخبارالرضا، ج۲، ص۶۴)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر از دشواری‌های کار فقهای عظیم‌الشأن مطالبی عرض شد. یکی‌دیگر از این دشواری‌ها، جمع میان احادیث متعدد حول یک موضوع است.

گاهی در یک موضوع خاص، میان بعضی احادیث، تعارضاتی دیده می‌شود که فقیه وظیفه دارد برای کشف غرض اصلی شارع، با استدلال و بر اساس قواعد، به یک جمع‌بندی دست یابد.

بعضی اختلافات فقها در فتوا، ریشه در اختلافات ایشان در جمع‌بندی احادیث حول یک موضوع دارد.

 

چندروز پیش در مطلبی که با عنوان «بوسیدن دست چه کسانی جایز است؟» (لینک وبلاگ + لینک کانال) منتشر شد، سه حدیث حول این موضوع ذکر شد و بنده در «پانوشت»، آن‌چه به‌عنوان جمع‌بندی به نظرم می‌رسید را چنین بیان نمودم: «با توجه به آن‌چه ذکر شد (به‌ویژه حدیث دوم)، به نظر می‌رسد...»

از این جمله مشخص است که نگارنده در مقام بیان فتوا نیست، بلکه احتمالی که به نظرش قوی‌تر رسیده‌است را بیان نموده.

اساساً بنده هرگز خود را در سطح فقهای گرامی نمی‌دانم و در تمام مواردی که ذیل احادیث، نظری مطرح کرده‌ام، در مقام فقیه نبوده‌ام و فتوا صادر نکرده‌ام، بلکه پس از تحقیق و تأملی نه‌چندان‌مفصل، نظر غیرقطعی‌ام را به عنوان یک طلبه‌ی درس خارج و دانش‌آموخته‌ی رشته علوم حدیث، بیان داشته‌ام.

 

پس از انتشار مطلب «دست‌بوسی»، دو نفر از دوستان طلبه در ردّ برداشت بنده در «پانوشت»، نکاتی فرمودند و دو نفر دیگر برداشت بنده را تأیید کردند.

از ناقدین محترم خواستم درصورت تمایل، یادداشتی برای انتشار در کانال بنویسند که لبیک گفتند. (نقد آقای حسینی + نقد آقای دین‌پرسی)

ضمن تشکر از این عزیزان، اعلام می‌دارم که «حدیثنا» از نقد و نظر همه دوستان استقبال می‌کند و در صورت صلاح‌دید منتشر خواهدکرد، إن‌شاءالله.

 

دفاع از «پانوشت»

 

ضمن تشکر از این دوستان، عرض می‌کنم ظاهراً این مسأله اختلافی است، هرچند بنده در تفحص مختصرم، در آثار و سیره‌ی علما، مخالفی نیافتم.

ازآن‌جاکه بحث و استدلال فقهی از حوصله این کانال عمومی خارج است، به نقل چند قول از علما و فقهای بزرگوار پیرامون این موضوع، بسنده می‌کنم:

 

مرحوم علامه مجلسی، در شرح حدیث دوم (که استظهار بنده، بیشتر بر اساس آن بود،) چنین فرموده‌اند:

«مقصود از این سخن امام صادق (علیه‌السلام): «أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ»؛ «یا کسی که به‌سبب (بوسیدن دستِ) او، (بوسیدن دستِ) رسول خدا اراده شود»، با اجماعِ همه علما، ائمه (علیهم‌السلام) هستند و با اختلاف، کسانی غیر از ائمه را نیز شامل می‌شود؛ از جمله: سادات و علما. هرچند ندیده‌ام هیچ‌یک از علمای شیعه به حرمت (دست‌بوسی کسانی غیر از اهل بیت) تصریح کرده‌باشد.

بعضی محققین [منظور: مرحوم فیض کاشانی] گفته‌اند:

«شاید مراد از «أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ»، امامان معصوم (صلوات‌الله‌علیهم) باشند؛ چنان‌چه از حدیث بعدی (حدیث سوم در مطلب حدیثنا) استفاده می‌شود. احتمال دارد این حکم، علمایی که به خداوند و اوامر او علم دارند و به علمشان عمل می‌کنند و هدایت‌گر مردم هستند و حرفشان با عملشان یکی است را نیز شامل شود؛ چراکه علمای راستین، وارثان پیامبران هستند و بعید نیست جزء کسانی باشند که از ایشان، رسول خدا اراده شود.» (الوافی، ج‏۵، ص۶۱۷)»

علامه مجلسی در ادامه به کلام شهید اول در کتاب قواعدشان (القواعد و الفوائد، ج‏۲، ص۱۵۹) در مورد «جواز بوسیدن دست علمای راستین» اشاره می‌فرمایند که به دلیل طولانی‌بودن از ذکر آن صرف‌نظر می‌کنم.

 مرآةالعقول، ج‏۹، ص۷۹

 

مرحوم ملاصالح مازندرانی نیز در شرح این حدیث فرموده‌اند:

«منظور از «أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ»، چنان‌چه حدیث بعد نیز تصریح شده‌است، اوصیاء رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌باشد. هرچند احتمال دارد مراد، افرادی اعم از ایشان و کسانی که به ایشان نزدیک می‌باشند نیز باشند.»

 شرح‌الکافی، ج‏۹، ص۶۱

 

مرحوم آیت‌الله سیدمحمد حسینی‌شیرازی نیز چنین فرموده‌اند:

«از اموری که مربوط به سلام‌واحوال‌پرسی است، بوسیدن دست و بلند شدن جلوی کسی است که وارد می‌شود. در تفسیر روایات وارد شده پیرامون این مسائل، اختلاف است...»

ایشان پس از ذکر حدیث دوم، می‌فرمایند:

«شکی نیست که این سخن امام صادق (علیه‌السلام): «أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ»، ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) را شامل می‌شود...»

سپس با نقل نظر مرحوم فیض کاشانی (که همان‌طور که ذکر شد، معتقدند این فراز از حدیث، شامل علمایی نیز می‌شود که به خداوند و اوامر او علم دارند و به علمشان عمل می‌کنند و هدایت‌گر مردم هستند و...)، نظرشان را در مورد این مسأله‌ی اختلافی، بیان می‌کنند:

«نظر درست، همین نظر است و این حکم در روزگار ما بر فقها و مراجع تقلید منطبق است؛ چراکه ایشان نائبان امام مهدی (عجل‌الله‌فرجه) هستند و شکی نیست که ایشان به خداوند و اوامر او علم دارند و به علمشان عمل می‌کنند و هدایت‌گر مردم هستند...»

 الفقه؛السلم‌والسلام، ص۳۵۳‌

 

آیت‌الله سیدکاظم حسینی‌حائری (از شاگردان شهید سیدمحمدباقر صدر)، در رساله استفتائات خود، در پاسخ به این سؤال که آیا بوسیدن دست پدرومادر و اهل‌علم‌وفضل جایز است، چنین پاسخ داده‌اند:

«بوسیدن دست پدرومادر جایز است و بوسیدن دست، در زمانی که از آن، (بوسیدن دستِ) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اراده شود، جایز است.

بوسیدن دست درصورتی‌که از روی مهربانی باشد، نه از روی تعظیم و بزرگ‌داشت، جایز است؛ مثل بوسیدن دست طفل شیرخوار.

بوسیدن دست همسر، از روی شهوت جنسی، جایز است.

(اما) بوسیدن دست کسانی غیر از پدرومادر و کسانی که از آن‌ها رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اراده نمی‌شود، اگر از روی تعظیم و بزرگ‌داشت باشد، جایز نیست.»

 الفتاوى‌المنتخبة، ص۱۵۳‌

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۴
ابوالفضل رهبر

 

مسئله «نبیذ»[1]، یکی از مسائل فقهی اختلافی میان مسلمانان است. اکثر اهل سنت بر اساس برخی روایات نبوی، آن را حلال دانسته‌اند. در روایات شیعه نیز نقل شده‌است که رسول خدا و اهل بیت (علیهم‌السلام)، گاه نبیذ نوشیده‌اند و آن را حلال دانسته‌اند، اما از طرفی، در برخی روایات، اهل بیت خوردنش را حتی از روی تقیه نیز حرام دانسته‌اند![2] علت این اختلاف، در احادیث زیر ذکر شده است:

 

محمد بن سائب کلبی گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد «نبیذ» سؤال کردم.
حضرت فرمودند: «حلال است.»

عرض کردم: ما (در کوفه) وقتی نبیذ می‌اندازیم، در آن عَکَر[3] و چیزهای دیگر می‌ریزیم...
حضرت فرمودند: «اَه اَه! این شراب مست‌کننده‌ی بدبوست.»

عرض کردم: فدایتان شوم، پس منظورتان کدام نبیذ است (که حلال است)؟
فرمودند: «اهل مدینه از طعم بد آب و بدحال شدنشان، نزد پیامبر شکایت کردند. پیامبر به آنان دستور داد نبیذ درست کنند. بنابراین هرکس به خدمت‌کارش سفارش می‌کرد نبیذ درست کند؛ به این نحو که مشتی خرما در مشک کوچکی می‌ریختند و (پس از مدتی) از آن می‌نوشیدند و با همان وضو می‌گرفتند...»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۱۶

 

همچنین در روایتی دیگر، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که گروهی از اهالی یمن، نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدند تا دانستنی‌های دینشان را از ایشان بپرسند.

آن‌ها در ضمن سؤالاتشان درباره نبیذ نیز سؤال کردند.

«رسول خدا فرمودند: نبیذ (نزد شما) چیست؟ آن را برایم توصیف کنید.
گفتند: خرما را در ظرفی می‌ریزند و آن را پر از آب می‌کنند و زیرش را روشن می‌کنند تا بپزد، سپس صاف می‌کنند و رویش عَکَر می‌ریزند و می‌جوشانند و...
رسول خدا فرمودند: ای مرد! خیلی طولش دادی. (آن‌چه درست می‌کنید) آیا مست‌کننده است؟
گفتند: بله.
حضرت فرمودند: هر چیز مست‌کننده‌ای حرام است.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۱۷

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] نبیذ، مایعی است که از خیساندن خرما یا کشمش در آب تهیه می‌شود و در برخی شرایط مست‌کننده  می‌گردد.

[2] امام صادق (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «لَیْسَ فِی شُرْبِ النَّبِیذِ تَقِیَّةٌ.» (الکافی، ج‏۶، ص۴۱۵) این حدیث نشان می‌دهد که خوردن نبیذ برای اهل سنت حلال بوده است و گاه شیعیان در موقعیتی قرار می‌گرفتند که برای فاشش نشدن مذهب و حفظ جانشان، احساس می‌کردند لازم است از روی تقیه، نبیذ بنوشند.

[3] آن‌چه در ظرف روغن زیتون یا نبیذ، ته‌نشین می‌شود.

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

چنان‌چه ملاحظه می‌فرمایید، نبیذ در مدینه، برای رهایی از تلخی و آلودگیِ آب تهیه می‌شده و غلظتش در حدی نبوده که آب مضاف شود و نتوان آن وضو گرفت، اما در دیگر مناطق، با آن کاری می‌کردند که مست‌کننده می‌شده. اهل بیت به مخاطبی که حجازی بوده‌است یا می‌دانسته مقصود، نبیذِ مدینه است، می‌گفتند حلال است و به مخاطبی که عراقی بوده‌است یا نبیذ را شرابی مست‌کننده می‌دانسته، می‌گفتند حرام است.

اگر اهل سنت خود را از معارف اهل بیت (علیهم‌السلام) محروم نمی‌کردند، امروز تا این حد، دور از حقیقت، سیر نمی‌کردند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۱۹
ابوالفضل رهبر

 

احتمالاً شنیده‌اید که اگر آیاتی از قرآن را حفظ کنید و بعد فراموش کنید، دچار عذاب خواهید شد و...

چه‌بسا افرادی که به‌همین‌خاطر از حفظ قرآن صرف نظر کرده‌اند و افرادی که پس از فراموشی آیاتی که قبلاً حفظ کرده‌اند، دچار عذاب وجدان شده‌اند.

ریشه این باور دسته‌ای از احادیث است که نمونه‌ای از آن‌ها ذکر می‌شود:

 

قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«وَ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ ثُمَ‏ نَسِیَهُ لَقِیَ‏ اللَّهَ‏ یَوْمَ‏ الْقِیَامَةِ مَغْلُولًا یُسَلِّطُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِکُلِّ آیَةٍ مِنْهُ حَیَّةً تَکُونُ قَرِینَتَهُ إِلَى النَّارِ إِلَّا أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَه‏»

 من لا یحضره الفقیه، ج‏۴، ص۱۲

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«کسی که قرآن را بیاموزد و بعد آن را فراموش کند، در روز قیامت، خداوند را در حالی ملاقات می‌کند که در غل و زنجیر است و خداوند به ازای هر آیه‌ای، ماری بر او مسلط می‌کند که تا جهنم همراه او باشند، مگر این‌که خداوند او را بیامرزد.»

 

در مقابل، گروه دیگری از احادیث، این مسئله را نفی می‌کنند. به عنوان مثال:

 

عنْ أَبِی کَهْمَسٍ الْهَیْثَمِ بْنِ عُبَیْدٍ قَالَ:

سأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ قَرَأَ الْقُرْآنَ ثُمَّ نَسِیَهُ فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ ثَلَاثاً أَ عَلَیْهِ فِیهِ حَرَجٌ قَالَ لَا.

 الکافی، ج‏۲، ص۶۰۸

از هیثم بن عُبید نقل شده است که گفت:
از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد مردی که قرآن بخواند و بعد فراموش کند، سؤال کردم (و سه بار از ایشان پرسیدم که) آیا حَرَجی بر او هست؟ فرمودند: نه.

 

اما جالب است بدانید با تحقیق لغوی در مورد ماده «ن س ی» (که معمولاً «فراموش کردن» معنا می‌شود)، مشخص می‌شود گوهر معنایی آن «ترک کردن» است. بنابراین گویا مقصود از «نسیان»، این است که انسان آیاتی از قرآن را بخواند و مفهومشان را دریابد، اما از روی کوتاهی و غفلت، آن آیات را به فراموشی بسپارد و عمل به مفادشان را ترک کند. نه این‌که صرفاً الفاظی را که به خاطر سپرده، فراموش کند.

به حدیث زیر که این تحقیق لغوی را تأیید می‌کند، توجه کنید:

 

عنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَانَ یَعْلَمُ السُّورَةَ ثُمَّ نَسِیَهَا أَوْ تَرَکَهَا وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ أَشْرَفَتْ عَلَیْهِ مِنْ فَوْقٍ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ فَتَقُولُ تَعْرِفُنِی فَیَقُولُ لَا فَتَقُولُ أَنَا سُورَةُ کَذَا وَ کَذَا لَمْ تَعْمَلْ بِی وَ تَرَکْتَنِی أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَمِلْتَ بِی لَبَلَغْتُ بِکَ هَذِهِ الدَّرَجَةَ وَ أَشَارَتْ بِیَدِهَا إِلَى فَوْقِهَا.»

 الکافی، ج‏۲، ص۶۰۸

ابن ابی‌یعفور از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند که فرمودند:

«وقتی مردی سوره‌ای را می‌آموزد و بعد آن را فراموش می‌کند یا ترک می‌کند و وارد بهشت می‌شود، آن سوره به زیباترین صورت، از بالا بر او نور می‌افکند و می‌گوید: آیا مرا می‌شناسی؟ مرد می‌گوید: نه. می‌گوید: من فلان‌سوره هستم که به من عمل نکردی و مرا ترک نمودی. آن‌گاه درحالی‌که با دستش به بالا اشاره می‌کند، می‌گوید: به خدا قسم! اگر به من عمل کرده بودی، به آن درجه می‌رسیدی.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۳۹
ابوالفضل رهبر