دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قضا و قدر» ثبت شده است

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللَّیْلَةَ الَّتِی یُقْتَلُ فِیهَا وَ الْمَوْضِعَ الَّذِی یُقْتَلُ فِیهِ وَ قَوْلُهُ لَمَّا سَمِعَ صِیَاحَ الْإِوَزِّ فِی الدَّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ أُمِّ کُلْثُومٍ- لَوْ صَلَّیْتَ اللَّیْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ أَمَرْتَ غَیْرَکَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ فَأَبَى عَلَیْهَا وَ کَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ ع أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَاتِلُهُ بِالسَّیْفِ کَانَ هَذَا مِمَّا لَمْ یَجُزْ تَعَرُّضُهُ. فَقَالَ: «ذَلِکَ کَانَ وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ لِتَمْضِیَ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۲۵۹

 

از حسن بن جَهم نقل شده است که گفت:

به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردم:

به‌راستی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قاتل خویش را می‌شناختند و می‌دانستند در چه شبی و در کجا به قتل می‌رسند.

صدای شیون مرغابی‌ها را در خانه شنیدند که ناله‌کنان دنبال ایشان بودند. سخن ام‌کلثوم را شنیدند که به ایشان عرض کرد: «کاش در منزل نماز می‌خواندید و به شخص دیگری دستور می‌دادید که بر مردم نماز بخوانند.»

اما امیرالمؤمنین پیشنهاد او را نپذیرفتند و در آن شب، بدون سلاح، زیاد رفت‌وآمد کردند، درحالی‌که می‌دانستند ابن‌ملجم - خداوند لعنتش کند - ایشان را با شمشیر به قتل خواهد رساند.

این(که از مرگِ خود جلوگیری نکردند،) از کارهایی است که انجامشان [عقلاً و شرعاً] جایز نیست.

امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند:

«آن‌چه گفتی (که ایشان از مرگ خود باخبر بودند) درست است، اما ایشان در آن شب مُخیَّر شدند تا [یکی از] تقدیرات الهی رقم بخورد.»[*]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] گویا خداوند، در آن شب، این اختیار را به ایشان دادند که از میان این دو تقدیر، یکی را انتخاب کنند؛ «فرار از مرگ» یا «رهایی با مرگ» را.

این‌جاست که این سخن حضرت، پس از ضربت خوردن، معنا می‌یابد که: «فُزْتَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَدِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَتَوْا مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَسَأَلُوهُ أَنْ یَسْأَلَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُمْطِرَ اَلسَّمَاءَ عَلَیْهِمْ إِذَا أَرَادُوا وَ یَحْبِسَهَا إِذَا أَرَادُوا فَسَأَلَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ لَهُمْ فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «ذَلِکَ لَهُمْ یَا مُوسَى» فَأَخْبَرَهُمْ مُوسَى فَحَرَثُوا وَ لَمْ یَتْرُکُوا شَیْئاً إِلاَّ زَرَعُوهُ ثُمَّ اِسْتَنْزَلُوا اَلْمَطَرَ عَلَى إِرَادَتِهِمْ وَ حَبَسُوهُ عَلَى إِرَادَتِهِمْ فَصَارَتْ زُرُوعُهُمْ کَأَنَّهَا اَلْجِبَالُ وَ اَلْآجَامُ ثُمَّ حَصَدُوا وَ دَاسُوا وَ ذَرَّوْا فَلَمْ یَجِدُوا شَیْئاً فَضَجُّوا إِلَى مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالُوا: إِنَّمَا سَأَلْنَاکَ أَنْ تَسْأَلَ اَللَّهَ أَنْ یُمْطِرَ اَلسَّمَاءَ عَلَیْنَا إِذَا أَرَدْنَا فَأَجَابَنَا ثُمَّ صَیَّرَهَا عَلَیْنَا ضَرَراً فَقَالَ: «یَا رَبِّ إِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ ضَجُّوا مِمَّا صَنَعْتَ بِهِمْ.» فَقَالَ: «وَ مِمَّ ذَاکَ یَا مُوسَى؟» قَالَ: «سَأَلُونِی أَنْ أَسْأَلَکَ أَنْ تُمْطِرَ اَلسَّمَاءَ إِذَا أَرَادُوا وَ تَحْبِسَهَا إِذَا أَرَادُوا فَأَجَبْتَهُمْ ثُمَّ صَیَّرْتَهَا عَلَیْهِمْ ضَرَراً.» فَقَالَ: «یَا مُوسَى أَنَا کُنْتُ اَلْمُقَدِّرَ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمْ یَرْضَوْا بِتَقْدِیرِی فَأَجَبْتُهُمْ إِلَى إِرَادَتِهِمْ فَکَانَ مَا رَأَیْتَ.»»

 الکافی، ج۵، ص۲۶۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قوم بنی‌اسرائیل نزد حضرت موسی (علیه‌السلام) رفتند و از او خواستند که از خداوند (عزّوجلّ) بخواهد که هرگاه آن‌ها خواستند آسمان را وادارد که بر آنان ببارد و هرگاه خواستند آسمان را از باریدن بازدارد.

پس حضرت موسی این خواسته را از خداوند (عزّوجلّ) برای بنی‌اسرائیل درخواست نمود.

خداوند (عزّوجلّ) فرمود:

«ای موسی! این خواسته را برآورده کردم.»

حضرت موسی پذیرفته شدنِ خواسته بنی‌اسرائیل را به آنان اطلاع داد.

آنان (شروع کردند زمین‌هایشان را) شخم زدند (و آماده کردند) و هر بذری داشتند را کاشتند و بعد، با اراده‌شان خواستند که باران ببارد و با اراده‌شان خواستند که بازایستد.

آن‌گاه کاشته‌هایشان مانند کوه (بلند) و مانند جنگل (انبوه) شد. بعد، درو کردند و (خرمن‌ها را) کوبیدند و (دانه‌هایشان را جدا کردند و دانه‌ها را برای کشت بعدی، مجدداً) بر زمین پاشیدند، اما چیزی از آن‌ها نرویید.

پس ضجه‌زنان نزد حضرت موسی (علیه‌السلام) رفتند و عرض کردند:

ما از تو خواستیم که از خداوند بخواهی که هرگاه خواستیم آسمان را به باریدن بر ما وادارد. خداوند خواسته‌ی ما را اجابت کرد، اما بعد، آن را به ضررمان گرداند.

حضرت موسی (به خداوند) عرض کرد:

«پروردگارا! بنی‌اسرائیل به‌خاطر کاری که با آنان کرده‌ای، ضجه می‌زنند.»

خداوند فرمود:

«به چه خاطر، ای موسی؟»

عرض کرد:

«از من خواستند که از تو بخواهم که هرگاه خواستند آسمان را به باریدن بر آنان واداری و هرگاه خواستند آسمان را از باریدن بازداری. تو خواسته‌شان را اجابت کردی، بعد، این خواسته را به ضررشان گرداندی.»

خداوند فرمود:

«ای موسی! من مقدار مشخصی (از باران) را برای بنی‌اسرائیل معین کرده بودم، اما آنان به تقدیر من راضی نبودند. پس پذیرفتم که (بارش باران) به اراده‌ی خودشان باشد، اما دیدی که چه شد!»»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

این‌که چرا سال دوم دانه‌ها جوانه نزدند و نروییدند، باید دلیلی علمی و طبیعی داشته باشد؛

آیا فراوانی آب این بلا را بر سر خاک آورده؟ یا اتمام مواد مغذی خاک بر اثر رویش‌های غیرطبیعیِ سال پیش؟ یا...

کارشناسان این امور، می‌توانند در این زمینه اظهار نظر کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۳۳
ابوالفضل رهبر