امام صادق به عُذافر چه گفتند که تا آخر عمر غمگین بود؟
...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «یَا عُذَافِرُ إِنَّکَ تُعَامِلُ أَبَا أَیُّوبَ وَ الرَّبِیعَ فَمَا حَالُکَ إِذَا نُودِیَ بِکَ فِی أَعْوَانِ الظَّلَمَةِ؟» قَالَ: فَوَجَمَ أَبِی. فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا رَأَى مَا أَصَابَهُ: «أَیْ عُذَافِرُ إِنَّمَا خَوَّفْتُکَ بِمَا خَوَّفَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ.» قَالَ مُحَمَّدٌ: فَقَدِمَ أَبِی فَلَمْ یَزَلْ مَغْمُوماً مَکْرُوباً حَتَّى مَاتَ.
الکافی، ج۵، ص۱۰۵
از محمد بن عُذافر صیرفی نقل شده است:
پدرم، عذافر بن عیسی صیرفی نقل کرده است:
امام صادق (علیهالسلام) به من فرمودند:
«ای عذافر! تو با ابو ایوب و ربیع معامله انجام میدهی. احوالت چگونه خواهد بود، زمانی که (در قیامت) تو را جزء یاوران ستمگران صدا بزنند؟»
محمد گوید:
پدرم از شدت ناراحتی زبانش بند آمد.
امام صادق (علیهالسلام) وقتی این حالت پدرم را دیدند، به او فرمودند:
«ای عذافر! من تو را از چیزی ترساندم که خداوند (عزّوجلّ) مرا از آن ترسانده است.»
محمد گوید:
پدرم (از نزد امام) آمد و همواره ناراحت و اندوهگین بود، تا از دنیا رفت.[*]
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[*] شغل محمد بن عذافر و پدرش عذافر بن عیسی، صرافی بوده است و به این واسطه با افراد مختلف، از جمله کارگزاران بنیعباس، معامله میکردهاند.