دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سلطان» ثبت شده است

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَحَدَهُمَا عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ عَنْ شِرَاءِ اَلْخِیَانَةِ وَ اَلسَّرِقَةِ فَقَالَ:

«لاَ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ قَدِ اِخْتَلَطَ مَعَهُ غَیْرُهُ فَأَمَّا اَلسَّرِقَةُ بِعَیْنِهَا فَلاَ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ مِنْ مَتَاعِ اَلسُّلْطَانِ فَلاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۸

 

از ابوبصیر نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد خریدن (مالِ) خیانت[۱] و دزدی[۲] سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«نه (جایز نیست)، مگراین‌که با مالی که چنین نباشد مخلوط شده باشد. اما چیزی که (می‌دانی) عیناً دزدی است[۳]، (خریدنش) جایز نیست، مگراین‌که از کالاهای سلطانِ (ستم‌گر) باشد[۴] که دراین‌صورت (خریدنش) اشکالی ندارد.»

 

 

 

...عَنْ جَرَّاحٍ اَلْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«لاَ یَصْلُحُ شِرَاءُ اَلسَّرِقَةِ وَ اَلْخِیَانَةِ إِذَا عُرِفَتْ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«خریدن (مالِ) دزدی و خیانت، در صورتی که شناسایی شده باشد، درست نیست.»

 

 

 

...عَنِ اِبْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«مَنِ اِشْتَرَى سَرِقَةً وَ هُوَ یَعْلَمُ فَقَدْ شَرِکَ فِی عَارِهَا وَ إِثْمِهَا.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکس (مال) دزدی‌ای را بخرد، درحالی‌که می‌داند (دزدی است)، در رسوایی و گناه آن دزدی شریک است.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود از خرید خیانت، خریدن مالی است که با خیانت در امانت، از چنگش دیگری در آمده باشد؛ اعم از این‌که مال شخصی بوده باشد یا به بیت‌المال تعلق داشته باشد.

[۲] مقصود از خرید سرقت نیز خریدن مالی است که از دیگری به سرقت رفته است.

[۳] مثلاً بدانی که این موبایل یا این وسیله یا این خوراکی‌ها، عیناً از دیگری به سرقت رفته و چیز دیگری قاطیِ آن نیست.

[۴] یعنی بدانی که این کالاها از سلطان ستم‌گری به سرقت رفته است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلْأَنْبَارِیِّ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً أَسْتَأْذِنُهُ فِی عَمَلِ اَلسُّلْطَانِ فَلَمَّا کَانَ فِی آخِرِ کِتَابٍ کَتَبْتُهُ إِلَیْهِ أَذْکُرُ أَنِّی أَخَافُ عَلَى خَبْطِ عُنُقِی وَ أَنَّ اَلسُّلْطَانَ یَقُولُ لِی إِنَّکَ رَافِضِیٌّ وَ لَسْنَا نَشُکُّ فِی أَنَّکَ تَرَکْتَ اَلْعَمَلَ لِلسُّلْطَانِ لِلرَّفْضِ فَکَتَبَ إِلَیَّ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «قَدْ فَهِمْتُ کِتَابَکَ وَ مَا ذَکَرْتَ مِنَ اَلْخَوْفِ عَلَى نَفْسِکَ فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ إِذَا وُلِّیتَ عَمِلْتَ فِی عَمَلِکَ بِمَا أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ تُصَیِّرُ أَعْوَانَکَ وَ کُتَّابَکَ أَهْلَ مِلَّتِکَ فَإِذَا صَارَ إِلَیْکَ شَیْءٌ وَاسَیْتَ بِهِ فُقَرَاءَ اَلْمُؤْمِنِینَ حَتَّى تَکُونَ وَاحِداً مِنْهُمْ کَانَ ذَا بِذَا وَ إِلاَّ فَلاَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۱۱

 

از حسن بن حسین انباری نقل شده است:

چهارده سال بود که به امام رضا (علیه‌السلام) نامه می‌نوشتم که به من اجازه دهند در دستگاه حکومتی مشغول شوم. تا این‌که در آخرین نامه‌ای که به ایشان نوشتم، به ایشان عرض کردم که می‌ترسم [اگر پیشنهادشان را قبول نکنم] گردنم را بزنند. سلطان (حاکم منطقه‌مان) به من می‌گوید تو شیعه هستی و به‌خاطر شیعه بودنت کار کردن برای سلطان را رها کرده‌ای.

امام رضا (علیه‌السلام، در پاسخ) برایم نوشتند:

«متوجه (منظورت در) نامه‌ات و ترسی که به‌خاطر جانت داری، شدم. اگر می‌دانی که هرگاه مسؤولیتی را به‌عهده بگیری، بر اساس دستورات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عمل می‌کنی و دستیاران و کاتبانت را از اهل ملّتت (شیعیان) قرار می‌دهی و هرگاه مالی به تو رسید، آن‌قدر با فقرای مؤمن تقسیم می‌کنی که تو نیز (مانند) یکی از آن‌ها شوی[*]، (در این‌صورت) اجازه داری (پیشنهادش را بپذیری.) در غیر این‌صورت، نه!»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] یعنی آن‌قدر هرچه به‌دست می‌آوری را با آنان تقسیم کنی، که وضع مالی‌ات مثل آن‌ها شود.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

در مجموع، از مطالب پیشین می‌توان چنین جمع‌بندی نمود که:

اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شیعیان را شدیداً نهی کرده‌اند از این‌که کوچک‌ترین خدمتی به حکومت‌های ظالم ارائه دهند؛ زیرا اگر این خدماتِ ریز و درشت به آنان ارائه نمی‌شد، امکان ستم‌ورزی از آنان گرفته می‌شد.

ایشان تنها در صورتی این اجازه را به شیعیان داده‌اند که اولاً مضطر شده باشند و ثانیاً هیچ آسیبی به مؤمن (شیعه)ای نرسانند و یاری‌گر آن‌ها باشند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۰۹:۰۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ أَعْمَالِهِمْ فَقَالَ لِی: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا وَ لَا مَدَّةَ قَلَمٍ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یُصِیبُ مِنْ دُنْیَاهُمْ شَیْئاً إِلَّا أَصَابُوا مِنْ دِینِهِ مِثْلَهُ أَوْ قَالَ حَتَّى یُصِیبُوا مِنْ دِینِهِ مِثْلَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۶

 

از ابوبصیر نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) در مورد کارهای آنان[استخدام در دستگاه بنی‌امیه] سؤال کردم.

حضرت به من فرمودند:

«نه (جایز نیست!) و نه حتی یک‌بار قلم را در دوات زدن (برای نوشتن.)

به‌راستی‌که هیچ‌یک از شما (شیعیان) نیست که از دنیای آنان چیزی نصیبش شود، مگراین‌که به همان‌مقدار به دینش آسیب می‌رسد.»

 

 

 

...عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» قَالَ: «هُوَ الرَّجُلُ یَأْتِی السُّلْطَانَ‏ فَیُحِبُّ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ یُدْخِلَ یَدَهُ إِلَى کِیسِهِ فَیُعْطِیَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ»[هود:۱۱۳]؛ «به کسانی که ظلم می‌کنند، تمایل و اطمینان نداشته باشید؛ که دراین‌صورت آتش (جهنم) به شما می‌رسد.»، فرمودند:

«او [مصداقِ این آیه] مردی است که نزد سلطان می‌رود و [حتی به این‌مقدار] دوست دارد که او زنده باشد تا دستش را در جیبش کند و (چیزی) به او بدهد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۰ ، ۱۲:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

...قَالَ اِبْنُ حُمْدُونٍ: کَتَبَ اَلْمَنْصُورُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ: لِمَ لاَ تَغْشَانَا کَمَا یَغْشَانَا سَائِرُ اَلنَّاسِ فَأَجَابَهُ: «لَیْسَ لَنَا مَا نَخَافُکَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لاَ عِنْدَکَ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَةِ مَا نَرْجُوکَ لَهُ وَ لاَ أَنْتَ فِی نِعْمَةٍ فَنُهَنِّیَکَ وَ لاَ تَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّیَکَ بِهَا فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَکَ.» قَالَ: فَکَتَبَ إِلَیْهِ: تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا. فَأَجَابَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَنْ أَرَادَ اَلدُّنْیَا لاَ یَنْصَحُکَ وَ مَنْ أَرَادَ اَلْآخِرَةَ لاَ یَصْحَبُکَ.» فَقَالَ اَلْمَنْصُورُ: وَ اَللَّهِ لَقَدْ مَیَّزَ عِنْدِی مَنَازِلَ اَلنَّاسِ مَنْ یُرِیدُ اَلدُّنْیَا مِمَّنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ وَ أَنَّهُ مِمَّنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ لاَ اَلدُّنْیَا.

 کشف‌الغمة‌فی‌معرفةالأئمة، ج۲، ص۲۰۸

 

از ابن حمدون نقل شده است:

منصور دوانیقی[۱] (در نامه‌ای) خطاب به امام صادق (علیه‌السلام) نوشت:

چرا همان‌طور که مردم نزد ما می‌آیند، تو نزد ما نمی‌آیی؟

امام صادق (علیه‌السلام) به او پاسخ دادند:

«ما [از امور دنیوی] چیزی نداریم که به‌خاطر [از دست دادن] آن از تو بترسیم و تو نیز چیزی از امور آخرتی نداری که ما برای [به دست آوردن] آن به تو امید داشته باشیم.

و (همچنین) تو در نعمتی نیستی تا برای تبریک نزد تو بیاییم و این [حکومت که به‌دست آورده‌ای] را نقمت (عقوبت) هم نمی‌دانی تا برای تسلیت نزدت بیاییم.»[۲]

منصور خطاب به حضرت نوشت:

با ما هم‌نشینی کن، تا ما را نصیحت کنی!

حضرت به او پاسخ دادند:

«کسی که دنیا را بخواهد، تو را نصیحت نخواهد کرد و کسی که آخرت را بخواهد، با تو هم‌نشین نخواهد شد.»

منصور [به اطرافیانش] گفت:

به خدا قسم، او (امام صادق علیه‌السلام) تفاوت جایگاه مردم را برایم آشکار کرد؛ (تفاوت) کسانی که دنیا را می‌خواهند را از کسانی که آخرت را می‌خواهند. به راستی که خودِ او از کسانی است که آخرت را می‌خواهد، نه دنیا را.

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ابوجعفر عبدالله منصور، مشهور به منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی و از نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده است.

[۲] اشاره‌ای است به این‌که حکومت منصور، در واقع، برای او نعمت نیست، بلکه نقمت (عقوبت) است؛ زیرا بدون این‌که خود متوجه باشد، روزبه‌روز بیش‌تر دستش را به ظلم آلوده می‌سازد و آن‌به‌آن بیش‌تر او را به درکات جهنم فرو می‌برد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «یَا عُذَافِرُ إِنَّکَ تُعَامِلُ أَبَا أَیُّوبَ وَ الرَّبِیعَ فَمَا حَالُکَ إِذَا نُودِیَ بِکَ فِی أَعْوَانِ الظَّلَمَةِ؟» قَالَ: فَوَجَمَ أَبِی. فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا رَأَى مَا أَصَابَهُ: «أَیْ عُذَافِرُ إِنَّمَا خَوَّفْتُکَ بِمَا خَوَّفَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ.» قَالَ مُحَمَّدٌ: فَقَدِمَ أَبِی فَلَمْ یَزَلْ مَغْمُوماً مَکْرُوباً حَتَّى مَاتَ.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۵

 

از محمد بن عُذافر صیرفی نقل شده است:

پدرم، عذافر بن عیسی صیرفی نقل کرده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«ای عذافر! تو با ابو ایوب و ربیع معامله انجام می‌دهی. احوالت چگونه خواهد بود، زمانی که (در قیامت) تو را جزء یاوران ستم‌گران صدا بزنند؟»

محمد گوید:

پدرم از شدت ناراحتی زبانش بند آمد.

امام صادق (علیه‌السلام) وقتی این حالت پدرم را دیدند، به او فرمودند:

«ای عذافر! من تو را از چیزی ترساندم که خداوند (عزّوجلّ) مرا از آن ترسانده است.»

محمد گوید:

پدرم (از نزد امام) آمد و همواره ناراحت و اندوهگین بود، تا از دنیا رفت.[*]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] شغل محمد بن عذافر و پدرش عذافر بن عیسی، صرافی بوده است و به این واسطه با افراد مختلف، از جمله کارگزاران بنی‌عباس، معامله می‌کرده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۰ ، ۰۸:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَدِیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ صُونُوا دِینَکُمْ بِالْوَرَعِ وَ قَوُّوهُ بِالتَّقِیَّةِ وَ الِاسْتِغْنَاءِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّهُ مَنْ خَضَعَ لِصَاحِبِ سُلْطَانٍ وَ لِمَنْ یُخَالِفُهُ عَلَى دِینِهِ طَلَباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنْ دُنْیَاهُ‏ أَخْمَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَقَّتَهُ عَلَیْهِ وَ وَکَلَهُ إِلَیْهِ فَإِنْ هُوَ غَلَبَ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ دُنْیَاهُ فَصَارَ إِلَیْهِ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ نَزَعَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ اسْمُهُ الْبَرَکَةَ مِنْهُ وَ لَمْ یَأْجُرْهُ عَلَى شَیْ‏ءٍ یُنْفِقُهُ فِی حَجٍّ وَ لَا عِتْقِ [رَقَبَةٍ] وَ لَا بِرٍّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از خداوند بترسید و دینتان را با ″ورع″ حفظ کنید و آن را با ″تقیه″ و با ″بی‌نیازی جستن با (اتکاء به) خداوند″ تقویت کنید.

به‌راستی کسی که در مقابل ″سلطان″[۱] و در مقابل ″کسی که با او به‌خاطر دینش مخالفت می‌کند″[۲] فروتنی ورزد، تا از [اموال] دنیایی که در دست اوست بهره‌مند گردد، خداوند (عزّوجلّ) او را گم‌نام می‌کند[۳] و به‌خاطر این کار با او دشمنی می‌ورزد و او را به آن (سلطان یا مخالف دین) وامی‌گذارد.

آن‌گاه اگر به چیزی از دنیای آن سلطان دست یابد و مالی به او برسد، خداوند (جلّ‌وعزّإسمه) برکت را از آن مال برمی‌گیرد و به هیچ کار نیک او پاداش نخواهد داد؛ چه حج باشد، چه آزاد کردن برده باشد و هر کاری خوبی که انجام دهد.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[‍۱] سلطان: کسی که با قهر و غلبه بر دیگران غالب شده و سلطه یافته است.

[۲] مقصود کسی است که با دین ما ضدیت دارد و به‌خاطر دین‌دار بودنمان با ما به مخالفت برخواسته.

[۳] یعنی کاری می‌کند که نامش از زبان‌ها و دل‌ها بیفتد، از بزرگی ساقط شود و به فراموشی سپرده شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کَانَ لِی جَارٌ یَتَّبِعُ السُّلْطَانَ فَأَصَابَ مَالًا فَأَعَدَّ قِیَاناً وَ کَانَ یَجْمَعُ الْجَمِیعَ إِلَیْهِ وَ یَشْرَبُ الْمُسْکِرَ وَ یُؤْذِینِی فَشَکَوْتُهُ إِلَى نَفْسِهِ غَیْرَ مَرَّةٍ فَلَمْ یَنْتَهِ فَلَمَّا أَنْ أَلْحَحْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی یَا هَذَا أَنَا رَجُلٌ مُبْتَلًى وَ أَنْتَ رَجُلٌ مُعَافًى فَلَوْ عَرَضْتَنِی لِصَاحِبِکَ رَجَوْتُ أَنْ یُنْقِذَنِیَ اللَّهُ بِکَ فَوَقَعَ ذَلِکَ لَهُ فِی قَلْبِی فَلَمَّا صِرْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع ذَکَرْتُ لَهُ حَالَهُ فَقَالَ لِی إِذَا رَجَعْتَ إِلَى الْکُوفَةِ سَیَأْتِیکَ فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْمَنَ لَکَ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى الْکُوفَةِ أَتَانِی فِیمَنْ أَتَى فَاحْتَبَسْتُهُ عِنْدِی حَتَّى خَلَا مَنْزِلِی ثُمَّ قُلْتُ لَهُ یَا هَذَا إِنِّی ذَکَرْتُکَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع فَقَالَ لِی إِذَا رَجَعْتَ إِلَى الْکُوفَةِ سَیَأْتِیکَ فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْمَنَ لَکَ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ قَالَ فَبَکَى ثُمَّ قَالَ لِیَ اللَّهِ لَقَدْ قَالَ لَکَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ هَذَا قَالَ فَحَلَفْتُ لَهُ أَنَّهُ قَدْ قَالَ لِی مَا قُلْتُ فَقَالَ لِی حَسْبُکَ وَ مَضَى فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ أَیَّامٍ بَعَثَ إِلَیَّ فَدَعَانِی وَ إِذَا هُوَ خَلْفَ دَارِهِ عُرْیَانٌ فَقَالَ لِی یَا أَبَا بَصِیرٍ لَا وَ اللَّهِ مَا بَقِیَ فِی مَنْزِلِی شَیْ‏ءٌ إِلَّا وَ قَدْ أَخْرَجْتُهُ وَ أَنَا کَمَا تَرَى قَالَ فَمَضَیْتُ إِلَى إِخْوَانِنَا فَجَمَعْتُ لَهُ مَا کَسَوْتُهُ بِهِ ثُمَّ لَمْ تَأْتِ عَلَیْهِ أَیَّامٌ یَسِیرَةٌ حَتَّى بَعَثَ إِلَیَّ أَنِّی عَلِیلٌ فَأْتِنِی فَجَعَلْتُ أَخْتَلِفُ إِلَیْهِ وَ أُعَالِجُهُ حَتَّى نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ فَکُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَغُشِیَ عَلَیْهِ غَشْیَةً ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ لِی یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَى صَاحِبُکَ لَنَا ثُمَّ قُبِضَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَلَمَّا حَجَجْتُ أَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَاسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَلَمَّا دَخَلْتُ قَالَ لِیَ ابْتِدَاءً مِنْ دَاخِلِ الْبَیْتِ وَ إِحْدَى رِجْلَیَ فِی الصَّحْنِ وَ الْأُخْرَى فِی دِهْلِیزِ دَارِهِ یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَیْنَا لِصَاحِبِکَ.

 الکافی، ج‏۱، ص۴۷۴

 

از ابوبصیر نقل شده است:

[در کوفه] همسایه‌ای داشتم که خدمتگزار سلطان بود و (به‌این‌واسطه) ثروتی به او رسیده بود. کنیزانِ خواننده‌ای فراهم کرده بود و آن‌ها را دور خود جمع می‌کرد و شراب می‌نوشید و (این وضعیت) مایه آزار من بود. بارها شکایتش را نزد خودش بردم اما این آزارها را پایان نمی‌داد.

وقتی که شکایت‌ها و اصرارم زیاد شد، به من گفت: فلانی! من مردی مبتلا (به گناه) هستم و تو مردی سالم. کاش (وضعیت) مرا به هم‌نشینت (امام صادق علیه‌السلام) بگویی، که امید دارم خداوند مرا به‌وسیله تو (از این وضعیت) برهاند و نجات دهد.

این حرف او در دلم بود تا این‌که (روزی به مدینه رفتم و) خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم و وضعیت او را برای ایشان ذکر کردم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «وقتی به کوفه برگردی، همسایه‌ات نزد تو می‌آید. آن‌گاه به او بگو: جعفربن‌محمد به تو می‌گوید: آن‌چه را که در آن گرفتار شده‌ای رها کن و من [در مقابل] بهشت را برای تو ضمانت می‌کنم که خداوند روزی‌ات کند.»

وقتی به کوفه برگشتم، با دیگران به دیدار من آمد، اما من چیزی به او نگفتم تا (دیگران بروند و) خانه خالی شود. بعد به او گفتم: فلانی! من تو را نزد امام صادق (علیه‌السلام) یاد کردم. به من فرمودند: «وقتی به کوفه برگردی، او نزد تو می‌آید. به او بگو: جعفربن‌محمد به تو می‌گوید: آن‌چه را که در آن گرفتار شده‌ای رها کن و من [در مقابل] بهشت را برای تو ضمانت می‌کنم که خداوند روزی‌ات کند.»

(مدتی) گریه کرد و بعد گفت: تو را به خدا، مطمئن باشم امام صادق این را به تو فرمود؟ من نیز برایش قسم خوردم که مطمئن باش ایشان به من فرمودند. گفت: بس است و (از پیشم) رفت.

چندروز بعد، پیغام فرستاد و مرا نزد خود خواند. وقتی رفتم، ناگهان او را دیدم که پشت خانه‌اش عریان است. به من گفت: ای ابوبصیر! نه به خدا قسم! دیگر چیزی در خانه‌ام نمانده، مگر این‌که آن را بیرون انداخته‌ام. (وضعیت) خودم نیز همین‌طور است که می‌بینی.

من نزد برادران شیعه‌مان رفتم لباس‌هایی برایش جمع کردم تا او را بپوشانم. چندروز بیش‌تر نگذشته بود که به من پیغام داد که من بیمارم، پیش من بیا. من نیز مکرر نزد او می‌رفتم و به درمان او می‌پرداختم، تا این‌که مرگش فرا رسید.

من نزد او نشسته بودم که در حال جان دادن بود. یک‌بار از هوش رفت و بعد به هوش آمد و به من گفت: ای ابوبصیر! هم‌نشینت (امام صادق علیه‌السلام) به وعده‌اش به ما وفا کرد. سپس جان داد. خداوند رحمتش کند.

وقتی به حج مشرف شدم، نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و اجازه خواستم خدمتشان برسم. وقتی وارد شدم، همان ابتدا - وقتی یک پایم در صحن خانه بود و پای دیگرم در راهرو - از داخل اتاق به من فرمودند: «ای ابوبصیر! ما به وعده‌مان در مورد هم‌نشینت وفا کردیم.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماجرایی شبیه به این را در مورد یکی از لات‌های تهران نیز تعریف کرده‌اند؛ که توسط آقاسیدمهدی قوام متحول شد و نزد آیت‌الله بروجردی (رحمةالله‌علیهم) توبه کرد.

ماجرای توبه پاکبازانه‌ی «مصطفی دیوونه» و مرگ زیبایش را از زبان حجت‌الاسلام عالی بشنوید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۱۹
ابوالفضل رهبر

 

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ یَرْفَعُهُ إِلَى زُرَارَةَ بْنِ أَوْفَى قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ: «یَا زُرَارَةُ النَّاسُ فِی زَمَانِنَا عَلَى سِتِّ طَبَقَاتٍ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ وَ شَاةٍ فَأَمَّا الْأَسَدُ فَمُلُوکُ الدُّنْیَا یُحِبُّ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَنْ یَغْلِبَ وَ لَا یُغْلَبَ وَ أَمَّا الذِّئْبُ فَتُجَّارُکُمْ یَذُمُّونَ إِذَا اشْتَرَوْا وَ یَمْدَحُونَ إِذَا بَاعُوا وَ أَمَّا الثَّعْلَبُ فَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ بِأَدْیَانِهِمْ وَ لَا یَکُونُ فِی قُلُوبِهِمْ مَا یَصِفُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ أَمَّا الْکَلْبُ یَهِرُّ عَلَى النَّاسِ بِلِسَانِهِ وَ یُکْرِمُهُ النَّاسُ مِنْ شَرِّ لِسَانِهِ وَ أَمَّا الْخِنْزِیرُ فَهَؤُلَاءِ الْمُخَنَّثُونَ وَ أَشْبَاهُهُمْ لَا یُدْعَوْنَ‏ إِلَى‏ فَاحِشَةٍ إِلَّا أَجَابُوا وَ أَمَّا الشَّاةُ فَالْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ تُجَزُّ شُعُورُهُمْ وَ یُؤْکَلُ لُحُومُهُمْ وَ یُکْسَرُ عَظْمُهُمْ فَکَیْفَ تَصْنَعُ الشَّاةُ بَیْنَ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ.»

 الخصال، ج‏۱، ص۳۳۹

 

از زرارة بن اَوفَی از امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ای زراره! مردم در زمان ما شش طبقه هستند:

شیرها، گرگ‌ها، روباه‌ها، سگ‌ها، خوک‌ها و گوسفندها!

شیرها؛ پادشاهان دنیا هستند. همه‌شان دوست دارند که (بر همه چیز) غالب باشند و کسی بر آن‌ها غلبه نداشته باشد.

گرگ‌ها؛ تاجران (دادوستدکنندگانِ) شما هستند. هنگامی که (کالایی را) می‌خرند، (از آن) بدگویی می‌کنند و هنگامی که می‌فروشند، (از آن) تعریف می‌کنند.

روباه‌ها؛ کسانی‌اند که از دین‌هایشان نان می‌خورند و آن‌چه را با زبانشان توصیف می‌کنند، در دل‌هایشان نیست.

سگ‌ها؛ با زبانشان (مانند سگ خشمگینی که با ناشناسی روبه‌رو شده) به مردم می‌پرد و مردم برای این‌که از شرِّ زبانشان در امان باشند، به آن‌ها احترام می‌گذارند.

خوک‌ها؛ زن‌صفت‌ها (مردانی که تمایلات زنانه دارند) و امثال آن‌ها هستند. هرگاه به کار زشتی دعوت شوند، قبول می‌کنند.

گوسفندها؛ مؤمنان هستند. کسانی که مویشان را می‌چینند، گوشتشان را می‌خورند و استخوان‌هایشان را می‌شکنند.

(تصور کن که) گوسفندان در میان شیرها، گرگ‌ها، روباه‌ها، سگ‌ها و خوک‌ها چه می‌کنند؟!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

از امام رضا، علیه‌السلام، نقل شده‌است که فرمودند:

 

«اصْحَبِ السُّلْطَانَ بِالْحَذَرِ،

وَ الصَّدِیقَ بِالتَّوَاضُعِ،

وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ،

وَ الْعَامَّةَ بِالْبِشْرِ.»[۱]

 

«با سلطان، با «حَذَر» (احتیاط) هم‌نشینی کن،

و با دوست، با «تواضع»،

و با دشمن، با «احتراز» (تحفّظ)،

و با مردم، با «خوش‌رویی».»

 

 

در ادامه، در مورد هر یک از این فرازها، توضیحاتی ارائه می‌گردد،[۲] اما پیش از آن، دو نکته کلی:

۱- «مصاحبت»، به معنای ملازمت، هم‌راهی، هم‌نشینی، هم‌صحبتی و... است.

۲- امام در این حدیث، به «مصاحبت» با این چهار گروه «اَمر» فرموده‌اند. بنابراین، لازم است که در صورت فراهم بودن شرایط، و نبود مفسده‌ای بزرگتر، با تیپ‌های مختلف، مصاحبت داشت؛ با سلطان، دوست، دشمن و با توده‌ی مردم. این صحیح نیست که انسان، دایره ارتباطاتش را به قشر خاصی محدود نماید و با سایرین کاری نداشته باشد، بلکه با ملاحظات و قیود خاصی، مصاحبت با تیپ‌های مختلف لازم است.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با سلطان؛

 

«اصْحَبِ السُّلْطَانَ بِالْحَذَرِ»

«با سلطان، با «حذر» (احتیاط) هم‌نشینی کن»

 

- سلطان: کسی است که با قهر و غلبه بر مجموعه‌ی تحت اختیارش تسلط دارد.

- حَذَر: احتراز از چیز ترسناک، احتیاط، هوش‌یاری، حالت آمادگی برای دفع ضرری که در کمین است.

(فرض کنید قرار است در یک اتاق تاریک که پر از شیشه خرده است، قدم بگذارید. چطور با احتیاط گام برمی‌دارید؛ ابتدا مطمئن می‌شوید که زیر پایتان شیشه نیست، بعد گام بعدی را بر می‌دارید؟

یا فرض کنید هنگام جنگ، نگهبانِ شب هستید. چطور هوش‌یاری خود را حفظ می‌کنید و هر لحظه آماده عکس‌العمل در مقابل خطر احتمالی هستید؟

به این حالت «حَذَر» گفته می‌شود.)

 

در مصاحبت با سلطان باید چنین حالتی داشت.

آقابالاسری که او تعیین تکلیف می‌کند، اما حاضر شده ما را به مصاحبت بپذیرد، نه باید از آن طرف بام افتاد و دوری کرد و روابط را تیره نمود، و نه باید از این طرف بام افتاد و خودمانی شد و رو بازی کرد.

چرا که سلطان می‌خواهد تسلطش را همچنان حفظ کند و اگر کوچک‌ترین خطری احساس کند، به ما آسیب می‌رساند.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با دوست؛

  

«[اصْحَبِ] الصَّدِیقَ بِالتَّوَاضُعِ»

«با دوست، با «تواضع» هم‌نشینی کن»

 

- صدیق: دوست نزدیک، کسی که با انسان رو راست است، اهل دروغ و دو رویی و دو رنگی نیست. (البته این حالت دو طرفه است. کسانی صدیقِ یکدیگرند که هر دو نسبت به هم چنین باشند.)

- تواضع: خواری، فروتنی، پایین آوردن.

 

نسبت به دوستان نزدیک باید تواضع داشت. نه این‌که فخر فروخت و افاده داشت و از سوابق درخشان و مدارک و اموال و امکانات خود گفت.

چرا که...

اولاً بقاءِ دوستی، وابسته به تواضع است و چه بسیار دوستی‌هایی که با تکبّرها از بین رفته‌اند.

و ثانیاً تواضع موجب دفع حساسیت‌ها، جلوگیری از حسادت‌ها، و در نتیجه؛ حفظ انسان از آسیب‌دیدگی‌ها می‌شود.

 

اما این «تواضع» باید واقعی باشد، نه ساختگی.

برای این منظور، وقتی خود را نسبت به دوست‌مان برتر می‌یابیم، به این نکات نیز توجه داشته باشیم که:

- شاید امکاناتِ او، کمتر از امکاناتِ من بوده و او به‌نسبت داشته‌هایش، در این زمینه رشد بهتری داشته. امکاناتی مانند هوش و ذکاوت، مال و سرمایه، موقعیت خانوادگی و اجتماعی، خُلقیات و ویژگی هایی که به ارث می‌رسند، و...

- شاید او در زمینه‌های دیگری برتر باشد؛ زمینه‌هایی که من از آن ناآگاهم.

- من گناهانی مرتکب شده‌ام که او انجام نداده. (هرکس به کردار خود به‌خوبی آگاه است.)

- شاید او باتقواتر باشد و نزد خداوند جای‌گاه بهتری داشته باشد.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با دشمن؛

 

«[اصْحَبِ] الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ»

«با دشمن، با «احتراز» (تحفّظ) هم‌نشینی کن»

 

- عدو: دشمن، کسی که اهل تجاوز و تعدّی به حقوق یا اموال انسان است، کسی که نسبت به انسان کینه دارد.

- تحرّز: تحفُّظ، پنهان‌کاری، پرهیز، خودداری، چیزی را محکم و پنهان نگاه‌داشتن.

(حِرز: جایگاهی امن، محفوظ از دید دیگران و مصون از سرقت؛ مانند گاوصندوق، کمدِ قفل دار، جیبِ داخل لباس)

 

مصاحبت با دشمن نیز، اگر منفعتش بیش از ضررش باشد، لازم است،

چرا که فوائدی دارد؛ در این مصاحبت می‌توان

- دشمن را شناسائی کرد،

- به نقشه‌ها و نقاط ضعف و قوتش پی برد،

- شاید بتوان نقشه‌هایش را خنثی کرد، یا از کینه و دشمنی‌اش کاست،

- بلکه ممکن است او را از دشمنی منصرف کرد و با خود همراه نمود.

 

البته نباید فراموش کرد که او دشمن است و اهل کینه و تجاوز است. لذا همان طور که امام امر فرمودند، این مصاحبت باید همراه با تحرُّز باشد. باید سعی کنیم که خود را در حِرز قرار دهیم، نه آن که شل شویم و رو بازی کنیم، بلکه پنهان کاری نماییم تا دشمن به نقشه‌ها و نقاط ضعف و قوت‌مان پی نبرد و غافل‌گیرمان نسازد.

 

نکته: فرق است میان «سلطان» و «دشمن»؛

سلطان، لزوماً دشمن نیست. او می‌خواهد سلطه‌اش را حفظ کند و تا وقتی خیالش از این بابت راحت باشد، آسیبی نخواهد رساند. (مگر این‌که این سلطان به دشمنی با ما برخواسته باشد.)

دشمن، هرچند هم رده‌ی ما باشد و تسلطی نداشته باشد، اما از روی کینه و دشمنی، می‌خواهد در اولین فرصت حمله‌ای کند و صدمه‌ای بزند.

 

 

چگونگی هم‌نشینی با مردم؛

 

«[اصْحَبِ] الْعَامَّةَ بِالْبِشْرِ»

«با مردم، با «خوش‌رویی» هم‌نشینی کن.»

 

- عامة: عموم مردم، توده‌ی مردم.

- بِشر: خوش‌رویی، گشاده‌رویی، بشاشت.

 

با مردم نیز باید با روی خوش هم‌نشین شد. مصاحبت و هم‌نشینی، غیر از برخوردِ عادی و گذراست. لازم است که با عموم مردم هم‌نشین شد،

چرا که هم‌نشینی با روی خوش؛

- محبت‌ها را جلب می‌کند،[۳]

- کینه‌ها را از میان برمی‌دارد،[۴]

- دوستان‌مان را زیاد می‌کند،

- و ارتباطات‌مان را گسترده می‌نماید.

به این ترتیب، هم فعالیت‌هامان در جامعه سهل‌تر می‌شود، و هم زمینه‌ای برای تأثیرگذاریِ مثبت بر دیگران و تربیت آنان فراهم می‌شود.

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] نزهة‌الناظروتنبیه‌الخاطر،ص۱۳۳/ العددالقویة‌لدفع‌المخاوف‌الیومیة،ص۲۹۹/ الدرة‌الباهرة‌من‌الأصداف‌الطاهرة،ص۳۸

[۲] توضیحاتی که پیرامون این حدیث ذکر می‌شود، برگرفته از بیانات استاد حجت‌الاسلام امیر غنوی می‌باشد.

[۳] قال علی (علیه‌السلام): «سَبَبُ المَحَبَّةِ البِشرُ.» ؛ «خوش‌رویی، سببِ محبت است.» (غررالحکم،ج۴،ص۱۲۶)

[۴] قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله)‏: «حُسْنُ‏ الْبِشْرِ یَذْهَبُ بِالسَّخِیمَةِ.» ؛ «خوش‌رویی، کینه را از بین می‌برد.» (الکافی،ج‏۲،ص۱۰۴)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

حتماً برای‌تان پیش آمده که موقع نماز، وقتی گروهی از مؤمنین جمع هستند و قصد اقامه‌ی نماز به جماعت دارند، گاهی بحث‌ها و تعارفاتی در می‌گیرد که کدام‌یک جلو بایستد تا دیگران به او اقتدا کنند، و معمولاً افراد از روی تواضع، یا دشواری مسئولیتِ امامتِ جماعت، یا به هر دلیل دیگری، شانه خالی می‌کنند و بحث ادامه می‌یابد...

امام صادق (علیه‌السلام) به نقل از رسول اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) «ملاک» را ارائه می‌فرمایند تا اولویت‌ها مشخص شود...

 

 

 

...عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْقَوْمِ مِنْ أَصْحَابِنَا یَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلَاةُ فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَقَدَّمْ یَا فُلَانُ فَقَالَ:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ یَتَقَدَّمُ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِلْقُرْآنِ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَکْبَرُهُمْ سِنّاً فَإِنْ کَانُوا فِی السِّنِّ سَوَاءً فَلْیَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ وَ أَفْقَهُهُمْ فِی الدِّینِ وَ لَا یَتَقَدَّمَنَّ أَحَدُکُمُ الرَّجُلَ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَا صَاحِبَ السُّلْطَانِ فِی سُلْطَانِهِ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۳۷۶

 

ابو عبیده حذاء، می‌گوید: از امام صادق، علیه‌السلام، در مورد جماعتی از شیعیان سؤال کردم که جمع می‌شوند و وقتی نماز فرا می‌رسد، بعضی از آنان به بعضی دیگر می‌گویند «فلانی! جلو بایست»

حضرت فرمودند: 

«به‌راستی که رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرمودند:

کسی مقدم می‌شود که بهتر از بقیه قرآن قرائت کند،

اگر در قرائت برابر بودند، کسی‌که پیش از بقیه (از سرزمین شرک) هجرت کرده است،

اگر در هجرت هم برابر بودند، کسی‌که از بقیه مُسِن‌تر باشد،

اگر در سن هم برابر بودند، کسی امامِ جمع می‌شود که نسبت به دیگران از سنت[۱] آگاه‌تر باشد و در دین، فهم عمیق‌تری داشته باشد، 

و هیچ‌یک از شما در منزلِ کسی، بر او(میزبان) مقدم نشود،

و (نیز هیچ یک) در (حیطه‌ی) سلطنتِ سلطان[۲] بر او مقدم نشود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] سنت: مجموعه دستورات رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، و نیز افعالی که ایشان انجام داده‌اند تا در میان مسلمانان رواج یابد.

[۲] سلطنت: تسلّط بر امور‌‌ و توانایی انجام امور از روی قهر و غلبه. مقصود از سلطان، کسی است که این‌چنین، بر مجموعه‌ی تحت اختیارش تسلط دارد.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــ

در دیگر احادیث، شرایط دیگری نیز ذکر شده است؛ به عنوان مثال از امام قرار دادن این افراد نهی شده است: کسی‌که جذام دارد، یا به پیسی مبتلاست، دیوانه، زنازاده، بادیه‌نشین(کسی‌که از تمدن به‌دور است و با احکام دین ناآشناست).

همچنین از امامت اسیر بر اشخاص آزاد، فلج بر افراد سالم، کسی‌که تیمم دارد بر کسانی که وضو دارند نهی شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
ابوالفضل رهبر