دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۳۱۹ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

 

وَ رُوِیَ‏ أَنَّهُ مَرَّ الصَّادِقُ ع بِقَوْمٍ وَ قَدْ مَاتَ لَهُمْ مَیِّتٌ فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ وَ عَزَّاهُمْ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: «یَا هَؤُلَاءِ إِنَّ الْمَوْتَ‏ لَیْسَ‏ بِکُمْ‏ بَدَأَ وَ لَا إِلَیْکُمُ انْتَهَى فَهَلْ کَانَ مَیِّتُکُمْ یُسَافِرُ؟» قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَعُدُّوا هَذَا مِنْ بَعْضِ أَسْفَارِهِ فَإِنْ قَدِمَ عَلَیْکُمْ وَ إِلَّا فَأَنْتُمْ قَادِمُونَ.»

 روضةالواعظین‌وبصیرةالمتعظین، ج‏۲، ص۴۸۹

 

نقل شده است که امام صادق (علیه‌السلام) از کنار قومی که یکی از آنان مُرده بود، عبور می‌کردند. پس کنارشان ایستادند و به آنان تسلیت گفتند.

سپس به آنان فرمودند: «ای جماعت! مرگ نه با شما آغاز می‌شود و نه به شما پایان می‌یابد. آیا شخصی که از شما مرده است، (تاکنون) مسافرت نرفته بود؟»

گفتند: بله (رفته بود.)

حضرت فرمودند: «پس این را نیز مانند یکی از مسافرت‌های او حساب کنید؛ اگر پیش شما بازگشت (، که هیچ) و الا، شما پیش او خواهید رفت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

ایمان (که خود، درجاتی دارد)، مرتبه‌ای بالاتر از اسلام است. برای ورود به وادی ایمان، ابتدا باید به سرزمین اسلام پای نهاد.

من که هنوز به جرگه مسلمین نپیوسته‌ام، چگونه «درجات والای ایمانی» و «حالات آن‌چنانیِ معنوی» را طلب می‌کنم؟!

 

...عَنْ عَاصِمٍ الْکُوزِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ:

«مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۴

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«کسی که صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام[*] نداشته باشد، جزء مسلمانان نیست

و کسی که بشنود مردی فریادِ یاری‌طلبی سرمی‌دهد که: "ای مسلمانان!"، اما جوابش را ندهد، مسلمان نیست.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــ

[*] اهتمام: اراده و عزم قوی برای حرکت و اقدام.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ.»»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤال شد:

محبوب‌ترینِ مردم نزد خداوند چه کسی است؟

حضرت فرمودند:

«سودمندترینِ مردم برای مردم.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر حدیثی با این عنوان بارگذاری شده بود: «به رفیقت بگو که دوستش داری».

حدیث زیر نیز تأکیدی است بر این موضوع.

 

...عَنْ یَحْیَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: مَرَّ رَجُلٌ‏ فِی‏ الْمَسْجِدِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ ع جَالِسٌ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع. فَقَالَ لَهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ: وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّ هَذَا الرَّجُلَ. قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: «أَلَا فَأَعْلِمْهُ فَإِنَّهُ أَبْقَى لِلْمَوَدَّةِ وَ خَیْرٌ فِی الْأُلْفَةِ.»

 المحاسن، ج۱، ص۲۶۶

 

نقل شده است که امام باقر و امام صادق (علیه‌السلام) در مسجد نشسته بودند، که مردی از کنارشان عبور کرد. یکی از افراد حاضر در جلسه گفت: به خدا قسم، من این مرد را واقعاً دوست دارم.

امام باقر (علیه‌السلام) به او فرمودند: «حتماً او را به این‌که دوستش داری، آگاه کن؛ چراکه این‌کار موجب بقای بیشتر دوستی میان شما می‌شود و هم‌دلی‌تان را بهبود می‌بخشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«إِذَا أَحَبَ‏ أَحَدُکُمْ‏ أَخَاهُ‏ الْمُسْلِمَ فَلْیَسْأَلْهُ عَنِ اسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ اسْمِ قَبِیلَتِهِ وَ عَشِیرَتِهِ فَإِنَّ مِنْ حَقِّهِ الْوَاجِبِ وَ صِدْقِ الْإِخَاءِ أَنْ یَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ وَ إِلَّا فَإِنَّهَا مَعْرِفَةُ حُمْقٍ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۶۷۱

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«هرگاه یکی از شما، برادر مسلمانش را دوست داشت، از او نام خودش، نام پدرش و نام قبیله و عشیره‌اش را بپرسد؛

چراکه از جمله حقوق واجب و (نشانه‌های) صداقت در دوستی، این است که این‌ها را از او بپرسد، و الّا (شناخت‌های دیگر) شناخت احمقانه است.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

جایی شنیده بودم که یکی از عادت‌های زشت عصر ما، این است که وقتی قصد آشنایی با کسی را داریم، ابتدا از شغل او سؤال می‌کنیم. وقتی شغلش را گفت، طبقه اجتماعی‌اش را می‌شناسیم، بعد فکر می‌کنیم که آیا او هم‌سطح ما هست و لیاقت دوستی و ادامه معاشرت با ما را دارد یا نه!

وقتی از نام و خانواده و تبار و قومیتِ کسی که به او علاقه‌مند شده‌ایم و قصد ادامه رابطه با او را داریم، سؤال می‌کنیم، در واقع به خود شخص اهمیت می‌دهیم و به ریشه‌هایش توجه می‌کنیم. مهم‌ترین بخش هویت انسان، خود او و ریشه‌هایش هستند که خواه‌ناخواه رَدّی در او باقی گذاشته است.

این سؤالات، مهم و عاقلانه هستند. سؤالات و اطلاعات دیگر، متفرقه، غیرریشه‌ای و احمقانه‌اند. این‌ها هستند که شناخت‌ها را عمق می‌بخشند، نگاه‌ها را جهت می‌دهند و صمیمیت‌ها را می‌افزایند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَمْرِو بْنِ نُعْمَانَ الْجُعْفِیِّ قَالَ: کَانَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع صَدِیقٌ لَا یَکَادُ یُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَکَاناً فَبَیْنَمَا هُوَ یَمْشِی مَعَهُ فِی الْحَذَّاءِینَ وَ مَعَهُ غُلَامٌ لَهُ سِنْدِیٌّ یَمْشِی خَلْفَهُمَا إِذَا الْتَفَتَ الرَّجُلُ یُرِیدُ غُلَامَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ یَرَهُ فَلَمَّا نَظَرَ فِی الرَّابِعَةِ قَالَ: یَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ أَیْنَ کُنْتَ؟ قَالَ: فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَدَهُ فَصَکَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ کُنْتُ أَرَى أَنَّ لَکَ وَرَعاً فَإِذَا لَیْسَ لَکَ وَرَعٌ.» فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِیَّةٌ مُشْرِکَةٌ. فَقَالَ: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً؟ تَنَحَّ عَنِّی.» قَالَ: فَمَا رَأَیْتُهُ یَمْشِی مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ الْمَوْتُ بَیْنَهُمَا.

 الکافی، ج‏۲، ص۳۲۴

 

از نُعمان جُعفی نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) دوستی داشتند که هرگاه حضرت جایی می‌رفتند، همیشه همراه ایشان بود.

روزی همراه حضرت در بازار کفاش‌ها راه می‌رفت. یک غلام سِندیّ نیز داشت که دنبال آن‌ها حرکت می‌کرد.

آن مرد با غلامش کار داشت. سه بار نگاه کرد، اما او را ندید. وقتی بار چهارم نگاه کرد، گفت: زنازاده! کجایی؟!

امام صادق (علیه‌السلام) دستشان را بلند کردند و محکم به پیشانی‌شان زدند و فرمودند: «سبحان‌الله! به مادرش تهمت زدی؟! من پیش‌تر گمان می‌کردم تو پرهیزکاری. اما (الآن می‌بینم) پرهیزکار نیستی.»

عرض کرد: فدایتان شوم، مادرش یک زن سِندیِ مشرک بوده است.

حضرت فرمودند: «مگر نمی‌دانی که هر امتی ازدواجی دارد؟ از من دور شو!»

نعمان جُعفی گوید: من دیگر ندیدم که با حضرت راه برود، تا این‌که مرگ میانشان فاصله انداخت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«لَا تُحَقِّرُوا مُؤْمِناً فَقِیراً فَإِنَّهُ مَنْ أَحْقَرَ مُؤْمِناً فَقِیراً وَ اسْتَخَفَّ بِهِ حَقَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ مَاقِتاً لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ أَوْ یَتُوبَ.»

 المحاسن، ج‏۱، ص۹۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هیچ مؤمن فقیری را تحقیر نکنید؛ زیرا هرکس مؤمن فقیری را تحقیر کند و کوچک شمارد، خداوند او را تحقیر خواهد کرد و همواره با او دشمنی می‌ورزد تا وقتی که از تحقیر کردنش دست بردارد یا توبه نماید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

فِی حَدِیثِ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: حَرَّضَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص النَّاسَ بِصِفِّینَ فَقَالَ:

«...وَ ایْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ‏ مِنْ‏ سُیُوفِ‏ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُونَ مِنْ سُیُوفِ الْآجِلَةِ فَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصِّدْقِ فَإِنَّمَا یَنْزِلُ النَّصْرُ بَعْدَ الصَّبْرِ فَجاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ...»

 الکافی، ج‏۵، ص۴۰

 

نقل شده است که امیر مؤمنان (علیه‌السلام) مردم را در جنگ صفین چنین (برای مبارزه) برانگیختند:

«...به خدا قسم، اگر از شمشیرهای دنیا فرار کنید، از شمشیرهای آخرت در امان نخواهید بود.

پس، از صبر و راستی کمک گیرید؛ چراکه نصرتِ (الهی) بعد از صبر، نازل می‌شود.

پس در راه خدا آن‌طور که شایسته است، مبارزه کنید و (بدانید که) نیرویی جز به(مدد) خداوند وجود ندارد...»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ یَرْفَعُهُ إِلَى زُرَارَةَ بْنِ أَوْفَى قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ: «یَا زُرَارَةُ النَّاسُ فِی زَمَانِنَا عَلَى سِتِّ طَبَقَاتٍ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ وَ شَاةٍ فَأَمَّا الْأَسَدُ فَمُلُوکُ الدُّنْیَا یُحِبُّ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَنْ یَغْلِبَ وَ لَا یُغْلَبَ وَ أَمَّا الذِّئْبُ فَتُجَّارُکُمْ یَذُمُّونَ إِذَا اشْتَرَوْا وَ یَمْدَحُونَ إِذَا بَاعُوا وَ أَمَّا الثَّعْلَبُ فَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ بِأَدْیَانِهِمْ وَ لَا یَکُونُ فِی قُلُوبِهِمْ مَا یَصِفُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ أَمَّا الْکَلْبُ یَهِرُّ عَلَى النَّاسِ بِلِسَانِهِ وَ یُکْرِمُهُ النَّاسُ مِنْ شَرِّ لِسَانِهِ وَ أَمَّا الْخِنْزِیرُ فَهَؤُلَاءِ الْمُخَنَّثُونَ وَ أَشْبَاهُهُمْ لَا یُدْعَوْنَ‏ إِلَى‏ فَاحِشَةٍ إِلَّا أَجَابُوا وَ أَمَّا الشَّاةُ فَالْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ تُجَزُّ شُعُورُهُمْ وَ یُؤْکَلُ لُحُومُهُمْ وَ یُکْسَرُ عَظْمُهُمْ فَکَیْفَ تَصْنَعُ الشَّاةُ بَیْنَ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ.»

 الخصال، ج‏۱، ص۳۳۹

 

از زرارة بن اَوفَی از امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ای زراره! مردم در زمان ما شش طبقه هستند:

شیرها، گرگ‌ها، روباه‌ها، سگ‌ها، خوک‌ها و گوسفندها!

شیرها؛ پادشاهان دنیا هستند. همه‌شان دوست دارند که (بر همه چیز) غالب باشند و کسی بر آن‌ها غلبه نداشته باشد.

گرگ‌ها؛ تاجران (دادوستدکنندگانِ) شما هستند. هنگامی که (کالایی را) می‌خرند، (از آن) بدگویی می‌کنند و هنگامی که می‌فروشند، (از آن) تعریف می‌کنند.

روباه‌ها؛ کسانی‌اند که از دین‌هایشان نان می‌خورند و آن‌چه را با زبانشان توصیف می‌کنند، در دل‌هایشان نیست.

سگ‌ها؛ با زبانشان (مانند سگ خشمگینی که با ناشناسی روبه‌رو شده) به مردم می‌پرد و مردم برای این‌که از شرِّ زبانشان در امان باشند، به آن‌ها احترام می‌گذارند.

خوک‌ها؛ زن‌صفت‌ها (مردانی که تمایلات زنانه دارند) و امثال آن‌ها هستند. هرگاه به کار زشتی دعوت شوند، قبول می‌کنند.

گوسفندها؛ مؤمنان هستند. کسانی که مویشان را می‌چینند، گوشتشان را می‌خورند و استخوان‌هایشان را می‌شکنند.

(تصور کن که) گوسفندان در میان شیرها، گرگ‌ها، روباه‌ها، سگ‌ها و خوک‌ها چه می‌کنند؟!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

طایفه‌هایی از اهل عرفان و تصوّف هستند که به گونه‌ای پلورالیسم معتقدند؛ همه را حق می‌دانند، کسی را قابل نقد نمی‌دانند، کسی را شماتت نمی‌کنند، از کسی تنفر ندارند و با کسی دشمنی نمی‌کنند، «حتی به‌خاطر خدا»!

 

...عَنْ دُرُسْتَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ‏ مَلَکَیْنِ‏ إِلَى‏ أَهْلِ‏ مَدِینَةٍ لِیَقْلِبَاهَا عَلَى أَهْلِهَا فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَى الْمَدِینَةِ وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَ یَتَضَرَّعُ فَقَالَ أَحَدُ الْمَلَکَیْنِ لِصَاحِبِهِ: أَ مَا تَرَى هَذَا الدَّاعِیَ؟ فَقَالَ: قَدْ رَأَیْتُهُ وَ لَکِنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَ بِهِ رَبِّی. فَقَالَ: لَا وَ لَکِنْ لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّى أُرَاجِعَ رَبِّی فَعَادَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. فَقَالَ: یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَى الْمَدِینَةِ فَوَجَدْتُ عَبْدَکَ فُلَاناً یَدْعُوکَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ. فَقَالَ: «امْضِ بِمَا أَمَرْتُکَ بِهِ فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لِی قَطُّ.»»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«خداوند (عزّوجلّ) دو فرشته را به‌سوی اهالی شهری فرستاد تا شهر را بر سر اهالی‌اش ویران کنند.

وقتی آن دو فرشته به شهر رسیدند، مردی را دیدند که مشغول دعا و نیایش و زاری با خداوند بود.

یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت: آیا این مرد دعاکننده را نمی‌بینی؟

فرشته دیگر گفت: می‌بینم، اما کاری را که پروردگارم دستور داده را انجام می‌دهم.

فرشته اولی گفت: نه، من تا وقتی نزد پروردگارم بازگردم، دست به کاری نمی‌زنم.

پس به سوی خداوند (تبارک‌وتعالی) بازگشت و عرض کرد: پروردگارا! من به آن شهر رفتم و فلان‌بنده‌ات را دیدم که تو را می‌خواند و با تو نیایش می‌کرد و زاری می‌نمود.

خداوند فرمود: «کاری را که به تو دستور داده بودم، انجام بده؛ چراکه او مردی است که تاکنون هرگز به‌خاطر من، رنگ چهره‌اش از روی خشم، دگرگون نشده است.»»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی نقل می‌کرد: وقتی که قرار شد برای ادامه تحصیل به کانادا بروم، نزد آیت‌الله مصباح یزدی رفتم و عقایدم را به استاد عرضه کردم تا اگر نقصی دارد، آن را تصحیح کنند.

یکی از چیزهایی که به ایشان گفتم، این بود که عرض کردم: «من حالتی دارم که همه را؛ همه مخلوقات خداوند را دوست دارم، از کسی بدم نمی‌آید، با کسی دشمنی ندارم.» (نقل به مضمون)

ایشان این عقیده مرا رد کردند و گفتند: مگر می‌شود مؤمن از هیچ‌کس بدش نیاید و با هیچ‌کس دشمنی نداشته باشد؟! مؤمن به‌خاطر خدا دوستی می‌کند و به‌خاطر خدا دشمنی می‌ورزد. با دوستان خدا و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) دوست است و با دشمنانشان دشمن است. (نقل به مضمون)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۵۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ ص: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ.» فَقِیلَ لَهُ: وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ؟ قَالَ: «الَّذِی لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۵۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«خداوند (عزّوجلّ) از مؤمنِ ضعیفی که دین ندارد، بدش می‌آید.»

به ایشان عرض شد:

مؤمنی که دین ندارد دیگر چیست؟!

فرمودند:

«مؤمنی که نهی‌ازمنکر نمی‌کند.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«عَلَامَةُ رِضَا اللَّهِ تَعَالَى فِی خَلْقِهِ عَدْلُ سُلْطَانِهِمْ وَ رُخْصُ أَسْعَارِهِمْ وَ عَلَامَةُ غَضَبِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ جَوْرُ سُلْطَانِهِمْ وَ غَلَاءُ أَسْعَارِهِمْ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۱۶۲

 

«نشانه خشنودی خداوند (تعالی) در میان مخلوقاتش؛ عدالت حاکمانشان و پایین بودنِ قیمت‌هایشان است

و نشانه خشم خداوند (تبارک‌وتعالی) بر مخلوقاتش؛ ستم حاکمانشان و بالا بودنِ قیمت‌هایشان است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«غَلَاءُ السِّعْرِ یُسِی‏ءُ الْخُلُقَ‏ وَ یُذْهِبُ الْأَمَانَةَ وَ یُضْجِرُ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۱۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«بالا بودن قیمت؛ اخلاق را بد می‌کند، امانت‌داری را از بین می‌برد و فرد مسلمان را دل‌تنگ و ناآرام می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که به «اجبار» یا به خاطر «رودربایستی» یا – خدای ناکرده – از روی «طمع»، دست به کاری بزنید یا مسؤولیتی را بپذیرید که از همان ابتدا می‌دانید یا بعداً متوجه می‌شوید که: «توانش را ندارید».

 

...عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ‏ أَنْ‏ یُذِلَ‏ نَفْسَهُ‏.» قِیلَ لَهُ: وَ کَیْفَ یُذِلُّ نَفْسَهُ؟ قَالَ: «یَتَعَرَّضُ لِمَا لَا یُطِیقُ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۶۴

 

از داود رِقّی نقل شده است که گفت:

از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«شایسته نیست که مؤمن خود را ذلیل کند.»

از ایشان سؤال شد:

چگونه خود را ذلیل می‌کند؟

حضرت فرمودند:

«دست به کاری می‌زند که توانش را ندارد.»

 

 

 

...عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ.» قُلْتُ: بِمَا یُذِلُّ نَفْسَهُ؟ قَالَ: «یَدْخُلُ فِیمَا یَتَعَذَّرُ مِنْهُ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۶۴

 

از مفضل بن عُمر نیز نقل شده است که گفت:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«شایسته نیست که مؤمن خود را ذلیل کند.»

عرض کردم:

چگونه خود را ذلیل می‌کند؟

حضرت فرمودند:

«در کاری وارد می‌شود که توان تحمل دشواری‌اش را ندارد.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

اگر فقط خودمان را مهم می‌دانیم و آسیبی که به مال و جان دیگران وارد می‌شود برایمان مهم نیست، لااقل برای حفظ عزت و آبروی خود هم که شده، هروقت فهمیدیم توان کاری را نداریم، دست از آن بکشیم و راه را برای افراد توانا باز کنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۷ ، ۲۱:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَقِیَ عَبَّادٌ الْبَصْرِیُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ص فِی طَرِیقِ مَکَّةَ فَقَالَ لَهُ یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ تَرَکْتَ الْجِهَادَ وَ صُعُوبَتَهُ وَ أَقْبَلْتَ عَلَى الْحَجِّ وَ لِینَتِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع: «أَتِمَ‏ الْآیَةَ.» فَقَالَ: «التَّائِبُونَ‏ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع: «إِذَا رَأَیْنَا هَؤُلَاءِ الَّذِینَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ.»»

 الکافی، ج‏۵، ص۲۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«عَبّاد بصری[1] در راه مکه امام سجاد (علیه‌السلام) را دید و به ایشان گفت:

ای علی بن الحسین! جهاد و سختی‌هایش را رها کرده‌ای و به حج و راحتی‌هایش روی آورده‌ای؟ خداوند (عزّوجلّ) می‌فرماید:

«به‌راستی‌که خداوند جان و مال مؤمنان را در ازای بهشت از آن‌ها می‌خرد. آن‌ها در راه خدا می‌کشند و کشته می‌شوند. این وعده‌ای حق است بر عهده‌ی خداوند، در تورات و انجیل و قرآن. چه کسی بیش از خداوند به عهدش وفادار است؟ پس شادمان باشید، به‌خاطر معامله‌ای که انجام داده‌اید. این، همان رستگاری بزرگ است.» (توبه:۱۱۱)

امام سجاد (علیه‌السلام) به او فرمودند:

«آیه را کامل کن!»

آن‌گاه (آیه بعد را تلاوت) فرمودند:

«(این مؤمنان) کسانی‌اند که توبه‌کننده و عابد و ستایش‌کننده و حمدکننده و روزه‌گیرنده و رکوع‌کننده و سجده‌کننده و امربه‌معروف‌کننده و نهی‌ازمنکرکننده و محافظت‌کننده از حدود الهی هستند. به این مؤمنان بشارت بده.» (توبه:۱۱۲)

سپس فرمودند:

«هروقت ما افرادی را ببینیم که این ویژگی‌ها را داشته باشند، جهاد به‌همراه این افراد از حج برتر خواهد بود.»[2]»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] ظاهراً منظور، عَبّاد بن کثیر بصری است که از صوفیان و عابدان معروف مکه بوده است. لابد او حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) را در عبادت رقیب خود می‌دیده و می‌خواسته طعنه‌ای به ایشان زده باشد.

[2] کنایه به حاکمان غاصب و کارگزارانِ بی‌صفتِ بنی‌امیه.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۲:۲۷
ابوالفضل رهبر

 

ماجرای صفوان جمّال(شتردار) را شاید شنیده باشید؛ یکی از راویان حدیث شیعه و اصحاب امام کاظم (علیه‌السلام) که شغلش کرایه دادن شتر بود.

در روایت زیر به تذکر مهمی که امام کاظم (علیه‌السلام) در مورد نوع تعامل با حاکمان غاصب زمانه به او دادند، اشاره شده است:

  

...حَدَّثَنِی صَفْوَانَ بْنُ مِهْرَانَ الْجَمَّالُ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (ع) فَقَالَ لِی: «یَا صَفْوَانُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً!» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ؟ قَالَ: «إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ.» یَعْنِی هَارُونَ. قُلْتُ: وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِصَیْدٍ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أُکْرِیهِ لِهَذَا الطَّرِیقِ یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ، وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنْ أَنْصِبُ مَعَهُ غِلْمَانِی، فَقَالَ لِی: «یَا صَفْوَانُ أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ‏ عَلَیْهِمْ‏؟» قُلْتُ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: فَقَالَ لِی: «أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟» قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ: «فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ.» قَالَ صَفْوَانُ: فَذَهَبْتُ وَ بِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا، فَبَلَغَ ذَلِکَ إِلَى هَارُونَ، فَدَعَانِی فَقَالَ: لِی یَا صَفْوَانُ بَلَغَنِی أَنَّکَ بِعْتَ جِمَالَکَ. قُلْتُ: نَعَمْ. فَقَالَ: لِمَ؟ قُلْتُ: أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ أَنَّ الْغِلْمَانَ لَا یَفُونَ بِالْأَعْمَالِ. فَقَالَ: هَیْهَاتَ أَیْهَاتَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ. قُلْتُ: مَا لِی وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ؟! فَقَالَ: دَعْ هَذَا عَنْکَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ.

 رجال‌الکشی، ص۴۴۱

 

از صفوان بن مهران جمّال نقل شده است:

(روزی) خدمت امام کاظم (علیه‌السلام) رسیدم.

حضرت به من فرمودند: «ای صفوان! همه‌چیزِ تو خوب و زیباست، به‌جز یک‌چیز.»

عرض کردم: فدایتان شوم، چه چیزی؟

حضرت فرمودند: «این‌که شترهایت را به این مرد کرایه می‌دهی.» منظور حضرت هارون‌الرشید بود.

عرض کردم: به خدا قسم، من شترهایم را برای تفریح و لااُبالی‌گری یا برای شکار و خوشگذرانی، به او کرایه نداده‌ام، بلکه برای استفاده در مسیر مکه (حج) به او کرایه داده‌ام. خودم هم به‌دنبال او نمی‌روم، بلکه غلامانم را به همراهش می‌فرستم.

حضرت به من فرمودند: «آیا (وقتی شترهایت را کرایه می‌دهی،) مبلغِ کرایه را به تو بده‌کار می‌شوند؟»

عرض کردم: بله، فدایتان شوم.

فرمودند: «آیا دوست داری که زنده بمانند تا (برگردد و) کرایه‌ات را بپردازند؟»

عرض کردم: بله.

فرمودند: «کسی که دوست داشته باشد آنان زنده بمانند، از آنان است و کسی که از آنان باشد، به آتشِ (جهنم) وارد می‌شود.»

صفوان گوید: من (پس شنیدن این سخن) رفتم و تمام شترهایم را فروختم. این خبر به هارون‌الرشید رسید.

پس مرا خواست و به من گفت: ای صفوان! به من خبر رسیده که تا شترهایت را فروخته‌ای.

گفتم: بله.

هارون گفت: چرا؟

گفتم: من پیرمردی سال‌خورده‌ام و غلامانم نیز کارهایشان را درست انجام نمی‌دهند.

گفت: بعید است، گمان نمی‌کنم (راست بگویی.) من می‌دانم که با اشاره چه کسی این کار را کرده‌ای؛ با اشاره موسی‌بن‌جعفر.

گفتم: مرا با موسی‌بن‌جعفر چه کار؟!

هارون گفت: این اتهام (ارتباط به امام کاظم) را از خود دور کن. به خدا قسم، اگر هم‌نشینِ خوبی (برایم) نبودی، تو را می‌کشتم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۱:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

عَمْرُو بْنُ دِینَارٍ قَالَ: کَانَ یَقُولُ الْحُسَیْنُ ع:

«شَرُّ خِصَالِ‏ الْمُلُوکِ‏ الْجُبْنُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ الْقَسْوَةُ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَ الْبُخْلُ عِنْدَ الْإِعْطَاءِ.»

 مناقب آل‌أبی‌طالب (لابن‌شهرآشوب)، ج‏۴، ص۶۵

 

عَمرو بن دینار گوید: امام حسین (علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«بدترین خصلت‌های فرمانروایان، عبارت‌اند از:

- ترس از دشمنان،

- سنگ‌دلی نسبت به ضعیفان

- و بخل ورزیدن هنگام دادنِ (امکانات به مردم.)»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۲۱:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

دَسَّ مُعَاوِیَةُ إِلَى عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ وَ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ وَ إِلَى حُجْرِ بْنِ الْحَارِثِ وَ شَبَثِ بْنِ رِبْعِیٍّ دَسِیساً أَفْرَدَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِعَیْنٍ مِنْ عُیُونِهِ أَنَّکَ إِنْ قَتَلْتَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ فَلَکَ مِائَتَا أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ جُنْدٌ مِنْ أَجْنَادِ الشَّامِ وَ بِنْتٌ مِنْ بَنَاتِی فَبَلَغَ الْحَسَنَ ع فَاسْتَلْأَمَ وَ لَبِسَ دِرْعاً وَ کَفَرَهَا وَ کَانَ یَحْتَرِزُ وَ لَا یَتَقَدَّمُ لِلصَّلَاةِ بِهِمْ إِلَّا کَذَلِکَ فَرَمَاهُ أَحَدُهُمْ فِی الصَّلَاةِ بِسَهْمٍ فَلَمْ یَثْبُتْ فِیهِ لِمَا عَلَیْهِ مِنَ اللَّأْمَةِ فَلَمَّا صَارَ فِی مُظْلَمِ سَابَاطَ ضَرَبَهُ أَحَدُهُمْ بِخَنْجَرٍ مَسْمُومٍ فَعَمِلَ فِیهِ الْخَنْجَرُ فَأَمَرَ ع أَنْ یُعْدَلَ بِهِ إِلَى بَطْنِ جُرَیْحَى وَ عَلَیْهَا عَمُّ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِی عُبَیْدِ بْنِ مَسْعُودِ بْنِ قَیْلَةَ فَقَالَ الْمُخْتَارُ لِعَمِّهِ تَعَالَ حَتَّى نَأْخُذَ الْحَسَنَ وَ نُسَلِّمَهُ إِلَى مُعَاوِیَةَ فَیَجْعَلَ لَنَا الْعِرَاقَ فَنَذِرَ بِذَلِکَ الشِّیعَةُ مِنْ قَوْلِ الْمُخْتَارِ لِعَمِّهِ فَهَمُّوا بِقَتْلِ الْمُخْتَارِ فَتَلَطَّفَ عَمُّهُ لِمَسْأَلَةِ الشِّیعَةِ بِالْعَفْوِ عَنِ الْمُخْتَارِ فَفَعَلُوا فَقَالَ الْحَسَنُ ع: «وَیْلَکُمْ وَ اللَّهِ إِنَّ مُعَاوِیَةَ لَا یَفِی لِأَحَدٍ مِنْکُمْ بِمَا ضَمِنَهُ فِی قَتْلِی وَ إِنِّی أَظُنُّ أَنِّی إِنْ وَضَعْتُ یَدِی فِی یَدِهِ فَأُسَالِمُهُ لَمْ یَتْرُکْنِی أَدِینُ لِدِینِ جَدِّی ص وَ إِنِّی أَقْدِرُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدِی وَ لَکِنِّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَبْنَائِکُمْ وَاقِفِینَ عَلَى أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ یَسْتَسْقُونَهُمْ وَ یَسْتَطْعِمُونَهُمْ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَلَا یُسْقَوْنَ وَ لَا یُطْعَمُونَ فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِمَا کَسَبَتْهُ أَیْدِیهِمْ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.» فَجَعَلُوا یَعْتَذِرُونَ بِمَا لَا عُذْرَ لَهُمْ فِیهِ فَکَتَبَ الْحَسَنُ مِنْ فَوْرِهِ ذَلِکَ إِلَى مُعَاوِیَةَ: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ خَطْبِی انْتَهَى إِلَى الْیَأْسِ مِنْ حَقٍّ أُحْیِیهِ وَ بَاطِلٍ أُمِیتُهُ وَ خَطْبُکَ خَطْبُ مَنِ انْتَهَى إِلَى مُرَادِهِ وَ إِنَّنِی أَعْتَزِلُ هَذَا الْأَمْرَ وَ أُخَلِّیهِ لَکَ وَ إِنْ کَانَ تَخْلِیَتِی إِیَّاهُ شَرّاً لَکَ فِی مَعَادِکَ وَ لِی شُرُوطٌ أَشْتَرِطُهَا لَا تَبْهَظَنَّکَ إِنْ وَفَیْتَ لِی بِهَا بِعَهْدٍ وَ لَا تَخِفُّ إِنْ غَدَرْتَ.» وَ کَتَبَ الشُّرُوطَ فِی کِتَابٍ آخَرَ فِیهِ یُمَنِّیهِ بِالْوَفَاءِ وَ تَرْکِ الْغَدْرِ وَ سَتَنْدَمُ: «یَا مُعَاوِیَةُ کَمَا نَدِمَ غَیْرُکَ مِمَّنْ نَهَضَ فِی الْبَاطِلِ أَوْ قَعَدَ عَنِ الْحَقِّ حِینَ لَمْ یَنْفَعِ النَّدَمُ وَ السَّلَامُ.»

 علل‌الشرائع، ج‏۱، ص۲۲۱

 

معاویه مخفیانه نزد «عمرو بن حریث» و «اشعث بن قیس« و «حجر بن حجر» و «شبث بن ربعی» مأمورانی علی‌حده و جداگانه فرستاد و به هرکدام نوید داد اگر حسن‌بن‌علی (علیهماالسلام) را بکشید دویست هزار درهم خواهید گرفت و علاوه بر آن سرکرده لشکری از لشکریان شام شده و دختری از دخترانم را به شما خواهم داد.

این خبر به سمع مبارک امام حسن (علیه‌السلام) رسید پس از آن تاریخ زره به تن مبارک نموده و آن را زیر لباس مخفی می‌کردند و حتّی‌الامکان از اجتماعات احتراز می‌فرمودند و در نماز جماعت حاضر نمی‌شدند، مگر با زره.

در یکی از روزها شخصی در هنگام نماز تیری به حضرتش پرتاب کرد ولی به واسطه داشتن زره آن تیر اصابت به بدن امام (علیه‌السلام) نکرد. بار دیگر وقتی امام (علیه‌السلام) در تاریکی ساباط (مدائن) عبور می‌کردند شخصی که در تعقیب آن حضرت بود با خنجری مسموم حمله کرد و ضربتی به امام (علیه‌السلام) زد. ضربت کارگر واقع شد.

 

لذا حضرت امر فرمودند که او را به قبیله جریحی که حاکم بر آن‌ها عموی «مختار بن ابی‌عبید بن مسعود بن قیله» بود، ببرند. حضرت را به آن‌جا انتقال دادند.

مختار به عموی خود گفت: حسن را بگیر و تسلیم معاویه کن، او عراق را به ما خواهد داد. شیعیان از گفتار مختار به عمویش به هم برآمدند پس قصد کردند مختار را بکشند. عمویش از شیعیان عذرخواهی نمود و تقاضا کرد او را ببخشند. شیعیان از کشتنش درگذشتند.

 

امام حسن (علیه‌السلام) فرمودند:

«وای بر شما، به خدا قسم معاویه به آنچه در مقابل کشتن من به شما وعده داده وفا نخواهد کرد و من تصور می‌کنم اگر دستم را در دست او گذارده و با وی صلح کنم مرا به حال خود نمی‌گذارد تا به آئین جدّم عمل کنم.

من می‌توانم به تنهایی خدای عزّ و جلّ را پرستش کنم، ولی آینده شما را می‌بینم که پسرانتان بر در خانه‌های پسران آن‌ها ایستاده و از آن‌ها نان و آبی که خداوند برایشان مقرّر کرده را مطالبه می‌کنند، ولی آنها توجّهی به خواسته ایشان نکرده و نان و آبی به آنها نمی‌دهند.

پس دوری و هلاکت بر ایشان و رفتارشان باد و به‌زودی آن‌ها که ستم می‌کنند خواهند دانست که به چه جایگاهی باز خواهند گشت.»

پس مردم عذرخواهی کرده ولی عذری نداشتند.

 

سپس امام حسن (علیه‌السلام) نامه‌ای به این شرح به معاویه مرقوم فرمودند:

«امّا بعد؛ کار من منتهی شد به این که مأیوس گشتم از حقّی که احیاء کرده و باطلی که از بین ببرم آن را. ولی کار تو بر وفق مرادت گردید و من از این امر (خلافت) کناره گرفته و آن را برای تو می‌گذارم، اگر چه واگذاری من به ضرر قیامت و معاد تو می‌باشد.

شروطی را پیشنهاد می‌کنم که وفاء به آن‌ها بر تو گران و سنگین نبوده و از این‌که با تو غدر و حیله کرده باشم در هراس و بیم مباش.»

شروط[*] را حضرت در نامه‌ای دیگر مرقوم نموده و در آن آرزو کردند معاویه به آن‌ها وفاء کرده و طریق حیله و مکر را پیش نگیرد.

سپس در پایان نامه نوشتند:

«ای معاویه به زودی پشیمان می‌شوی همان‌طوری که دیگران که در باطل قدم گذارده یا عدول از حقّ نمودند پشیمان شدند. ولی این پشیمانی زمانی بود که نفعی به حالشان نداشت. والسلام.»

(ترجمه مرحوم سیدمحمدجواد ذهنی تهرانی)

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــ

در مورد مواد صلح‌نامه امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) با معاویه (علیه‌اللعنة)، نقل‌های تاریخی، مختلف است.

در این فایل، بخشی از کتاب «حیات فکرى و سیاسى ائمه» نوشته محقق گرامی، حجت‌الاسلام رسول جعفریان، که تحقیقی در این رابطه است، آماده شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۹:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

در مطلبِ پیشین، ماجرای کمک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به خانواده بیوه‌زنی که شوهرش شهید شده بود را خواندید.

ماجرایی که در این مطلب می‌خوانید، غیر از آن است و نشان می‌دهد این رفتار در سلوک حضرت، آن هم در سِمَتِ خلیفه مسلمین، نادر نبوده است...

 

رُوِیَ‏ أَنَّهُ ع اجْتَازَ لَیْلَةً عَلَى امْرَأَةٍ مِسْکِینَةٍ لَهَا أَطْفَالٌ صِغَارٌ یَبْکُونَ مِنَ الْجُوعِ وَ هِیَ تُشَاغِلُهُمْ وَ تُلْهِیهِمْ حَتَّى یَنَامُوا وَ کَانَتْ قَدْ أَشْعَلَتْ نَاراً تَحْتَ قِدْرٍ فِیهَا مَاءٌ لَا غَیْرُ وَ أَوْهَمَتْهُمْ أَنَّ فِیهَا طَعَاماً تَطْبُخُهُ‏ لَهُمْ‏ فَعَرَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَالَهَا فَمَشَى وَ مَعَهُ قَنْبَرٌ إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْرَجَ قَوْصَرَةَ تَمْرٍ وَ جِرَابَ دَقِیقٍ وَ شَیْئاً مِنَ الشَّحْمِ وَ الْأَرُزِّ وَ الْخُبْزِ وَ حَمَلَهُ عَلَى کَتِفِهِ الشَّرِیفِ فَطَلَبَ قَنْبَرٌ حَمْلَهُ فَلَمْ یَفْعَلْ فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى بَابِ الْمَرْأَةِ اسْتَأْذَنَ عَلَیْهَا فَأَذِنَتْ لَهُ فِی الدُّخُولِ فَرَمَى شَیْئاً مِنَ الْأَرُزِّ فِی الْقِدْرِ وَ مَعَهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الشَّحْمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ نَضْجِهِ غَرَفَ لِلصِّغَارِ وَ أَمَرَهُمْ بِأَکْلِهِ فَلَمَّا شَبِعُوا أَخَذَ یَطُوفُ فِی الْبَیْتِ وَ یُبَعْبِعُ لَهُمْ فَأَخَذُوا فِی الضَّحِکِ فَلَمَّا خَرَجَ ع قَالَ لَهُ قَنْبَرٌ یَا مَوْلَایَ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ شَیْئاً عَجِیباً قَدْ عَلِمْتُ سَبَبَ بَعْضِهِ وَ هُوَ حَمْلُکَ الزَّادَ طَلَباً لِلثَّوَابِ أَمَّا طَوَافُکَ فِی الْبَیْتِ عَلَى یَدَیْکَ وَ رِجْلَیْکَ وَ الْبَعْبَعَةُ فَمَا أَدْرِی سَبَبَ ذَلِکَ فَقَالَ ع یَا قَنْبَرُ إِنِّی دَخَلْتُ عَلَى هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ وَ هُمْ یَبْکُونَ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَخْرُجَ عَنْهُمْ وَ هُمْ یَضْحَکُونَ مَعَ الشِّبَعِ فَلَمْ أَجِدْ سَبَباً سِوَى مَا فَعَلْتُ.

 کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین، ص۱۱۶

 

روایت شده است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شبی از کنار زن بی‌چاره‌ای عبور کردند که کودکان خردسالی داشت که از شدت گرسنگی گریه می‌کردند و آن زن داشت حواس کودکانش را پرت می‌کرد و با آن‌ها بازی می‌کرد تا خوابشان ببرد. او زیر دیگی که در آن فقط آب بود، آتش روشن کرده بود تا آن‌ها خیال کنند در دیگ غذایی برایشان می‌پزد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از حال آن زن آگاه شدند. پس به‌همراه قنبر (غلامشان) به خانه‌شان رفتند. ظرفی خرما، سطلی آرد، مقداری شحم، برنج و نان برداشتند، به دوش گرفتند و راه افتادند. قنبر خواست آن‌ها را از حضرت بگیرد و ببرد، اما حضرت اجازه ندادند.

وقتی جلوی درب خانه زن رسیدند، حضرت از او اجازه ورود خواستند. زن اجازه ورود داد. حضرت مقداری برنج و شحم در دیگ ریختند. وقتی غذا را پختند، مقداری برای بچه‌ها برداشتند و به آن‌ها فرمودند که بخورند. وقتی بچه‌ها سیر شدند، شروع کردند به چرخیدن دور اتاق و برای بچه‌ها بَع‌بَع کردن. کودکان هم شروع کردند به خندیدن.

وقتی از خانه زن خارج شدند، قنبر به حضرت عرض کرد: مولای من! امشب کارهای عجیبی (از شما) دیدم. می‌دانم علتِ بعضی از این کارها؛ مثل حملِ آذوقه، کسب ثواب است. اما این‌که چهاردست‌وپا دور اتاق چرخیدید و بع‌بع کردید را علتش را نمی‌فهمم.

حضرت فرمودند: «ای قنبر! من وقتی پیش آن کودکان رفتم، آن‌ها از شدت گرسنگی گریه می‌کردند. دوست داشتم درحالی از پیش آن‌ها بروم، که با شکم سیر می‌خندند. جز کاری که انجام دادم، راه دیگری (برای خنداندنِ آن‌ها) نیافتم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

ماجرای حمل مشک آب بیوه‌زن توسط امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و پختن نان و بازی با بچه‌ها را حتماً شنیده‌اید. اما معمولاً اتفاقات این ماجرا را به‌صورتِ دقیق نخوانده‌ایم.

جالب این است که اتفاق مشابهِ دیگری نیز رخ داده است که معمولاً این دو ماجرا را با هم تلفیق می‌کنند. در این مطلب ماجرای اول را بخوانید و در مطلب بعد، ماجرای دوم را...

 

...عَنْ حُرَیْثٍ قَالَ: نَظَرَ عَلِیٌّ إِلَى امْرَأَةٍ عَلَى کَتِفِهَا قِرْبَةُ مَاءٍ فَأَخَذَ مِنْهَا الْقِرْبَةَ فَحَمَلَهَا إِلَى مَوْضِعِهَا وَ سَأَلَهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ بَعَثَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَاحِبِی إِلَى بَعْضِ الثُّغُورِ فَقُتِلَ وَ تَرَکَ عَلِیٌّ صِبْیَاناً یَتَامَى وَ لَیْسَ عِنْدِی شَیْ‏ءٌ فَقَدْ أَلْجَأَتْنِی الضَّرُورَةُ إِلَى خِدْمَةِ النَّاسِ فَانْصَرَفَ وَ بَاتَ لَیْلَتَهُ قَلِقاً فَلَمَّا أَصْبَحَ حَمَلَ زِنْبِیلًا فِیهِ طَعَامٌ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَعْطِنِی أَحْمِلْهُ عَنْکَ فَقَالَ مَنْ یَحْمِلُ وِزْرِی عَنِّی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَتَى وَ قَرَعَ الْبَابَ فَقَالَتْ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا ذَلِکَ الْعَبْدُ الَّذِی حَمَلَ مَعَکِ الْقِرْبَةَ فَافْتَحِی فَإِنَّ مَعِی شَیْئاً لِلصِّبْیَانِ فَقَالَتْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْکَ وَ حَکَمَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَدَخَلَ وَ قَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ اکْتِسَابَ الثَّوَابِ فَاخْتَارِی بَیْنَ أَنْ تَعْجَنِینَ وَ تَخْبِزِینَ‏ وَ بَیْنَ أَنْ تُعَلِّلِینَ الصِّبْیَانَ لِأَخْبِزَ أَنَا فَقَالَتْ أَنَا بِالْخُبْزِ أَبْصَرُ وَ عَلَیْهِ أَقْدَرُ وَ لَکِنْ شَأْنَکَ وَ الصِّبْیَانَ فَعَلِّلْهُمْ حَتَّى أَفْرُغَ مِنَ الْخَبْزِ فَعَمَدَتْ إِلَى الدَّقِیقِ فَعَجَنَتْهُ وَ عَمَدَ عَلِیٌّ ع إِلَى اللَّحْمِ فَطَبَخَهُ وَ جَعَلَ یُلْقِمُ الصِّبْیَانَ مِنْ اللَّحْمِ وَ التَّمْرِ وَ غَیْرِهِ فَکُلَّمَا نَاوَلَ الصِّبْیَانَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً قَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ اجْعَلْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فِی حِلٍّ مِمَّا مَرَّ فِی أَمْرِکَ فَلَمَّا اخْتَمَرَ الْعَجِینُ قَالَتْ یَا عَبْدَ اللَّهِ سُجِرَ التَّنُّورُ فَبَادَرَ لِسَجْرِهِ فَلَمَّا أَشْعَلَهُ وَ لَفَحَ فِی وَجْهِهِ جَعَلَ یَقُولُ ذُقْ یَا عَلِیُّ هَذَا جَزَاءُ مَنْ ضَیَّعَ الْأَرَامِلَ وَ الْیَتَامَى فَرَأَتْهُ امْرَأَةٌ تَعْرِفُهُ فَقَالَتْ وَیْحَکِ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَبَادَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِیَ تَقُولُ وَا حَیَایَ مِنْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ بَلْ وَا حَیَایَ مِنْکِ یَا أَمَةَ اللَّهِ فِیمَا قَصَّرْتُ فِی أَمْرِکِ.

مناقب آل‌أبی‌طالب (لابن‌شهرآشوب)، ج‏۲، ص۱۱۶

 

امام علی (علیه‌السلام) زنی را دیدند که مشک آبی بر دوش دارد. مشک را از او گرفتند و تا محل سکونتش بردند. از او احوالش را پرسیدند. زن گفت: علی‌بن‌ابی‌طالب همسرم را به منطقه مرزی با دشمن فرستاد. او کشته شد و کودکان یتیمی برایم باقی گذاشت. من چیزی (مال و درآمدی) ندارم و ضرورت، مرا به کلفتیِ مردم واداشته است.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بازگشت و آن شب را با نگرانی و اضطراب گذراند. وقتی صبح شد، زنبیلی که در آن مواد غذایی بود، به دست گرفت و راه افتاد. بعضی نزدیکان عرض کردند: زنبیل را بدهید تا ما برایتان بیاوریم. اما حضرت فرمودند: «چه کسی می‌تواند بار مرا در روز قیامت به دوش بگیرد؟» 

رفتند و درب خانه آن زن را زدند. زن گفت: کیست؟ حضرت فرمودند: «من همان بنده‌ای هستم که (دیروز) مشک را برایت آوردم. درب را باز کن، برای کودکان چیزهایی آورده‌ام.» زن گفت: خداوند از تو راضی باشد و میان من و علی‌بن‌ابی‌طالب، داوری کند.

حضرت وارد شدند و فرمودند: «من دوست دارم ثواب به دست آورم. پس یکی از این دو را انتخاب کن: اینکه خمیر درست کنی و نان بپزی یا این‌که بچه‌ها را سرگرم کنی تا من نان بپزم.» زن گفت: من نان پختن را بهتر بلدم و برای این‌کار تواناترم. همراهی با کودکان برای تو مناسب‌تر است. پس آن‌ها را سرگرم کن، تا من پختنِ نان را تمام کنم. زن سراغ آرد رفت و آن را خمیر کرد.

امام علی (علیه‌السلام) هم سراغ گوشت رفت و آن را پخت و از گوشت و خرما و دیگر خوراکی‌ها، برای کودکان لقمه می‌گرفت و هرگاه کودکان چیزی می‌خوردند، به آن‌ها می‌فرمودند: «پسرکم! علی‌بن‌ابی‌طالب را به‌خاطر آن‌چه بر تو گذشته است، حلال کن.» 

وقتی زن خمیر را آماده کرد، به حضرت گفت: ای بنده‌خدا! در تنور هیزم بگذار و آن را روشن کن. حضرت برای روشن کردنِ تنور شتافتند. وقتی آن شعله‌ور کردند و شعله‌های تنور صورتشان را سوزاند، فرمودند: «بچِش ای علی! این، جزای کسی است که به بیوه‌زنان و یتیمان بی‌توجهی کند.»

(در همین حین) زنی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌شناخت، ایشان را (در خانه آن زن) دید و (به آن زن) گفت: وای بر تو! این، امیرِ مؤمنان (خلیفه مسلمین) است. زن شتابان به سوی حضرت شتافت و عرض کرد: وای! شرمنده‌ی شما هستم، ای امیرِ مؤمنان. حضرت فرمودند: «اتفاقاً من به‌خاطر کوتاهی‌ای که در حقت کرده‌ام، شرمنده‌ات هستم، ای بنده خدا!»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

ممکن است به ذهن کسی خطور کند که آیا اشکال نداشته که حضرت به خانه‌ی بیوه‌زنی نامحرم بروند و در خانه‌اش مشغولِ کمک شوند؟

از شواهد و قرائن برمی‌آید که اولاً حضرت در حیاط خانه بوده‌اند و خانه هم به‌خلاف خانه‌های امروزی، خانه‌ای بسته و پوشیده نبوده؛ چنان‌چه زنی که حضرت را می‌شناخته، ایشان را دیده است و ثانیاً فرد یا افراد دیگری نیز همراه حضرت بوده‌اند که ماجرا را روایت کرده‌اند.

در ماجرای مشابهِ دیگر، تصریح شده است که قنبر، غلام حضرت، همراه ایشان بوده است. إن‌شاءالله این ماجرا در مطلب بعدی منتشر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۱
ابوالفضل رهبر